مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابن‌سينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(3)

پس از آنكه معناي تعقل از نظر ابن سينا و ملاصدرا بيان گرديد، لازم است به مسئله اتحاد عقل و عاقل و معقول اشاره شود، و مقصود از آن روشن گرديده، وجوه اتفاق و اختلاف ميان ايشان آشكار گردد.
سه‌شنبه، 30 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابن‌سينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(3)

مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابن‌سينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(3)
مقايسه نگرش صدرالمتألهين و ابن‌سينا در مسئله اتّحاد عاقل و معقول(3)


 

نويسنده:زهرا مصطفوي




 

فصل دوم: معناي اتحاد عقل و عاقل و معقول
 

پس از آنكه معناي تعقل از نظر ابن سينا و ملاصدرا بيان گرديد، لازم است به مسئله اتحاد عقل و عاقل و معقول اشاره شود، و مقصود از آن روشن گرديده، وجوه اتفاق و اختلاف ميان ايشان آشكار گردد.
چنانچه مشهور است، صدرالمتألهين طرفدار نظريه اتحاد عاقل و معقول بوده و ابن سينا منكر اين نظريه مي‏باشد. ولي در عين حال، برخي از اساتيد محترم در درسهاي اسفار خويش فرموده‏اند كه نظريه اتحاد عاقل و معقول مورد توافق طرفين بوده است، و فلاسفه اسلامي به عبارات شيخ الرئيس توجه ننموده‏اند كه ايشان با نظريه اتحاد موافق است.([23])
براي روشن شدن نظريات ابن سينا و صدرالمتألهين، و اينكه آيا اصلاً ميان اين دو فيلسوف كبير عالم اسلام، در زمينه اتحاد عقل و عاقل و معقول، اختلافي وجود دارد يا خير؟ بايد به چند نكته مهم و از جمله وجوه مشترك ميان آنها اشاره كنيم.
همان گونه كه در ابتداي اين مقاله بيان گرديد بعقيده ما اگر بپذيريم ابن سينا با نظريه اتحاد عاقل و معقول موافق است، برداشت و نگرش وي از اين نظريه بگونه‏اي با نظر صدرالمتألهين متفاوت است كه نمي‏توان آنها را در اين بحث موافق يكديگر به شمار آورد.

بخش اول: وجوه اشتراك
 

1. اتحاد عقل و معقول
 

ابن سينا در كتاب النجاة مي‏فرمايد كه عقل همان تجرد معقولات از ماده و لواحق آن است. ([24]) يعني معقولات مجرده و صورتهاي عاري از ماده، معقول است، و تجرد اين صور و معقولات عقل است. و از آنجا كه تفاوت معقولات مجرد و تجرد معقولات امري اعتباري است و در عالم خارج هر دو يك حقيقتند، بنابرين عقل و معقول در نظر وي همچون صدرالمتألهين متحد است.
در قسمتي ديگر از آن كتاب مي‏فرمايد كه قوه عاقله كه در آن صور موجودات ثابت است، يا همان صور موجوداتي است كه با تجريد از ماده بدست آمده است، يا صور موجوداتي است كه از ابتدا با ماده همراه نبوده و اصلاً مادي نبوده‏اند.([25]) و اين مطالب نيز شاهد بر اين است كه در نظر شيخ الرئيس عقل و معقول متحد است.
در توضيح اين مطلب چنين بيان مي‏شود كه معقول اصطلاحاً به دو قسم تقسيم مي‏شود: يكي معقول بالذات و ديگري معقول بالعرض. معقول بالعرض موجود خارجيي است كه نفس آن را درك مي‏كند و بواسطه صورتهاي ذهني حصولي، به آن دسترسي پيدا مي‏كند. شكي نيست كه كسي ادعا نمي‏كند معقول بالعرض با عقل و عاقل متحد باشد، مگر آنكه سوفسطايي بوده و حقيقت خارجي را منكر شود. و هر آنچه را هست در محدوده نفس بشر بشناسد.
معقول بالذات همان صورت ذهني و همان موجودي است كه با بودن آن، نفس عاقل مي‏شود و تعقل مي‏كند، و شكي نيست كه اين صورت ذهني حصولي، همانا عقل بوده، تفاوتي با تعقل ندارد. و آنچه در بحث اتحاد عاقل و معقول مورد نظر است همين معقول بالذات مي‏باشد.([26])

2. اتحاد در علم باري تعالي به ذات خود
 

يكي از وجوه مشترك ميان ابن سينا و صدرالمتألهين اين است كه باري تعالي عالم به ذات خود مي‏باشد، وعلم او به ذات عين ذات بوده، و هيچ تكثري در ذات پيدا نمي‏شود. و در اين ادراك عقل و عاقل و معقول متحد است.
شيخ الرئيس اين نظريه را با عبارات گوناگون، در كتب مختلفي بيان نموده است كه نشانه اعتماد او بر اين مدعا و استدلالهاي آن مي‏باشد. ايشان مي‏فرمايد:
انه بذاته عقل و عاقل و معقول. ([27])
و سپس به شرح و بسط اين جمله مي‏پردازد و روشن مي‏كند كه مقصود وي از اين جمله، اتحاد در مورد علم باري تعالي به ذات خود است، نه علم باري تعالي به غير.
ابن سينا براي اثبات اين مدعا، استدلالهايي را نيز بيان مي‏فرمايد كه براي جلوگيري از اطاله كلام از ذكر آنها خودداري مي‏شود.([28])

3. اتحاد در علم موجودات به ذات
 

شيخ الرئيس در ضمن ادله‏اي كه براي اثبات اتحاد عقل و عاقل و معقول، در علم باري تعالي به ذات خود، بيان مي‏فرمايد، به اين نكته اشاره مي‏كند كه اين خصوصيت فقط مختص واجب الوجود نبوده، بلكه همه موجودات مجرد كه عاقل و معقول هستند، علم به ذات خود داشته، و در اين ادراك عقل و عاقل و معقول يكي است.
وي مي‏فرمايد: النفس تتصور ذاتها، وتصورها ذاتها، يجعلها عقلاً و عاقلاً و معقولاً.([29])
وي براي اثبات مدعاي خويش مي‏گويد كه آنچه مانع تعقل است ماده و لواحق آن است. زيرا، ماده هم مانع از اين مي‏شود كه چيزي معقول باشد، و هم مانع از اين است كه چيزي عاقل باشد. بنابرين عاقل يعني موجود مجردي كه براي آن، ماهيت مجرده‏اي تحقق يابد. و معقول يعني ماهيت مجرده شي‏ء. و اگر چيزي مجرد باشد معقول است. و چون براي ذات خود حاصل است، پس معقول ذات خويش است، و خودش هم عاقل است زيرا، ماهيت مجرده آن در نزد او حاضر است. پس هر مجردي عقل و عاقل و معقول است. و اين مفاهيم سه گانه هيچ تكثر حقيقي در آن بوجود نمي‏آورد.([30])

بخش دوم: نگرش شيخ الرئيس به نظريه اتحاد
 

براي آنكه روشن شود، آيا ابن‌سينا در بحث اتحاد عاقل و معقول با صدرالمتألهين اختلافي دارد يا خير، لازم است ابتدا توضيح داده شود كه مقصود وي از اتحاد عاقل و معقول چيست، و آيا اين دو فيلسوف نقطه مشتركي از حيث مدعاي خويش دارند يا خير؟
بيان شد كه ابن‌سينا، در اين بحث، دو نظريه را عنوان و از آن دفاع نموده است. يكي اثبات اتحاد و ديگري انكار اتحاد. و بيان شد كه استاد حسن‏زاده آملي فرموده است كه شيخ‌الرئيس نيز چون اكثر حكماي مشا گذشته، قائل به اتحاد شده است. بنابرين، به عبارات ابن‌سينا در زمينه اتحاد توجهي مي‏كنيم، تا مقصود ايشان را از اتحاد عاقل و معقول دريابيم. وي در مقام انكار اتحاد مي‏فرمايد:
مايقال من ان ذات النفس تصير هي المعقولات، فهو من جمله ما يستحيل عندي.([31])
اين كه مي‏گويند، نفس متبدل به معقول مي‏شود، بنظر من امري محال است.
و در جاي ديگري فرموده است:
ان قوماً من المتصدرين يقع عندهم ان جوهر العاقل اذا عقل صوره عقليه صار هو هي. ([32])
گروهي از جاه‏طلبان گفته‏اند كه جوهر عاقل همان صورت عقليه مي‏شود، يعني جوهر عاقل تبديل مي‏شود به صورت عقليه.
وي مي‏فرمايد كه برخي نيز گفته‏اند كه نفس در هنگام تعقّل، متّصل به عقل فعال مي‏شود، و اين نظريه صحيح است. زيرا، نفس با اتصال به عقل فعال، و پس از درك جزئيات، و مستعد شدن براي درك كليات، از عقل فعال قبول فيض مي‏كند و در نفس صورت معقولات حاصل مي‏شود. ولي، گروهي گفته‏اند كه اتصال نفس به عقل فعال بنحو اتحاد است، يعني نفس به عقل فعال تبديل مي‏شود، و اين سخن باطل است.([33])
ابن‌سينا در شرح اين اتحاد مي‏فرمايد تبدل يك شي‏ء به يك شي‏ء ديگر سه قسم است: اول، يك شي‏ء از حالتي به حالت ديگر تبديل شود و به آن استحاله گويند. دوم، يك شي‏ء با يك موجود ديگري تركيب شود و از تركيب آن دو، شي‏ء ثالثي بوجود آيد. سوم، يك شي‏ء بدون استحاله و بدون تركيب با غير، تبديل به شي‏ء ديگري شود. وي مي‏فرمايد: مدعاي قائلين به اتحاد عاقل و معقول قسم سوم است و اين سخن يك كلام شعري و غيرمعقول است.([34])
شيخ الرئيس در كتاب المبدأ و المعاد به تقرير دليل اتحاد مي‏پردازد ولي آن را انكار نمي‏كند. وي در اين كتاب نتيجه قول به اتحاد را چنين بيان مي‏كند:
نسبت صورت عقليه با عقل بالقوه، مثل نسبت صور طبيعي و هيولاي طبيعي نيست. بلكه، هنگامي كه صورت عقليه در عقل بالقوه حلول كند، ذات آن دو يكي مي‏شود، و ديگر دو شي‏ء قابل و مقبول (كه ذات متمايز داشته باشند) وجود ندارد. بلكه، در حقيقت عقل بالفعل همان صورت مجرده معقول است.([35])
بنابرين، مقصود ابن‌سينا بخوبي آشكار مي‏شود كه درباره اتحاد عاقل و معقول مي‏فرمايد كه صورتهاي معقوله همانا عقل بالفعل است. و عقل بالقوه، با درك صورتهاي معقوله، و ارتسام آنها در عقل بالقوه به عقل بالفعل تبديل مي‏شود.
با توجه به اين عبارات، و برداشتي كه شيخ الرئيس از اتحاد عاقل و معقول دارد و استدلالي كه وي در كتاب المبدأ و المعاد ذكر نموده است، اين مسئله مطرح مي‏شود كه شايد ابن‌سينا در اين بحث دچار تبدل رأي شده، و در كتب ديگر خود اتحاد را منكر، و در اين كتاب به اثبات آن پرداخته است.
خواجه نصيرالدين طوسي با توجه به اين سؤال مي‏فرمايد كه ابن سينا كتاب المبدأ و المعاد را براي شرح مذهب مشائين نوشته است و به اين نكته در ابتداي كتاب، تذكر داده است.([36])
ابن سينا در مقدمه كتاب خويش مي‏فرمايد:
«اين كتاب را بر مبناي نظرات محصّلين مشا نوشته‏ام، و سعي نموده تا نكات و مشكلات كلمات ايشان را شرح و بسط داده، آنچه باجمال در كلام ايشان طرح شده است، تفصيل دهم.»([37])
صدرالمتألهين در اين زمينه اظهار ترديد مي‏كند كه آيا واقعاً براي ابن سينا استبصاري واقع شده، و بر او نوري از ملكوت تابيده و قائل به اتحاد عاقل و معقول شده است؟ يا آنكه عبارات كتاب المبدأ و المعاد بر پايه وعده‏اي كه در مقدمه داده، و بر اساس مداراي با محصّلين مشا مي‏باشد؟
استاد حسن‏زاده آملي به چند مورد ديگر از عبارات شيخ الرئيس اشاره مي‏فرمايد كه در آنها ابن سينا بصراحت قائل به اتحاد شده است، و مي‏فرمايد كه عدم دقت فلاسفه در اين عبارات، موجب شده است كه ابن سينا بعنوان منكر اتحاد قلمداد شود. آن عبارات چنين است:
1. كمال اختصاصي نفس ناطقه آن است كه يك عالَم عقلي شود كه در آن صورت همه چيز مرتسم باشد، و نظام معقول در آن باشد، و در او خيري كه از مبدأ اول به جواهر شريف روحاني، و سپس جواهر متعلق به ابدان، و پس از آن به جواهر جسماني فيض مي‏رسد، موجود باشد. بطوريكه نفس ناطقه در درون خويش، هيئت كل وجود را داشته باشد، و تبديل به عالم عقليي به موازات عالم وجود شود، و با آن متحد گردد و مثال آن در نفس منقش شود. ([38])
2. شدت وصول نفس به كمال خاصّ خود، يعني حصول معقولات، اصلاً قابل مقايسه با وصول ديگر موجودات به يكديگر نيست. زيرا وصول، در موجودات بواسطه اتصال سطوح است و در نفس اين وصول، در تمام جوهر نفس سريان دارد. بطوريكه گويي نفس همان صورت معقوله است، بدون هيچ انفصالي. زيرا، عقل و عاقل و معقول واحدند يا قريب به واحد. ([39])
3. كمال جوهر عقل آن است كه در او نور حق، بقدري كه برايش امكان دارد، متجلي گردد، سپس تمام وجود به همان صورتي كه هست در او متمثل شود، آن هم بطور مجرد از ماده كه از خداوند آغاز شده و با جواهر عقليه عاليه و سپس جواهر روحانيه سماوي و اجرام سماوي، بترتيب، تمام شود. سپس اين تمثل بگونه‏اي شود كه با ذات عاقل، هيچ تمايزي نداشته باشد، و اين كمال جوهر عاقل است كه آن را به جوهر عقلي بالفعل تبديل مي‏كند.([40]) استاد آملي تذكر مي‏دهد كه مقصود از «تمثلاً لايمايز الذات» يعني تمثل معلوم براي عالم بگونه‏اي باشد كه ميان عالم و معلوم تمايزي نباشد بلكه با يكديگر متحد باشند. ([41])
بنابرين ممكن است با اين عبارات، شيخ الرئيس را نيز بعنوان يكي از قائلين به مسئله اتحاد عاقل به معقول بشمار آورد، اگر چه مشهور ميان فلاسفه اين است كه وي با نظريه اتحاد مخالف است. ولي بهر حال، لازم است توجه شود كه نظريه اتحاد در نزد صدرالمتألهين با آنچه تاكنون از ابن سينا نقل گرديد متفاوت است.

پي نوشت ها :
 

23. ر.ك. حسن زاده آملي, حسن، اتحاد عاقل به معقول، درس اول، ريشه‏هاي تاريخي بحث.
24. النجاة, ص 361.
25. همان, ص 348.
26. ر.ك. مطهري، مرتضي, شرح مبسوط منظومه, ج 2, ص 34 و 35 و ملاصدرا، رسالة في المظاهر الالهية في اسرار العلوم الكمالية (مطبوع در حاشيه المبدأ و المعاد)، ص255 و ابن‏سينا، المباحثات, ص 108.
27. النجاة, ص 587.
28. ر.ك. ابن‏سينا، الشفاء، الالهيات, ص 356 و التعليقات, ص 78.
29. الشفاء، الطبيعيات، النفس, ص 212.
30. الشفاء، الالهيات, ص 357 و التعليقات, ص 79.
31. الشفاء، الطبيعيات، النفس, ص 212.
32. الاشارات والتنبيهات، شرح الاشارات و التنبيهات, ج 3, ص 293.
33. همان, ص294.
34. همان, ص 295.
35. ابن‏سينا، المبدأ والمعاد, ص 10.
36. طوسي، خواجه نصيرالدين, شرح الاشارات والتنبيهات, ج 3, ص 293.
37. المبدأ والمعاد ص1.
38. الشفاء، الالهيات, ص 426 و النجاة, ص 686.
39. همان جا.
40. الاشارات و التنبيهات، شرح الاشارات و التنبيهات, ج 3, ص 345.
41. اتحاد عاقل به معقول, ص23.

منبع: www.mullasadra.org



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط