قمقمه به تعداد نداشتيم

آزاد سازي خرمشهر مهمترين عمليات جنگ تحميلي بود؛هم به خاطر مقاومتي كه جوان ها در ابتداي جنگ در اين شهر از خودشان نشان داده بودند و هم به خاطر تاثيري كه اين عمليات در روند جنگ گذاشت. اما چنين عمليات بزرگي به همين سادگي‌ها هم انجام نشد. مثل هركار بزرگ ديگري عمليات بيت المقدس هم كلي پشت صحنه و ماجرا داشت.
سه‌شنبه، 3 خرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قمقمه به تعداد نداشتيم

قمقمه به تعداد نداشتيم
قمقمه به تعداد نداشتيم


 





 
روايتي دست اول از پشت صحنه مهمترين عمليات تاريخ دفاع مقدس و آزاد سازي خرمشهر

قمقمه به تعداد نداشتيم

آزاد سازي خرمشهر مهمترين عمليات جنگ تحميلي بود؛هم به خاطر مقاومتي كه جوان ها در ابتداي جنگ در اين شهر از خودشان نشان داده بودند و هم به خاطر تاثيري كه اين عمليات در روند جنگ گذاشت. اما چنين عمليات بزرگي به همين سادگي‌ها هم انجام نشد. مثل هركار بزرگ ديگري عمليات بيت المقدس هم كلي پشت صحنه و ماجرا داشت. متني كه در زير مي خوانيد بخشي از يك مصاحبه بلند با مسئول حفظ آثار و ارزشهاي سپاه پاسداران درباره مقدمات همين عمليات است.
آغازحركت بيت المقدس [فتح خرمشهر] از اين نقطه آغاز شد كه ما در دهم فروردين ماه سال 61 اولين جلسه عمليات بيت المقدس را (مكث) بعد ازعمليات فتح المبين كه هشت روز به طول انجاميد و روز هشت فروردين تمام شد برگزار كرديم.
روز دهم فروردين صدام يك سخنراني كرد براي سپاه چهارمش كه آن سخنراني ضبط شد، پياده شد و ترجمه شد.متنش هست الان. صدام درآن سخنراني و آن صحبت صدايش لرزش داشت خيلي ناراحت بود، معلوم بود عصباني است اين ما را بر آن داشت كه تا دشمن دروضعيت شكست است خودمان را سريع آماده بكنيم براي عمليات بعدي بنابراين تا حدي كه من يادم است از فرماندهان سپاه كسي به مرخصي نرفت و بعد از فتح المبين بلافاصله فرماندهان سپاه، نيروهاي سپاه و فرماندهان يگانهاي رزمي آمدند درمنطقه خرمشهر و كار خودشان را آغاز كردند.از روز دهم فروردين ماه كه اولين جلسه عمليات بيت المقدس آغاز شد قرار شد پنج روز مهلت باشد كه سپاه و ارتش طرح خودشان را ارائه كنند وروز پانزدهم طرح ارائه بشود و تصميم بگيرند. تيم طراحي سپاه كه بايد طرح عمليات را ارائه مي داد، سردار رحيم صفوي بود، سردار رشيد بود كه جانشين ستاد كل نيروهاي مسلح است و سردار شهيد حسن باقري كه سال 61 به شهادت رسيدند و فرماندهي قرارگاه نصر را به عهده داشتند.
برنامه اي كه تيم طراحي سپاه به قرارگاه و جلسه ارائه داد عبور از رود كارون با دوتلاش بود؛ تلاش اصلي را دو قرارگاه فتح به فرماندهي سردار رشيد و قرارگاه نصر به فرماندهي سردار شهيد حسن باقري در منطقه رودخانه كارون بايد انجام مي دادند و قرارگاه قدس به عنوان تلاش فرعي در منطقه حميديه و سوسنگرد و جبهه شمالي در پشت رودخانه كرخه نور بود كه فرمانده قرارگاه قدس به عهده سردار غلامپور بود و جانشين قرارگاه سردار عزيز جعفري [فرمانده فعلي سپاه] بود.
طرحي كه از طرف سپاه ارائه شد به اين ترتيب بود كه ما تلاش اصلي را بگذاريم در منطقه رودخانه كارون. من خودم اولين باري كه [براي شناسايي] رفتم كنار رودخانه كارون و نگهبان ها از آن طرف، از اين طرف رودخانه ديده باني و احياناً تيراندازي هم مي كنند به طرف دشمن، يعني مواضع و استحكامات دشمن در منطقه رودخانه كارون مواضعي بود كه از داخل ساختمانها و از حاشيه كارون به راحتي قابل دفاع بود و اگر نيروهاي ما مي خواستند در اين منطقه وارد شوند شايد با مشكل مواجه بودند منتها تصور دشمن بر اين بود كه ما از رودخانه كارون عبور نخواهيم كرد چون پدافند در آن منطقه براي دشمن كار خيلي ساده و راحتي بود تيم طراحي ارتش هم كه خود صياد شيرازي، سرهنگ موسوي قوي دل، سرهنگ مفيد به عنوان اطلاعات و سرهنگ اميربيگي بودند هم آمده بودند و طرح خودشان را ارائه دادند مبني بر اينكه همان عمليات نصر را تكرار كنند [عمليات نصر در زمان بني صدر، دي 59 براي آزادي خرمشهر انجام شد كه شكست خورد] يعني از منطقه نبرد متكي به جاده خرمشهر و اهواز بيايند و خط دشمن را بشكنند و درپنج مرحله خودشان را به خرمشهر برسانند.
اين دو طرح در قرارگاه كربلا مورد بحث قرار گرفت. از اين جلسه چيزهايي ضبط شده. مهمترين بحثي كه ما داشتيم- يعني ايرادي كه از طرف برادران ارتش به طرح سپاه وارد مي شد- اين بود كه ما با عبور از رودخانه كارون و رفتن به جاده خرمشهر، عقبه مطمئني در اختيارمان نيست و ما يك عقبه مطمئني از نظر مهمات، انتقال توپخانه‌ها و آتش در پشت سر خودمان نداريم و اطميناني بر اجراي عمليات نيست.
خب بحث زيادي شد؛ يكي از مباحثي كه در‌آن جلسه شد كه عمدتاً هم شهيد باقري داشتند اين بود كه ما با اتكا به نيروهاي انقلابي و نيروهاي مردمي كه وقتي به هدفي مي رسند زياد به فكر عقبه نيستند؛ يعني اگر به‌شان زياد مهمات،آب و غذا نرسد باز مي توانند مقاومت كنند؛ مي توانيم برويم جلو و شهيد باقري بر اين اعتقاد بود كه عبور از رودخانه كارون در يك مرحله و رسيدن به جاده مي تواند ما را در مقابل دشمن به عنوان يك قدرت برتر در منطقه تثبيت بكند و دشمن را به عكس العمل وادار شد و دشمن كه به عكس العمل وادارشد نمي تواند فعاليت جدي داشته باشد و تهديدي عليه ما باشد.منتها سرهنگ حسن موسوي كه در قرارگاه مشترك بودند اصرار بر اين داشتند كه نه خير ما بايد مهماتمان را هم براي نيروها برسانيم،توپخانه را هم ببريم؛ آمبولانس هم عبور بدهيم و اگر يك مرحله اي بخواهيم عمل بكنيم شايد اين امكانات را نتوانيم برسانيم و اين خطر هم هست كه دشمن از حضور ما با خبر بشود و تهديدي عليه ما باشد و اجازه ندهد كه ما در اين سر پلي كه گرفتيم نيروها را براي مرحله بعد آماده كنيم.
اما شهيد باقري مقاومت و ايستادگي كرد كه حتماً اين يك مرحله انجام بشود و يكي از دلايل اصلي همين بود كه دشمن تصور نمي كرد كه ما ازرودخانه كارون عبوربكنيم و يكسره برويم به جاده خرمشهر.مي گفت ايرانيها يك سر پل را مي گيرند و ما با يگانهاي احتياط قوي‌اي كه در منطقه داريم ضد حمله اي عليه‌شان انجام مي دهيم و آنها را از كارون مي ريزيم آن طرف؛يعني اين تصور فرماندهان دشمن بود. نوع آرايش دشمن هم به طرف شمال بود؛ يعني به طرف پادگان حميديه و اين آرايش به طرف شمال هم به همين خاطر بود. اين بحث در قرارگاه كربلا انجام شد و واقعاً اگر نبود كه فرماندهان ارتش،فرماندهان ما را، رشيد را و باقري را نمي شناختند و اطمينان نمي كردند به توانايي آنها نمي پذيرفتند كه ما از روي رودخانه كارون بتوانيم عبور بكنيم.
خب طرح تصويب شد اولين مساله ما شناسايي بود ما ببينيم دشمن ما چه كسي است؟ چگونه استدلال دارد؟ چه راهكارهايي مي توانيم پيدا كنيم؟ بايد در بين خطوط دفاعي دشمن راهكار پيدا مي كرديم براي اجراي عمليات.
اولين شناسايي‌هاي ما چون موتور وجود نداشت به اين ترتيب بود كه با موتور به منطقه نظامي مي آمديم؛با موتور 250 كه قدرت بيشتري داشت. آن را مي گذاشتيم داخل يك قايق و با قايق مي رفتيم.‌آن طرف رودخانه كارون موتور را از داخل قايق برمي داشتيم دو نفر بوديم هر دو هم مسلح بوديم با يك موتوريا با دو موتور بعد مي رفتيم شناسايي در منطقه و خيلي راه را با موتور مي رفتيم و بقيه‌اش را پياده مي رفتيم تا يك منطقه‌اي را شناسايي مي كرديم و با موتور برمي گشتيم.
مرحله بعدي رسيدن به جاده خرمشهر بود اين جز مهمترين مسائل شناسايي ما در منطقه عملياتي بيت المقدس بود. از سرشب حركت مي كردند رفتند به جاده آسفالت، چند دقيقه در جاده آسفالت مي ماندند و برمي گشتند بايد به نحوي برمي گشتند كه در تاريكي صبح، خودشان را به منطقه كارون برسانند و دشمن آنها را نمي ديد، 20 روز طول كشيد اين مساله خيلي مهمي بود. در اين شناسايي‌ها ما به اين مساله رسيديم كه دشمن در هفت كيلومتري رودخانه كارون يك خاكريزي را شروع كرده، هم از دكل ابوذرديده مي شد هم نيروي شناسايي گزارش آوردند كه دشمن در هفت كيلومتري رودخانه كارون يك خاكريزي ايجاد كرده از منطقه جنوب به شمال يعني از منطقه خرائب شروع كرده به طرف بالا يا به طرف سيد عبود يا منطقه هالوب يا ايستگاه هفتاد.
اين خاكريز را عراقيها ايجاد كردند گردان‌هاي شناسايي‌شان را مستقر مي كردند در اين خاكريز و اگر اين خاكريز تمام مي شد و نيروهاي عراقي و يگانهاي زرهي عراق پشت اين خاكريز مستقر مي شدند كارعمليات براي ما خيلي سنگين مي شد. يكي از كارهايي كه در شناسايي انجام شد اين بود كه نيروهاي شناسايي اين خاكريز را پيدا كردند و متوجه شديم كه بايستي سرعت عمل براي اجراي عمليات داشته باشيم و اگر اين خاكريز تمام مي شد شايد عمليات ما را از يك مرحله به دو مرحله مي رساند وبا كمبود نيرو مواجه مي شديم و مسائل بعدي.
بحث هاي عملياتي، شناسايي‌ها، پيشرفت كار، گزارشات همه شبها داده مي شد؛ يعني جلسات قرارگاه كربلا هر شب تشكيل مي شد بعد از نماز مغرب و عشا و بعضي وقتها تا ساعت چهار صبح هم طول مي كشيد و بحثهاي خيلي شديدي بود در مورد اينكه نحوه عمل،شناسايي‌ها صورت عمل و كاركردن و اطلاعاتي كه مرتباً به قرارگاه ارائه مي شد چطور باشد.
بحث بعدي آماده كردن نيروها بود خوشبختانه تجربه فتح المبين و تجربه عملياتهاي قبلي باعث شد كه ما يك كادر و نيروي مطمئني داشته باشيم و همان كادر و نيرو آمدند در عمليات بيت المقدس و گردانها را سازمان دهي كردند. فرمانده گردان، معاون گردان، فرمانده گروهان‌ها، فرمانده دسته‌ها همه سازمان دهي شده بودند همزمان كه شناسايي‌ها انجام مي شد يك شب ميان اينها پياده مي رفتند. از ساعت هشت ونيم شب يا هشت شب نيروها پياده روي مي كردند تا چهار،پنج صبح چون توي‌آن يك مرحله عمليات بايد نيروهاي پياده و رزمندگان، 25 كيلومتر پياده روي مي كردند تا به هدف برسند.در آنجا بايد با دشمن مي جنگيدند و فردا صبحش هم در مقابل ضد حمله دشمن مقاومت مي كردند. قوه اصلي و قوه محركه گردانها هم نيروهاي مردمي و بسيج بودند كه عمدتاً هم دانشجو يا دانش آموز بودند. اينها بايد براي عمليات آماده مي شدند. در گردانهاي زرهي هم ما نيروها و خدمه ها را آماده مي كرديم و آموزش مي داديم. مانور مي كردند، تيراندازي مي كردند و حمله وري تانك را تمرين مي كردند. تانكها را هم بايد آماده مي كرديم تا بتوانند يك مسافت طولاني را حركت كنند؛مخصوصاً تانكهايي كه غنيمتي بودند قدرت و توان يك حركت طولاني به مسافت 25 كيلومتر برايشان يك مقداري سنگين و مشكل بود.
مسأله قابل توجه ديگري هم وجود داشت؛ اينكه با توجه به نيروهاي سازمان دهي شده در سپاه ما امكانات لجستيكمان بسيار محدود بود. يعني ما به تعداد و به اندازه نيروهاي پياده خودمان از آغاز جنگ تجهيزات و امكاناتي در اختيار نداشتيم. موضوعي كه اصلاً به‌اش پرداخته نشده ،تحريمي بوده كه ما نمي توانستيم امكانات و تجهيزاتي در اختيار بگيريم. يك وقتي مقام معظم رهبري فرمودند كه كشورهاي بزرگ به ما سيم خاردار هم نمي دادند. حالا سيم خاردار كه يك بحث‌ دفاعي است ما قمقمه هم به تعداد همه افرادمان نداشتيم تا اينهايي كه 25 كيلومتر پياده روي مي كردند بتوانند آب بخورند.قمقمه به تعداد افرادمان نداشتيم، خشاب به اندازه كافي نبود؛ فانوسقه به تعداد نفرات وجود نداشت. اگر عمليات فتح المبين و طريق القدس انجام نمي شد و اگر عمليات حصرآبادان نبود ما اسلحه و مهمات كافي براي مقابله با اين دشمن نداشتيم براي اينكه ما تجهيزاتمان را از همين دشمن به غنيمت مي گرفتيم يعني همين خشاب، اسلحه كلاش، مهمات كلاش و همين تجهيزاتي را كه دراختيار نيروهاي مسلح بود غنيمت گرفته بوديم. پوتين به اندازه همه بسيجي ها نبود اينكه شنيديد بسيجي ها عمدتاً با كفش كتاني حركت مي كردند به اين خاطر بوده. محدوديت امكانات از مسائلي بود كه ما در منطقه داشتيم و حتي در آن زمان تصور مي كرديم كشور هم امكانات مناسبي ندارد كه در اختيار ما قرار بدهد. آنقدرما در امكانات صرفه جويي مي كرديم حتي در خوراكيها و مواد غذايي يعني قبل از عمليات حتي غذاهاي مقوي و كافي هم براي نيروهاي ما نبود در حاليكه اينها بايد انرژي پيدا مي كردند. گاهي شبهاي عمليات مي گفتند يك مرغ [كامل] مي دهيم براي اينكه امشب، شب عمليات بايد اينها پياده روي مي كردند كار مي كردند، يا آنهايي كه تخصصي بودند، مثلاً مهندسي بودند، زرهي بودند، توپخانه اي بودند، اينها بايد نيروهاي خودشان را آماده مي كردند براي عمليات.
سپاه در اين عمليات تقريباً 120 گردان نيرو داشت كه 100 گردانش بسيجي‌ها بودند. هفت گردان هم گردان زرهي مكانيزه سپاه بود.حدود 13 گردان هم اعزام شده بودند آمده بودند به منطقه و داشتند مراحل آمادگي و آمادگي رزم را طي مي كردند. 38 گردان هم ارتش داشت به عنوان پياده زرهي. برآورده شده بود كه ما براي عمليات بيت المقدس به 70 هزار نيروي انساني نيازداريم. اين 150 گردان را ما آماده كرديم.

قمقمه به تعداد نداشتيم

منبع:نشريه همشهري جوان، ش261



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط