2012پايان عمر زمين يا آغاز تحول آگاهي

تا اينجا به اين نتيجه رسيديم که بحث داغ پايان دنيا شايعه اي بيش نيست که عمده آن در فضاي اينترنت جان گرفته و درواقع دانشمندان واقعي فيزيک و ستاره شناسي عملا آن را رد مي کنند. اما آيا سازندگان اين شايعه فکر نکرده اند که اگر بيست و يک دسامبر2012اتفاقي رخ نداد، به ميليون ها انساني که اين اخبار را دنبال مي کردند، چه جوابي خواهند داد؟
دوشنبه، 13 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
2012پايان عمر زمين يا آغاز تحول آگاهي

 2012پايان عمر زمين يا آغاز تحول آگاهي
2012پايان عمر زمين يا آغاز تحول آگاهي


 






 
شايد آغاز يک تحول در آگاهي بشر باشد
گفت و گو با مهندس کوثري پژوهشگر علوم موفقيت

تا اينجا به اين نتيجه رسيديم که بحث داغ پايان دنيا شايعه اي بيش نيست که عمده آن در فضاي اينترنت جان گرفته و درواقع دانشمندان واقعي فيزيک و ستاره شناسي عملا آن را رد مي کنند. اما آيا سازندگان اين شايعه فکر نکرده اند که اگر بيست و يک دسامبر2012اتفاقي رخ نداد، به ميليون ها انساني که اين اخبار را دنبال مي کردند، چه جوابي خواهند داد؟
 

ـ نکته همين جاست که شايعه سازان براي رخ ندادن پايان دنيا هم تدابيري انديشيده اند. يکي اين که گروهي مدعي اند ممکن است در محاسبه تقويم شمارش بلند ماياها اشتباه کرده باشند و به جاي عدد13در مرتبه آخر شايد بايد از عدد20استفاده کنند که در اين صورت پايان دنيا چند هزار سال به تاخير مي افتد. گروهي ديگر مي گويند در بيست و يک دسامبر2012حتما اتفاقي خواهد افتاد و در اين مورد نبايد ذره اي ترديد به خود راه داد. ولي نکته مهم اين جاست که اين اتفاق مهم حادثه ناگوار تمام شدن عمر حيات روي کره زمين نيست بلکه برعکس اتفاق خوبي به نام فراگشت و يا دگرگوني و تحول بنيادي و فراگير در سطح آگاهي و شعور نسل بشر در سراسر کره خاکي رخ مي دهد که باعث بهبود سطح زندگي انسان ها خواهد شد.
مدعيان تحول آگاهي معتقدند که درست شبيه موجودات زنده که درطول حيات زمين بسته به شرايط زيست محيطي دگرگوني ها وتحول ها مختلفي را تجربه کرده اند و در بسياري مواقع نسبت به هم نوعان چند هزار سال پيش و چند صد سال پيش خود تکامل يافته تر شده اند، سطح آگاهي و شعور انسان ها هم به شکلي مشابه کامل تر شده است. که البته اين آگاه تر شدن و افزايش هوش انسان در طول تاريخ با سرعت هاي مختلفي رخ داده است و هم زمان با آن تغييراتي نيز در بخش هاي مختلف مغز و مخچه انسان نيز رخ داده است. به طوري که جسم انسان بتواند آمادگي و استعداد و ظرفيت لازم براي پذيرش اين هوش و درواقع آگاهي تکامل يافته را پيدا کند.
اما مدعيان تحول آگاهي در2012مي گويند که اين دگرگوني در سطح دانايي و آگاهي مردم هر چه به تاريخ2012نزديک تر مي شويم شتاب و سرعت بيشتري مي گيرد مثلا در نظريه "نه زير دنيا"اگر در يک لايه تقريبا هر 400سال يک بار يک تغيير مهم رخ مي دهد، وقتي يک لايه بالاتر مي آييم يعني يک زير دنيا بالاتر مي آييم اين اتفاق مهم حدود هر 20سال يک بار رخ مي دهد و در زير دنياي بالاتر ازآن که طبق ادعاي آنها از تاريخ چهارم ژانويه 1999شروع شده هر اتفاق مهم حدوداً هر 360روز يک بار اتفاق مي افتد و سرانجام درآخرين زير دنيا که از 8مارس2011شروع مي شود هر رويداد مهم حدودا هر16روز يک بار رخ مي دهد و سرانجام کل تقويم در 28اکتبر 2011به اتمام مي رسد و دنيا دراين لحظه تحول آگاهي را تجربه مي کند. دقت کنيد تاريخي که براي تحول آگاهي ارايه مي شود با تاريخ21دسامبر 2012که قرار است دنيا به آخر برسد تفاوت دارد.

2012پايان عمر زمين يا آغاز تحول آگاهي

اين اعداد از کجا آمده اند؟آيا واقعا مبناي قابل استنادي دارند؟
 

ـ مبلغان و کشيشان اسپانيولي وقتي وارد قاره امريکا شدند و با تمدن قوم مايا در اعماق جنگل ها مواجه گشتند؛ با توجه به دست نوشته ها و نقاشي هاي آنها نتيجه گرفتند که مردمان اين سرزمين شيطان پرستند و بايد همه آثار و نوشته هاي مکتوب قديمي آنها را سوزاند تا بتوان ايشان را به قبول دين مسيحيت وادار ساخت. اينکار را هم انجام دادند و به همين دليل امروزه فقط چهار کتابچه از صدها کتاب دست نويس قوم مايا در موزه هاي مهم دنيا به جاي مانده است. ولي نکته اين جاست که قوم مايا علاوه برنوشتن روي کتاب هاي ساخته شده از پوست درخت انجير، روي ستون هاي سنگي و ديواره هاي ساختمان هاي خود هم پيام هاي خود را مي نوشتند. انگار مي دانستند که کتاب ها از بين رفتني هستند و سنگ ها عمر و دوام بيشتري دارند. اما نکته اين جاست که نوشته هاي روي سنگ ها به هيچ وجه اشاره به تحول آگاهي لااقل به اين شکل که تبليغ مي شود نداشته اند. عمده کاري که براساس ساختار هرمي پلکاني رصدخانه ها و مقبره هاي ماياها صورت گرفته ودرواقع اعداد آن به عنوان يک مبنا و استاندارد توسط مدعيان تحول آگاهي مورد استفاده قرار مي گيرد کاري است که توسط دکتر کارل جان کاله من سوئدي که تخصصش در فيزيک بيولوژيک است و از سال1979ميلادي مطالعاتش را روي تقويم ماياها انجام داده و در چندين کتاب از جمله کتاب معروفش "تقويم ماياها و تحول آگاهي"منتشر ساخته است، انجام گرفته است. کاري که او انجام داده به زبان ساده اين است که بين شکل طبقات هرم هاي پلکاني و مفهوم زيردنياها و سطوح آگاهي بشر ارتباطي رياضي برقرار کرده و به سليقه خود بخشي از باور ازتک ها را هم به آن اضافه کرده و از اين مسير حرف هايي زده که بيشتر به نظر مي رسد حرف هاي خود آقاي ساگان است که به پاي قوم مايا نوشته شده است. براي نمونه آزتک ها به تقويم ماياها اعتقادي ندارند اما دکتر کاله من آن را در نظريه تحول آگاهي 9لايه اي خودش وارد کرده است. جالب است بدانيد که او سعي کرده براي هر کدام از اين حرف هايش دليل علمي هم بياورد و تمام تاريخ تکامل بشر و حيات زمين را زير و رو کرده است تا با نمودار پلکاني او از تحول آگاهي همخواني يابد. در ضمن بد نيست بدانيد که براساس پيش بيني او که الان مبناي خيلي از معتقدان به تحول شعور بشر در پايان چرخه جاري تقويم شمارش بلند ماياهاست، تحول آگاهي در بيست و يک دسامبر2012رخ نمي دهد. بلکه9زير جهان آگاهي پلکاني او همگي در 28اکتبر 2011به پايان مي رسند و دوره جديد آغاز مي شود. اين اعدادي که در بالا اشاره شد از همين نمودار تحول آگاهي است که دکتر کاله من آن را منتشر و بعد از او توسط بسياري از مدافعان تحول آگاهي در2012مورد استفاده قرار گرفته است. يک نکته خواندني هم که بد نيست بدانيد و مي تواند خيلي چيزها را آشکار کند اين است که دکتر کاله من اصالت سوئدي دارد وگفته است که2012هنوز هم اهميت دارد اما نه21دسامبرش بلکه ششم ژوئن اش، چون در اين تاريخ سياره زهره و زمين و خورشيد در يک راستا قرار مي گيرند و اتفاقا اين روز هم مصادف است با روز ملي کشور سوئد و در نتيجه اين اتفاق براي سوئدي ها خيلي مهم و تعيين کننده خواهد بود. همين نشان مي دهد که دکتر کاله من بيشتر از پيشگويي هاي قوم مايا به تخيلات خود وابسته است و نمي شود زياد حرف هايش را جدي گرفت. از سوي ديگر خيلي ها تلاش کرده اند بين تاريخ هاي کليدي که ازاين نمودار استخراج مي شود و حوادثي که در طول حيات بشر در روي کره زمين رخ مي دهد ارتباطي معنا دار پيدا کنند و اين تقارن تاريخي را دليلي بردرستي نمودار هرمي خود بگيرند. اما آنها هم نتوانسته اند و خيلي مواقع تاريخ هاي پيش بيني شده با واقعيت نمي خواند. انگار براي کاينات، تقويم ماياها چيز مهمي نبوده که هستي خود را ملزم ببيند خود را با اين تقويم هماهنگ سازد. اما به هرحال مدعيان تحول آگاهي نيز مصرانه معتقدند که حتما درپايان تقويم شمارش بلند ماياها ماه هاي دور وبر آن اتفاقات مهمي در حوزه آگاهي انسان و بشريت رخ خواهد داد.

اين دگرگوني و اتفاق مهم چه مي تواند باشد؟آيا ناگهان همه آدم هاي روي کره زمين ضريب هوشي شان صد برابر مي شودوهمه نابغه و مخترع مي شوند؟
 

ـظاهراً اتفاقي که قرار است رخ دهد چيزي فراتر از اينهاست. اگر فرض بگيريم آگاهي بشر به صورت قابل پيش بيني در طول حيات نسل بشر تکامل يافته ودچار دگرگوني شده است، پس بايد بپذيريم که اين دگرگوني و تحول بايد سرعت و شتابي هم داشته باشد. به عبارتي هر چه به تاريخ پايان تقويم ماياها نزديک تر مي شويم ضمن اين که سرعت آگاه تر شدن انسان ها افزايش چشمگيري مي يابد، حجم دانش و اطلاعات در دسترس بشرو همين طور قدرت پردازش اطلاعات توسط انسان هم افزايش زيادي پيدا مي کند که نتيجه نهايي اين افزايش سرعت گسترش آگاهي اين است که با توجه به محدوديت مغز انسان از يک سطح به بعد مغز کم مي آورد و نمي تواند اين حجم روز افزون اطلاعات سريع و شتابدار را هضم کند ودر نتيجه بايد يک مرکز آگاهي ديگري دربدن فعال شود که به آن دل آگاهي يا شعور باطني مي گويند. به بيان ساده تر چشم دل انسان ناگهان باز مي شود و بينش وبصيرت دروني آدم ها آن قدراهميت پيدا مي کند که جاي دانش ودانايي را مي گيرد. بنابراين ضريب هوشي آدم ها زياد نمي شود بلکه يک شيوه تفکري متفاوت به نام بينش يا چشم درون يا دل آگاهي جاي روش قديمي چشم سروعقل و منطق و مغز آگاهي را مي گيرد. نکته جالب اين است که تفکر مايها در مورد تحول آگاهي شبيه تفکر سيستمي عصر مدرن امروزي است و در آن ضمن اين که همه انسان ها بخشي از يک نظام و سيستم بزرگ محسوب مي شوند براي کل سيستم يک تصوير کلان و بزرگ هم ترسيم مي شود. تصويري که قرار است در پايان پنجمين چرخه تقويم شمارش بلند ماياها به طور کامل برهمگان آشکار شود.

اين دل آگاهي به چه معناست. بخش پردازش اطلاعات در بدن انسان در مغز او قرار دارد و در دل انسان چيزي جز قلب و رگ و خون نيست؟
 

-بعضي از مدافعان تحول آگاهي در پايان تقويم شمارش بلند مايها که عاقل تر به نظر مي رسند معتقدند که عمده فعاليت هاي آگاهي بشر، در عصر حاضر، از طريق به کارگيري نيم کره چپ مغز يا نيم کره منطق صورت مي گيرد. نيم کره راست متعلق به کارها و فعاليت هاي احساسي و هنري و در واقع فعاليت هاي کلي نگري و کلان نگر است. منظور از باز شدن چشم دل، به کار افتادن نيم کره سمت راست مغز هم زمان با نيم کره سمت چپ است. بنابراين بشر در جريان اين تحول آگاهي موفق مي شود بخشي از مغز خود را که معمولا استفاده نمي کرده يعني نيم کره سمت راست را به طور هم زمان با نيم کره سمت چپ با ظرفيت کامل مورداستفاده قرار دهد وبه زبان ساده انسان ها قادر مي شوند که با تمام ظرفيت و استعداد فکري و مغزي خود به تحليل ودرک زندگي و مسايل آن بپردازند. انسان ها نابغه و مخترع نمي شوند ولي به ظرفيتي از آگاهي دست پيدا مي کنند که در مقابل آن اختراع و نبوغ ارزش زيادي نخواهد داشت. دراين جا خيلي ها تلاش کرده اند براساس فرهنگ هاي کشورهاي مختلف اين تحول آگاهي را به شکل مورد پسند خود معنا کنند. مثلا چارلز ردفيلد در سري کتاب هاي پيشگويي آسماني خود معتقد است که بعد از درک پيام هاي يک سري کتيبه به جا مانده از اقوام قديمي امريکاي مرکزي بشر مي تواند به قابليت ورود به دنياهاي ناديدني موازي و نامروي شدن دست پيدا کند. يا هاله حيات اطراف موجودات زنده را بهتر ببيند، يا متفکران ديگر معتقدند که بشر به جاي خود محوري و فقط به فکر خود بودن، ياد مي گيرد که با کمک خرد جمعي به صورت تيمي و گروهي عمل کند ودرواقع به نفع جمع فکر کند. بديهي است که همه اينها چه مدل تحول آگاهي هرم هاي پلکاني کاله من و چه مدل ديناميک هاي مارپيچي و چه مدل هاي ديگر ارايه شده براي تفسيرتکامل آگاهي بشر در طول زمان، نشانگر اميد بشر براي رسيدن به دنيايي فارغ از جنگ و ظلم و سياهي و ورود به دوره صلح و آرامش و عدالت و روشنايي است. چيزي که ظاهراً به وضوح از پيشگويي هاي اقوام مايا و ديگر فرهنگ هاي باستاني مي توان آن را نتيجه گرفت که نهايتا بشر يک عصر پاک و آرام و عاري از هر نوع جدال و بداخلاقي را در پايان دنيا تجربه خواهد کرد.
منبع:نشريه موفقيت، شماره 190



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط