غرب شناسي وارونه(1)
نويسنده:نصرالله آقاجاني
نقدي بر غرب شناسي حسن حنفي
چکيده
کليدواژه ها: غرب، غرب شناسي، استغراب، حسن حنفي، تمدن غرب، آگاهي اروپايي
مقدمه
پرسش اساسي اين نوشتار آن است که به رغم تأکيدي که حنفي بر ضرورت غرب شناسي و پرهيز از غرب شناسي وارونه داشته، آيا خود توانسته است تصوير صحيحي از غرب شناسي ارائه دهد؟ فرضيه ي اوليه ما نشان مي دهد که او به همان آفات غرب شناسي وارونه مبتلا بوده و رهاورد جديدي که غرب را نقد کند، ارائه نداده است. پيش از بررسي استغراب حنفي، توجه به زمينه ها و مباني انديشه او لازم به نظر مي رسد:
1. زمينه فکري و فرهنگي
به نظر نگارنده، مدل هاي تحول در دنياي غرب براي حنفي هم وسيله است و هم هدف؛ او هدف بودن آن را انکار مي کند، ولي با ورود به انديشه هايش روشن مي شود که چگونه ادبيات، معاني و مقاصد او برخاسته از فرهنگ و تمدن غربي و همان تجدد آشکار است؛ اما خود، بر وسيله بودن مکتب ها و رويکردهاي غربي تصريح مي کند. وي با صراحت در کتاب التجديد و التراث مي گويد:« براي آنکه روشنفکران، محققان و هموطنان را به مباحث غربيان آشنا کنم و به آنها جرئت فکري بر عليه سلطه ديني و سياسي دهم، رساله ي لاهوت و سياست اسپينوزا را نوشتم.»(2) او افزون بر تأثيرپذيري از پديدارشناسي هوسرل، از ديگر جريان هاي غرب گرا مانند مارکسيسم و سوسياليسم نيز متأثر است. ادبيات و تحليل هاي مادي گرايانه ي او در مقايسه با به اصول بنيادين اسلامي از قبيل توحيد، نبوت و معاد، شباهت تامي با انديشه هاي آنان دارد. نسبيت گرايي، فايده گرايي، قداست زدايي، رويکرد سکولاري، تجربه گرائي و اومانيسم، رهيافت هايي است که در چنين بستر فکري و فرهنگي، مباني انديشه حنفي را سامان داده است و برخلاف برخي از اظهارنظرها، او با رويکرد معتزلي يا نومعتزليان نسبتي ندارد.
2. چيستي استغراب يا غرب شناسي
او همچنين تصريح مي کند که رسالت مهم غرب شناسي، گسستن عقده ي حقارت تاريخي است که در نسبت ما با ديگران(غربي ها) وجود داشته است؛ به طوري که ما در جايگاه موضوع براي مطالعه غربي ها قرار داشتيم؛ اما اينک بايد اين نسبت تغيير يابد و ما به جايگاه رفيع محققي ارتقا يابيم که در برابر غرب احساس نقص نمي کند؛ بلکه غرب را به مثابه موضوعي براي مطالعه و تنظيم نسبت خود با آن مورد تأمل قرار مي دهد. غرب شناسي با تأکيد بر بازگشت به خويشتن، ما را از سقوط در « از خود بيگانگي » نگه مي دارد و با توجه به ريشه ها و اصالت هاي خويش، به تحليل غرب و وضعيت موجود مي پردازد.(6)
استشراق در حالي به مطالعه شرق پرداخت که در پيشاپيش حرکت استعماري غرب، استيلا و سيطره بر تمدن غيراروپايي را وجه همت خود قرار داد و هيچ گاه با بي طرفي به مطالعه ي شرق نپرداخت؛ بلکه با سوءنيت و اهداف پنهان به آن روي آورد؛ در حالي که استغراب حرکتي علمي است که بر مبناي بي طرفي و بدون سيطره جويي، غرب را در جايگاه طبيعي و واقعي خود مطالعه مي کند. از نظر حنفي، مهم ترين هدف استغراب، نفي مرکزيت اروپا و بازگرداندن فرهنگ آنها در حدود و جايگاه طبيعي غرب است.(7)
حنفي يکي از اهداف غرب شناسي را نفي اسطوره ي جهاني بودن غرب مي داند. در غرب شناسي، بايد به موضوع غرب و تمدن غربي؛ همچون پديده اي تاريخي که به شرايط محيطي و اجتماعي خاصي مربوط است، نگريست؛ نه پديده اي جهاني و دستاورد عام بشري. ميراث غربي، بازتابي از افکار و انديشه هايي است که در محيط خاصي اتفاق افتاد که همان تاريخ غرب باشد. بنابراين، اگر تمدن غرب را تمدني عام براي همه بشريت تلقي کنيم، به خطا رفته ايم؛ اين جا است که علم استغراب بايد به دنبال حذف نگاه « مرکز- پيراموني»(8) به غرب در حوزه ي مهم و مبنايي فرهنگ باشد. تا زماني که در حوزه ي فرهنگ اين اتفاق نيفتد، در حوزه ي سياست و اقتصاد همچنان تابع مرکزيت غرب باقي خواهيم ماند و تلاش رجال سياست و اقتصاد در زدودن رابطه مرکز- پيراموني بي نتيجه خواهد ماند.(9)
نقد و بررسي
يکي از پرسش هاي مهم در چيستي و هدف استغراب اين است که آيا استغراب فراتر از نفي مرکزيت اروپا و بازگردان آن در حدود و جايگاه طبيعي خودش، هدف ديگري را نيز تعقيب مي کند يا خير؟ حنفي در کل مباحث غرب شناسي، تمام تلاشش اين است که غرب و انديشه ها و مکتب هاي آن، محصول يک شرايط تاريخي و محيطي خاصي بوده و در واقع هر مکتبي از آن، بازتاب مکتب ديگري است که قبل از آن يا معاصر آن بوده است. با توجه به اين هدف، حداکثر مي توان از جهان شمولي غرب جلوگيري کرد و از منظري جامعه شناختي، غرب و فرهنگ غربي را محصول شرايط اجتماعي آن دانست که وجهي براي گسترش آن در ديگر جوامع قائل نبود؛ زيرا زمينه هاي اجتماعي متفاوت است. اين نگاه جامعه شناختي، هيچ گاه توانايي نقد معرفتي و فلسفي را که به دنبال ارزيابي نفس الامري يک پديده است، نخواهد داشت؛ چرا که حنفي بر مبناي نسبيت، به دنبال چنين نقدي نيست. او تنها مي تواند غرب را در چارچوب غرب نگه دارد و شرق را براي شرق. چنين استغرابي که در فضاي نسبيت قرار دارد و نقدهايش از تمدن غرب، جوهري جز نسبيت ندارد، نمي تواند مانع انتقال عناصر فرهنگ و تمدن باشد. انديشه ها و تطورات فرهنگ و تمدن اروپا به شدت به شرايط تاريخي و محيطي آن مربوط مي شود و از اين نظر تاريخي است، اما انديشه ها همواره خود را در حصار تاريخ و جغرافيا محبوس نمي کنند. از اين رو، نقد آنها صرفاً با ارجاع به تاريخ و خاستگاه آنها ميسور نيست. آن چه در نگاه غرب شناسي بيمار و معکوس وجود دارد، رويکرد« مرکز- پيراموني» است؛ اما غرب شناسي راستين براي حذف اين نگاه، بيش و پيش از آن که به نسبيت خاستگاه فکر کند، به ثبات واقعيت ها و ملاک هاي ثابت و مطلق در نقد فرهنگ ها و تمدن ها نيازمند است. در اين صورت، ارزش آگاهي اروپايي قابل ارزيابي است؛ چنين رويکردي در استغراب حنفي جز در مواردي اندک، جايگاهي ندارد.
پينوشتها:
1. حنفي، حسن و ديگران، ميراث فلسفي ما، ص 12-13/ الحاج، کميل، الموسوعة الميسّرة في الفکر الفلسفي و الاجتماعي، ص 208-212.
2. حسن حنفي، التجديد و التراث، ص 186.
3. « الاستغراب Occidentatlism».
4. « الوعي الاوروپي».
5. حسن حنفي، مقدمة في علم الاستغراب، ص 18.
6. همان، ص 24-25.
7. همان، ص 28.
8. « ثنائية المرکز و الاطراف»
9. حسن حنفي، التجديد و التراث، ص 29-30.
ادامه دارد...
/ج