انسان، در ميان دو آزادي - پيروزي نهايي
مقدمه:
جامعه ي بشري در عصر اطلاعات و فراصنعتي، فرصتي مي خواهد تا هويت انساني خويش را بروز دهد. اين هويت در دو زمينه قابل بيان و درك متقابل است. يكي در زمينه عقلانيت و انديشه پروري به شيوه اي جديد تا به توليد انبوه بپردازد و تمامي نيازهايي را برآورده كند كه در طول تاريخ همواره تنها گروه هاي خاصي (آنهم بسيار محدود) از آن بهره مند بودند. ديگري بيان احساسات و عواطف انساني خويش كه سرچشمه ي جوشان عشق و الفت و نوع دوستي است. رشد فناوري و دانش، بويژه نانو تكنولوژي و اميد به پيشرفت در زمينه ميكرو ربات ها از يكسو چنان آينده ي روشني را در مقابل انسان به نمايش مي گذارد كه تنها در اسطوره هاي يوناني، آنهم با خدايانش قابل قياس است. از سويي ديگر رشد سرسام آور و انتقال سريع اطلاعات چنان به روياي ديرينه ي انسان جامه ي عمل پوشانده كه جادوگران افسانه اي را تداعي مي كند.
اين دست آوردها كه حاصل تلاش چند هزار ساله ي تمدن بشري است، نيازمند بستري مناسب براي بهره برداري از آن است. صلح و امنيت نياز امروز بشريت است تا در سايه ي آن هويت واقعي و انساني خود را نشان دهد. اين نوشته چنين دست آوردي را پيروزي نهايي بشريت مي داند و در حد توان به تشريح آن خواهد پرداخت
جنگهاي كهنه
در آنزمان هيتلر جوان، يكي از سربازان دون پايه و تهي دست ارتش آلمان بود. وي درك عميقي از احساسات تحقير شده ي مردم آلمان داشت و خودش نيز مظهر بروز آن بود. هيتلر در مدتي كوتاه يكه تاز عرصه ي احساسات تحقير شده مردم و هيجانات ناشي از آن شد و بر اريكه ي قدرت تكيه زد. نيروها را بازسازي و امكانات كشور را بسوي قدرت نظامي هدايت كرد و براي جنگ آماده شد.
چون لحظه ي عمل فرارسيد، فرماندهان را جمع و نقشه ي تهاجم به لهستان را تشريح كرد. طبق نقشه ي از پيش تعيين شده، مي بايست عده اي آلماني (احتمالاً از محكومين) لباس نظامي ارتش لهستان را بر تن كرده، وارد خاك لهستان شده و از آنجا به نيروهاي آلماني حمله كنند. پاسخ چنين يورشي دفاع و هجوم متقابل بود. ماشين نظامي آلمان مي بايست بسرعت، يك تهاجم همه جانبه و تمام عيار را عليه لهستان آغاز و آن كشور را تسخير كند.
يكي از فرماندهان در مقام سئوال پرسيد كه اگر اين نقشه افشا شود، ما چه پاسخي خواهيم داشت؟ هيتلر با صراحت تمام گفت: "زمانيكه ما پيروز شديم، كسي در اين باره سئوالي نخواهد كرد
يورش ارتش آلمان به لهستان سر آغاز جنگي شد كه ده ها ميليون انسان كشته شدند، تفريباً نيمي از شهرهاي جهان تخريب و آمار آوارگان بيشتر از كشته شدگان بود. كشتار غير نظاميان بطور وحشتناكي نسبت به جنگهاي گذشته افزايش داشت. قحطي، گرسنگي و بيماري يك پديده ي عادي بشمار مي رفت
تا جاييكه تاريخ نشان مي دهد، جنگ و خونريزي با سرنوشت انسان گره خورده است. متاسفانه تلاش مي شود اين پديده ي منحوس را امري طبيعي و اجتناب ناپذير جلوه دهند.
شكست مداوم
حاكمي احساس قدرت مي كرد، بهانه اي مي تراشيد و به كشور همسايه يورش مي برد و جنگ آغاز مي شد. تامين نيروي انساني و هزينه هاي آن با مردم عادي بود. اگر پيروز مي شد، مردم تقريباً از اين پيروزي سهمي نداشتند به جز يك احساس كاذب و زود گذر كه پيروز شده اند. اگر شكست مي خورد، اسارتها و پرداخت باج و خراج بر دوش مردم بود. در هر دو صورت (پيروزي يا شكست) فقر و بيماري، قحطي و قتل عام نصيب مردم مي شد.
برخي اعتقاد دارند كه اين جنگها موجب تحرك جوامع و عامل پيشرفت بشريت است. اگر اين گفته را درست فرض كنيم، باز جاي بحث بسيار دارد كه با تعريف جديدي از دشمن واقعي انسان مي توان موتور تحول و پيشرفت چامعه را پرتوان تر از گذشته بكار انداخت. علاوه بر آن، موضوع مهم اين است كه نتيجه همه ي اين جنگها درد و رنج زايدالوصفي است كه به انسان تحميل مي شد. در حليكه با نگرش جديد درد و رنج ناشي از جنگهاي گذشته تكرار نخواهد شد
بررسي تاريخ جوامع مختلف نشان مي دهد كه كم و بيش همه ي مردم در سراسر جهان، بار مصيبتها و آلام ناشي از جنگها را تحمل كرده اند. علاوه بر آن انسان بطور كلي در حال تكرار دايم شكست هايش بوده است. آيا زمان آن فرانرسيده كه به خود آييم و مانع تكرار اين اشتباه مصيبت بار شويم؟
ارضاي كاذب
دوباره به جنگ جهاني دوم برگرديم كه در آن اروپا بسرعتي باور نكردني تخريب شد. شوروي با خطرشكست كامل رو به رو شد. ياس و نا اميدي همه جا را فراگرفته بود. در چنين شرايطي آمريكا وارد جنگ شد و به ياري متفقين شتافت. ورود آمريكا به صحنه ي جنگ، اميد تازه اي به دل مردم رنج ديده از جنگ (كه تقريباً شامل اكثريت مردم جهان مي شد) ريخت. در چنين شرايطي همه ي جهانيان خسته و درمانده از جنگ، روحيه خود را باخته و اعتماد به نفس جهاني تا حد زيادي از بين رفته بود. همگان به دنبال يك آرامش خالي از صداي انفجار بودند تا بتوانند قوت لايموت خود را تهيه كنند. بنابراين طبيعي بود كه آمريكا را به عنوان يك ناجي جهاني بپذيرند
پس از تسليم آلمان، ژاپن تنها كشوري محسوب مي شد كه مانع صلح جهاني بود. لذا از نظر رواني، جهانيان آمادگي آن را داشتند كه يك اسلحه ي قوي تر سرنوشت جنگ را رقم بزند تا زندگي مردم به حالت عادي بر گردد و كمي به آرامش برسند. شش سال جنگ و خون ريزي، آنهم با استفاده از تجهيزاتي كه تا آن زمان بيسابقه بود، از مردم، غريقي ساخته بود كه به هر تخته پاره اي چشم اميد مي بستند و براي آن حاضر به پرداخت هر هزينه اي بودند. مجروحين بي دارو و درمان، كودكان يتيم و آواره، مزارع نيمه سوخته، كارخانه ها تخريب شده و از همه مهمتر، مردم نااميد و خودباخته بودند. در چنين شرايطي قهرمان تازه از راه رسيده ي جنگ، بمب اتم را بر سر مردم هيروشيما و ناكازاكي انداخت
تسليم ژاپن پس از بمب باران اتمي هيروشيما و ناكازاكي، نويد بخش صلح جهاني بود و درد ناشي از انفجارات اتمي، چندان حس نشد. در واقع بشريت خسته تر و فرسوده تر از آن بود كه زخم و عفونت ناشي از انفجارات اتمي را احساس كند. و اين بزرگترين شانس دولتمردان آمريكا بود كه به موقع در مقابل وجدان بشريت به پاي ميز محاكمه نروند. زماني هم كه جامعه ي جهاني از درد انفجارات اتمي ناله سر داد، مسببين آن در اين جهان نبودند كه پاسخگو باشند.
بشريت قبل از جنگ جهاني دوم تقريباً همه چيز داشت، مزارع با استفاده از ماشين و دانش كشاورزي بازده خوبي داشت، بسياري از بيماري ها تحت كنترل و درمان بود، ارتباطات رو به گسترش بود. توليدات صنعتي روز به روز بيشتر مي شد. اما در دوران شش ساله ي جنگ دوم جهاني، از هرسو ناله ي گرسنگان و فرياد زخمي ها و اشك خانواده هاي عزيز از دست داده، دل هر انساني را مي آزرد. انسان همه چيز از دست داده بود و بمب اتمي با آن همه تلفات و خسارات شومي كه داشت، پيام آور صلحي بود كه جهان به آن نياز داشت تا انسان نفسي راحت بكشد و به فكر غذا و دارو و درمان باشد. بنابراين انفجارات اتمي هيروشيما و ناكازاكي بيش و پيش از آنكه چهره ي شيطاني خود را نشان دهد، در ماشين تبليغات سياستمداران هديه ي فرشتگان معرفي شد و همگان را بطور موقتي و كاذب راضي كرد
آيا بمب اتمي دوباره بر سر مردم خواهد افتاد؟
آشنايي با عمق فاجعه چنان اثر عميق و دردناكي داشت كه اپنهايمر، مسئول پروژه ي ساخت نخستين بمب اتمي تا آستانه ي چنون پيشرفت. شدت افسردگي وي به حدي بود كه با مشاهده ي آتش سيگار به ياد انفجارات اتمي هيروشيما مي افتاد و منقلب مي شد. گزارشها نشان مي دهد كه خلبان حامل بمب اتمي سرنوشتي دهشتناكتر از اپنهايمر داشته است.
پس از جنگ جهاني دوم بتدريج سران همه ي كشورهاي مقتدر وحشت كردند. ترس ناشي از بمب اتمي پيش از آنكه به مردم عادي سرايت كند، تن سران قدرتهاي جهاني را لرزاند و در يك مسابقه ي لجام گسيخته تلاش كردند خود را به تسليحات اتمي مجهز كنند. زرادخانه هاي اتمي جهان بسرعت گسترش يافت. اما چيزي كه به آن توجه نشد اين است كه در شرايط عادي جهاني، هيچ دولتمردي جرات استفاده از بمب اتمي را نخواهد داشت. زماني اين تجهيزات قابل استفاده خواهد شد كه وضع روحي بشريت حداقل به سطح سال پاياني جنگ جهاني دوم تنزل كند. تنها در شرايطي استفاده از تسليحات اتمي امكان پذير است كه جامعه ي جهاني از نظر روحي آمادگي پذيرش آن را داشته باشد. يعني موقعيت اقتصادي و رواني جامعه ي جهاني به مرحله اي برسد كه استفاده از بمب اتمي را تنها راه نجات خود بداند.
در طول جنگ جهاني دوم، فلاكت و بدبختي، فقر و گرسنگي، عدم احساس امنيت و آرامش، جرم و جنايت و هزاران مشكلات ديگر حتي كشورهايي را كه مستقيماً درگير جنگ نبودند، فراگرفته بود تا چه رسد به كشورهاي متخاصم. در چنين شرايطي بود كه آمريكا جرات استفاده از سلاح اتمي را پيدا كرد.
با اين وجود پس از استفاده از بمب اتمي، وجدان بشريت آسوده نبود و مسببين آن را رها نكرد. بنابراين استفاده ي مجدد از بمب اتم، اگر ناشي از جنون نباشد، نامحتمل بنظر مي رسد.
مردم امروزي جهان
جامعه جهاني كه هنوز در شوك ناشي از انفجارات اتمي هيروشيما بسر مي برد، شاهد جنگهاي خونين و ويران گر ديگري از جمله جنگ كره و جنگ ويتنام شد. وقوع اين جنگها موجب شد براي نخستين بار مردم عادي بتوانند در مخالفت با جنگ اظهار وجود كنند. گزارشگران و عكاسان صحنه جنگ را براي جهانيان به تصوير در مي آوردند. اين تصاوير وجدان هر انسان شرافتمندي را مي آزرد. نويسندگان بسياري قلم خود را در جهت روشنگري آثار مخرب جنگ بكار انداختند. مردم عادي به بحث در مورد جنگ و دلايل وقوع و نتايج آن پرداختند. سئوالات بي جواب هر روز بيشتر مي شد و افكار عمومي به عنوان يك وزنه ي قابل توجه در محاسبات استراتژيك سياستمدران مورد توجه قرار گرفت. در هر صورت اين مردم هستند كه بايد بار هزينه هاي جنگ را تحمل كنند و ارتشيان نيز در نهايت بخشي از جامعه هستند و در ميان افراد معمولي زندگي مي كنند. ناباوري مردم نسبت به توجيه سياستمداران رو به گسترش بود و از طريق آنان به ارتشيان نيز سرايت مي كرد.
اين واقعيت تلخ تاريخ است كه جنگ به هر بانه اي كه آغاز شود، هزينه اش براي مردم (نه گروه ها و سياستمداراني كه جنگ را آغاز مي كنند) بسيار بيشتر از منافع مادي آن است. افزون بر آن بايد تلفات نيروي انساني و تاثير رواني و صدمات روحي ناشي از آن را كه به مردم وارد مي شود، بر آن افزود.
پايان جنگ ويتنام تقريباً مصادف با آغازعصري شد كه آن را عصر اطلاعات مي نامند. پيشرفت در فرآورده هاي الكترونيكي موجب شد كه همه ي مردم جهان بطور مستقيم در جريان بسياري از اطلاعات قرار گيرند كه براي انسان اوائل قرن بيستم قابل تصور نبود. در اين اثنا بزرگترين انقلاب تاريخ حيات انسان به وقوع پيوست و مردم كامپيوترهاي خود را بيكديگر وصل كردند و عصر اينترنت آغاز شد
پست الكترونيكي و وبلاگ و ده ها خدمات ديگر اينترنتي مورد استفاده مردم قرار گرفت. هزينه ي حفظ وانتشار اطلاعات به حدي كاهش يافت كه هر كس بسادگي مي تواند افكار و نظر خود را به ديد و قضاوت مردم سراسر جهان قرار دهد. اينها همه گوياي آن است كه براي نخستين بار در طول تاريخ حيات انسان، روابط از سطح حكومتها به روابط بين ملتها در حال تغيير است.
سيندي شيهان مادر "كيسي شيهان" كه در عراق كشته شد
امروز يك زخمي عراقي مي تواند با مادر سرباز آمريكايي كه كشورش را تسخير كرده به گفتگو بپردازد و از درد و رنج يكديگر آگاه شوند
اين يعني هويتي جديد براي انسان امروزي كه داراي موقعيتي جهاني است و هركس به اندازه ي توانش مي تواند بسادگي خود را در سطح جهان مطرح كند. حضور مجازي انسان عادي در سطح جهان موجب ارتباط و آشنايي با انديشه ها و عواطف مردم با يكديگر شده و حكومتها را بتدريج تضعيف مي كند و سرانجام، حكومتها به سطح يك هيئت مديره ي عاليمقام تنزل خواهند كرد
تجربه تلخ بشريت از جنگ
هزينه ي لشگر كشي آمريكا براي مردم عادي جهان (حتي براي مردم آمريكا) بسيار بيشتر از منافعي است كه سياستمداران توجيه مي كنند. براي مثال كافي است بهاي نفت را قبل و بعد از حمله ي آمريكا به افغانستان و عراق با هم مقايسه كنيم. در هر صورت هر هزينه اي كه براي جنگ پرداخت مي شود، چند برابر آن از امكانات زندگي انسان مي كاهد. به عنوان مثال هزينه ي توليد و حمل و پرتاب يك راكت را با هزينه هاي تخريبي ناشي از انفجار آن را در نظر بگيريد و صدمات روحي وارد و هزينه ي درمان زخمي ها را نيز به آن اضافه كنيد. اين هزينه اي است كه به جامعه ي انساني وارد مي شود. همه ي اين هزينه ها از امكانات عمومي بشريت به هدر مي رود و توجيه سياستمداران و جنگ افروزان نيز كارايي گذشته را ندارد. رشد دانش و آگاهي عمومي و سرعت انتشار اطلاعات و اخبار بسيار بيشتر از آن است كه بلندگوهاي تليغاتي حكومتها بتوانند عملكرد خود را از ديد و قضاوت عمومي خارج كنند
دشمن و دوست نيز تعريف تاريخي و سنتي خود را از دست داده و جاي خود را به رقيب و همكار داده است. حكومتها يا با يكديگر همكاري مي كنند تا منافع مشترك خود را تامين كنند، يا رقابت مي كنند و امتيازات برتري خود را كسب مي كنند.
تصوير آينده
انسان در آستانه يك انقلاب اجتماعي و فناوري سريع و قوي است. در آينده نزديك دانشمندان قادر به ساخت ربات هايي در ابعاد نانومتري خواهند بود كه مي تواند همانند خود را بسازد. در آينده ماشينهاي نانومتري و فرمانبر مانند لشگر مورچگان كارگر (اما در اندازه هاي بسيار كوچكتر) وارد صنعت و پزشكي و كشاورزي و .. خواهند شد و فرايندهاي موجود را تغيير داده و مسير رشد همه ي رشته هاي فناوري را دگرگون كرده و در دست خواهد گرفت.
كالاهاي مصرفي فراوان، شيك، ارزان و پردوام خواهد شد. دارو نيز جهشي سريع و كوانتومي به جلو خواهد داشت. الگوي رفتارفردي و اجتماعي انسان بطور زيربنايي دگرگون خواهد شد
منافع عمومي
در گذشته، دانش انسان در مورد امكانات زندگي، محدود به امكانات طبيعي بود و چنين تصور مي شد كه با تسخير كشورها و تصرف منابع طبيعي آنان، مي توان از امكانات بيشتري استفاده كرد. اما پيشرفت دانش و فناوري نشان مي دهد، زمينه تلاش براي برخورداري از امكانات بيشتر و زندگي بهتر، در گرو رشد بيشتر فناوري و بهره برداري صحيح از طبيعت است. و منفعت عمومي بشريت در اين است كه جهت ديدگاه تاريخي و سنتي را نسبت به منافع كشورها تغيير داده و بسوي منافع جهاني هدايت كنند. منافع جهاني بدين معناست كه منافع آحاد مردم در سراسر جهان(و حتي نسلهاي آينده) بهم گره خورده و تفكيك ناپذير است
هر تلاشي كه بنوعي امكانات موجود در طبيعت را به خطر بيندازد، با منافع عمومي در تضاد است. در اين ميان جنگ بيش از هر پديده ي ديگر محيط زيست و امكانات عمومي را تهديد مي كند. در طول تاريخ همواره حكومت ها به بهانه هاي مختلف آتش جنگ را بر مي افروختند تا دامنه ي قدرت و منافع خود را گسترش دهند يا حفظ كنند. امروزه دوران چنين نگرش هايي پايان يافته است، زيرا تجارب تلخ بشريت از جنگ نشان مي دهد كه در نهايت همه ي كشورگشايي ها و جنگهاي خانمانسوز به زيان انسان بوده است. بنابراين نخستين منافع عمومي مردم در سراسر جهان، جلگيري از جنگ و خون ريزي است
پيروزي نهايي
آنگاه انسان مي تواند هويت انساني خود را بيان كرده و استعداد خويش را در زمينه هاي مختلف علمي، هنري، ادبي و....پروش و بروز دهد. فقر و بسياري از پديده هاي نكبت بار وابسته به آن از بين خواهد رفت و يا حداقل بطور چشمگيري كاهش خواهد ياف
منبع:http://cph-theory.persiangig.com
سي پي اچ تئوري
/ج