ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(2)

اکنون که سرانجام, سخن از نشانه های زمان بميان آمده است, مفهوم طبيعی شدة پيشگويی بايد بر اين نکته پرتو افکند که ما چگونه می توانيم احتمالاً, در مورد آينده استنتاج کنيم. بلند پروازی اين تقرير از مسئله, بزيبايی,...
سه‌شنبه، 30 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(2)

ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(2)
ابعاد پيشگويانه و معنا شناختی فهم(2)


 

نويسنده:وُلفرام هاگرب (Wolfram Hogrebe)




 

ادراک و زمان
 

اکنون که سرانجام, سخن از نشانه های زمان بميان آمده است, مفهوم طبيعی شدة پيشگويی بايد بر اين نکته پرتو افکند که ما چگونه می توانيم احتمالاً, در مورد آينده استنتاج کنيم. بلند پروازی اين تقرير از مسئله, بزيبايی, با ابهام موجود در صورتبندی آن سازگار است. اما من, بويژه, در آغاز اين بررسی, نمی خواهم دقت و موشکافی چندانی بکنم؛ زيرا موشکافی بسيار در مورد موضوعی بغايت ظريف, تنها, به خاموشی زود هنگام می انجامد.
من باز هم از تبيين رواقی استفاده خواهم کرد: در واقع, چگونه می توان دربارة حوادث آينده اطلاعاتی کسب کرد, در صورتيکه آنها, هنوز, روی نداده اند. البته, اين بيان هم تا حدی مبهم است. سپس با دقت بيشتر, بدين مسئله خواهم پرداخت که ادراک چيزی به چه معناست؟ در اينمورد, به نظرية رواقی پيشگويی باز نخواهم گشت, بلکه بايد به آرائی باز گردم که از روانشناسی تجربی ادراک وام گرفته شده است. ما می توانيم اطلاعات مهمی در خصوص مسئله اصلی خود, يعنی مسأله ارتباط معرفتی ما با زمان و بويژه, با آينده بدست آوريم و سپس, بيدرنگ, به تفسير نظری آن بپردازيم که خود در بصيرت فلسفی, سهم خواهد داشت.
مسائل وجود که از موضوعات هستی شناسی است, چنانچه از ديدگاه منطقی بررسی شود, بسرعت, منتفی خواهد شد. بنابرين, کواين می تواند خوانندة شگفت زده را در اين امر آگاه سازد که «نکتة عجيب دربارة آن مسئلة هستی شناختی, سادگی آن است. آن را می توان با سه واژة تک هجايی آنگلوساکسونی «چه چيزی هست؟» بيان کرد. وانگهی, در يک کلمه می توان پاسخ گفت داد که «هر چيزی» _ و هر کسی اين پاسخ را درست می داند».([13]) طبيعی است که هر کسی درستی اين پاسخ را خواهد پذيرفت؛ يعنی هر کسی که می داند از تعريف اعتبار کلی قواعد منطق محمولی برای مجموعة غير تهی بر می آيد که: برای هر چيزی, چيزی وجود دارد که عيناً, همان است.([14]) و اين بدين معناست که هر چيزی وجود دارد.
اما نبود مسائل منطقی, بهيچرو, با نبود مسائل معرفتی مقارن نيست؛ با وجود اين بنا به بررسی ما, دقيقاً, بهمين شيوه است که رواقيان گونه ای از اين قضيه را بمنظور تبيين نحوة چيرگی غيبگويان( see) بر وابستگی زمانی معرفت تجربی ما, بکار می برند. در نتيجه و در چهار چوب نظام دقيقاً جبری آنها, هر چيزی وجود دارد. قوانين طبيعی هر چيزی را بطور علّی و بيزمان, تعين می بخشد, بطوريکه آگاهی از اين قوانين بمعنای عالم مطلق بودن است, چنانکه بعدها لايب نيتس نيز بر همين باور بوده است.
اما غيبگويان, فقط بطور غير مستقيم, يعنی از طريق تفسير نشانه ها و شهود, می توانند به گنجينة اطلاعات دست يابند. چنين چيزی امکانپذير است؛ زيرا بنا به نظرية رواقی, آنگونه که سيسرون گزارشی می دهد, «شگفت انگيز نيست که غيبگويان پيش احساسی از اموری داشته باشند که در هيچ کجای جهان مادی نباشند: چون همه چيز ها «هستند», گرچه از منظر زمانی, حاضر نيستند».([15]) در اينجا, سيسرون با اشاره به فعل «وجود داشتن»,to exist) ) از دو واژه «esse» بمعنای «مقدر بودن» (to be predestined) و «exsistere» به معنای «روی دادن در زمان» (( to come to pass in Time استفاده می کند.([16]) بنابرين, آنچه وجود يافته, وجود دارد و وجود خواهد يافت, دقيقاً, چيزی است که, بمعنای بيزمانی, timeless) ) فقط, هست. از اينرو, اعتبار بيزمان قوانين طبيعی شرطی کافی برای اين حقيقت است که چيزی بمعنای زمانی وجود دارد. آنچه بايد باشد, وجود خواهد داشت. زمان تحقق بخش اعتبار است و خودش چيز جديدی نمی آفريند.([17]) بنابرين, در زير سقف و چتر اعتبار است که هر موجود زمانمندی, بگفتة زيبای سيسرون, خانه ای مشترک دارد. اين خانه, خانة رواقی «بودن» است.([18])
اما اگر اين پرسش را مطرح کنيم که پيشگوييهای طبيعی شده, احتمالاً, چه ارزشی می توانند برای ما داشته باشند و چنانچه بدون فرو افتادن در دوگانه انگاری رواقی, نخواهيم ارتباط معرفتی خود را با آينده تبيين ناشده باقی بگذاريم, اين هستی شناختی کمکی به ما نخواهد کرد. در اينجا, نظرية رواقی ذره ای ما را ياری نخواهد رساند.

