در وصف یاقوت مقاومت
اشعاري از انورعلي نجم در وصف شهید حاج عماد مغنیه
نور درخشان
اي عماد...
اي شهروند برجسته عرب
اي بزرگترين زاهد جهان
چه شده که محراب عبادت و زهد و فداکاري بر تو مي گريد؟
و دانه هاي اشک از چشمان مادرت جاري مي شود؟
در شهادت تو بستر زمين و گستره آسمان
اندوهگين شده است؟
شهادت تو جهانيان را به عزا نشانده است
اکنون محراب نماز تو با خدا نجوا مي کند.
و با نام تو آيات حزن و اندوه مي سرايد.
اي عماد...
محراب عزادار بر تابوت تو آرامش نشانده است
پيکر کفن پوش تو را مي بوسد
محراب عزادار به ديدار تو نخواهد آمد
با قطره هاي اشک خود را سيراب خواهد کرد
بادبان کشتي حسين(ع)
و مناره هاي عشق و ايثار عزادار شده اند
هستي در سوگ تو جامه سياه به تن کرد
و بر نور درخشنده تو گريست
قطره هاي اشک و صبر از ارتحال تو غمگينند
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
جر نشانه راه نسل حاضر چيز ديگري نبودي
نسلي که با فتح المبين تو شکوه و عظمت يافت
به رغم خواست سازشکاران عرب
سال هاي غم و اندوه امت
سال هاي سکوت و بي تفاوتي رفاه طلبان
سپري گشت
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
از نور عشق و محراب عبادت آمدي
مردم را به صعود به قله هاي عظمت
و بازگشت به دوران عزت و کرامت فراخواندي
مردم به نداي تو به حق لبيک گفتند
به هشدارهاي تو پاسخ مثبت دادند
به ميدان جنگ آمدند
اي عماد...
اکنون عصر مقاومت و شهادت فرارسيده
شب آمد و برخي تا حد مرگ به خواب رفتند
به زندگي ذلت بار تن دادند
ولي با شعار کوبنده الله اکبر
از خواب بيدارشان کردي
بر سرشان فرياد کشيدي
الله اکبر... الله اکبر... سردادي
اي عماد...
چگونه صبح را بيدار کردي؟
چگونه چاشني سلاح را آماده کردي؟
در ميدان جهاد چگونه عشق شهادت به وجود آوردي؟
چگونه خفتگان را به ميدان جنگ و جهاد آوردي؟
اي عماد...
تو چه سري بودي؟
که فجر صادق آفريدي؟
در حال وضو و يا در حال نماز هستي؟
آيا هنوز در حال خون خواهي مظلومان فلسطيني هستي؟
بشارت بده... مژده بده... به دوستانت
که در جشن باشکوه ارتحال خونين تو گرد هم آمدند
زير باران، ترانه هاي عشق و ايثار تو را سرودند
داستان عروج ملکوتي تو را بازگو کردند
داستان پاکسازي بخشي از خاک فلسطين را يادآوري کردند
توصيه هاي زيباي تو را بازخواني کردند
بادبان هاي سفر برافراشتند
در پايان شب تاريک
در سپيده دم فجر صادق
با خود سوگند ياد کردند
از اين پس شکست را نمي پذيرند
اي آزادگان جهان به شما وصيت مي کنم
اين تاريخ سازان
بدانيد که رود از آبشار سرچشمه مي گيرد
از چهره خورشيد تابان
نور مي درخشد
اي آزادگان جهان
اين سيد... اين والي... اين حامي...
چراغ روشنايي راهتان در دست اوست
اين رهبر... اين فرمانده... راهنماي شماست
اسراي همه اشياء را مي داند
اين سيد... اين چراغ روشن...
راز پيروزي تان نزد اوست
اين رهبر... اسرار همه چيز را مي داند
او نوه پيامبر(ص) است
او سروده علي(ع) است
او بشارت عيسي(ع) است
او نصرالله است
اي آزادگان جهان
پشت سر اين رهبر حرکت کنيد
زير سابه او برخيزيد... برخيزيد...
*******
پسر حيدر
اي عماد...
اي پسر حيدر
اي شير ميدان
اي که هميشه آماده بودي
اي که هميشه شاهد بودي
راهنماي خورشيد بودي
هنوز هم در تعقيب دشمنان هستي؟
با پيروزي هاي پي در پي شکست شان را ثبت مي کني
اي عماد...
آنان را شکست دادي
در نبرد تن به تن آنان را شکست دادي
ولي ناجوانمردانه تو را کشتند
همانگونه که پيامبران را کشتند
اي حاج رضوان!
تو آنان را شکست دادي
خون تو کينه آنان را فرو نمي نشاند
راه مردانگي را تو به ما آموختي
افسانه هاي يهود را متلاشي کردي
پرده شکوه شان را دريدي
آنان را رسوا کردي
در پيشگاه افکار عمومي رسواشان کردي
اي حاج عماد...
بر دستاوردهاي تو گواهي مي دهم
در ميدان رزم در کنار تو بودم
عصر حاضر فرياد برآورد
شکوه و جاودانگي از آن توست
هرگز براي تو گريه نخواهم کرد
مقاومت را ادامه خواهم داد
آتش خشم را با قطره هاي اشک خاموش نخواهم کرد
آتش را فروزان نگه خواهم داشت
آتش را سرود نظامي ميدان جنگ قرار خواهم داد
اي حاج عماد...
نگران نباش
هنوز با دشمن تسويه حساب نکرده ايم
به تازگي با دشمن حساب باز کرده ايم
حساب ما با دشمن بسته نخواهد شد
اي رزمندگان به خود بباليد
براي عماد اداي احترام کنيد
در پيشگاه او سوگند ياد کنيد
براي عماد آزاده و سرافرازمان
براي فرمانده شجاع و سربلندمان
براي فجر صادق احترام بگذاريد
براي مردان فداکار اداي احترام کنيد
براي فرمانده شهيدمان که به قله هاي عظمت صعود کرد
به وعده هاي دبيرکل صادقانه گوش دهيد
به وصيت هاي فرمانده گردان هاي مقاومت عمل کنيد
به وعده هاي راستين دبيرکل گوش کنيد
اي عماد...
اين وصيت هاي اميدوار کننده
در سايه گردان هاي پيشتاز
با نام تو غرش مي آفرينند
با قدرت کوبنده ات، رزمندگان کمر همت مي بندند
اي فرمانده شهيد
سوگند به خداي بزرگ
سوگند به خاک ميهن
با خون تو پيمان مي بنديم
تا در ميدان مقاومت راهت را ادامه دهيم
اي رزمندگان بال بگشاييد
پيروزي در سايه جهاد به دست مي آيد
حاج رضوان در پرتو به دوش گرفتن اسلاح
رهايي ملت هاي جهان را نويد داد
اي عماد...
به ما بگو چگونه از دريا گذشتي؟
و از ميان ما رفتي؟
به ما بگو چگونه به شمشير عشق ورزيدي؟
و به عهد خود وفا کردي؟
اي حاج رضوان
سلام ما را بپذير
با خون تو پيمان مي بنديم
اي حاج رضوان
بدان که در راه تو گام برمي داريم
اي حاج رضوان
اي قهرمان
در حال حيات بر وجودشان وحشت آفريدي
پس از شهادت زندگي شان را تلخکام کردي
بدان که انتقام خونت را از آنان مي گيريم
آسوده باش که به ياري خداوند
آنان را به خاک ذلت مي نشانيم
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
نور درخشان
اي عماد...
اي شهروند برجسته عرب
اي بزرگترين زاهد جهان
چه شده که محراب عبادت و زهد و فداکاري بر تو مي گريد؟
و دانه هاي اشک از چشمان مادرت جاري مي شود؟
در شهادت تو بستر زمين و گستره آسمان
اندوهگين شده است؟
شهادت تو جهانيان را به عزا نشانده است
اکنون محراب نماز تو با خدا نجوا مي کند.
و با نام تو آيات حزن و اندوه مي سرايد.
اي عماد...
محراب عزادار بر تابوت تو آرامش نشانده است
پيکر کفن پوش تو را مي بوسد
محراب عزادار به ديدار تو نخواهد آمد
با قطره هاي اشک خود را سيراب خواهد کرد
بادبان کشتي حسين(ع)
و مناره هاي عشق و ايثار عزادار شده اند
هستي در سوگ تو جامه سياه به تن کرد
و بر نور درخشنده تو گريست
قطره هاي اشک و صبر از ارتحال تو غمگينند
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
جر نشانه راه نسل حاضر چيز ديگري نبودي
نسلي که با فتح المبين تو شکوه و عظمت يافت
به رغم خواست سازشکاران عرب
سال هاي غم و اندوه امت
سال هاي سکوت و بي تفاوتي رفاه طلبان
سپري گشت
اي عماد...
جز اسطوره چيز ديگري نبودي
از نور عشق و محراب عبادت آمدي
مردم را به صعود به قله هاي عظمت
و بازگشت به دوران عزت و کرامت فراخواندي
مردم به نداي تو به حق لبيک گفتند
به هشدارهاي تو پاسخ مثبت دادند
به ميدان جنگ آمدند
اي عماد...
اکنون عصر مقاومت و شهادت فرارسيده
شب آمد و برخي تا حد مرگ به خواب رفتند
به زندگي ذلت بار تن دادند
ولي با شعار کوبنده الله اکبر
از خواب بيدارشان کردي
بر سرشان فرياد کشيدي
الله اکبر... الله اکبر... سردادي
اي عماد...
چگونه صبح را بيدار کردي؟
چگونه چاشني سلاح را آماده کردي؟
در ميدان جهاد چگونه عشق شهادت به وجود آوردي؟
چگونه خفتگان را به ميدان جنگ و جهاد آوردي؟
اي عماد...
تو چه سري بودي؟
که فجر صادق آفريدي؟
در حال وضو و يا در حال نماز هستي؟
آيا هنوز در حال خون خواهي مظلومان فلسطيني هستي؟
بشارت بده... مژده بده... به دوستانت
که در جشن باشکوه ارتحال خونين تو گرد هم آمدند
زير باران، ترانه هاي عشق و ايثار تو را سرودند
داستان عروج ملکوتي تو را بازگو کردند
داستان پاکسازي بخشي از خاک فلسطين را يادآوري کردند
توصيه هاي زيباي تو را بازخواني کردند
بادبان هاي سفر برافراشتند
در پايان شب تاريک
در سپيده دم فجر صادق
با خود سوگند ياد کردند
از اين پس شکست را نمي پذيرند
اي آزادگان جهان به شما وصيت مي کنم
اين تاريخ سازان
بدانيد که رود از آبشار سرچشمه مي گيرد
از چهره خورشيد تابان
نور مي درخشد
اي آزادگان جهان
اين سيد... اين والي... اين حامي...
چراغ روشنايي راهتان در دست اوست
اين رهبر... اين فرمانده... راهنماي شماست
اسراي همه اشياء را مي داند
اين سيد... اين چراغ روشن...
راز پيروزي تان نزد اوست
اين رهبر... اسرار همه چيز را مي داند
او نوه پيامبر(ص) است
او سروده علي(ع) است
او بشارت عيسي(ع) است
او نصرالله است
اي آزادگان جهان
پشت سر اين رهبر حرکت کنيد
زير سابه او برخيزيد... برخيزيد...
*******
پسر حيدر
اي عماد...
اي پسر حيدر
اي شير ميدان
اي که هميشه آماده بودي
اي که هميشه شاهد بودي
راهنماي خورشيد بودي
هنوز هم در تعقيب دشمنان هستي؟
با پيروزي هاي پي در پي شکست شان را ثبت مي کني
اي عماد...
آنان را شکست دادي
در نبرد تن به تن آنان را شکست دادي
ولي ناجوانمردانه تو را کشتند
همانگونه که پيامبران را کشتند
اي حاج رضوان!
تو آنان را شکست دادي
خون تو کينه آنان را فرو نمي نشاند
راه مردانگي را تو به ما آموختي
افسانه هاي يهود را متلاشي کردي
پرده شکوه شان را دريدي
آنان را رسوا کردي
در پيشگاه افکار عمومي رسواشان کردي
اي حاج عماد...
بر دستاوردهاي تو گواهي مي دهم
در ميدان رزم در کنار تو بودم
عصر حاضر فرياد برآورد
شکوه و جاودانگي از آن توست
هرگز براي تو گريه نخواهم کرد
مقاومت را ادامه خواهم داد
آتش خشم را با قطره هاي اشک خاموش نخواهم کرد
آتش را فروزان نگه خواهم داشت
آتش را سرود نظامي ميدان جنگ قرار خواهم داد
اي حاج عماد...
نگران نباش
هنوز با دشمن تسويه حساب نکرده ايم
به تازگي با دشمن حساب باز کرده ايم
حساب ما با دشمن بسته نخواهد شد
اي رزمندگان به خود بباليد
براي عماد اداي احترام کنيد
در پيشگاه او سوگند ياد کنيد
براي عماد آزاده و سرافرازمان
براي فرمانده شجاع و سربلندمان
براي فجر صادق احترام بگذاريد
براي مردان فداکار اداي احترام کنيد
براي فرمانده شهيدمان که به قله هاي عظمت صعود کرد
به وعده هاي دبيرکل صادقانه گوش دهيد
به وصيت هاي فرمانده گردان هاي مقاومت عمل کنيد
به وعده هاي راستين دبيرکل گوش کنيد
اي عماد...
اين وصيت هاي اميدوار کننده
در سايه گردان هاي پيشتاز
با نام تو غرش مي آفرينند
با قدرت کوبنده ات، رزمندگان کمر همت مي بندند
اي فرمانده شهيد
سوگند به خداي بزرگ
سوگند به خاک ميهن
با خون تو پيمان مي بنديم
تا در ميدان مقاومت راهت را ادامه دهيم
اي رزمندگان بال بگشاييد
پيروزي در سايه جهاد به دست مي آيد
حاج رضوان در پرتو به دوش گرفتن اسلاح
رهايي ملت هاي جهان را نويد داد
اي عماد...
به ما بگو چگونه از دريا گذشتي؟
و از ميان ما رفتي؟
به ما بگو چگونه به شمشير عشق ورزيدي؟
و به عهد خود وفا کردي؟
اي حاج رضوان
سلام ما را بپذير
با خون تو پيمان مي بنديم
اي حاج رضوان
بدان که در راه تو گام برمي داريم
اي حاج رضوان
اي قهرمان
در حال حيات بر وجودشان وحشت آفريدي
پس از شهادت زندگي شان را تلخکام کردي
بدان که انتقام خونت را از آنان مي گيريم
آسوده باش که به ياري خداوند
آنان را به خاک ذلت مي نشانيم
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 49
/ج