ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(1)

به طور کلی, می توانيم دو شکل از پيشگويی(( mantics را از يکديگر جدا کنيم: يکی پيشگويی طبيعی, يعنی علم به آينده که از رؤيا, حالت وجد يا خلسه بدست می آيد؛ ديگری فنی که با آن _ در صورت داشتن شهودی خاص _ و از طريق تفسير نشانه های طبيعی (همچون پرواز پرنده, نشانة يک طوفان در راه) يا از طريق آميزه هايی ساختگی از نشانه ها (پرتاب تاس) می توان از آينده آگاه شد.
سه‌شنبه، 30 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(1)

ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(1)
ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(1)


 

نويسنده:وُلفرام هاگرب (Wolfram Hogrebe)




 
به طور کلی, می توانيم دو شکل از پيشگويی(( mantics را از يکديگر جدا کنيم: يکی پيشگويی طبيعی, يعنی علم به آينده که از رؤيا, حالت وجد يا خلسه بدست می آيد؛ ديگری فنی که با آن _ در صورت داشتن شهودی خاص _ و از طريق تفسير نشانه های طبيعی (همچون پرواز پرنده, نشانة يک طوفان در راه) يا از طريق آميزه هايی ساختگی از نشانه ها (پرتاب تاس) می توان از آينده آگاه شد.
من در بيان بحث, فقط, به پيشگوييهای فنی خواهم پرداخت. اين پيشگوييها از آنرو بررسی می شوند که به دلايل محتمل وقوع پيشگوييها در متن زندگی, وضوح می بخشند.
نيازی به گفتن نيست که مشاهده و تفسير حوادث طبيعی چونان نشانه ای از آينده يا (حتی) از زمان حال ناشناخته _ امروزه نيز _ در خدمت, منابع امنيتی اوليه است. استنتاج شتابزده از مشاهده حرکت شاخه ها؛ به (احتمال) وجود حيوانی درنده کمين کرده در ميان بوته ها, برای مشاهده گر در محيطی مناسب, امری شتابزده نيست؛ پريدن به چنين نتايج شتابزده ای, يعنی استنتاج از مقدمات ناکافی, در اوضاع و احوال خاصی, بيگمان, برای بقا سودمند است و هيچ چيزی برای تعيين وقوع پيشگوييها بهتر از آگاهی از صحنه هايی مخاطره آميز در زندگينامه کوتاه نياکان اولية ما نيست. بهمينسان, می توان اثبات کرد که چنين نتايجی حتی بدون وجود نظريه هايی کاملاً خرسند کننده دربارة نيات ويژه و خلق و خوی خدايان, دارای اهميتند و از سوی ديگر, چون آنها پايه های هر نظرية پيشگويانه ای را می سازند, مايلم آنها را استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی ( protomantic inference ) بنامم.
به زبان امروزی, چنين استدلالی, فقط, رسيدن به نتايج از طريق وضع مقدم( modus ponens) دربارة امری موجود است, اما اين بيان بر وجود خاص اين استنتاج پرتوی نمی افکند؛ زيرا به فهم امروزی شرايط استنتاج توجهی ندارد. نقش چنين استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی در کمک به تنازع بقا از طريق استمرار بخشی و جانشين سازی مشاهدات است. ما برای ادامة مشاهداتمان _ حتی امروزه _ به سر آغازی در اطلاعات مربوط به موضوع ادراکمان نياز داريم پيش از آنکه آن را درک کنيم. اين استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی چنين سرآغازی را تضمين می کند و بدينسان نيز نقش جايگزين کردن مشاهدات را بر می آورند. هنگام شک و ترديد, فاصلة ما از مکانی که احتمالاً می توانيم با قوت استنتاج پيشگويانه ابتدايی مشاهد کنيم , بسيار کمتر از آن است که مثلاً بتوانيم از دست حيوان درنده بگريزيم و بنابرين, در اوضاع خاص بهتر است از پاره ای از مشاهدات چشم بپوشيم؛ يعنی اينکه از اعتماد پذيری معرفت شناختی استنتاجهايمان برای حفظ وجود خود چشم بپوشيم. اين چشمپوشی بيانگر تفاوتی ويژه ميان استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی و فهم عادی ما از استنتاجهای دارای مؤلفه هايی استقرايی است. در استقرا, ريشة مؤلفه استقرايی در عدم قطعيت قانونی نهفته است که همواره, تعميمی اثبات ناپذير است. اما يک امر قطعی است, يعنی اينکه مورد خاصی (باصطلاح, «شرط») در حوزة قانون است. باری, دقيقاً, همين ويژگی اخير است که در استنتاجهای پيشگويانة ابتدايی, بيشتر, غير قطعی است؛ زيرا گاهی بررسی اينکه آيا امر خاصی در حوزة قانون می گنجد يا نه, بسيار مخاطره آميز است. گاهی, فقط, به بهای خطر کردن وجود شر يا در واقع, در صورت لزوم, به بهای خط پذيری زندگی خودمان می توان به يقين معرفتی دست يافت([1]) و به همين علت است که تحول ارگانيزمهای پردازش کنندة اطلاعات ناظر به اين است که انواع ((species به برنامه های استنتاج فطری مجهزند و لزومی ندارد که افراد چنين برنامه هايی را اکتساب کنند. اين برنامه های ايمنی انواع بر استنتاجهای پيشگويانه ابتدايی ترجيح دارند و مبنای زيست شناختی آنها هستند.

