قیامهای علویان در زمان امام رضا علیه السلام (1)

ایستادگی در برابر ستمگران از شاخصه های مردم آزاده ای بوده که همواره برای رسیدن به آرمان های خود و دفاع از ارزش ها و نیز برای رهایی از بند اسارت و تحقیر زورمداران ، دست به اسلحه برده و جان و مال خویش را فدا می کردند . این خود یکی از سنت های تاریخی است که هر گاه حاکمی بر رعیت خود ظلم و ستم روا دارد ، کسانی پیدا شوند که در مقابل
شنبه، 31 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قیامهای علویان در زمان امام رضا علیه السلام (1)

قیامهای علویان در زمان امام رضا علیه السلام (1)
قیامهای علویان در زمان امام رضا علیه السلام (1)


 

نويسنده: روح اله افشاری
منبع : اختصاصی راسخون



 
مقدمه
ایستادگی در برابر ستمگران از شاخصه های مردم آزاده ای بوده که همواره برای رسیدن به آرمان های خود و دفاع از ارزش ها و نیز برای رهایی از بند اسارت و تحقیر زورمداران ، دست به اسلحه برده و جان و مال خویش را فدا می کردند . این خود یکی از سنت های تاریخی است که هر گاه حاکمی بر رعیت خود ظلم و ستم روا دارد ، کسانی پیدا شوند که در مقابل این ستم ها دم بر آورده و برای نجات جان مظلومان به سلاح و شمشیر پناه برند . تاریخ اسلام هم از این قاعده مستثنی نیست . نخستین قیام های مردمی ، از زمان نخستین خلفای اسلامی شروع شد و در دوره های مختلف شورش های مختلفی بر علیه خلفا و حکام کشورهای اسلامی بر پا شد . اگر چه بسیاری از این شورش هابا اهداف خاصی صورت پذیرفته، اما یقینا بعضی از این قیام ها اثرات مثبت زیادی در بر داشته است . در طول تاریخ پر فراز و نشیب اسلام ، بعد از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و سلم علویان، بیش از همه مورد ظلم و ستم واقع شدند و این طبیعی بود که در هر دوره ای عده ای از علویان برای احقاق حقوق از دست رفته ی خودشان پرچم مخالفت بر افراشته و سر به شورش بردارند. بعد از پیامبراکرم صلی الله علیه و اله و سلم جریان سقیفه باعث انحراف اسلام از مسیر اصلی خود گردید و نسبت به علی علیه السلام و پیروانش ستمی بزرگ روا داشته شد که بدون شک ریشه ی تمامی ظلم و ستم ها در ادوار بعدی را می توان همین جریان دانست . گرچه در این دوران هم قیام هایی بر علیه خلفا صورت گرفت اما به جرات می توان گفت نقطه ی عطف و سر آغاز مهم ترین قیام ها نهضت عظیم عاشوراست که خود الگوی انقلاب ها ی اسلامی خواهد شد . در دوره ی حکومت امویان نیز قیام هایی بر علیه حکام صورت پذیرفت که برخی مورد تایید ائمه ی هدی علیهم السلام بوده و برخی نیز بر خلاف میل آنان بوده و هیچ تاییدی از جانب ایشان نسبت به این قیام ها به دست نیامده است . پس از آن ، عباسیان قیام کرده و با خدعه و نیرنگ حکومت را از چنگ امویان بیرون کشیده و خود را به قدرت رسانیدند . در این زمان بود که قدرت و حکومت چشم آنان را کور کرد و نسبت به رقبای علوی خود ظلم و ستم را از حد گذراندند . در مقابل علویان نیز ساکت ننشسته و هرگاه فرصتی می یافتند سر به شورش بر می داشتند و در مقابل عباسیان قد علم می کردند . دوران امام رضا علیه السلام یکی از حساس ترین دوره های تاریخ شیعه است . از شاخصه های مهم این دوره قیام های متعددی است که از جانب علویان و غیر علویان علیه عباسیان اتفاق افتاده است . در این تحقیق سعی بر آن است تا قیام های علویان در این دوره مورد بررسی قرار گرفته و مواضع امام رضا علیه السلام د راین قیام ها روشن گردد. چهار چوب این پژوهش از سه بخش تشکیل شده است .بخش نخست دور نمایی کلی از روابط علویان و عباسیان را بدست میدهد .بخش دوم دارای سه فصل است که در هر فصل به ترتیب به اوضاع عصر منصور و هادی وهارون عباسی اشاره ای مختصر گردیده و قیامهای مهم هر دوره به صورت مجمل معرفی شده است . بخش پایانی نیز از سه فصل تشکیل یافته که فصل اول مقایسه اوضاع سیاسی، اجتماعی عصر امام کاظم وامام رضا علیهما السلام را دربر دارد . در فصل دوم نیز قیامهای علویان در عصر امام رضا علیه السلام ، مواضع عباسیان و موضع امام رضا علیه السلام در هر قیام بیان شده است .در فصل پایانی بخش سوم نیز به مواضع کلی ائمه در برخورد با قیامها اشاره گردیده است .بی گمان در این نوشتار ، خطاها وکاستی های فراوانی وجود داشته ودارد که بسیاری از این اشکالات به مدد استاد گرانقدر ، جناب آقای دکتر اکبری زادگان ، رفع گردیده وبسیاری نیز از جانب این استاد ارجمند به دیده اغماض نگریسته تا موجب رشد نگارنده و تقویت روحیه ی وی گردد .در پایان از زحمات این استاد ارجمند و همه ی کسانی که مرا در این پژوهش یاری رساندند ، قدر دانی می نمایم .موضوع تحقیق ، جایگاه و اهمیت آن یکی ازموضوعات و مباحثی که می بایست در تاریخ بیشتر به آن پرداخته شود ، بررسی مواضع سیاسی امامان معصوم علیهم السلام است . برای رسیدن به این مهم لازم است اوضاع سیاسی ،اجتماعی وفرهنگی عصر هر معصوم به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار گیرد .طبیعتاً بخشی از این اوضاع سیاسی، اجتماعی به قیامهای مردم علیه دستگاه حکومت برمی گردد که با مطالعه همه جانبه ی این قیامها بخشی از سؤالهای مربوط به سیره ی معصومین علیهم السلام جواب داده خواهد شد. از این روی با توجه به گسترده بودن دایره ی موضوع مذکور ، بخش کوچکی از این حجم عظیم را بر عهده گرفته وقیامهای علویان در عصر امام رضا علیه السلام را در حد توان خود مورد بررسی قرار می دهیم.
هدف تحقیق
بخشی از قیامهای علویان در ادوار مختلف ، توسط محققین محترم، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است ، اما آن دسته از قیامها که مربوط به دوره ی امام رضا علیه السلام وامامان پس از ایشان می باشد کمتر مورد مداقه و توجه قرار گرفته است .هدف از این تحقیق بررسی قیام هایی است که در زمان امام هشتم علیه السلام اتفاق افتاده است . البته بررسی این قیام ها با نگرش کلی بر مواضع آن حضرت علیه السلام در این قیام ها همراه خواهد بود. تبیین سطح آگاهی علویان نسبت به مسأله ی امامت نیز ، از مسایلی است که در این تحقیق ، به صورت گذرا پی گیری خواهد شد .
سئوال های تحقیق
این تحقیق سئوال های اساسی زیر را پاسخ می دهد : 1.در زمان امام رضا علیه السلام چه قیام ها وحرکاتی برعلیه دستگاه خلافت صورت گرفت ؟
2. موضع امام رضا علیه السلام در قیامهایی که به اسم علویان صورت می گرفت چه بود ؟ آیا امام رضا علیه السلام با قیام کنندگان علوی همکاری می کرد ند ؟ همچنین تحقیق حاضر سئوالهای فرعی دیگری را به صورت گذرا پاسخ می دهد که عبارتند از :1.واقعیت تاریخی در مورد ماهیت امامت در عصر امام رضا علیه السلام چه بود ؟ به عبارت دیگر توجه شیعیان به مساله امامت در آن عصرچگونه بوده است ؟ 2.مفهوم اهل بیت یا آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم در دوره امام رضا علیه السلام چه بوده است؟
روش تحقیق
بررسی قیامهای علویان در هر عصری به مطالعه ی اوضاع و شرایط حاکم بر آن عصر ، نیاز دارد که این امر خود نیازمند پژوهش در تاریخ است . از این رو، شیوه ی تحقیق در این پژوهش ، به روش کتابخانه ای است که بنا به اقتضای طبیعی پژوهش های تاریخی ، از منابع ومآخذ معتبر و کهن تاریخ عمومی ،تاریخ ائمه ،و...، فیش برداری شده وپس از تنظیم آن فیشها و ارائه چارچوب ، در نهایت به رشته تحریر در آمده است .هر چند برای تحلیل داده ها و آشنایی با دیدگاههای معاصران از مراجعه به آثار آنها بی نیاز نبوده است .
پیشینه تحقیق
تا کنون تحت عناوین مختلف ، کتابهای متعددی که به نوعی موضوع مورد نظر ما را در بر دارد ، به رشته ی تحریر در آمده است . اما کتابی که منحصراً در مورد قیامهای علویان در زمان امام رضا علیه السلام نگارش شده باشد ، یافت نشد. منابع و مآخذی که در تدوین این پزوهش ، براساس قرابت در موضوع ، از آنها استفاده شده است ، به دو گروه تقسیم میشود : الف ـ منابع تاریخی دست اول ، ب ـ مطالعات وتحقیقات معاصر.گروه اول خود به دو دسته تقسیم می شود: منابع تاریخ عمومی وکتاب های رجال وسیره .

الف ـ منابع تاریخ عمومی

1. تاریخ الرسل والملوک : تألیف ابوجعفر محمد بن جریر طبری ( متوفی310 ق ) . به صورت سالنگاری نگارش یافته و وقایع تاریخی از آغاز آفرینش تا سال 302 هجری قمری را نقل کرده است .از محاسن تاریخ طبری ذکر تفصیلی رویدادهاست ، اما این بیان تفصیلی چون با اظهار نظر و قضاوت وگزینش مولف همراه نیست گاه در تضاد و تناقض با هم قرار می گیرد . تاریخ طبری در مورد موضوع بحث این تحقیق نیز به خوبی به ذکر وقایع پرداخته است ، اما این توجه کمی با عنایت و توجه کیفی همراه نیست علاوه بر این که مولف این کتاب با اظهار بی طرفی ظاهری ، نه تنها مظلومیت علویان را به تصویر نمی کشد بلکه سعی وتلاشی هم برای محکوم کردن کارهای ناشایست خلفا انجام نمی دهد . 2.تاریخ یعقوبی : اثر احمد بن ابی یعقوب ، معروف به ابن واضح یعقوبی ( متوفی 279 ق ) .در دو جلد تنظیم شده است . جلد اول تاریخ پیش از اسلام ، از آدم وحوا تا تاریخ پیامبر اسلام را بیان داشته است . جلد دوم این کتاب از تولد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شروع شده و تا دوران معتمد عباسی ادامه می یابد .یعقوبی بر خلاف طبری با ایجاز و اختصار بیشتری با مطالب بر خورد کرده است ودر نقل اخبار و رویدادها نیز گزینش خویش را دخالت داده است . این مورخ از قیام علویان در مقابل خلفا دفاع کرده است . از محاسن دیگر یعقوبی این است که در نقل ارقام و اعداد ، اشعار و ذکر اسامی اشخاص دقت زیادی داشته است .3. الکامل فی التاریخ : نوشته ی عز الدین ابوالحسن علی بن محمد معروف به ابن اثیر (630 ق) بخش اعظم این کتاب در تاریخ اسلام از آغاز تا سال 628 قمری وشامل اخبار سیاسی و نظامی وگاه فرهنگی شرق و غرب جهان اسلام است . این اثر تاریخی نیز به صورت سالنگاری تدوین شده است .مولف الکامل سالها پس ازطبری و یعقوبی کتاب خود را نوشته است . در نقل حوادثی که به زمان آنها نزدیکتر بوده نظر آنان را ترجیح داده است ودر پاره ای موارد ، چیزی بیش از طبری ندارد و دقیقاً همان مطلب طبری را نقل کرده است . اما روش او در ذکر روایات مختلف در باره یک واقعه کاملاً باروش طبری متفاوت است .زیرا اوکامل ترین روایت را انتخاب کرده و یا روایتی را که به نظر او درست تر بوده ذکر کرده است . موضع گیری ابن اثیر نسبت به قیامها در قیاس با طبری نیز مثبت تر و با محکوم کردن اعمال زشت دستگاه خلافت همراه می باشد .4. الاخبار الطوال : نوشته ی احمد بن داوود دینوری ( متوفی 282ق ).از کهنترین تاریخنامه های عمومی مختصر تاپایان عصر معتصم عباسی است .دینوری آغاز کتاب را مختصراً به تاریخ فرزندان آدم و اختلاف زبان ها واقوام ومهاجرت های سامیان و فرمانروایان مشهور آنان اختصاص داده است .پس از آن به ذکر احوال فرمانروایان ایرانی پرداخته ودر ادامه از دوره ی خلافت خلفا وامام علی وحسنین علیهم السلام وواقعه ی کربلا اخباری بیان داشته است .احوال خلفای مروانی از دیگر مسائلی است که دینوری در تاریخ خود به آن پرداخته است .از فصول دیگر این کتاب دعوت عباسی وذکر اخبار عصر عباسی ،به ایجاز ، از دوره ی منصور تا عصر معتصم می باشد . 5.الامامه والسیاسه( تاریخ الخلفا ) : منسوب به ابن قتیبه دینوری .از دوران خلافت ابوبکر و عمر شروع می شود وبه دوران درگیری امین ومامون ختم می گردد نویسنده در جلد اول آن تا واقعه ی حره را بیان کرده وجلد دوم کتاب خود رابه واقعه حره و اخبار بعد از آن ، تا دوران امین ومامون اختصاص داده است .از این روی جلد دوم این اثر در تحقیق حاضر مورد استفاده بوده است .

ب ـ کتابهای رجال و سیره
 

1. مقاتل الطالبیین : تالیف ابوالفرج اصفهانی ( متوفی 356 ق ) .این کتاب اثری کم نظیر در اطلاع رسانی پیرامون زندگی فرزندان ابی طالب است که به شهادت رسیده اند یا به طرز مرموزی به قتل رسیده اند . گر چه گرایشهای زیدی با تسامح مذهبی ابوالفرج در اثرش آشکار است ، اما باید اعتراف کرد که بیشترین اخبار و اطلاعات در مورد حرکتها و قیامهای شیعه را می توان از این اثر بدست آورد .سعی ابوالفرج در این کتاب بر آن بوده که زندگی اشخاص را به ترتیب زمانی شرح دهد اما معمولاً از ذکر تاریخ حوادث خودداری نموده و همانند طبری اخبار گوناگون را نقل کرده است .یکی از بزرگترین اشکالات اصفهانی این است که امامان شیعه را با دیگر علویان یکسان می داند و هیچ امتیازی بین آنان قائل نیست . 2.انساب الاشراف : نوشته ی احمد بن یحیی بلاذری ( 279ق ) .وی تاریخ وانساب تیره های عرب و مشاهیر آنها را تا روزگار خود ثبت کرده است .کتاب از حضرت آدم آغاز شده وپس از ذکر پیامبران به نسب عرب رسیده و به بررسی انساب عدنان پرداخته وچون به پیامبر اسلام رسیده فصل مفصلی به سیرت حضرتش تا رحلت و ماجرای سقیفه اختصاص داده است .پس از آن به اخبار و انساب صحابه و علویان وعباسیان وامویان پرداخته است .بخشی از این کتاب مربوط به جنگها واحوال خلفاست .از این روی منبع خوبی برای تحقیق در باره موضوع مورد نظر ما به شمار می رود .

ج ـ مطالعات وتحقیقات معاصر
 

1. جهاد الشیعه : نوشته ی خانم سمیره مختاراللیثی . این کتاب دارای یک مقدمه و پنج فصل است قیام ها را به ترتیب زمانی مورد بحث قرار داده و ترتیب فصل ها را بر اساس خلافت خلفای عباسی تدوین کرده است .وی در هر فصل درباره ی قیام هایی که در عهد یکی از خلفای عباسی روی داده بحث کرده است .قوت و استحکام علمی ، تحلیل دقیق داده ها و چینش منطقی آن درباز آفرینی تاریخ حرکت ها و نهضت های شیعی در عصر اول عباسی با نثری ساده و روان ، از جمله مزایای این کتاب است .اما نباید از نظر دور ماند که مؤلف ، به اصول اعتقادات مذهب شیعه به استثناء زیدیه ، ( مانند عصمت ائمه ، انتظار مهدی ، غصب حق علی علیه السلام ) به عنوان آراء غلوآمیز ومنحرف ، تاخته وآرای زیدیه را حرکتی جهت اعتدال نظریات افراطی شیعه ، معرفی کرده است ودر بعضی موارد در معرفی ائمه ، تحت تأثیر اعتقادات مذهبی ، از روش علمی تحقیق خارج گردیده است. بعلاوه نویسنده ی این اثر به بیان مواضع امامان شیعه در قیام های عصر خود نپرداخته است و این خود نقص دیگری است که در این کتاب به چشم می خورد .2. قیام های شیعه در عصر عباسی : نوشته ی محمد کاظمی پوران .دارای یک مقدمه و سه بخش است که در بخش اول ، حکومت های اموی و نهضت های مردمی در این دوره را به صورت خلاصه مورد بررسی قرار داده است .در بخش دوم قیام ها و نهضت های دوره ی عباسی را با تفصیل بیشتری شرح داده است . در بخش پایانی هم ، تاریخ تشیع و دوره های مختلف شیعه را به صورت گذرا بیان داشته و درنهایت نظر ائمه ی اطهار علیهم السلام را در مورد قیام ها ی علویان بیان نموده است . با توجه به این که این اثر توانسته حرکتهای انقلابی عصر عباسی را نمایش دهد اما محدوده ی زمانی خاص را مورد مطالعه قرار داده و تنها بخشی از قیام ها را بررسی کرده است. بنا بر این قیام های دوره ی امام رضا علیه السلام راکه مورد بحث تحقیق حاضر است ، در این اثر نمی توان یافت . به همین جهت برآن شدیم تا قیام های این برهه از زمان را به صورت مجمل مورد بررسی قرار دهیم . دسته ی دیگری از کتاب ها وجود دارند که هرچند به طور مستقیم در باره ی قیام های شیعه نگارش نیافته اند ، اما در شناخت موضوع و جوانب آن ، دخالت دارند .از جمله ی این کتاب ها می توان حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ، نوشته ی رسول جعفریان ، حیات سیاسی امام رضا علیه السلام ، تألیف جعفر مرتضی عاملی ، امامان شیعه وجنبش های مکتبی اثر محمد تقی مدرسی و... را نام برد.
بخش اول: دور نمائی از رابطه ی علویان و عباسیان
آغاز کار عباسیان( 132ق )،وحشت عباسیان از علویان، سیاست های کلی خلفای عباسی برای مقابله با علویان، موضع علویان در مقابل توطئه ی عباسیان، حمایت های مردمی از نهضت های شیعه،عوامل استمرار و تداوم قیام ها ی شیعه

آغاز کار عباسيان ( 132 ق )
 

پيش از آنکه قيام های علويان در ادوار مختلف عصر عباسی مورد بررسی قرار گيرد ، لازم است روابط عباسيان و علويان و اوضاع سياسی و اجتماعی اين دو رقيب مورد مطالعه قرار گيرد تا قضاوت درباره ی قيام های علويان ممکن باشد .از سطور تاريخ حکومت امويان چنين استنباط می شود که امويان برای حفظ حکومت خود و کنار زدن رقبای علوی خود از هيچ جنايتی فرو گذار نکردند . قتل عام شيعيان به هر طريق ممکن جزء لاينفک حکومت امويان به شمار می رفت . اين جرم و جنايت در مرحله ای از تاريخ تا جايی پيش رفت که ائمه معصومين شيعيان خود را امر به تقيه می کردند و در مواردی شيعيان هجرت و فرار به سرزمين های امن را برای نجات جان خويش بر می گزيدند .يکی ديگر از رقبای امويان بنی عباس بودند که مترصد فرصتی بودند تا حکومت را به چنگ آورند . در ميان ايرانيان به ياری اين دو گروه مخالف علوی برخاستندو رشته ی خلافت را از دست امويان گرفته و به دست عباسيان دادند.(1) هوا خواهان خاندان علی عليه السلام در تحکيم قدرت عباسی کمک شايسته ای کرده و سهمی به سزا داشتند ولی بنی عباس نسبت به آنها از راه حيله و خدعه وارد شدند . اگرچه علنا به فرقه ی شيعه تعرضی نداشتند ولی مخفيانه پيشوايان و رهبران آنها را از سر راه خود بر می داشتند ، عده ای را تبعيد و بعضی را می کشتند تا از قدرت معنوی و نفوذ آنان بکاهند.

وحشت عباسيان از علويان
 

حکومت عباسی در آغاز با تکيه بر تبليغ به نفع علويان پا گرفت . شعار تبليغاتيشان الرضا من آل محمد صلی الله عليه و آله و سلم بود ، اما در پايان کار از اين ادعا منحرف شدند و با دعوی خويشاوندی نسبی با پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم خود را بر امت اسلامی چيره ساختند از اين رو طبيعی بود عباسيان خطر واقعی را از سوی عمو زادگان علوی خود احساس کنند . زيرا آنان به لحاظ پايگاه معنوی و استدلال به مراتب نيرومند تر و به لحاظ خويشاوندی به پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نزديک تر بودند . افزون بر اين در ميان علويان افراد بسيار شايسته ای يافت می شد که با بر خورداری از بهترين صفات ، از علم و عقل و درايت و عمق بينش در دين و سياست به راستی در خور احراز مقام خلافت بودند . به علاوه احترام و سپاسی که مردم در ضمير خود نسبت به آنان احساس می کردند و در مقابل آنان سر تعظيم فرود می آوردند باعث وحشت عباسيان از علويان می گرديد.(2)خلفای عباسی ميزان نفوذ علويان را درک کرده بودند و از رفتار و گفتار آنان می توان در يافت که تا چه اندازه از نفوذ علويان بيمناک بودند. به عنوان نمونه می توان به موارد زير اشاره کرد:1.سفاح از روزی که روی کار آمد از عبدالله بن حسن سراغ پسرانش (محمد و ابراهيم) را می گرفت و از اينکه آن دو به نزد وی نيامده بودند نگران و ناراحت بود و مدام به دنبال آن دو می گشت.(3) 2.منصور به فرزندش مهدی چنين سفارش می کند : « فرزندم...من جز دو تن از هيچ کس نمی ترسم ، يکی عيسی بن موسی و ديگری عيسی بن زيد ، اما عيسی بن موسی به من آنچنان قول و پيمان داده که از او پذيرفته ام اما عيسی بن زيد ، اگر برای پيروزی بر او تمام اين اموال را در راهش خرج کني و تمام اين بردگان را نابود کنی و تمام اين شهر را به ويرانی بکشی هرگز ملامتت نمی کنم».(4)3.هنگامی که منصور سرگرم جنگ با محمدبن عبدالله و برادرش بود ، شب ها خوابش نمی برد. برای سرگرمی اش دو کنيزک به وی تقديم کرده بودند ولی او به آنها حتی نگاه هم نمی کرد وقتی علت را پرسيدند ، فرياد برآورد که :« اين روز ها مجال پرداختن به زنان نيست ، مرا هرگز با اين دو کاری نيست مگر روزی که سر بريده ی ابراهيم را نزد من و يا سر مرا نزد او ببرند.(5) 4.منصور بار ها امام صادق عليه السلام را دستگير کرده و نقشه ی قتل او را می کشيد(6)و آن حضرت را مورد عتاب و تهديد قرار می داد و متهم می کرد به اين که انديشه ی قيام بر ضد حکومتش را دارد .(7) 5.بيم مهدی نيز از روشنترين مسائلی است که از سطور تاريخ استفاده مي شود ، بنا به گفته ی ابن اثير وقتي مهدی امام کاظم عليه السلام را از زندان آزاد مي کند از او مي خواهد که نه بر ضد وي و نه بر ضد يکی از فرزندانش قيام نکند(8). تعقيب عيسی بن زيد و حسن بن ابراهيم پس از فرار از زندان که اين تعقيب مدت زيادي طول کشيد (9)نيز حاکي از وحشت مهدي از علويان مي باشد .6.ترس رشيد از يحيی و علويان ديگر نيز احتياج به توضيح ندارد . رعب و وحشت اين خليفه را از اين روايت مي توان به خوبي درک کرد که وقتي رشيد به مدينه رفت فقط دويست دينار به امام موسي عليه السلام تقديم کرد . اين در حالي بود که به کسان ديگر که مزاحمش نبودند هزاران دينار مي بخشيد. علت اين کار را براي پسرش مامون چنين بيان کرده که :«اگر پول بيشتري در اختيار امام قرار دهد چه بسا که فردا صد هزار شمشير از سوي شيعيان و دوستان امام به رويش کشيده شود .»(10) علاوه بر مواردي که ذکر شد ، موارد ديگري که حکايت از وحشت و ترس خلفاي بنی عباس از علويان دارد را مي توان بر شمرد ، ولي چون سخن به درازا مي کشد ما به ذکر همين نمونه ها اکتفا کرده و در گفتاري ديگر به پاره اي از سياست هاي ضد علوي عباسيان مي پردازيم.

سياست های کلی خلفاي عباسي براي مقابله با علويان
 

عباسيان به وضوح اين حقيقت را دريافته بودند که نفوذ علويان در بين مردم بيشتر از آنان است . از اين روي عباسيان به فکر اين بودند که چگونه علويان را از صحنه ي سياست خارج کنند . آنها برای رسيدن به اين هدف بزرگ شگرد هاي مختلفي به کار بردند :1.اقامه ي دليل و برهان بر حقانيت خود ؛ از جمله ي اين دلايل و براهين ، دگرگون ساختن نظريه ي ميراث بود ، آنان براي مقابله با علويان در سلسله ي وراثت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم که مردم مشروعيت خلافت را بدان اثبات مي کردند ، تغيير دادند . اينان نخست رشته ي وصايت خود را به اميرالمومنين عليه السلام متصل مي کردند که از او بدين ترتيب پايين مي آمد : از علي عليه السلام به پسرش محمد حنفيه ، سپس ابو هاشم ، سپس علي بن عبد الله بن عباس ، بعد از آن فرزندش محمد بن علي و پس از آن ابراهيم امام و سپس برادرش سفاح و ...(11)2. شگرد ديگري که عباسيان به وسيله ي آن قصد کوبيدن علويان را داشتند ، سوء استفاده از لقب مهدي بود .اين اتفاق در زمان منصور صورت پذيرفت . وی چون می ديد مردم گرد محمد بن عبد الله علوی جمع شده اند و او را مهدی می دانند ، تصميم گرفت که اين پديده راپايمال کند ، بدين منظور فرزند خود را مهدی لقب داد تا وقتی به خلافت می رسد تکرار اين لقب ذهن مردم را کم کم از محمد بن عبد الله علوی دور گرداند.(12)3. تشيع يا ابراز دوستی با علی بن ابی طالب عليه السلام و فرزندانش ، از شگرد های ديگر عباسيان بود که از ميان خلفای عباسی ، مامون به اين شگرد متوسل شد . اين ابراز دوستی به خاطر شرايط خاص سياسی بود که مامون در يک برنامه ريزی دقيق و حساب شده خود را طرفدار علی عليه السلام جلوه داد تا به نوعی با قيام های علويان مبارزه کند.(13)4. مشروعيت بخشيدن به حکومت خود ؛ عباسيان برای سرکوبی مخالفان و تثبيت حکومت و پايگاه اجتماعی خويش به هر نحو ممکن با جعل حديث و استناد به آن ، می کوشيدند مشروعيت قانونی و حقوقی برای خود به وجود آورند . در اين جهت به احاديثی از قول پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم اشاره داشتند که بر اساس آن ، حکومت به فرزندان عباس خواهد رسيد.(14) پيشتر نيز اشاره گرديد که آنان خود را جزو خاندان پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم معرفی می کردند و بر اين موضع سخت پافشاری می کردند . نمونه هايی از اين مواضع را می توان در خطبه های منصور و سفاح هنگام رسیدن به حکومت در کوفه مشاهده کرد(15). جواب نامه ی منصور به محمد بن عبدالله بن حسنی (نفس زکيه) نيز اين ادعا را ثابت می کند.(16)5. سختگيری شديد بر گروه های سياسی و به ويژه علويان و شيعيان در طول دوره ی حکومت عباسی ؛ در آغاز پيروزی عباسيان ، بنی هاشم و به ويژه علويان که سال ها از ستم امويان در رنج و زحمت بودند ، از هر سو به کوفه و حيره سرازير شدند تا از بهره ی خود در حکومت جديد آگاهی يابند. سفاح سعی داشت علويان را با دادن صله و جايزه آرام کند اما علويان به ويژه فرزندان امام حسن عليه السلام به دريافت جايزه و انعام راضي نمي شدند . از زمان منصور تمام اولاد امام حسن عليه السلام به جز اندکي از آنان دستگير و زنداني شدند و شکنجه و مرگ نصيب بسياري از آنان شد ،(17)برخورد هاي نارواي عباسيان با علويان نه محدود به زمان منصور بود و نه خاص اولاد امام حسن عليه السلام ،بلکه خلفاي ديگر نيز شيوه ي منصور را ادامه داده و حتي اولاد امام حسين عليه السلام به ويژه ائمه ي شيعه نيز از اين امر مستثني نبودند .6. مفتي تراشي و وادار کردن دانشمندان به تاليف کتب حديثي ؛ زمامداران عباسي با اين که در آغاز کار ، شعار طرفداري و حمايت از بني هاشم را دستاويز رسيدن به اهداف خويش قرار داده بودند ، پس از آن که جاي پاي خود را محکم ديدند ، کوشيدند همانند زمامداران بني اميه با وسائل مختلف مردم را از مکتب ائمه عليهم السلام دور نگهدارند و ميان آنان و پيشوايان بزرگ اسلام فاصله ايجاد کنند. به اين منظور مردم را به مفتيان وابسته به حکومت وقت رجوع دادند . اين موضوع در زمان امام صادق عليه السلام بيش از هر زمان ديگر به چشم مي خورد . در عصر امام ششم عليه السلام حکومت هاي وقت مي کوشيدند افرادي را که خود مدتي شاگرد مکتب آن حضرت بودند ، در برابر مکتب امام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده ، مرجع خلق معرفي نمايند. چنان که ابوحنيفه و مالک بن انس را نشاندند .(18) به همين منظور مالک بن انس را فوق العاده مورد تکريم قرار مي داد و او را مفتي و فقيه رسمي معرفي می کرد . سخنگوي بني عباس در شهر مدينه اعلام مي کرد که :«جز مالک بن انس و ابن ابي ذئب کسي حق ندارد در مسائل اسلامي فتوا دهد» . او همچنين دستور داد مالک کتاب حديثی تاليف کرده و در اختيار محدثان قرار دهد . مالک نيز کتابي به نام «موطأ » تاليف کرد . (19)

موضع علويان در مقابل توطئه ي عباسيان
 

برخورد خشونت آميز امويان و عباسيان با علويان که از ميانه ی سده ی اول هجری آغاز شده بود ، سبب شد که شيعيان برای مقابله ، دو روش متفاوت در پيش گيرند. شيعه ی اماميه فعاليت های علمی و فرهنگی گسترده ای را به صورت نهانی آغاز کرد . فعاليت های علمی و تبليغی دوره ی امامت امام محمد باقر عليه السلام ، امام جعفر صادق عليه السلام و امام موسی کاظم عليه السلام و تربيت شاگردان ، باعث گسترش تشيع در سرزمين ها ی اسلامی گرديد. از طرف ديگر چون خلفای عباسی شديدا پيشوايان شيعه ی اماميه را تحت نظر داشتند و چندين بار آنها را زندانی کرده يا از مدينه به مرکز خلافت احضار کردند ، آنان سازمان وکالت را تاسيس کردند.(20) و بخشی از وظايف خود را به وکلا واگذار نمودند تا دور از چشم خلفای عباسی رسالت خود را به انجام رسانند . وکلا با گرد آوری وجوهات و به مصرف رساندن آنها و پاسخگوئی به شبهات دينی و ترويج تشيع به اداره ی امور شيعيان پرداختند.زيديان روش مبارزه ی نظامی را در پيش گرفتند . بدین ترتیب يک رشته قيام های علوی از ميانه ی سده ی دوم هجری در عراق ، ايران ، حجاز ، يمن و مصر آغاز شد که تا اواخر سده ی سوم هجری ادامه يافت. اين قيام ها باعث گسترش تشيع در سرزمين های ياد شده گرديد. رواج مذهب تشيع در اواخر سده ی دوم و اوايل سده ی سوم هجری علويان را اميدوار کرد که پيروزی های بيشتری را کسب کنند. زيديها که در خلافت هارون به پيروزی رسيدند و اولين دولت شيعی را به نام ادريسي هابه سال 172قمری در مغرب اقصی تشکیل دادند ، درصدد بر آمدند از ناآرامی هایی که در پی قتل امین بوجود آمده بود، بهره برداری کنند . در زمان مامون نيز قيام هايی بر عليه حکومت صورت پذيرفت که در جای خود به توضيح مفصل مهمترين آن قيام ها خواهيم پرداخت.

.حمايت هاي مردمي از نهضت هاي شيعه
 

هدف تشيع برگرداندن حکومت اسلامي به راه و روش مستقيم محمد صلي الله عليه و آله و سلم و مکتب اصيل اسلام بود . بنا بر اين هر قيامي که محتواي مکتبي و رنگ مردمي داشت مورد استقبال و توجه مردم بود . توده ها ي مختلف مردم با شيوه هاي گوناگون از اين گونه نهضت ها حمايت مي کردند . فقها و دانشمندان در بعضي از اين قيا م ها در صف اول حمايت بودند . به عنوان مثال وقتي از مالک بن انس حکم خروج با محمد (نفس زکيه ) را پرسيدند ، وي به بيعت با محمد فتوي داد (21)محمد بن عجلان نيز که از فقهاي مدينه بود ، همراه محمد قيام کرد (229ابن هرمز از کساني بود که با محمد خروج کرد . وي را به واسطه ي پيري يا بيماري روي تختي سوار کرده بودند و همراه محمد مي بردند ، در حالي که خودش مي گفت : « از من کار جنگي ساخته نيست ، ولي مي خواهم مردم مرا ببينند و به ياري محمد بيايند ».(23) در قيام ابو السرايا نيز اين مطلب قابل ذکر است که در کوفه مردم همانند مور و ملخ بيرون ريختند، این در حالی بود که همه ی آنها افراد نظامي نبودند و سلاح آنها عصا وآجر و چاقو بود(24) اين موارد و موارد مشابه ديگر همه حاکي از اين است که هر جا قيامي به خون خواهي علويان بر پا مي شد ، مردم نيز به حمايت از آن بر مي خواستند . علاوه بر اين که هيچ گاه دنباله ي اين قيام ها در ادوار مختلف قطع نشد و استمرار و تداوم خود را حفظ کرد .

عوامل استمرار و تداوم قیام های شیعه
 

در هر عصر و زماني جامعه ي اسلامي شاهد شورش و قيامي بر عليه دستگاه خلافت بوده و هميشه شيعيان نگراني خود از وضع جامعه ي خویش را به نحوي ابراز کرده اند . اين تداوم و استمرار ميتواند دلايل مختلفي داشته باشد اما قبل از اينکه عوامل تداوم قيام ها در دوره ي خلفاي اموي و عباسي مورد بررسی قرار گیرد ، بهتر است به اين سوال پاسخ دهيم که چه چيزي زمينه ي برپايي اين قيام ها را به وجود مي آورد ؟براي ريشه يابي اين قضيه بايد به پاره اي از آيات و احاديثي که از مباني اعتقادي شيعه می باشد ، اشاره کنيم و سپس به سيره ي عملي و گفتار ائمه ي معصومين عليهم السلام به خصوص امام علي عليه السلام تمسک جوییم. آيات جهاد و فضيلت هاي آن به ويژه آيه ي «وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا فيِ سَبيلِ الله اموَاتاً بَل احيَاءٌ عِندَ رَبِهِم يُرزَقُون »(25)وآياتي با اين مضمون و مفهوم که شيعيان را به بذل جان ومال وآبرو در راه دين خدا ترغيب و تشويق مي کند ، با مؤيداتي که در احاديث وارد شده ،علويان را به قيام بر عليه ظلم و ستم و احقاق حقوق از دست رفته شان وادار مي کرد. زيارت عاشورا که يکي از معتبرترين زيارات شيعه است نيز با عباراتي مثل «اِنّيِ سِلمٌ لِمَن سَالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حَارَبَکُم وَ وَلِيٌ لِمَن وَالَاکُم وَعَدُوٌ لِمَن عَادَاکُم (26) دوست داران اهل بيت عليهم السلام را به خون خواهي و طلب حق و انتقام از دشمنان ترغيب مي کند . بنابراين قيام در مقابل جور و ظلم يکي از اصول هميشگي شيعيان بوده و هيچ قدرتي تاکنون نتوانسته مانع اين شور و هيجان و ازجان گذشتگي شيعه گردد . به علاوه گفتار معصومين عليهم السلام براي پيروان خود خط سير مشخصي را ترسيم کرده بود که ديگر دشوار مي نمود بني اميه و بني عباس بتوانند با فريب کاري و قداست هاي دروغين آن را به انحراف بکشانند. به عنوان نمونه نامه ي امير المؤمنين عليه السلام به فرماندارش در بصره تا حدودی بیانگر اين خط سير است :«.بدانکه هر رهبري شونده اي را رهبري است که از او پيروي مي کند و از چراغ دانش او روشني مي جويد ، بدان امام شما از تمام دنيايش به دوتن پوش کهنه واز همه ی خوراک به دو گرد نان بسنده کرده است ، شما را ياراي چنين کاري نيست ، ولي مرا به پرهيز کاری واوکوشش و هم گامي دائم در قول و فعل وپاک دامني و درست انديشي و درست کاری و تعهد یاری دهید»(27) اين خط سير و نیز سيره ي عملي امام حسين عليه السلام در واقعه ي عاشورا الگوي بسيار ارزنده اي براي شيعيان و طرفداران اهل بيت عليهم السلام بوده و هست ، بنا بر اين طبيعي است که هر گاه فرياد مظلومي به گوش شيعه مي آيد به طرفداري و حمايت از مظلوم به پا مي خيزد و آماده است تا آخرين قطره ي خون خود را براي برپايي عدالت نثار کند . در دوره ي معاصر نيز اين امر از نظر ها پنهان نيست چه در دوران دفاع مقدس ،که شيعيان با شعار ياحسين و يا زهرا عليهما السلام در مقابل تجاوز گران ايستادند و جان خويش را فدا کردند و چه بعد از آن در سال هاي اخير که هر گاه ظلمي ازجانب استعمار گران و متجاوزان اسرائيلي متوجه مسلمانان مي شد ، اولين گروهي که به همايت از فلسطين و مسلمانان ديگر بر مي خاست ، شيعيان به خصوص شيعيان ايراني بودند و اين وضعيت همچنان ادامه خواهد داشت تا مهدي آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم با ظهور خود دولت کريمه را بنا نهد و مردم جهان را از بند اسارت رها کند (ان شاء الله ) .عوامل متعددي مي تواند در تداوم قيام شيعه نقش داشته باشد . علاوه بر اين مطالبي که ذکر شد ، به چند عامل ديگر اشاره ميگردد : 1.تعدد فرق شيعه و نفوذ و رشد آنان در شهرها و سرزمين ها به گونه اي که اگر نهضتي در شهري شکست مي خورد ، در شهري ديگر شروع مي شد .(28) به عنوان مثال بعد ازشکست قيام ابو السرايا در کوفه گماشتگان ابو السرايا در شهر هاي ديگر سر به شورش بر مي دارند . در بخش بعدي اين قيام و قيام هاي بعد از آن ، مورد بررسي قرار می گیرد .2.محبت مسلمانان نسبت به اهل بيت عليهم السلام و خاندان علوي از ديگر اسباب استمرار و تداوم قيام ها بود .3.رعايت اصل تقيه در ميان شيعيان سبب می شد تا دشمن تصور کند شيعيان کمترين اقدام سياسی بر ضد آنها نخواهند داشت.4.گشايش باب اجتهاد در شيعه کمک شايانی به رشد مردم کرده و در اين امر (قيام عليه ظلم ) موثر بود.5.همگامی شيعه با شرايط زمانی و مکانی هر عصر و مدارا داشتن با فرقه های مذهبی و اهل کتاب.6. اين انقلاب ها در پهنه ی گسترده ی سرزمين های اسلامی بروز و ظهور پیدا می کرد و با محيط طبيعی و فرهنگ هر ناحيه ، برای شوراندن مردم ، هماهنگ میشد . چنانکه نهضت يحيی بن عبد الله در ديلم قيامی بود که از درد ها و آرزو های آن سامان سخن می گفت و قيام حسين بن علی (شهيد فخ) به آزادی بردگان مکه کمک می کرد ، چنانکه رهبر قیام بانگ می زد « هر بنده ای سوی ما آيد آزاد است.»(29)
بخش دوم: قیام های مهم شیعیِ عصر عباسی تا زمان امام رضا علیه السلام ( 203 – 136 ق)
فصل اول : دوران منصور ( 158ـ136ق )
فصل دوم : دوران هادی (170 ـ169ق )
فصل سوم : دوران هارون ( 193 ـ170ق )
فصل اول : دوران منصور(158 ـ 136ق)اوضاع سياسي ، اجتماعي
رابطه ي عباسيان و علويان در هنگام دعوت عباسي ، حسنه بود . اما هنگامي که انقلاب با انتقال خلافت ، به آل عباس پايان يافت ، علويان به ويژه شاخه ي حسني به اين باور رسيدند که عباسيان آنان را فريب داده اند و خلافتي را که حق آنان بوده به خود اختصاص داده اند ، بنابر اين براي آنان آسان نبود که همه ي سختي ها را در زمان امويان تحمل کنند تا بعد از دعوت که به نام ايشان بود ،حقشان غصب شود . از اين رو آنان را دشمن شمردند . از سوي ديگر عباسيان در آغاز زندگي سياسي خود کوشيدند با علويان همکاري کنند تا حکومت نوپاي ايشان فرصتي براي تثبيت گام هاي خود داشته باشد ، سپس دو گروه اندک اندک از هم دور شدند . به ويژه هنگامي که سفاح در خطبه ي خود در کوفه اعلام کرد که خلافت عباسي است و عباسي خواهد ماند و هيچ کس در آن حقي ندارد(30) که منظور او از هيچ کس علويان بودند . اما با اين همه روابط ميان آنان آرام و مسالمت آميز بود تا اين که در دوران منصور تغيير يافته ، بحراني شد و آنگاه به درگيري انجاميد . زيرا خليفه احساس کرد مخالفت علوي به دشمني سختي تبديل شده است . منصور همه ي کساني را که ممکن بود بر عليه حکومتش شورش کنند ، تهديد مي کرد (31)منصور زماني عهده دار خلافت شد که پايه هاي آن مستحکم بود . وي از رقابت عبدالله بن علي که در پي خلافت بود ) وحشت کرد . همچنين از افزايش نفوذ ابومسلم و قيام پسر عموهایش آل ابیطالب عليه السلام در برابرحکومتش هراسان شد.(32) اين مشکلات سياسی، فکرمنصور رابه خود مشغول کرده بود.

مواضع دستگاه خلافت و چگونگی برخورد با مشکلات
 

منصور براي مقابله با اين مشکلات سعي کرد بي باکي ، زيرکي و نيرنگ را با هم در آميزد . او تصميم گرفت دشمنانش را به وسيله ي هم نابود کند . تا عرصه ي سياسي به نفع وي باز گردد . عبد الله بن علي (عموي منصور ) علاوه بر اين که به خلافت چشم داشت ، از برادر زادگانش سفاح و منصور ، به علت تمايل شديد آنان به ايرانيان ناراحت بود . وي در راس سپاهي بزرگ از عرب ، به جنگ رومي ها رفته بود که از مرگ سفاح و بيعت با منصور آگاه شد . از اين روي از رفتن به جنگ منصرف شد و به حرّان برگشت و از سپاه براي خود بيعت گرفت . بدين گونه از سپاهي که براي جنگ با رومي ها تجهيز شده بود ، براي رسيدن به خلافت استفاده کرد . منصور در مقابل اين خطر دست به اقدام حکيمانه اي زد ، او ابو مسلم را به جنگ عبد الله فرستاد .(33) تا بدين وسيله هم دشمنان خود را به دست يکديگر نابود سازد و هم خراساني هاي موجود در سپاه عمويش را از طريق جذب کند . در جنگي که ميان ابو مسلم و عبدالله صورت گرفت ، عبدالله شکست خورده و به بصره فرار کرد(34) و در نهايت دستگير و زنداني شد و در سال 147 قمري توسط منصور کشته شد .(35) بعد از شکست خوردن عبد الله ، رابطه ي ابو مسلم با منصور بسيار بد شد و ميان آنان مسائلي رخ داد که موجب دوري آن دو از يکديگر گرديد . منصور براي رهايي از ابو مسلم شيوه ي سياسي خاصی را اتخاذ کرد که بر موارد زير استوار بود : 1.دور کردن او از منطقه ي تحت نفوذش در خراسان تا اهالي آن جا به دور او جمع نشوند و حکومت مستقلي ايجاد نگردد 2.با او تنها ديدار کند ، فارغ از هر گونه نفوذ و قدرتي . 3تلطيف روابط ميان آن دو تا شکي به دل او رخنه نکند . 4اورا به نزديکي مرکز خلافت بياورد تا مراقبت از او آسان شود . (36).عد از پيروزي ابو مسلم بر عبد الله بن علي ، بحران اختلاف ميان ابو مسلم و منصور بالا گرفت و منصور با ترفند هايي از قبيل نامه نگاري و تشويق و در نهايت تهديد ، ابو مسلم را به حضور طلبيد و با گفت و گويي که شبيه محاکمه بود ، اتهاماتي به ابومسلم زد و سرانجام او را در سال 137 قمري از ميان برداشت .(37)اما در رابطه با علويان بايد گفت ، منصور در تثبيت حکومت خود از هيچ کاری روي گردان نبود. او بيش از صد تن از علويان را بدون هيچ گناه و شايد فقط به خاطر علوی بودن به قتل رسانده ، پيکرشان را محبوس کرده بود در حالی که در کنار هريک از آنها نوشته ای قرار داشت که نام و نسب فرد کشته شده در آن ذکر شده بود و هيچ کس از اين امر اطلاع نداشت تا آنکه پس از مرگ منصور همگان از آن اطلاع يافتند.(38) به نقل شيخ صدوق که رحمت خداوند بر او باد ، منصور در بنای ساختمان های بغداد دستور می داد علويان را دستگير کرده و آنان را فقط به جرم علوی بودن در استوانه ها و ستون های آن ساختمان ها قرار دهند.(39)

روش سیاسی امام صادق عليه السلام
 

برخي ازنويسندگان اهل سنت بر اين عقيده اند که امام صادق عليه السلام با کسي بر سر خلافت به مبارزه بر نخواست ،(40) بلکه بيطرفي اختيار کرد وپيروانش را قانع نمود که اوضاع براي ايجاد خلافت علوي مناسب نيست ، اين درحالي بود که علويان شاخه حسنی دست به شمشير برده وحق خود را مطالبه ميکردند.(41)باتوجه به اوضاع سياسی آن دوره باید روشن شود که اين اعلام بي طرفی به معنای تاييد حکومت عباسی نبود ، اين مطلب از فرمايش امام صادق عليه السلام به خوبي روشن است ،آنگاه که به اصحاب و ياران خود فرمودند :«در خانه های خود بنشينيد، هر گاه ما را گرد مردی جمع ديديد با سلاح به سوی ما بشتابيد . »(42)همچنين آنجا که فرمودند :«زبانهای خود را نگه داريد ، از خانه هاي خود بيرون نياييد ، زيرا آنچه به شما اختصاص دارد به اين زودی به شما نمي رسد ».(43)حضرت با اجتناب از رفت و آمد به دربار عباسی مگر به اجبار(44)، نهی از همنشينی يارانش با خلفا(45) ، همچنين نهی از مراجعه به طاغوت و قضات عباسی ، دريافت خراج ، زکات و... تبيين مسئله ی تقيه و کتمان اسرار اهل بيت عليهم السلام(46)نوعی تشکيلات مستقل را اداره می کرد به گونه ای که حکومت عباسی از آن وحشت داشت. با کمی دقت در گفتار و رفتار امام صادق عليه السلام ، می توان فهميد که آن روش سياسی که امام صادق عليه السلام پايه گذاری کرد و بعد ها فقه سياسی شيعه هم بر همان مبنا شکل گرفت همين بود که در عين تقيه و سکوت مشروعيت دولت عباسی را نپذيرفت و ارتباط و پيوند شيعيان را با اهل بيت عليهم السلام در بدترين شرايط حفظ کرد. در حقيقت امام با اين روش خود هويت فرهنگی و سياسی جامعه را حفظ کرد و در برابر حاکميت ، امامت خود را در اين جامعه استقرار بخشيد و اين عين سياست و مبارزه بر ضد حکومت است. بنابراين می توان به اشتباه فاحشی که شهرستانی مرتکب آن شده پی برد ، جايی که او در مقام وصف برخورد اجتماعی امام عليه السلام می نويسد : «ما تعرض للامامه قط و لا نازع احدا فی الخلافه قط.»(47) «هرگز به فکر امامت نيفتاده و با کسی بر سر خلافت به مبارزه نپرداخت.»

نخستين قيام علوي ( نفس زکيه 145ق)
 

اولين قيام علوي در زمان خلافت منصور ، قيام محمد بن عبد الله بن حسن در سال 145 قمري بود که شيعيانش او را نفس زکيه مي خواندند . المهدي نيز لقب ديگر او بود . (48)محمد خلافت را حق خود می دانست ، از اين رو با گروهی از يارانش از بيعت با سفاح امتناع کرد. وی توانست حمايت گروه زيادی از مردم مکه و مدينه از جمله فقيهانی چون مالک بن انس را به خود جلب کند.(49) نفس زکيه پيش از دستيابی عباسيان به حکومت به خلافت چشم دوخته بود و پيروان او در حجاز ، عراق ، و خراسان برای وی دعوت می کردند و برای روز موعود آماده می شدند. اما وی در ارزيابی خود اشتباه کرد زيرا می پنداشت دعوتی که در خراسان انتشار يافته است و شعار آن «رضا من آل محمد صلی الله عليه و آله و سلم » است ، چيزی جز دعوت علويان نيست و او هم نامزد آنها برای خلافت است. از اين رو وقتی سفاح برای خلافت انتخاب شد وی از بيعت با سفاح خودداری کرد و کوشيد تا بر عليه او قيام کند اما پدرش با اين قيام مخالفت کرد ولی در زمان منصور و بعد از موافقت پدرش ، توانست نيروهای خود را بر عليه حکومت عباسی بسيج کند.وقتی منصور به خلافت رسيد ، محمد و برادرش عبدالله از بيعت با او خودداری کردند و در حجاز مخفی شدند. اين کار منصور را نگران و خواب را بر او حرام کرد. وی به طور جدی به جست و جوی آنان پرداخت. محمد در آن زمان شرايط را برای قيام مساعد می ديد بنابراين به خاطر دلايلی زمان منصور را برای قيام انتخاب کرد. دلايل قيام محمد نفس زکيه:
1.در تنگنا قرار گرفتن او توسط عباسيان .
2.تاييد پدرش برای قيام او.
3.نامه و تأیيديه هايي از اميران مناطق و فرماندهان بزرگ منصور دريافت کرد که او را به قيام تشويق می کردند .
4.اعتراف بسياری از مردم به ويژه حجازی ها به امامت محمد. (50)
5.اصرار يارانش برای قيام او ، به ويژه که انتظار طولانی آنها را خسته کرده بود(51)
6.منصور به شدت خانواده ي محمد را تحت فشار گذاشت تا او و برادرش را تسليم کنند(52)
7.فتوای مالک به جواز بيعت با او و نقض بيعت با منصور(53) .
8.اعتقاد وی مبنی بر اينکه او از منصور نيرومند تر است(54)
مواضع دستگاه خلافت و مشکلات قيام نفس زکيه
منصور از آنچه وحشت داشت ، پديدار شد و دانست که مدينه پايگاه محمد است. از اين رو برای جلو گيری از گسترش دعوت او ، تلاشش را در حجاز متمرکز کرد. نخست به تدابير سياسی روی آورد و از او خواست اختلافات ميان خود را با مسالمت حل و فصل کنند. به اين منظور نامه نگاری به او را آغاز کرد.(55) هم زمان برای قطع کمک و بازداشتن مردم از پذيرش دعوت او تدابير لازم را برای جداسازی حجاز از شهرهای ديگر اتخاذ کرد پس از آن به کوفه که مهد شيعيانش بود ، رفت و آنجا را در اختيار گرفت و موفق شد خراسانی ها را از پشتيبانی او باز دارد. منصور ، عيسی بن موسی ، وليعهد خود را برای جنگ با محمد فرستاد و با فرستادن نامه هايی به مردم مدينه و وعده های دروغين ، آنان را از اطراف محمد پراکنده کرد و موفق به قتل محمد و پيروزی در جنگ با او شد. علاوه بر خودداری اهالی مدينه از همکاری با محمد مشکلات ديگری بر سر راه وی قرار گرفت که منجر به شکست او شد. خطا در زمانبندی قيام (اقدام سريع محمد در خروج در حالی که برادرش ابراهيم مريض شده بود و به همين علت حمله را ديرتر آغاز کرد).و عدم هماهنگی آنان، به منصور فرصت طلائی داد تا از آن فرصت برای سرکوبی دو برادر به صورت جداگانه اقدام کند. مشکل ديگر محمد ترديد وی در مقابله با دشمن خود بود . اين مشکلات باعث شکست قيام محمد گرديد. محمد هنگام شکست حاضر نشد به مکه يا يمن فرار کند و يا خود را پنهان کند ، زيرا نمی خواست خون مردم مدينه ريخته شود.(56) بدين صورت نخستين قيام علوی در دوره ی خلافت عباسی پايان يافت و برای منصور ، تنها مشکل پيروزی بر حرکت ابراهيم در بصره باقی ماند. از سطور تاريخ چنين استفاده می شود که ابراهيم در بصره زمينه ی مساعد برای رشد و انتشار انديشه های همسو با علويان يافت.زيديه و معتزله به زير پرچم او در آمدند و مستضعفان و طبقات محروم جامعه ، به اميد رهايی از رنجی که می بردند ، پيرامونش جمع شدند. امويان و عثمانی ها از او پشتيبانی کردند ، زيرا وی پيوند خويشی با عثمان بن عفان داشت (همسروی نبيره ی عثمان بود).(57) فقهای بصره نيز از او حمايت کردند ، به خاطر همين عوامل به راحتی بربصره چيره شد.ابراهيم با دريافت خبر قتل برادرش همگان را به خلافت خويش دعوت کرده اميرالمومنين نام گرفت و پيروانش با او بيعت کردند. سرانجام در باخمرا از روستاهای نزديک کوفه ميان ابراهيم و سپاهيان خليفه جنگ درگرفت و نزديک بود پيروزی نصيب ابراهيم شود که ناگهان تيری به گردن وی اصابت کرد و با مرگ ابراهيم نتيجه ی جنگ عوض شد.(58)

موضع امام صادق عليه السلام درقيام نفس زکيه
 

اختلاف ميان فرزندان امام حسن وامام حسين عليهماالسلام از آنجا پديد آمدکه عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد معرفی کرد .بعد از آن بود که اين اختلاف شدت گرفت.البته عباسيان نيز در طول زمان در تشديد اين اختلاف فعاليت مِي کردند.بعد از قيام وشهادت زيد، بنی هاشم از عباسی وعلوی ،به جز امام صادق عليه السلام وچند نفر ديگر با محمد بن عبدالله بيعت کردند اما امام عليه السلام مخالفت خود را با قيام اعلام کرد واين مخالفت از طرف عبدالله بن حسن حمل بر حسادت امام عليه السلام شد . اما نظر امام این بود که هنوز موقع قیام فرا نرسيده و نتيجه ی قيام چيزی جز نابودی نيست.(59) بعدها در سال145ق.نفس زکيه قيام را از سر گرفت که امام صادق عليه السلام در اين جريان از مدينه خارج شده وبه منطقه ی فٌرع در راه مدينه به مکه رفتند وپس از پايان ماجرا به مدينه باز گشتند.

علل شکست قيام نفس زکيه
 

متأسفانه حکومت محمد در مدینه بیش از چند ماه به طول نینجامید و بیش از آنکه قیامش سامانی بگیرد ، با حمله ی سپاهیان عباسی ، با ناکامی روبرو شد . شاید بتوان علت شکست قیام نفس زکیه را در موارد زیر خلاصه کرد :1.اقدام و قیام زودرس محمد بدون اعلام آمادگی در سایر شهرها از جمله بصره .2.عدم برآورد صحیح محمد از سپاه و یاران خود در مقابل تجهیزات و امکانات انسانی و مالی حکومت .3.انتخاب نابجای مدینه به عنوان مرکز قیام ، در حالی که این شهر از حیث نیرو و امکانات و نیز موقعیت استراتژیک ، آمادگی دفاع در مقابل سپاه عباسی را نداشت
4.تقسیم سپاه و امکانات محمد بین شهرهای مکه ، مدینه ، شام و یمن .5.برتری سپاه دشمن از لحاظ تعداد و تجهیزات و نیز برتری سواره نظام دشمن .6.گزینش شیوه ی قلعه نشینی و صدور اجازه ی خروج برای مردم مدینه از سوی محمد که منجر به تخلیه ی شهر و سهولت حمله ی دشمن به آن شد .7.استفاده های مکرر دشمن از حیله های جنگی ، همانند برافراشتن پرچم سیاه ، گذر از خندق ، حمله از کوه و پرتاب سنگ از بلندیها .8.به کارگیری جنگ روانی و تبلیغاتی علیه مردم مدینه توسط سپاه عباسی .(60)

پي نوشت ها :
 

1 . طبری ، تاريخ طبری ، ترجمه ی ابوالقاسم پاينده ، اساطير ، تهران ، چ 5 ، 1375 ش ، ج 11 ، ص 4624.
2.مرتضی حسينی ، جعفر ، زندگی سياسی هشتمين امام ، ترجمه ی سيد خليل خليليان ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، بی جا ، 63 13 ، صص40و41 .
3. اصفهانی ، ابوالفرج ، مقاتل الطالبين ، ترجمه ی سيد هاشم رسولی محلاتی ، نشر صدوق ، تهران ، چ دوم ، 1349 ، ج 1 ، ص 174 .
4. طبری ، همان ، ج11 ، ص 5052 .
5. ابن خلدون ، تاريخ ، موسسه اعلمی للمطبوعات ، لبنان ، چ اول ، 1391 ق ، ج 3 ، ص193 .
6. قمی ، شيخ عباس ، منتهی الامال ، مومنين ، قم ، چ اول ، 1379ش ، ج2، ص 284 .
7. همان ص 289 .
8. ابن اثير ، الکامل ، ترجمه ي ابوالقاسم حالت و عباس خليلي ،موسسه ي مطبوعاتي علمي ، تهران ،1371 ش ، ج16 ص 30 .
9. طبري ، همان ، ج 12 ، ص 5125 .
10. صدوق ، عيون اخبار الرضا ، رضا مشهدي ، قم ، چ دوم ، 1363 ش ، صص 91و92 .
11. ابن خلدون ، همان ، ج3 ، ص 173 .
12. مرتضی حسينی ، جعفر ، همان ، ص 51 .
13. همان ، ص 50 .
14. طبری ، همان ، ج11 ، ص 4971 .
15. ابن کثير ، البدايه و النهايه ، دار الفکر ، لبنان ، چ اول ، 1391ق ، ج 10 ، صص40 و41 .
16. برای اطلاع از این نامه ر. ک . طبری ، همان ، وقايع سال 145 صص 4808 ـ 4813.
17. بلاذري، انساب الاشراف ، دارالفکر ، بيروت ،چ اول ، 1417ق ، ج3 ، ص85
18.یشوایی ، مهدی ، سیره پیشوایان ، موسسه امام صادق علیه السلام، قم ، چ سیزدهم ،1381ش ، ص 400 .
19. دينوري ، الامامه و السياسه ، ترجمه ي ناصر طباطبائي ، ققنوس ، تهران ، 1380ش ، ص379 .
20. برای اطلاع بيشتر ر.ک. جمعی از نویسندگان ، درسنامه ی عصر غيبت ، مرکز جهانی علوم اسلامی ، قم ، چ هفتم ، 1383 ش ، ص 138 .
21. اصفهاني ، ابو الفرج ، همان ، ص 267 .
22. همان ، ص 271 .
23. همان ، ص 264 .
24 همان ، ص 483 .
25. سوره ي آل عمران (3) آيه ي 169
26. قمي ، شیخ عباس ، مفاتيح الجنان ، فاطمه الزهراعلیها سلام ، قم ، چ چهارم ، 1379 ش ، فرازي از زيارت عاشورا ، ص 750 .
27. دشتي ، محمد ، ترجمه ي نهج البلاغه ، مشرقین، قم ، چ چهارم ،1379 ش ، نامه ي 45 ، ص 553 .
28. آيينه وند ، صادق ، قيام هاي شيعه در تاريخ اسلام ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ، تهران ، 1361ش، ص 9 .
29. همان ، صص 9و10 .
30. طبري ، همان ، ج6 ،صص 82 و83 .
31. طقوش ، محمد سهيل ، دولت عباسيان ، ترجمه ي حجت الله جودکي ، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، قم ، 1387 ش ، صص51 - 48 .
32. دينوري ، اخبار الطوال ، ترجمه ي محمود مهدوي دامغاني ، ني ، تهران ، چ چهارم ، 1371ش ، ص417
33. مستوفي ، حمد الله ، تاريخ گزيده ، دنيای کتاب ، تهران ، چ دوم ، 1361 ش ، ص 291 .
34.طبري ، همان ، ج11 ،ص 4690 .
35. ابن اثير ، الکامل ، ترجمه ی عباس خلیلی ، کتب ایران ، بی جا ، بی تا ، ج 9 ، ص277 .
36. طقوش ، همان ، صص 45 - 41 .
37. دينوري ، همان ، ص 422 .
38. خضری ، سيد احمد رضا ، تاريخ تشيع ، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، قم ، چاپ دوم ، 1385 ، ج 2 ، ص 260.
39. صدوق ، عيون اخبار الرضا ، مطبعه الحيدريه ، نجف ، 1390 ق ، ص 90 .
40.شهرستاني، محمد ، الملل والنحل ، دارالمعرفه ، بيروت ، 1402ق، ج اول ، ص 166.
41. اصفهاني، ابوالفرج، همان، ص 300.
42. مجلسی ، سيد محمد باقر ،بحار الانوار ، دار احياء التراث العربي ،لبنان ، چ سوم، 1403ق، ج52 ،ص139.
43.همان.
44. نوری طبرسی ، حسين ، مستدرک الوسائل ، موسسه ی آل البيت لاحياء التراث، بيروت ، چ دوم ، 1408 ق ، ج12، ص307 .
45. همان ، ص 310 .
46.. همان صص 251 و 295 .
47. شهرستانی ، همان .
48. ابن خلدون ، تاريخ ، ترجمه ي عبد المحمد آيتي ، موسسه ي مطالعات و تحقيقات فرهنگي ، چ اول ، بي جا ، 1363 ، ج 2 ، ص 297 .
49. طبری ،همان ، ج 11، ص4796 .
50.طقوش ، محمد سهیل ، همان ، ص 49 .
51. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ص 248 .
52. همان ، صص 247و248.
53.طبری ،همان ، ج 11 ، ص4796 .
54..طقوش ، محمد سهیل ، همان ، ص 50 .
55. ابن طقطقی، تاريخ الفخری ، ترجمه ی محمد وحيد گلپايگانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران ، چ دوم ، 1360 ، ص225 .
56. ابن ابی الحديد ، شرح نهج البلاغه ، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، دار احياءالکتب العربی، بی جا ، بی تا.ص 307 .
57. طبری ، همان ، ج 11 ، ص 4786.
58. ابن خلدون، همان، ج2،صص303 – 306 .
59. اصفهانی ،ابوالفرج ، همان ، صص 242و243.
60. کاظمی پوران ، محمد ، قیام های شیعه در عصر عباسی ، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی ، تهران ، چ اول ، 1380 ش ،ص 128.

ادامه دارد



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط