معرفت شناسى از ديدگاه شهيد مطهرى(ره)- (1)
آنچه در ذيل مى آيد اجمالى است از برخى كاوش هاى شهيد مطهرى(ره) در زمينه معرفت حقيقى؛ امكان معرفت حقيقى و ردّ شكاكيت؛ منشأ معارف بشرى و مطابقت علم با واقع.
معرفت حقيقى
كه ايشان به پيروى از ديگر فلاسفه، علوم را به حضورى و حصولى تقسيم مى كند و علم حضورى را «علم بىواسطه» و علم حصولى را «علم با واسطه» (صور ذهنى) مى داند و معتقد است كه در علم حضورى، خود واقعيت نزد عالم حاضر است، نه صورت آن و به اين دليل، خطاناپذير است. ولى در علم حصولى، صورتى از واقع نزد عالم وجود دارد (صورت ذهنى)، پس ممكن است خطا يا صواب و حق باشد.2 با توجه به اين نكته، بايد گفت: در علوم حضورى، مطابقت و عدم مطابقت مطرح نيست و اين مسأله سالبه به انتفاى موضوع است و جايگاه آن بحث مطابقت و عدم مطابقت در علوم حصولى است. علوم حضورى علومى حق و صواب و عين واقع هستند و تعابيرى مثل «مطابق» و «صادق» در آن ها مسامحى و بيانگر خالى بودن از خطا و غلط است.
پس يكى از مصاديق معرفت حقيقى معرفتى است كه عين واقع باشد، نه مطابق با واقع و تعريف «معرفت حقيقى» به «علم مطابق با واقع» مربوط به علوم حصولى است، نه مطلق علم.
امكان معرفت حقيقى و ردّ شكّاكيت
ايشان وقوع خطا در بعضى موارد را سبب سلب اعتماد از علوم و ادراكات مسلّم، ضرورى و فطرى نمى داند.4 فطريات مورد نظر ايشان همان بديهيات اوليه مى باشد كه صرف تصور موضوع و محمول آن ها كافى در تصديق بدان هاست.5
در واقع، شهيد مطهرى(ره) همچون فلاسفه مسلمان پيش از خود، شكاكيّت و سوفسطاگرى مطلق را مردود و باطل و بهترين نشانه صحت اين ادعا را وجود علوم حضورى و بديهيات اوليه بشرى مى داند.6
منشأ معارف بشرى
الفمنشأ تصورات
ايشان همچون فلاسفه مسلمان پيش از خود، منشأ همه تصورات را«حس» مى داند، ولى حس را در حواس پنج گانه منحصر نمى كند، بلكه حس باطن و علوم حضورى را نيز منشأ برخى از ادراكات مى داند.9 در واقع، ايشان شروع ادراكات بشر را حس مى داند؛ زيرا پيش از تصديق، انسان بايد به تصور نايل آيد و تصور نيز منشأ حسى دارد.
شهيد مطهرى(ره) به تبع فلاسفه مسلمان، مفاهيم كلى را به سه دسته ماهوى، منطقى و فلسفى تقسيم مى كند. مفاهيم ماهوىهمچون سفيدى، سياهى، جسم، درخت و چوب مفاهيمى است كه در جواب سؤال از چيستى اشيا و موجودات مطرح مى گردد و ذات و ماهيت آن ها را نشان مى دهد. مفاهيم منطقىهمچون مفهوم كلى و جزئى جنس، فصل و نوع ويژگى موجودات خارج از ذهن نيست، بلكه فقط خواص و ويژگى مفاهيم ذهن را نشان مى دهد. مفاهيم فلسفى نيز مفاهيمى است كه بدون آن كه چيستى اشيا را نشان دهد، از نحوه وجود واقعيات عينى گزارش مى دهد و بيانگر گونه هاى واقعيت هاى عينى است؛ مانند مفهوم علت و معلول، وجوب و امكان، و ثابت و متغيّر.10
ايشان سه مرحله حس، تخيّل و تعقّل را براى دست يابى به مفاهيم ماهوى مطرح مى سازد؛ يعنى: انسان ابتدا با حواس پنج گانه مثل چشم، اشيايى را احساس مى كند و صورتى از آن ها را در ذهن خود مى سازد و پس از قطع ارتباط با شىء خارجى، صورت آن در حافظه اش باقى مى ماند و در مرحله بعد، عقل مفهومى كلى از آن صورت مى سازد كه بر مصاديق فراوانى قابل انطباق است. در واقع، شهيد مطهرى(ره) در اين بخش، مطالب فلاسفه پيش از خود را به خوبى تقرير و تبيين كرده است. حاصل آن كه در پيدايش مفاهيم كلى ماهوى، «حس» شرط لازم است، ولى شرط كافى نيست، بلكه حس زمينه را فراهم مى كند تا عقل به مفاهيم كلى نايل آيد.11
ايشان مفاهيم منطقى را برگرفته از مفاهيم ماهوى مى داند؛ يعنى: پس از دستيابى به ذهن به مفاهيم ماهوى، نفس انسان مستعد مى شود تا از آن ها مفاهيمى ديگر انتراع كند، خصوصيات اين مفاهيم را بشناسد و از آن ها مفهوم جديدى بسازد. از اين رو، به اين مفاهيم «مفاهيم ثانوى» مى گويند.12 شهيد مطهرى(ره) در اين بيان نيز مسبوق به فلاسفه پيش از خود است.
شهيد مطهرى(ره) مفاهيم فلسفى را نيز از آن جا كه همچون مفاهيم ماهوى از خارج با استفاده از حواس ظاهرى به دست نمى آيد، «ثانوى» مى خواند. ولى در انتراع اين مفاهيم، معتقد است كه فلاسفه مسلمان در اين زمينه ساكت اند.
اولين كسى كه به اين نكته توجه كرد مرحوم علاّمه طباطبايى بود. ايشان همچنين اولين كسى بود كه در باب منشأ معقولات ثانيه فلسفىهمچون وجود و عدم، علت و معلول، جوهر و عرضو امثال آن به بحث و بررسى پرداخت و از آن جا كه از طريق حس ظاهر قابل دست يابى نيستد، آن ها را به علوم حضورى ارجاع داد.13
مرحوم مطهرى به پيروى از علاّمه طباطبايى(ره)، غالب مفاهيم فلسفى را برگرفته از علوم حضورى مى داند؛ به خصوص در باب علت و معلول، معتقد است كه انسان با ملاحطه رابطه بين نفس، اراده، درك و وابستگى اراده به نفس، به مفهوم «علت و معلول» دست مى يابد.14عبارت ايشان چنين است: نفس هم خود را مى يابد و هم آثار افعال خود را از قبيل انديشه ها و افكار. اين يافتن به طريق حضورى است، نه حصولى؛ يعنى: نفس با واقعيت خود، عين واقعيت آن ها را مى يابد و چون معلوليت عين واقعيت وجود آن هاست، پس ادراك اين آثار عين ادراك معلوليت آن هاست. به عبارت ديگر، نفس به علم حضورى، هم خود را مى يابد و هم آثار و افعال خود را و اين آثار و افعال را متعلق الوجود به خود مى يابد و اين نحو درك كردن عين ادراك معلوليت است.15
ايشان درباب جوهر و عرض چنين مى نويسند: حقيقت مطلب اين است كه ما واقعيت جوهر و واقعيت عرضيعنى: جوهر بودن جوهر و عرض بودن عرضو به عبارت ديگر، واقعيت استقلال وجودى و واقعيت نيازمندى را در باطن نفس خود شهود كرده ايم. منشأ پيدايش اين شهود باطن است.16
مى توان اين بخش از سخنان ايشان را از نفيس ترين مطالب معرفت شناسى به حساب آورد؛ مطالبى كه پاسخ گوى شبهات هيوم و كانت است؛ زيرا آن ها به دليل نيافتن منشأ حسى براى مفاهيمى همچون علت و معلول، قايل به ذهنى بودن آن ها شدند؛ هيوم آن ها را ساخته ذهن و عادت آن به حساب آورد و كانت آن ها را قالب ذهن قلمداد كرد، به گونه اى كه معرفت بشرى برآيند ذهن و عين شد و شناخت واقع آن گونه كه هست، محال تلقّى گرديد.17
البته در ارجاع مفاهيم فلسفى به علوم حضورى، شهيد مطهرى(ره) مسبوق به سخنان مرحوم علامه طباطبائى است، ولى نحوه ارجاع مفاهيم علت و معلول ابتكار خود ايشان است.
بحث ديگرى كه شهيد مطهرى(ره) بر آن اصرار دارد و در طرح آن، مسبوق به علاّمه طباطبائى(ره) است، ارجاع همه مفاهيم تصورى (ماهوى، منطقى و فلسفى) به علوم حضورى است؛ يعنى: حتى مفاهيم برگرفته از حواس ظاهرى (حواس پنج گانه) نيز در واقع، برگرفته از انفعالات نفس انسان از حواس ظاهرى است. توضيح آن كه حواس ظاهرى با همه فعل و انفعالات مادى، موجب پيدايش انفعالى درونى و نفسانى در قواى نفس (قوّه باصره، سامعه، ذائقه، شامّه و لامسه) مى گردد و ذهن از آن انفعال نفسانى تصوير مى گيرد، نه از شىء خارجى. بنابراين، مفاهيم و صور ذهنى به طور دايم، با آن انفعال نفسانى مطابق است و خطا در آن بخش امكان ندارد؛ زيرا آن انفعال يك درك حضورى است.18پس همه علوم حصولى (تصورات) به علوم حضورى باز مى گردد، اعم از اين كه زمينه پيدايش آن ها حس ظاهر باشد يا حس باطن.
شهيد مطهرى(ره) به تبع محقق طوسى19 و علاّمه طباطبائى(ره)،20 خطاى حواس را به حس نسبت نمى دهد، بلكه خطا را در مقام تطبيق به عقل نسبت مى دهد؛ يعنى: حس در آنچه مى يابد و ذهن در تصويرسازى از انفعال نفسانى (چنان كه گذشت)، خطا نمى كند و از انفعال نفسانىكه انفعالى حصورى و درونى استعكس مى گيرد و زمينه اين احساس را نيز حواس ظاهرى فراهم مى كند.21
حاصل آن كه از نظر شهيد مطهرى، ادراكات كلى مسبوق به ادراكات جزئى و حسى است و ادراكات حسى همه برگرفته از علوم حضورى مى باشد.22
بمشأ تصديقات
ايشان مى نويسد: در ضمن اين مقاله خواهد آمد كه تصديقات تجربى مؤخّر است از يك سلسله تصديقات غير تجربى و به علاوه، توضيح داده خواهد شد كه اگر آن تصديقات غير تجربى را از ذهن بگيريم محال و ممتنع است كه ذهن از راه تجربه، به تصديقى نايل آيد. تمام تصديقات تجربى متكّى به اصولى است كه ذهن از غير راه تجربه، آن ها را تصديق كرده است. به عبارت ديگر، اگر آن تصديقات ماقبل تجربه را از ذهن بگيريم، بشر هيچ گونه علمى به هيچ چيزىچه در مسائل طبيعى و چه در مسائل غير طبيعىنمى تواند داشته باشد و كاخ علم و معلومات بشر يكباره ويران مى شود؛ يعنى: ترديد يا انكار آن اصول غير تجربى مساوى با سوفسطاگرى است.24
پينوشتها:
1ـ سيدمحمدحسين طباطبائى، اصول فلسفه و روش رئاليسم، پاورقى مرتضى مطهرى، قم، صدرا، بى تا، ج 1، ص 96 / مرتضى مطهرى، شناخت، چاپ چهارم، قم، صدرا، 1368، ص 172
2ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 1، ص 47
3ـ همان، ج 1، ص 99
4ـ همان، ج 1، ص 34، 35، 132
5ـ مرتضى مطهرى، شرح مبسوط، قم، حكمت، 1404، ج 3، ص 150 / همو، فطرت، قم، صدرا، 1369، ص 4849
6ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، ص 102
7ـ «تصور» عبارت است از صورت ذهنى بدون حكم؛ مثل صورت ذهنى انسان، حسن، كوه، آسمان و امثال آن و «تصديق» عبارت است از صورت ذهنى همراه با حكم؛ همچون «انسان ناطق است»، «على آمد» و امثال آن.
8ـ مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى، منطق و فلسفه، قم، صدرا، بى تا، ص 3334
9ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، ص 2026
10ـ شرح مبسوط، ج 3، ص 283310 و ج 2، ص 60121
11ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 1، ص 5456 / شناخت، ص 384298109
12ـ شرح مبسوط، ج 2، ص 6064
13ـ همان، ص 6669 / اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، ص 89
15 و 14ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، ص 62
16ـ همان، ص 56
17ـ ديويد هيوم، تحقيق درباره فهم انسانى، ص 169، 174، 180، 183 / كاپلستون، فيلسوفان انگليسى، ترجمه امير جلال الدين اعلم، تهران، سروش، 1362، ص 299303 / كانت، تمهيدات، ترجمه غلامعلى حداد عادل، تهران، مركز نشر دانشگاهى، ص 8995 / فلسفه نظرى، ترجمه بزرگمهر، ص 207 /(mc. Millan Publishing co., Encyclopedia of Philosophy Paul Ed. wards,Inc. g, the free press, New york, 1967), P. 26 - 27.
18ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، ص 2728
19ـ تلخيص المحصّل، ص 1415
20ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ص 4450
21ـ همان، ج 1، ص 132
22ـ همان، ج 2، ص 2021
23ـ همان، ص 1617 / شرح مبسوط، ج 3، ص 261385
24ـ اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 2، ص 1617 / شرح مبسوط، ج 3، ص 361385 / شناخت، ص 172
ادامه دارد...
/ج