قیامهای علویان در زمان امام رضا علیه السلام (3)
منبع : اختصاصی راسخون
ابهام نسبی در مورد تعيين امامت در دوره ی امام رضا عليه السلام ، شرايط رشد برخی از رهبران نهضت های شيعی را فراهم ساخت . از جمله اين رهبران می توان به محمد بن ابراهيم معروف به«ابن طباطبا»و محمد بن جعفر معروف به «ديباج» و زيد بن موسی معروف به «زيد النار» و ابراهيم بن موسی بن جعفر, اشاره کرد . در اين فصل بر آنيم تا چگونگی عملکرد اين رهبران و قيام آنان را مورد بررسی قرار دهيم . 1.قيام محمد بن ابراهيم معروف به ابن طباطبا (سال 199 ق )محمد بن ابراهيم بن اسماعيل «طباطبا» بن ابراهيم بن حسن مثنی از نوادگان امام حسن عليه السلام بود . وی در اين دوره با مردم تماس بسيار داشت و می کوشيدکه نهضت جديدی را پی ريزي کند . .محمد از ائمه ي زيديه بود که در مدينه ساکن بود ، در سال 196 قمري که جنگ بين امين و مامون بر سر خلافت رخ داده بود، محمد برای ادای مناسک حج به مکه رفته بود . در آنجا مردم به گرد او جمع شدند و با زياد شدن رفت و آمد مردم ، ابن طباطبا ترسيد که فتنه ای بر پا شود ، بنا براين مخفی شد.(121) در سال 199 قمری قيام کرد و مردم را به رضای آل محمد دعوت کرد.(122) در مورد علت قيام او نقلهای مختلفی آمده که ما به بيان اين نقل ها می پردازيم.
علت قيام ابن طباطبا
فقر و تنگدستي مردم به خصوص علويان و ظلم و ستم هائي که از طرف حکام به مردم روا داشته می شد همه و همه در تسريع اين قيام دخيل بودند. به عنوان مثال نقل شده که محمد بن ابراهيم در همان ايام که محرمانه زمينه ی نهضت خود را فراهم می ساخت ، ازکوچه ای مي گذشت ناگاه پيرزنی قد خميده با پيراهنی چرکين و فرسوده را مشاهده کرد که به دنبال حمال هايي که کيسه هائی پر از خرما به دوش کشيده بودند می رفت و دانه های خرمايي را که از دوش آن ها می افتاد بر می داشت و به دامن پيراهن خود می ريخت . اين منظره وی را به تعجب واداشت . جلو رفته و از او سؤال کرد : مادر اينجا چه مي کنی ؟ پيرزن جواب داد : زنی فرتوت هستم و مردی نان آور ندارم ، دختران کوچکی دارم که نمی توانند نان خودشان را تامين کنند، چون از دستشان کاری ساخته نيست. من همه روزه دنبال حمال ها می روم تا اين خرماها را جمع کنم و بدين وسيله معاش خود و بچه هايم را تامين می کنم ،محمد بن ابراهيم به گريه افتاد و به شدت گريست و آنگاه گفت :« به خدا سوگند تو و امثال تو هستيد که مرا از خانه بيرون می کشيد تا بر ضد اين دستگاه قيام کنم و سرانجام در خون خود بغلطم »(128)
اهداف قيام
عامل آنجا را دستگير نموده و اموال او را گرفت و بين ياران خود تقسيم کرد و به راه خود ادامه داد . در راه به عامل ديگري برخورد کرد که اموال و خراج را بر سه قاطر حمل می کرد ، مال او را نيز گرفت و به ياران خود داد. بعد از اين بود که لشگر او از راه رسيدند و دسته دسته به او پيوستند(137) هرثمه که متوجه تمرّد ابوالسرايا شده بود ، به فکر چاره اي افتاد و تصميم گرفت سپاهی را به جنگ آشوبگران بفرستد و آنها را ساکت کند. بدين جهت سپاهی را به جنگ وي فرستاد که دراولين نبرد ،سپاه هرثمه شکست خورده و فرار کردند. بعد از اينکه ابوالسرايا موفق شد سپاه هرثمه را شکست دهد ، به قصد قلعه «دقوقا» حرکت کرد. در آنجا ابو ضرغامه عجلي با هفتصد سوار حکمراني مي کرد. در جنگی که بين آنها در گرفت ابو ضرغامه شکست خورده و گريخت و به قلعه پناه برد. بعد از مدتی از ابوالسرايا امان گرفت و قلعه را ترک کرد و تمامي اموال قلعه نصيب ابوالسرايا و سپاهيانش گرديد(138)ابوالسرايا با اموالي که به دست آورده بود توانگر شده و از دقوقا خارج گرديد و به سمت« انبار» حرکت کرد. حاکم انبار در آن زمان يکي از مواليان منصور به نام ابراهيم شروي بود. ابوالسرايا با او نیز درگیر شد. در این نبرد ، ابراهيم کشته شد و اموال زيادی از انبار به دست ابوالسرايا افتاد. سری بن منصور از انبار خارج شد ولي در وقت درو محصولات دوباره به انبار برگشت و آن محصولات را نيز غارت کرد(139) سري بن منصور که ديگر از بيابان گردي و جابجايي خسته شده بود تصميم گرفت به شهر «رقه» رود. در راه رقه به طوق بن مالک تغلبي برخورد که در راه نبرد با قيس بود . ابوالسرايا به مدت چهار ماه بدون هيچ چشم داشتی در کنار طوق ماند و به او کمک کرد تا او بر قيس غلبه کرد(140)ابوالسرايا بعد از کمک به طوق ، راه خود را به سمت رقه ادامه داد و در رقه ساکن شد . قبل از اين گفته شد که محمد بن ابراهيم (ابن طباطبا) چگونه از کمک نصر بن شبيب نا اميد شده و به سمت حجاز برمی گشت که ناگاه در شهر رقه با سپاه ابوالسرايا مواجه شد.همین ملاقات ابن طباطبا را برای قیام مصمم ترکرد . ابن خلدون می نويسد : ابو السرايا وقتی با ابن طباطبا ديدار کرد، او را به خروج دعوت کرد.(141) ابن طبا طبا که فرصت خوبی پيدا کرده بود و برای رسيدن به اهداف خود می توانست از ابوالسرايا و سپاهش کمک بگيرد ، با او متحد شد . ابوالسرايا با ابن طباطبا بيعت کرده و سمت سرداری سپاه را از ابن طباطبا دريافت کرد . ابن طباطبا از سری بن منصور خواست که از راه آبی و با کشتی به کوفه رود . خود محمد نيز از راه خشکی به کوفه خواهد آمد تا در کوفه همديگر را ملاقات کنند . قرار بر اين شد که هر دو سپاه در روز خاصی در کوفه همديگر را ببينند (142)روز موعود فرا رسيد و محمد بن ابراهيم به اراضی پشت کوفه آمد . هواخواهان محمد گرد او جمع شده بودند . اصفهانی در مورد کثرت جمعيت در آن روز می نويسد :«هواداران مانند ملخ بيابان در صحراهای پشت کوفه موج می زدند ».(143)
لازم به ذکر است که همه اين افراد نظامی نبودند و تجهيزات جنگی آنچنانی هم نداشتند . بلکه سلاح آنان را چوب و سنگ و کارد و آجر تشکيل می داد. مدت زيادی انتظار ابوالسرايا را کشيدند اما تاخير ابوالسرايا بعضی از آنان را نااميد کرد و نگران شدند . حتی بعضی از آنان محمد بن طباطبا را ملامت کردند که چرا وعده ي چنين آدمی را باور کرده است . در همين گير و دار ناگهان سپاه ابوالسرايا ديده شد و مردم در حالي که با بانگ تکبير شادی می کردند و بشارت می دادند ، به استقبال سپاه ابوالسرايا رفتند . با اتحاد دو سپاه تصميم بر آن شد که به کوفه روند و از مردم بيعت بگيرند . مردم کوفه که مشتاق ديدار آنان بودند مقدم آنان را گرامی داشتند و از آنان به خوبی استقبال کردند . اکنون وقت آن فرا رسيده بود که ابن طباطبا مردم را به به بيعت فراخواند . مقدسی می نويسد :«ابن طباطبا جامه ی سپيد به تن کرد (144) و به پا خواست و خطبه ای ايراد کرد و ضمن خطبه اش چنين گفت : «من شما را به سوی کتاب خدا و سنت رسول الله دعوت می کنم ، مرام ما اين است که يک تن از فرزندان رسول را به خلافت برگزيينم و بر اساس قرآن کريم در سايه دولتش ايمن نشينيم ، مرام ما عمل به قرآن و امر به معروف و نهی از منکر است ».(145)عموم مردم کوفه در منطقه ای به نام قصر الضرتين (146) ( کاخ دو هوو ) با محمد بيعت کردند و فرمانبرداری از او را قبول کردند. با بيعت مردم کوفه، اعراب اطراف کوفه هم به آنها پيوستند(147) وبا محمدبيعت کردند و محمد کاملا بر کوفه مستولی شد .
