ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(1)
من در بيان بحث, فقط, به پيشگوييهای فنی خواهم پرداخت. اين پيشگوييها از آنرو بررسی می شوند که به دلايل محتمل وقوع پيشگوييها در متن زندگی, وضوح می بخشند.
نيازی به گفتن نيست که مشاهده و تفسير حوادث طبيعی چونان نشانه ای از آينده يا (حتی) از زمان حال ناشناخته _ امروزه نيز _ در خدمت, منابع امنيتی اوليه است. استنتاج شتابزده از مشاهده حرکت شاخه ها؛ به (احتمال) وجود حيوانی درنده کمين کرده در ميان بوته ها, برای مشاهده گر در محيطی مناسب, امری شتابزده نيست؛ پريدن به چنين نتايج شتابزده ای, يعنی استنتاج از مقدمات ناکافی, در اوضاع و احوال خاصی, بيگمان, برای بقا سودمند است و هيچ چيزی برای تعيين وقوع پيشگوييها بهتر از آگاهی از صحنه هايی مخاطره آميز در زندگينامه کوتاه نياکان اولية ما نيست. بهمينسان, می توان اثبات کرد که چنين نتايجی حتی بدون وجود نظريه هايی کاملاً خرسند کننده دربارة نيات ويژه و خلق و خوی خدايان, دارای اهميتند و از سوی ديگر, چون آنها پايه های هر نظرية پيشگويانه ای را می سازند, مايلم آنها را استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی ( protomantic inference ) بنامم.
به زبان امروزی, چنين استدلالی, فقط, رسيدن به نتايج از طريق وضع مقدم( modus ponens) دربارة امری موجود است, اما اين بيان بر وجود خاص اين استنتاج پرتوی نمی افکند؛ زيرا به فهم امروزی شرايط استنتاج توجهی ندارد. نقش چنين استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی در کمک به تنازع بقا از طريق استمرار بخشی و جانشين سازی مشاهدات است. ما برای ادامة مشاهداتمان _ حتی امروزه _ به سر آغازی در اطلاعات مربوط به موضوع ادراکمان نياز داريم پيش از آنکه آن را درک کنيم. اين استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی چنين سرآغازی را تضمين می کند و بدينسان نيز نقش جايگزين کردن مشاهدات را بر می آورند. هنگام شک و ترديد, فاصلة ما از مکانی که احتمالاً می توانيم با قوت استنتاج پيشگويانه ابتدايی مشاهد کنيم , بسيار کمتر از آن است که مثلاً بتوانيم از دست حيوان درنده بگريزيم و بنابرين, در اوضاع خاص بهتر است از پاره ای از مشاهدات چشم بپوشيم؛ يعنی اينکه از اعتماد پذيری معرفت شناختی استنتاجهايمان برای حفظ وجود خود چشم بپوشيم. اين چشمپوشی بيانگر تفاوتی ويژه ميان استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی و فهم عادی ما از استنتاجهای دارای مؤلفه هايی استقرايی است. در استقرا, ريشة مؤلفه استقرايی در عدم قطعيت قانونی نهفته است که همواره, تعميمی اثبات ناپذير است. اما يک امر قطعی است, يعنی اينکه مورد خاصی (باصطلاح, «شرط») در حوزة قانون است. باری, دقيقاً, همين ويژگی اخير است که در استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی, بيشتر, غير قطعی است؛ زيرا گاهی بررسی اينکه آيا امر خاصی در حوزة قانون می گنجد يا نه, بسيار مخاطره آميز است. گاهی, فقط, به بهای خطر کردن وجود شر يا در واقع, در صورت لزوم, به بهای خط پذيری زندگی خودمان می توان به يقين معرفتی دست يافت([1]) و به همين علت است که تحول ارگانيزمهای پردازش کنندة اطلاعات ناظر به اين است که انواع ((species به برنامه های استنتاج فطری مجهزند و لزومی ندارد که افراد چنين برنامه هايی را اکتساب کنند. اين برنامه های ايمنی انواع بر استنتاجهای پيشگويانه ابتدايی ترجيح دارند و مبنای زيست شناختی آنها هستند.
پيشگوييها و احساس خطر
يادآوری اين نکته جالب متوجه است که ديدگاه پيشگويان در مورد طبيعت که همة ملتها اصولاً, دارای آن هستند, در علوم طبيعی غالب بر جای مانده است. برای نمونه, علوم طبيعی چينی تا امروز هم, اصولاً, بصورت گزارشی از نشانه های مهم طبيعی در زمينه ای جذاب و غنی از تفاسير روايی روشنگر ادامه يافته است.([7]) البته, اين شکل از علوم طبيعی بسبب ويژگی اصولاً کيفيش, بسيار لطيف است؛ با وجود اين, چنين لطافتی ارزشی طبيعی خود را دارد و برغم نظر يندهام, نبايد آن را ناديده گرفته انگاشت.
پيشگوييها و ديوانگی
هرگاه اين مؤلفة خلاق در استنتاجهای مربوط به آينده با اطلاعات بسيار سرکوب شود, پيشگوييها بپايان می رسند. چنين چيزی هنگامی روی می دهد که علم و تجربه طبقة مقدمات استنتاجهای ناظر به آينده را تا آن حد تکميل کند که پيش احساس, چونان پل اطلاعات, از حيث محتوا بيفايده شود. بنابرين, نظرية رواقی می گويد: «پزشکان, خلبانان و نيز کشاورزان امور بسياری پيش بينی می کنند, اما من پيش بينی هيچيک از آنها را غيبگويی divination)) نمی دانم».([11]) بدينسان, هر جا که طبيعتشناسی (physicus)([12]) بر جای غيبگر (divinus) نشسته باشد, احساس ارزش مادی خود را چونان ابراز اطالاعاتی ويژه, از دست می دهد.
اما اين پرسش همچنان بيپاسخ مانده است که آيا پيش احساس ارزش صوری خود را نيز چونان ابزاری که اطلاعات خاص را به آينده ربط می دهد, از دست می دهد يا نه.
پي نوشت ها :
1. دشمنی که در تاريکی کمين کرده است, و ما وجودش را از روی نشانه های مختلف استنتاج می کنيم, نخستين نشانه از چيزی است که امروزه آن را «علت» می خوانيم. تکيه بر چنين دشمن _ علتها برای بقا ضروری بود. از سوی ديگر, اين نشانه ها از تاريکی, در عمل, خودشان را آشکار نمی سازند و بنابراين, اگر همچون شلينگ و فرويد, چيزی را که مبهم بوده و سپس خودش را آشکار ساخته است, “das unheimliche” بناميم, مفهوم اوليه علت با مفهوم” unheimliche” معادل می شود. از آنجا که همة حوادث طبيعی, اصولاً, افعال پنداشته می شد (= ديدگاه جانمند انگارانه به جهان), ما بر عللی تکيه می کرديم که وجودشان ما را به هراس می افکند, در حاليکه اثرشان ممکن بود خطرناک باشد؛ همچون اقيانوسی که پوزيدون, خدای دريا و برادر زئوس, آن را خروشان می ساخت و صاعقه ای که ژنوس ايجاد می کرد.
2. Der grosse Duden, Vol.7(Etjmologie), Aaannheim 1963, article “suchen” (p.694).
3. De dir. I,65(pease, p. 210).
4. cf. W. Hogrebe, “Initialen prognostosche Rationalitat”, in: zeitschrift für philosophische for schung 37 (1983) 21-35.
5. De Dir. I, 15 pease , p.88.
6. De Dir .I, 94 pease,p.264.
7. ر.ک: کتاب خواندنی
J,J.M.De Graot, Universismus, Berlin 1918, esp. Chp.12 mantic des universums.
همچنين ر.ک:
J.Needham, Science and Civilization in China, Vol. 1-5, Cambridge 1951 sqq., esp. vol.2. (Cambridge 1956).
فصل سيزدهم «مفاهيم بنيادی علم چينی» , و فصل چهاردهم «شبه علوم و سنت شکاکانه».
نيدهام پيشگوييهای چينی را اينگونه معرفی می کند: افعال خرافی در چين شکوفا شد, بهمان قوتی که در فرهنگهای قديم ديگر نضج گرفت. آينده شناسی, اختر گويی, رمالی(geomancy), قيافه شناسی (physiognomy), انتخاب روزهای خوش يمن و نحس و آگاهی از ارواح و شياطين, بخشی از پيش زمينة مشترک همة متفکران چينی, اعم از قديم و ميانه, بود. تاريخ علم نمی تواند, بآسانی, از کنار اين نظريه ها بگذرد (...). وانگهی, (...) برخی از اين افعال جادويی, بطور نامحسوسی, به اکتشافات مهمی در تحقيقات عملی در خصوص پديدارهای طبيعی انجاميد. از آنجا که جادو و علم, هر دو, عملکردهای طبيعی مثبت دارند, عنصر تجربی, هرگز, از علم اولية چينی غايب نبوده است (ج 2, ص 346). اما نيدهام به چنين معنايی از پيشگويی نينديشيد و در واقع, بسبب آن, اندکی دستپاچه شده بود و با مقابله کردن آن با سنت شکاکانه وانگ چونگ از اعتبارش دفاع کرد. او, عاشقانه, مجذوب ويژگی جهانبينی چينی شد که با جهانبينی اروپاييان اختلاف آشکار داشت. مشخصة ساختار جهانبينی خود سامانبخشی و در واقع, هماهنگی پيشين بنياد, بمعنای لايب نيتسی است (ر.ک: به ج 2, ص 292). برعکس, ساختار جهانبينی اروپايی را عاملی خارجی پی ريزی کرده است. بنابرين, جهان از ديدگاه چينی, جهانی بود که سازمان آن, نه بسبب فرمان صادر شده از سوی خالق و قانونگذاری والا, پديد آمد بلکه اشيائی که بدان گردن می نهند, از تأييدات فرشتگان مأمور برخودار می شوند. همچنين, اين سازمان معلول برخورد فيزيکی توپهای بيليارد بيشماری نيست که در آن, حرکت يکی علت فيزيکی رانش ديگری باشد, آن, هماهنگی منظم, بدون وجود ناظم بود, همچون حرکات خودجوش, اما منظم رقصندگان در رقص محلی, که حرکات هيچيک از آنها تابع قانون يا ناشی از فشار افراد پشت سری نيست, بلکه حاصل همکاری آنها در ايجاد هماهنگی اختياری و ارادی است (ج 2, ص 286-287). صرف نظر از نوع ارزيابی جهانبينی چينی, اين نکته بديهی است که دقيقاً, ويژگی ديدگاه چينی به جهان, مجالی جز برای علم طبيعی پيشگويانه باقی نمی گذارد.
8. De dir. I, 4(pease,p.50).
9. Cf.De dir. I, 81; plato, phaedrus 265a; Jamblich, De myst, III, 6 and 26;
بر خلاف تفسيری آسيب شناختی از شمنيزم, ر.ک:
M.Eliade, chamanismus und archaische Ekstasetechnik, Frankfurt/M.1975,p.335qq.
10. واژة آلمانی “wahn” از ريشة هندو آلمانی uen[∂], umherziehen, strefen, nach etwaa suchen يا trachten می آيد, ر.ک:
Der grosse Duden, op.cit., article “gewinnen”, p. 220.
11. De dir. I, 112 (pease, p. 30,02).