پيشگوييها و احساس خطر
 

نظرية رواقی, پيشتر, به پيشگوييهای مبتنی بر تاريخ طبيعی معطوف بوده و بنابرين, حتی برای مفاهيم طبيعی شده خويش خشت بناها را فراهم کرده است. سيسرون در کتابدربارة غيبگويی( De Divination ) خود, واژة لاتين sagire (پيش بينی کردن foresee ) را برای اشاره به پيش بينيهای پيشگويانه (mantic prognostication) بکار می برد. اين واژه با ريشة ηYEloθal در زبان يونانی, با sokjan در زبان کوتيک, با suohhan در آلمانی عليای باستانی, با Suchen در آلمانی سفلای جديد, با to seek در انگليسی و با soka در زبان سوئدی مرتبط است و همه اين واژه ها؛ از ريشه هندو _ آلمانی sāg بمعنای ادراک يک رايحه مشتق شده اند.([2]) سيرون نيز به توضيح معنای پيشگويانه sagire می پردازد تا اينکه سبک طبيعی شده پيشگوييها و ساختار زيست شناختی آنها را بروشنی نشان دهد: «sagire بمعنای ادراک عميق است». از اينرو, برخی از پير زنان را sagae گفته اند, چون گمان می رود چيزهای بسياری می دانند, و سگها را نيز بهمين مناسبت, «sagacious» (زيرک) خوانده اند. همچنين, به کسی که پيش از وقوع حادثه ای از آن آگاه است, presage میگويند؛ يعنی ادراک پيشاپيش از آينده.([3]) بنابرين, می توان, بتعبير دقيقتر, گفت که پيشگوييها جلوة ديگری از حس خطريابی ((sense of danger يا استشمام ( scenting out ) خطرند و چنانکه می دانيم, حيوانات از چنين حسی برخودارند.([4]) از سوی ديگر, اين ارتباط به ما امکان می دهد که غريزة ايمنی در حيوانات را غريزه ای پيشگويانه و چونان منبع اطلاعاتی برای آينده, تفسير کنيم. در حاليکه رفتار حيوانات, گاهی, حاکی از وقوع حوادثی در آينده است, غرايز ما تا حد بسياری, زيادی در اين زمينه, خاموش است؛ چنانکه صدای قات قات اردک از وقوع طوفان خبر می دهد و غور غور قورباغه ممکن است معنای خاص خود را داشته باشد. البته, حيوانها خود از حوادثی که روی خواهد داد, تصوری ندارند, اما بنا به روايت سيرون از نظرية رواقی, «نشانه ای» برای آنها وجود دارد.([5]) همة ملتها, به چنين معنای ابتدايی از پيشگويی, اساساً, هنر تفسير پيشگويانة محيط طبيعی پيرامون خويش را دارند و چنين چيزی بسته به محيط پيرامونی به شيوه های ويژه ای صورت می گيرد؛ مثلاً در مورد مسئلة حفظ بقا, حوادث طبيعی گوناگون را بايد برای مکانهای زندگی مختلف به شيوه های متفاوت تفسير کرد. از اينرو, حتی سيسرون ياد آور شده است که اعراب, فريگيه ها؛ وکليليه ها؛ «که بسبب اشتغال به گله داری, پيوسته, در زمستان و تابستان, در دشتها و کوهها سرگردان بودند, مطالعه آواز و پرواز پرندگان را بسيار آسان می ديدند».([6]) همين نکته را می توان در مورد ساکنان دره های کنار رودخانه بقياس گفت که برايشان پيش بينی جريان رودخانه حياتی است و بنابرين, می توانند نشانه های مرتبط با نيازشان را تفسير کنند.
يادآوری اين نکته جالب متوجه است که ديدگاه پيشگويان در مورد طبيعت که همة ملتها اصولاً, دارای آن هستند, در علوم طبيعی غالب بر جای مانده است. برای نمونه, علوم طبيعی چينی تا امروز هم, اصولاً, بصورت گزارشی از نشانه های مهم طبيعی در زمينه ای جذاب و غنی از تفاسير روايی روشنگر ادامه يافته است.([7]) البته, اين شکل از علوم طبيعی بسبب ويژگی اصولاً کيفيش, بسيار لطيف است؛ با وجود اين, چنين لطافتی ارزشی طبيعی خود را دارد و برغم نظر يندهام, نبايد آن را ناديده گرفته انگاشت.

پيشگوييها و ديوانگی
 

پس از توجه به چشم اندازهای فراوان درباره درونماية پيشگوييهای طبيعی شده (naturalized mantics) , اکنون, بايد بکوشيم مرزهای اين پيشگوييها را بيابيم؛ يعنی منطقه ای را بجوييم که دانش پيشگويانه از ميان آن, راهش را بسوی دانش تجربی می گشايد؛ وگرنه, با خطر «پيشگوييسازی»( (manticizing کل محتوای دانش تجربی و در نتيجه, با خطر از دست رفتن تمايزات است پديده پيشگويی رو برو خواهيم شد. نظرية رواقی ما را در پاسخگويی به اين پرسش بيترديد دشوار ياری می دهد. بنابر به اين نظرية رواقی, پيش آگهیprognosis)) مبتنی بر مشاهدات و تجارب, فقط, در صورتی پيشگويانه خواهد بود که مؤلفة شهودی, عامل تعيين کننده ای در استنتاجهای مربوط به آينده باشد. طبق نظرية رواقی, تجارب و مشاهدات ما استوار و دقيق هستند, اما نتايج حاصل از اين مقدمات, فقط, در صورتی ماهيتی پيشگويانه خواهد داشت که مشتمل بر اطلاعاتی حياتی بوده, بنحو شهودی, بدست آمده باشند. برای جدا سازی اين مؤلفة شهودی و اساسی برای هر استنتاج پيشگويانه و توانشهای ذهنی ديگر, بويژه حافظه, رواقيون قوه حسی ويژه ای بنام پيش احساس praesensi))مفروض می گيرند. اين معياری جالب توجه خواهد بود, اگر نفس با حرکت ذاتی و آزادانة خود (free self-movement) و بدون عقل و علم, احساس تحريک کند.([8])يونانيان اين احساس را نوعی احساس ديوانگی غير بيمارگونه([9]), يعنی μovia, يا به آلمانی معمولی, wāhnen, می دانستند.([10])
هرگاه اين مؤلفة خلاق در استنتاجهای مربوط به آينده با اطلاعات بسيار سرکوب شود, پيشگوييها بپايان می رسند. چنين چيزی هنگامی روی می دهد که علم و تجربه طبقة مقدمات استنتاجهای ناظر به آينده را تا آن حد تکميل کند که پيش احساس, چونان پل اطلاعات, از حيث محتوا بيفايده شود. بنابرين, نظرية رواقی می گويد: «پزشکان, خلبانان و نيز کشاورزان امور بسياری پيش بينی می کنند, اما من پيش بينی هيچيک از آنها را غيبگويی divination)) نمی دانم».([11]) بدينسان, هر جا که طبيعتشناسی (physicus)([12]) بر جای غيبگر (divinus) نشسته باشد, احساس ارزش مادی خود را چونان ابراز اطالاعاتی ويژه, از دست می دهد.
اما اين پرسش همچنان بيپاسخ مانده است که آيا پيش احساس ارزش صوری خود را نيز چونان ابزاری که اطلاعات خاص را به آينده ربط می دهد, از دست می دهد يا نه.

پي نوشت ها :
 

1. دشمنی که در تاريکی کمين کرده است, و ما وجودش را از روی نشانه های مختلف استنتاج می کنيم, نخستين نشانه از چيزی است که امروزه آن را «علت» می خوانيم. تکيه بر چنين دشمن _ علتها برای بقا ضروری بود. از سوی ديگر, اين نشانه ها از تاريکی, در عمل, خودشان را آشکار نمی سازند و بنابراين, اگر همچون شلينگ و فرويد, چيزی را که مبهم بوده و سپس خودش را آشکار ساخته است, “das unheimliche” بناميم, مفهوم اوليه علت با مفهوم” unheimliche” معادل می شود. از آنجا که همة حوادث طبيعی, اصولاً, افعال پنداشته می شد (= ديدگاه جانمند انگارانه به جهان), ما بر عللی تکيه می کرديم که وجودشان ما را به هراس می افکند, در حاليکه اثرشان ممکن بود خطرناک باشد؛ همچون اقيانوسی که پوزيدون, خدای دريا و برادر زئوس, آن را خروشان می ساخت و صاعقه ای که ژنوس ايجاد می کرد.
2. Der grosse Duden, Vol.7(Etjmologie), Aaannheim 1963, article “suchen” (p.694).
3. De dir. I,65(pease, p. 210).
4. cf. W. Hogrebe, “Initialen prognostosche Rationalitat”, in: zeitschrift für philosophische for schung 37 (1983) 21-35.
5. De Dir. I, 15 pease , p.88.
6. De Dir .I, 94 pease,p.264.
7. ر.ک: کتاب خواندنی
J,J.M.De Graot, Universismus, Berlin 1918, esp. Chp.12 mantic des universums.
همچنين ر.ک:
J.Needham, Science and Civilization in China, Vol. 1-5, Cambridge 1951 sqq., esp. vol.2. (Cambridge 1956).
فصل سيزدهم «مفاهيم بنيادی علم چينی» , و فصل چهاردهم «شبه علوم و سنت شکاکانه».
نيدهام پيشگوييهای چينی را اينگونه معرفی می کند: افعال خرافی در چين شکوفا شد, بهمان قوتی که در فرهنگهای قديم ديگر نضج گرفت. آينده شناسی, اختر گويی, رمالی(geomancy), قيافه شناسی (physiognomy), انتخاب روزهای خوش يمن و نحس و آگاهی از ارواح و شياطين, بخشی از پيش زمينة مشترک همة متفکران چينی, اعم از قديم و ميانه, بود. تاريخ علم نمی تواند, بآسانی, از کنار اين نظريه ها بگذرد (...). وانگهی, (...) برخی از اين افعال جادويی, بطور نامحسوسی, به اکتشافات مهمی در تحقيقات عملی در خصوص پديدارهای طبيعی انجاميد. از آنجا که جادو و علم, هر دو, عملکردهای طبيعی مثبت دارند, عنصر تجربی, هرگز, از علم اولية چينی غايب نبوده است (ج 2, ص 346). اما نيدهام به چنين معنايی از پيشگويی نينديشيد و در واقع, بسبب آن, اندکی دستپاچه شده بود و با مقابله کردن آن با سنت شکاکانه وانگ چونگ از اعتبارش دفاع کرد. او, عاشقانه, مجذوب ويژگی جهانبينی چينی شد که با جهانبينی اروپاييان اختلاف آشکار داشت. مشخصة ساختار جهانبينی خود سامانبخشی و در واقع, هماهنگی پيشين بنياد, بمعنای لايب نيتسی است (ر.ک: به ج 2, ص 292). برعکس, ساختار جهانبينی اروپايی را عاملی خارجی پی ريزی کرده است. بنابرين, جهان از ديدگاه چينی, جهانی بود که سازمان آن, نه بسبب فرمان صادر شده از سوی خالق و قانونگذاری والا, پديد آمد بلکه اشيائی که بدان گردن می نهند, از تأييدات فرشتگان مأمور برخودار می شوند. همچنين, اين سازمان معلول برخورد فيزيکی توپهای بيليارد بيشماری نيست که در آن, حرکت يکی علت فيزيکی رانش ديگری باشد, آن, هماهنگی منظم, بدون وجود ناظم بود, همچون حرکات خودجوش, اما منظم رقصندگان در رقص محلی, که حرکات هيچيک از آنها تابع قانون يا ناشی از فشار افراد پشت سری نيست, بلکه حاصل همکاری آنها در ايجاد هماهنگی اختياری و ارادی است (ج 2, ص 286-287). صرف نظر از نوع ارزيابی جهانبينی چينی, اين نکته بديهی است که دقيقاً, ويژگی ديدگاه چينی به جهان, مجالی جز برای علم طبيعی پيشگويانه باقی نمی گذارد.
8. De dir. I, 4(pease,p.50).
9. Cf.De dir. I, 81; plato, phaedrus 265a; Jamblich, De myst, III, 6 and 26;
بر خلاف تفسيری آسيب شناختی از شمنيزم, ر.ک:
M.Eliade, chamanismus und archaische Ekstasetechnik, Frankfurt/M.1975,p.335qq.
10. واژة آلمانی “wahn” از ريشة هندو آلمانی uen[∂], umherziehen, strefen, nach etwaa suchen يا trachten می آيد, ر.ک:
Der grosse Duden, op.cit., article “gewinnen”, p. 220.
11. De dir. I, 112 (pease, p. 30,02).

منبع: www.mullasadra.org



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.