مرگ ناگهانی ابن طباطبا
جانشين ابن طباطبا
محدوده ی قيام ابوالسرايا (حجاز ، يمن ، عراق ، جنوب ايران )
بدنبال بيعت مردم کوفه با محمد بن جعفربن زيد، وی بی درنگ به تشکيلات کشوری پرداخت .از اين روی اسماعيل بن علی بن اسماعيل حسينی را به سمت جانشيني امام در کوفه گماشت , و روح بن حجاج را، به فرمانداری بر قوای انتظامی انتخاب کرد و احمد بن سری انصاری را سمت دبيری دربار خلافت داد، و عاصم بن عامر را بر مسند قاضی القضاتی نشاند . (156)محمد علاوه بر تشکيلات کشوری، حکام ولايتي را که تحت اختيار خود می ديد بدين ترتيب تعيين کرد .
1.ابراهيم بن موسی بن جعفر را به عنوان والی يمن برگزيد .
2.زيد بن موسی بن جعفر را به سوی اهواز گسيل داشت .
3.بصره را به عباس بن محمد بن عيسي سپرد .
4.حسين بن حسن افطس را والی مکه کرد .
5.واسط را نيز به جعفر بن محمد , برادرش , و حسين بن ابراهيم واگذار کرد .
6.محمد بن سليمان بن داود را به ولايت مدائن برگزيد .
7.فارس را به اسماعيل بن موسی بن جعفر سپرد .(157)
از ميان اين افراد حسين بن حسن توانست بدون دردسر و مزاحمت زمام حکومت مکه را در دست گيرد . او موفق شد به عنوان امير الحاج با مسلمانان در سال 199 قمری حج گزارد .(158) اقدامات ابن افطس در مکه، به گونه ای بود که موجبات تحير و تعجب ديگران را فراهم می کرد . در جای خود اقدامات او را به طور مفصل بيان خواهيم کرد . حکومت يمن هم با درگيری بين سپاه ابراهيم بن موسی و والی عباسی يمن، به دست ابراهيم افتاد . در واسط نيز اوضاع همين گونه بود و با جنگ و درگيری ، علويان پيروز شده و شهر واسط به دست جعفر بن محمد و حسين بن ابراهيم افتاد(159) اما والی بصره يعني عباس بن محمد بن عيسي در حالي به بصره رسيد که قبل از او والي اهواز يعني زيد بن موسي بن جعفر هم به آنجا رسيده بود زيرا براي رسيدن به اهواز بايد از آن سامان عبور می کرد، بنا بر اين هر دو والي به کمک هم بصره را تصرف کردند و مامونی والی عباسي بصره را شکست دادند . زيد دستور داد محله ی بني عباس در بصره را، آتش زدند .به همين جهت در ميان مردم به «زيد النار» معروف شد(160) در صفحات بعدی قیام زید مورد بررسی خواهد گرفت . ابو السرايا براي فتح مدائن عباس طبطبی و مسيب را با گروهي به کمک محمد فرستاد. حسين بن علي معروف به ابی البط که فرماندار بنی عباس در مدائن بود ، به دفاع از حوزه ی حکومت خويش پرداخت اما پس از چند جنگ خونين سرانجام شکست خورد و ناچارشهررا در اختيار محمد قرار داد(161) آوازه ی پيروزی و گسترش فتوحات علويان به گوش مردم شام و ايالات جزيره رسيد. نامه هايي از طرف آنان به محمد بن ابراهيم رسيد که حاکی ازاین بود که مردم آن دیارتصمیم دارند از محمد اطاعت کنند و انتظار رسيدن لشکر علويان را میکشند .شوق واشتیاق مردم جهت استقبال از علويان و بیعت با محمد از اين نامه ها مشهود بود. آنها نوشته بودند: «نماينده ی خويش را به سوي ما بفرست تا از ما به نام تو بيعت گيرد.(162) »
موضع عباسيان در قيام ابوالسرايا
شکست ابوالسرايا
دلایل شکست قیام ابو السرایا
پيامد های قيام ابن طباطبا و ابوالسرايا
به طور کلی می توان پيامدهای اين قيام را، در سه بند خلاصه کرد:1.نفوذ بسيار زياد علويان در مناطق مختلف و از سويي هدايت و ارشاد مردم ، و نيز اعلام بيزاری از حکومت وقت عباسيان ، باعث شد که آنان در اهواز ، يمن ، واسط ، مکه و بصره نفوذی تام يابند. به گونه ای که توانستند اين مناطق را تحت کنترل خود در آورده و دامنه ی نفوذ خود را روز به روز گسترش دهند 2. افزايش طرفداران علويان ، چنان که مردم شام و جزيره به محمد بن ابراهيم نامه نوشتند که ما چشم به راه فرستاده ی تو هستيم تا تو را اطاعت کنيم .3.مامون دريافت که نه تنها در ميان فرزندان پدر بلکه در ميان اعراب و علويان نيز پايگاهی ندارد و آنها از عملکرد وی خشنود نيستند ، به ويژه اينکه اعراب او را اصيل نمی دانستند . اعراب کشته شدن امين از سوی مامون را برنمی تافتند ؛ چراکه امين در بين آن ها از پايگاه متعادلی برخوردار بود و از سويي توانسته بود اطمينان و دوستی اعراب را نسبت به خود جلب کند تا جايي که حتی وزير خود (فضل بن ربيع ) را از اعراب انتخاب کرد . (175)
موضع امام رضا عليه السلام در قيام ابن طباطبا و ابو السرايا
در کتاب شريف عيون اخبار الرضا روايتي ذکر شده که مي توان از آن روايت به موضع امام رضا عليه السلام پي برد. روايت مذکور چنين است: از محمد بن اثرم -که در زمان ابو السرايا از جانب محمد بن سليمان علوی ، سر دسته ي نگهبانان مدينه بود- نقل شده که گفته است : « همه ی افراد خاندان ابن طباطبا و ديگر مردم از قريش به گرد او جمع شدند و با وی بيعت کردند و به او گفتند خوب است به سوی ابا الحسن پيغام بفرستی که به جمع ما درآيد، زيرا دعوت ما يکي است. سليمان به من گفت:« به سوی او برو و سلام برسان و به او بگو : افراد خاندان تو گرد هم آمده اند و دوست دارند که شما هم با آنها باشي . اگر مصلحت مي دانی قدم رنجه فرما».محمد بن اثرم گفته است :« من نزد آن حضرت آمدم. او در الحمراء بود ، سلام و پيام را به او رسانيدم. آن حضرت عليه السلام فرمود:« سلام مرا به او برسان و بگو بعد از گذشت بيست روز نزد تو خواهم آمد ». راوی می گويد: «آمدم و پاسخ آن حضرت را ابلاغ نمو دم چند روزی را درنگ کرديم ، چون روز هجدهم شد ، «ورقاء » فرمانده ی جلودی وارد شد ، من از مدينه خارج و به جانب صورين فرار کردم ، در اين هنگام ناگهان کسي مرا آواز داد ای اثرم ، چون روی به جانب او کردم ديدم ابوالحسن عليه السلام است و می فرمايد : « بيست روز گذشت يا نه؟»(176) از اين روايت فهمیده می شود که امام عليه السلام با اصل جنبش مخالفت نداشته است ، چرا که اگر مخالف بود حتما آن را رد مي کرد اما می خواست به دست اندرکاران آن اين نکته را گوشزد و تاکيد کند که قيامی که برای پيروزی آن هيچ گونه تضميني وجود ندارد ، ممکن نيست در ايجاد آن مشارکت کند. زيرا براي آن حضرت عليه السلام با توجه عميقی که به حوادث داشت ، آشکار بود که قيام هايي که ناگهان و بدون تدارک مقدمات لازم به وجود می آيد، پايان آن به ناچار جز نابودی و شکست نيست. از اين رو همکاری خود را با آنها به گذشت بيست روز پس از آن تاريخ موکول داشت. برای اين که می دانست در خلال اين مدت حرکت مخالف از جانب عباسيان آغاز و معلوم خواهد شد که تا چه حد اين قيام امکان پيروزی دارد .بی شک اين روش محتاطانه ی امام عليه السلام به منظور فرار از مشارکت در يک حرکت انقلابي نبوده است ، بلکه نتيجه ی طبيعي وحاصل قهری رويداد ها و قيامهائی که در امتداد حکومت عباسيان و پيش از آنها امويان ، اتفاق افتاده بود چیزی جز ناکامی نبود و امام علیه السلام نمی خواست به عملی دست بزند که بی نتیجه بماند. از اين رو نمی توانيم عدم مشارکت امام عليه السلام را در اين جنبش حمل کنيم بر اينکه آن حضرت عليه السلام با اصل قيام بر ضد حکومت، موافقت نداشته است.(177)
ماهیت امامت در طول مدت قیام ابن طبا طبا و ابوالسرایا
چنانچه دیدیم ابن طبا طبا در وصیت خود به ابوالسرایا ، شخص معینی را از اهل بیت برای ولایت مشخص نمی کند ، بلکه مناسب با گرایش عام شیعه در این دوره ، شعار الرضا من آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم را در امر ولایت ملاک قرار می دهد. این مسأله به خوبی نشان می دهد که ماهیت امامت در این دوره ، چیزی غیر از آن است که شیعه ی دوازده امامی به آن اعتقاد دارد. با اندکی دقت در سیره علویان در این دوره ، چگونگی توجه آنان به مسأله ی امامت ، به خوبی روشن می گردد. پیشنهاد خاندان ابن طباطبا علوی ودیگران از قریش ، مبنی بر دعوت امام رضا علیه السلام به همکاری با آنها حاکی از همین امر است. با مطالعه ی روایتی که از شیخ صدوق در این باره نقل شد(178)، می توان در یافت که علویان در این دوره امام رضا علیه السلام را هم سنگ خود می پنداشتند، و به عنوان امام منصوص قبول نداشتند.البته نباید ازآنچه گفته شد استنباط شودکه همه ی شیعیان در این امر هماهنگ وهم عقیده بودند. بلکه برای همه واضح است که در طول دوره های مختلف همواره کسانی بودند که به امامت منصوص ائمه معصومین علیهم السلام معتقد بوده هیچ گاه از اطاعت آنان سر باز نزدند.3.ظهور ابن افطس در مدينه ( 200 ق )
حسين بن حسن بن علی بن حسين بن علی عليه السلام معروف به ابن افطس که پيشتر گفته شد وی از طرف محمد بن محمد و ابوالسرايا به عنوان والی مکه انتخاب شد . وی باحکم محمد ، به سوی مکه رفت ، هنگامی که مردم در منی بودند ، به آنها پيوست. در آن زمان اميرالحاج ، داود بن عيسی بن موسی هاشمی از مکه فرار کرد و حاجیان بدون امیر، به سوی عرفه رفتند. ابن افطس بدون اينکه کسی از فرزندان عباسی با ايشان باشد به سوی مزدلفه رفت . او با مردم آنجا که امام جماعت نداشتند، نماز کرد وآنگاه به سوی منی رفت و قربانی کرد و وارد مکه شد(179) ابن افطس با ورود به مکه اقدامات خود را علنی نکرد بلکه صبر کرد تا حج گذاران از مکه خارج شدند. آنگاه در نخستين روز از محرم سال دويست هجری ، پشت مقام، بر روی فرشی نشست و دستور داد تا پوششی را که بر کعبه بود برداشتند چنانکه چيزی جز سنگ برهنه شده بر آن باقی نماند(180).آنگاه دو جامه ی ابريشمی نازک بر آن پوشانيدند که ابو السرايا همراهشان فرستاده بود و برآن نوشته بود:«اصفر بن اصفر ، ابوالسرايا ، دعوتگر آل محمد صلی الله عليه و آله و سلم اين را سفارش داد برای پوششش خانه ي حرام خدای و اينکه پوشش ستمگران بنی عباس را از آن بردارند و از پوشش آنها پاک شود به سال صد و نود و نهم» پس از آن دستور داد تا پوششی را که قبلا بر کعبه بود ، ميان ياران وی به ترتيب منزلتی که دارند تقسيم کنند از اقدامات ديگر ابن افطس در مکه اين بود که مال های خزانه ی کعبه را برداشت. او هم چنين به خانه ی کسانی که شنیده بود ، سپرده ای از فرزندان عباس و پیروانشان در نزد آنها وجود دارد ، هجوم می برد .در صورتی که آنچه در مورد آن شخص شنیده بود راست از آب در می آمد ، وی را عقوبت می کرد و مال او را می برد ولی اگر چيزي نمی يافت او را شکنجه می داد تا نزد شاهدان اقرار کند که از سياه پوشان و پيروان آنهاست و مجبور شود به اندازه ی توانش از مال خويش فديه دهد . لازم به ذکر است کسی که کار شکنجه را انجام می داد ، کسی از مردم کوفه بود به نام محمد بن مسلمه که در خانه ای خاص به نزديک حنوط فروشان جای داشت و آنجا را شکنجه خانه نام نهاده بودند.(181) مردم از اين وضعيت هراسان شده و به وحشت افتاده بودند به طوری که بسياری از مردم به کوه ها فرار کردند(182) ثروتمندان هم از ترس جانشان اموال خود را برداشته و فرار کردند. عقوبت آنان نیز اين بود که خانه هايشان ويران شد . ياران ابن افطس چنان به جمع کردن مال و ثروت برای خويش مشغول شده بودند که حتی از طلا ی نازکی که بر سر ستون های مسجد بود نمی گذشتند با زحمت فراوان آن ر ا می تراشيدند که به مقدار يک مثقال يا کمتر از آن طلا به دست می آمد. علاوه بر آن چوب های ساج و آهن پنجره های زمزم را کندند که به بهای ناچيزي فروخته شد(183)
عاقبت کار ابن افطس
4. قیام ابراهیم بن موسی علیه السلام (200ق.)حرکات علویان در حجاز ویمن با مرگ ابوالسرایا به پایان نرسید ،بلکه ادامه پیدا کرد .گر چه این قیامها مدت زیادی طول نکشید اما موجبات ناامنی در بعضی از مناطق تحت تصرف عباسیان را فراهم کرد. از جمله قیامهایی که در یمن بر ضد عباسیان ، روی داد قیام یکی دیگر از برادران امام رضا علیه السلام ، به نام ابراهیم بن موسی بود. به نقل ابن کثیر ،در آستانه ی شکست ابوالسرایا ، ابراهیم بن موسی و جمعی از مردم خاندان وی در مکه بودند . با رسیدن خبر ابوالسرایا و طالبیان عراق به ابراهیم ، وی همراه خاندان خود از مکه خارج گردید و به سمت یمن عزیمت کرد. ولایتمدار یمن در آن هنگام شخصی به نام اسحاق بن موسی عباسی بود که از جانب مامون بر آن ولایت حکم می راند . اسحاق وقتی از آمدن ابراهیم خبردار شد ، با سپاه خود از صنعا خارج شد ه ، از راه نجد بیرون رفت و به سوی خراسان حرکت کرد و یمن را برای ابراهیم خالی کرد .(185) ابراهیم بن موسی یمن را بدون جنگ و مقاومت به چنگ آورد ؛ اما رفتار ابراهیم در شهر یمن به گونه ای بود که مردم را از خود متنفر کرد. وی وقتی وارد یمن شد ، مردم زیادی را کشت ، بسیاری را اسیر کرد و اموال زیادی از مردم گرفت به خاطر همین اعمال بود که به وی لقب جزار ( قصاب) دادند .(186)
موضع عباسیان در قیام ابراهیم
سیاست مأمون در برخورد با ابراهیم
قیام ابراهیم با ورود امام رضا علیه السلام به ایران مقارن گردیده بود . مامون در تلاش بود تا به هر ترتیبی شده با امام رضا علیه السلام به عنوان ولیعهد بیعت کند . بعد از آن که مامون توانست به مقصود خود دست یابد ، دستور داد حکومت یمن را به ابراهیم بن موسی واگذار کنند(188) تا بدین وسیله از جانب وی و دیگر علویان در امان ماند ودر سایه ی سیاست شوم خود ، به حکومت ادامه دهد .خلیفه ی عباسی با این رفتار خود وانمود می کرد که علویان را دوست دارد .او باید به گونه ای عمل می کرد که در رفتارش با علویان تناقضی دیده نشود. برخورد شدید وی با محمد می توانست این تناقض را بوجود آورد ؛زیرا از یک سو مامون مجبور بود برای نجات از قیامهای علویان ،به مساله ی ولایتعهدی امام رضا علیه السلام دامن زند ونسبت به علویان اظهار تمایل نماید. از سوی دیگر می خواست حرکات علویان را به شدت سرکوب سازد .اما سیاست و زیرکی مامون باعث شد وی همان مسیر اول را برگزیند.از این روی با واگذاری ولایت یمن به ابراهیم این اندیشه را در اذهان مردم تقویت کرد که وی دوست دار علویان است. دلیل دیگری که می توان برای این اقدام مأمون ذکر کرد ، این است که خلیفه عباسی زمانی با این قیام روبرو شده بود که سخت مشغول حل مشکلات حکومت خود بود.آشفتگی اوضاع داخلی ، وی را چنان مشغول کرده بود که از سرکوب کردن قیامی که در یکی از مناطق دور دست اتفاق افتاده بود ، منصرف می کرد. از سوی دیگر قیام ابراهیم ادامه ی قیام ابن طباطبا وابوالسرایا بود که خطر آن از دیگر قیامها بیشتر بود .بنا براین مأمون مصلحت را در مهار کردن قیام ابوالسرایا می دید(189).به همین دلیل یمن را به ابراهیم وا گذار کرد.
5ـ خروج زید بن موسی علیه السلام(200 ق )از جمله کسانی که در زمان امام رضا علیه السلام دست به مخالفت با عباسیان زد ، برادر آن حضرت ، زیدبن موسی بن جعفر علیهماالسلام درعراق بود . همانطور که قبلاً اشاره شد زید ازجمله والیان ابوالسرایا بود که از جانب وی به امارت اهواز دست یافت .با شنیدن خبر شکست ابوالسرایا زید به بصره رفت وعامل عباسی آنجا را اخراج کرد وآن دیار را به تصرف خود در آورد وخود در آنجا مستقر شد .
اقدامات زید در بصره
سرانجام زید
موضع مأمون در قیام زید
امام رضا علیه السلام و زید
پي نوشت ها :
121 .زرکلی ، خیر الدین ، الاعلام ، دارالعلم للملایین ، بیروت ، چ 2 ، 1989 م ، ج 5 ، ص 293 .
122. مسکویه رازی ، ابو علی ، تجارب الامم ، دار سروش للطباعه والنشر ، تهران ، چ اول ، 1418 ق ، ج 4 ، ص 114 .
123 .ابن کثیر ، همان ، ج 10 ، ص 244 .
124 . ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 288 و نیز طبری ، همان ، ج 13 ، ص 5629 .
125 . اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، صص 268 ـ 271 .
126 . ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 250 .
127 . مسکویه رازی ، ابوعلی ، همان .
128 . اصفهانی ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، صص 274 و 275 .
129. ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 248 و نیز ابن کثیر ، همان ، ج 10 ، ص 244 و مسکویه رازی ، ابو علی ، همان ، ج 4 ، ص 114 و گردیزی ، ابو سعید ، زین الاخبار ، دنیای کتاب ، تهران ، چ اول ، 1363ش ،
130 . همان ، ج 2 ، ص 299 .
131 . ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 248 و نیز ابن جوزی ، عبدالرحمن ، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک ، دارالکتب العلمیه ، بیروت ، چ اول ، 1412 ق ، ج 10 ، ص 73 و ذهبی ، محمد بن احمد ، همان ، ج 13 ، ص 70 .
132. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، ص 279 .
133.همان ، ص 298 .
134.ابن خلدون ، همان ، ج 2 ، ص 376 .
135 . ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 249 .
136 . زرکلی ، خیرالدین ، همان ، ج 3 ، ص 82 .
137 .ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 249 .
138 . همان .
139. ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 250 .
140. ابن خلدون ، همان ، ج 2 ، ص 376 و نیز ابن اثیر ، همان .
141 .همان ، ص 377 .
142 .ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 250 .
143 .اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، ص 279 .
144 . مقدسی ، مطهر بن طاهر ، البدا والتاریخ ، ترجمه ی محمد رضا شفیعی کدکنی ، آگه ، تهران ، چ اول ، 1374 ش ، ج 2 ، ص 971 .
145 . اصفهانی ا، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، ص 280 .
146. همان .
147 . ابن کثیر ، همان ، ج 10 ، ص 244 .
148 . ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 250 .
149. ابن اثیر ، همان ، ج 16 ، ص 250 و نیز عکری حنبلی دمشقی ، ابن العماد ، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ، دار ابن کثیر ، بیروت ، چ اول ، 1406 ق ، ج 2 ، ص470.
150. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، ص 299 .
151. همان ، ص 300 .
152. همان ، و نیز طبری ، همان ، ج 13 ، ص 5630 .
153 . ابن خلدون ، همان ، ج 2 ، ص 377 ونیز طبری ، همان .
154.طبری ، همان ، ص 5631 .
155.سوره صف ( 61) ، 4 .
156. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، ص 302 .
157. ابن خلدون ، همان ، ج 2 ، ص 376 .
158. . مسعودی ، علی بن الحسین ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده ، انتشارات علمی وفرهنگی ، بی جا ، چ پنجم ، 1374 ش ، ج 2 ، ص 440 .
159. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، ص 302 .
160. همان ، صص 303 و 304 .
161. همان ، ص 310 .
162. همان ، ص 304 .
163 .همان ، ص 305 .
164 . طبری ، همان ، ج 13 ، ص 5631 .
165 . اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، صص 308 و309 .
166. همان ، صص 317 و 318 .
167 . همان ، صص 318 و319 .
168. بلاذری ، همان ، ج 3 ،ص 267 .
169 . طبری ، همان ، ج 13 ، ص 5636 .
170. اصفهانی ، ابوالفرج ، همان ، ج 2 ، ص 331 .
171. یعقوبی ، همان ، ج 2 ، ص 464 .
172.بلاذری ، همان ، ج 3 ، ص 268 ونیز یعقوبی ، همان ، ج 2 ، ص 464 .
173. طقوش ، محمد سهیل ، همان ، ص 151 .
174. عزام ، خالد ، موسوعه التاریخ العصر العباسی ، دار اسامه للنشر والتوزیع ، اردن ، چ اول ، 2006 م ، ص 131 .
175. حر ، سید حسین ، امام رضا علیه السلام و ایران ، دفتر نشر معارف ، قم ، چ اول ، 1383 ش ، ص 258 .
176 . صدوق ، همان ، ج 2 ، ص 208 .
177. فضل الله ، محمد جواد ، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام ، ترجمه ی سید محمد صادق عارف ، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس ، مشهد ، ج 13 ، 1385 ش ، صص 178و179 .
178.ر.ک به ص 88 از همین تحقیق .
179. مسعودی ، علی بن الحسین ، همان .
180. طبری ، همان ، ج 13 ، ص 5639 .
181. همان ، ص 5640 .
182.ابن کثیر ، همان ، ج 10 ، ص 246 .
183. طبری ، همان و نیز مسکویه رازی ، ابو علی ، همان ، ج 4 ، ص 140 .
184. . طبری ، همان .
185. ابن کثیر ، همان ، ج 10 ، ص 246.
186 . طبری ، همان ، ج 13، ص 5639 و نیز مسکویه رازی ، ابو علی ، همان ، ج 4 ، ص 119 .
187 . یعقوبی ، همان ، ج 2 ، ص 465 .
188 . همان ، ص 466 .
189. مختار الیثی ، سمیره ، جهادالشیهه ، نشر بطحاء ، بی جا ، 1363 ش ، ص 374.
190 زر کلی ، همان ، ج 3 ، ص 61 .
191. بلاذری ، همان ، ج 3 ، ص 267 .
192. زرکلی ، همان .
193. طبری ، همان ، ج 13 ، ص 5648 .
194. صدوق ، همان ، ج 2 ، ص233 .
195. همان .
196 . همان ، ص 234.
/ع