استمرار ادراک
 

بر پاية مطالعات روانشناختی الريک نيسر, ( Ulric Neisser) می توانيم سه مرحله را در ادراک زودگذر, از يکديگر جدا سازيم, ادراک با نمونه های پيش نگرانه هدايت می شود, در چهار چوب اين نمونه ها به جستجو می پردازد, و سرانجام اينکه اطلاعات نو را ثبت می کند. نتيجه آن «يک نمونة تعديل شده است که جستجوی بعدی و پذيرش اطلاعات ديگر, و مانند اينها را هدايت می کند». پيش نگرانيهای هدايت کنندة ادراک, مزيتهای اطلاعاتی است که در وهلة نخست, استمرار ادراک را ميسر نمی کند. چنانکه نيسر توضيح می دهد, آنها بيشتر شبيه وضع ژنتيکی در علم ژنتيکيند:
يک وضع ژنتيکی امکان مسير تکاملی ويژه ای را مطرح می کند, اما خصايص مشهود که عملاً, تکامل می يابند, به همکنشی با جهان واقعی وابسته اند. ادراک, دقيقاً, چنين همکنشيی است. لحظه ای نيست که ادراکی نمودار و ايجاد شود, اما از شیء ادراک شده مستقل باشد. ادراک ... سازنده ( constructive) است, اما آنچه ساخته می شود, الگويی درونی نيست که چشمی درونی از ديدنش لذت برد, بلکه آن, بيشتر, توالی اسنادی است که اطلاعات را تدارک می کنند.
اين پيشنگريهای موروثی, گويی, مزيتهای ادراکی ببار می آورند: «شخص اطلاعاتی دربارة هر موضوع جديدی دارد, حتی پيش از آنکه آن را ببيند؛ زيرا مبتنی بر نمونه ای پيشنگرانه, يعنی مبتنی بر نقشه ای شناختی از جهان پيرامون است». بنابرين, پيشنگريها يا بلکه نمونه های ادراک, در همة زمانها, ريشه يافته در اموری ديگرند که بويژه, هنگاميکه دستخوش حرکتند, هماهنگی انتظار _ ادراک را ميسر می سازند, گرچه بنظر نمی رسد هيچ پيشنگری «نهاييي», اصولاً, تصحيح ناپذير باشد. بنابرين, همة «مخلوقات متحرک» چنانچه بخواهند با کاميابی در محيط پيرامون خويش حرکت کنند, بايد به نقشه ای شناختی مجهز باشند. کودکان نيز نقشه هايی شناختی دارند و مقدم بر توانايی توصيف شفاهی محيط اطراف يا مسيرها از آنها بهره می برند. اين نقشه ها يا مانند «اموری ذهنی نيستند که مسافر بايد پيش از سفر بدان مراجعه کند و نيز مانند الگويی نيست که آن را بجای خود شیء ملاحظه کند. برعکس, نقشة شناختی, همانا, پيش بينی امری است که در صورت انتخاب فلان يا بهمان مسير, بطور ادراکی, دست يافتنی است».
نيسر برای چنين پيش بينيهايی واژة «انگاره» ( image) را پيشنهاد و تأکيد می نمايد که آن را بنحو درونبينانه, عرضه نکرده است؛ از سوی ديگر, نمايانگر چيزی همچون محرک _ اطلاعات نيست؛ زيرا «گر چه انگاره نوعی «اطلاعات» اندوخته بمعنای تخصصی کلمه است, نحوة کاربردش مانند کاربرد محرک _ اطلاعات (به معنی محرکهای فيزيکيی که از بيرون می آيد) نيست». خلاصه اينکه «انگاره تصويری از محيط پيرامون نيست, بلکه طرحی است که دستيابی به اطلاعات مربوط به اجزائی را که قبلاً در دسترس نبود, امکانپذير می کند. انگاره جنبة درونی پيش بينی مکانی است. اگر کسی انگاره ای را در واژه هايی منعکس می سازد, در آنصورت, او آنچه را انتظار دارد ببيند, گزارش می کند. چيزی که گفتار بدان اشاره می کند (تفسيرهای انگاره) در جهان وجود دارد, نه در سر گوينده». اين بخشهای اندک از نظرية نيسر دربارة ادراک چونان ابزارهايی برای فرو نشاندن مسئلة حياتی ارتباط ميان ادراک و آينده بسنده هستند.

پيش بينی و زمان
 

به طور کلی, ادراک_ پيش بيني ها؛ اموری شبيه به طرحهای جهت يابی فضاييند و خصلتی تجربی دارند؛ زيرا هر طرحی با کمک اطلاعات حاصل از طريق ادراک؛ ساخته می شود. اما آنچه در اينجا «ساخته شده», دقيقاً, چيست و چگونه چنين «ساختاری» امکانپذير شده است؟ باری, هر نوع اطلاعاتی از ادراک سرچشمه می گيرد و يقيناً, «دگرگون» می شود که به الگويی پيش بينی کننده؛ مبدل می گردد. چون نمی دانم که چگونه می توانيم از راه ديگری جز فرايند اطلاعات, پردازش اطلاعات را بازسازی کنيم, بياد هلموتز, پيشنهاد می کنم که ادراک _ پيش بينيها را چونان نتيجه استنتاجهايی با «مؤلفه ای استقرايی» بدانيم. بنابرين, پيش بينيها, نقشه های شناختی يا انگاره ها, از نوع مورد نظر نيسر, نتايج استنتاجهای مبتنی بر اطلاعات ادراکند که معنا گسترند,meaning extending) ) نه صدق نگهدار. از اينرو, می توان اين استنتاجها يا مقدمات آنها را به اطلاعات جديدی تصحيح کرد. بتعبير دقيقتر, امور ادراکی چيزهايی بسيار شبيه فرضيات علمی بمعنای پوپريند؛ يعنی حدسها و ابطالها فعاليتهای ادراکی ما را نيز تعين می کنند.
بهر روی, تا اينجا, ما, فقط, نقطة آغازی برای مسئلة ارتباط ميان ادراک و زمان بدست آورده ايم. اگر پيش بينيهای ادراکات, واقعاً, نتايج استنتاجهاييند که ما در پرتو آنها اطلاعاتی کسب می کنيم که ما را به بازنگری مقدماتی می کشاند که اين پيش بينيها بر آنها مبتنيند, پس برای بحث دربارة آن ويژگی دقيقاً پيش بينی کننده, بايد بر فرايند استنتاج, بويژه از ديدگاه روانشناختی, پرتوی بيفکنيم؛ زيرا ساختار منطقی اين استنتاجها از اينجهت که در فعاليتی شناختی ريشه دارند, يکسانند. بديهی است که هر استنتاجی دارای بعد روانشناختی ويژه ای است. اما از زمان فرگه, سخن گفتن از چنين بعدی تقبيح شد, گرچه راسل بسيار تأکيد می کرد که همواره, ضرورتاً, چيزی روانشناختی در استنتاج هست: استنتاج روشی است که از طريق آن, به معلومات جديد می رسيم و بُعد غيرروانشناختيش نسبتی است که به ما امکان می دهد تا بنحو درست, نتيجه گيری کنيم. اما عبور بالفعل از تصديق p به تصديق q فرايندی روانشناختی است و ما نبايد بکوشيم آن را صرفاً, با اصطلاحات منطقی بيان کنيم. ما با چنين مجوزی مسئلة مربوط به مؤلفة روانشناختی را که در يک استنتاج معنا گستر مؤثر است, حل خواهيم کرد. مشکل روانشناختی عمده در اينجا جايگاه نتيجه يا عبور از مقدمات (ناقص) به نتيجه است. بنا به اين فرض که نتيجه بايد, دست کم, به امور آينده حساس باشد, بديهی است که بايد نوعی جابجايی روانی( psychic transposition) بسوی آينده فراتر از سطح اطلاعات حاصل از مقدمات, صورت گيرد. ما اين «جابجايی» را به نام «انتظارات» (expectations) می شناسيم.
از آنجا که چنين انتظاراتی در خدمت منافع ايمنيند ((safty -interest , معمولاً, اثری دارند که ما آن را نوعی ترس يا وحشت می دانيم. بهر روی, پيش بينيها؛ بميزانی که از حالت اطلاعاتيشان کاسته شود, ترسناکتر می گردند؛ يعنی هر چه اطلاعات غير منطقيتر باشد, پيش بينی ترسناکتر می شود. بنابرين, در محيطهای ناآشنا يا در شب, دلهره ادراک _ پيش بينی perception-anticipation)) افزايش می يابد. از اينرو, مرتبة اطلاعات حاصل از ادراک _ پيش بينی, بسته به تجربه و موقعيت, متدرج خواهد بود. در اينصورت, ما می توانيم آنها را به تجربه ای ذهنی تقليل دهيم و بدينسان, پيش بينيی يکسره نامتعين بکنيم, يعنی الگويی پيش بينی کنندة ماهيت صوری که تقريباً, آزاد از هر گونه اطلاعات مشخص است ؛ الگويی که فقط, با انتظارات آگاهانه تحقق می يابد.
اين الگوی پيش بينی کنندة صوری را چگونه بايد فهميد؟ از لحاظ روانشناختی, نوعی ادراک _ آمادگی (perception-preparedness) غير قاطعانه است. اما چنين توصيفی باز هم ناقص است؛ زيرا از ذاتيات اين ادراک _ آمادگی, فرض غير منطقی وجود پيش بينيهای متکی به حوادث بالفعل است. اما ادرک _ پيش بينيها متکی به امور بالفعل ادرکپذيرند. اين فرض وجود, فرافکنی وجود است. اين فرض يک الگوی صوری را به وجود نسبت می دهد که در نتيجه, استنتاجهای معنا گستر ادراک _ پيش بينيها, در مورد محتوای متناسب با غنای مقدمات, کم و بيش, قطعی می نمايد. بنابراين, متعلق غير قطعی وجود, در سطح ادراک, چيزی است که در سطح منطقی متغيری مقيد به سور وجودی است و بنابرين, نوعی متغير برای متعلقات ادراک _ پيش بينيها, يعنی نوعی ادراک _ متغير است. اين بتعبيری, مجموعه متعلقات را فرا می گيرد که هنوز, درک نشده اند, اما, بزودی, ادراک می شوند؛ يعنی مجموعه ای که معمولاً, مجموعة موجود است, زمانی _ مکانی ناميده می شود. مسلماً, موقعيتهايی وجود دارد که در آنها, طرح وجود مبتنی بر متعلقی است که ادراکپذير نيست, مانند متعلقات مشاهده ناپذير. می توانيم آن را پارانويايی بناميم. اما نبايد فراموش کنيم که تنها, پس از اين فراروی شبه پارانويايی از متعلق ادراک ناپذير بسوی متعلق غير زمانی _ مکانی که بار وجود اين بمعنای زمانی _ مکانی مؤثر است, استقلال دقيق مدرکات از ادراکات اثبات می شود؛ با امری که برای فهم عينيت, لازم است. وانگهی, توان فراروی طرح غيرقطعی وجود, بگفتة پل ماکلين, از ارزش فراوان بقا برخودار است؛ چرا که کارکرد اصلی احساسهای پارانويايی «موجود زنده را در برابر ناشناخته هشيار می کند». سرانجام اينکه انديشه در فهم پيدايش ديدگاه روح باورانه به دنيا و به تبارشناسی ارواح, خدايان و مطلق در متافيزيک, مؤثر است. شلينگ در اواخر دوران خويش و در فلسفة مثبت خود, آشکارا, اين پيوندها را پيش بينی کرده بود. او در قياس با مفهوم طرح غير قطعی وجود, مفهومی پرشور از وجود را وضع کرد که پايه ای برای تجربه گرايی مترقيش بود. در اينجا, نمی خواهم به بحث دربارة جزئيات مربوط به آن بپردازم.
نکتة مهم برای ما ادراک _ دلالتی perception-reference)) است که فی نفسه, زمانی (ادراک _ پيش بينی) است و بر الگوی وجود برای موجوداتی دلالت می کند که ضرورتاً, زمانی _ مکانی نيستند. من گمان می کنم که ارتباط ما با الگوی فرا زمانی وجود, فقط, تمايز روابط _ زمانی را ميسر می کند؛ زيرا ارتباط با اين الگو در مورد تمايز آزاد, دلالت لحظات زمانی temporal reference points)) را ميسر می سازد که بدون آن, کاربرد محمولات «زودتر از», «در آن ِ واحد» و «ديرتر از» را بيمعنا می کند. امکان تثبيت چنين دلالت لحظات زمانی مستلزم اين است که ما پايبند لحظات در زمان نباشيم, بلکه می توانيم بسوی آنها بازگرديم. اما اگر بدين شيوه باز می گشتيم, در کجا بوديم؟
مطمئنم که نيازی به يادآوری نيست که ساختکار مطرح شده ادراک _ پيش بينی که در اينجا طرحريزی کرديم, اساساً, چيزی جز نظريه ای نيست که پيشتر, آن را استنتاجهای پيشگويانه ابتدايی ناميديم. پس بتعبير دقيقتر, اثبات شد که در همة ادراکات, دقيقاً, پيش احساس يا μovia هست که پيشگوييها را چون ابزار اطلاعات, مفروض می گيرد. بنابرين, هر ادراکی بمعنای ادراک _ پيشبينی صوری, پيش احساسی است. سرانجام اينکه پيوند باز نمود ما بيانگر اينهمانيش بصورت استنتاج سادة زير است:
1. ادراکات بر استنتاجهای معنا گستر مبتنياند.
2. استنتاجهای معنا گستر بدون پيش احساس پيشگويانه, امکانپذير نيست.
3. در نتيجه, ادراکات بدون پيش احساس پيشگويانه, امکانپذير نيست.
بنابرين, به پيشگوييهای طبيعی شده نيز با غيبگويان سروکار دارند. همة غيبگويان اهل ادراک حسيند. از اينرو, پيشگوييهای طبيعی شده بايد بدون نبوتها (prophecies ) صورت بگيرد. با وجود اين, از آنجا که همة غيبگويان آينده بين هستند, پيشگويی بيانگر عنايت الهی است, حتی اگر دامنة عملش چندان گسترده نباشد.

نتيجه
 

من نمی خواهم از يادآوری اين نکته خودداری کنم که اين قرائت ادراکی _ نظری پيشگوييهای طبيعی شده, دقيقاً, در آراء فرفريوس ريشه دارد. چنانکه از نقادی جامبليج فهميده ايم, فرفريوس در آخرين اثرش, (Letter to Anebo) نه فقط مفهوم طبيعی شده پيشگوييها را مطرح کرده, بلکه ادراک زمان حال و احساس آينده را نيز بطور پيشگويانه, تفسير کرده است. جامبليچ به نقد اين مفهوم می پردازد و در توضيح آن, می گويد: «بنابرين, اگر از خود طبيعت درکی از حال و احساس آينده را حفظ کرده باشيم, بايد آن را همچون نبوت پيشگويانه, حدس بزنيم؛ زيرا اگر چه اين بسيار شبيه پيشگويی است, از اعتماد پذيری و حقانيت بيبهره است. در اينجا, لزومی ندارد دربارة اين برهان مخالف در سنت افلاطونی بحث کنيم. نظری که وی در رد آن, برهان اقامه می کند, گواه آن است. از اينرو, فرفريوس بايد, قبلاً, اين رأی را عرضه کرده باشد که پيشگوييها ريشة انسانی دارند بنابرين, حتی بنابر منابع کلاسيک, پيشگوييهايی خود را چونان مکملی برای معنا شناسی و هماهنگ با معانی واژه ها مطرح می کند که بدون قرائت ادراکی _ نظری از پيشگويی , اساسی نخواهند داشت.

پي نوشت ها :
 

12. Ibid
13. W.V.Q Quine, “on what there is” in: idem, From a logical point of View, Cambridge, Mass, 1953, p.1.
14. بيان صوری آن چنين است: (x) (Зy)(x=y)
من تصور نمی کنم در اينجا لازم باشد دربارة اينهمانی به بحث مبسوط بپردازم. بجای بحث مبسوط دربارة آن, می توان به اين رهنمود راسل بسنده کرد که «اينهمانی, اينهمانی متغير است, يعنی اينهمانی موضوع نامشخص, اينهمانی کسی».
15 .B. Russell, “knowledge by Acquaintance and knowledge by Description” in proceedings of the, Aristotelian Society XI (1910/11) 108-128, p.125 15. De dir. I, 128 (pease, p.324).
16 . cf. De Dir.I, 127 and 128; “non enim illa quae futura sunt subito existunt, rersus “sunt enim Qmn
هر جا که ابعاد زمانی وجود (ناگهانی, پيش بينی ناشده و مانند آن) هست, سيسرون از واژة
“exsistere” استفاده می کند و هر جا که چنين ابعادی نيست, واژه “esse” را بکار می برد.
17.cf. De Dir. I, 127: “traduetio temporis nihil nori efficientis et primum quidque replicantis”.
18.De dir. I, 131 (pease, p. 332)

منبع: www.mullasadra.org



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط