روشها و معيارهاي نقد حديث در آثار شيخ مفيد (1)
چکيده
1. نقد متنمحور، 2. نقد سندمحور، 3. نقد مأخذمحور، 4. نشان دادن قرينههاي عدم صدور يا قابل اخذ نبودن حديث.
هر کدام از اين روشها با بهکارگيري معيارها و ابزارهاي متعددي صورت بسته است.
کليدواژهها
درآمد
جايگاه نقد حديث در منظومه فکري شيخ مفيد
تأکيد بر ضرورت نقد احاديث موجود
از نظر مفيدع حديثپژوهي محدثان هم در حوزه اعتبارسنجي و ارزيابي احاديث و هم در فقه الحديث داراي اشکالات اساسي است؛ براي نمونه در اين باره نوشته است:
أصحابنا المتعلقين بالاخبار أصحاب سلامه ي و بعد ذهن و قله ي فطنه ي يمرون على وجوههم فيما سمعوه من الاحاديث و لا ينظرون في سندها، و لا يفرقون بين حقها و باطلها، و لا يفهمون ما يدخل عليهم في إثباتها، و لا يحصّلون معاني ما يطلقونه منها. (7)
بهرهگيري از روشها و معيارهاي متعدد در نقد حديث
چند نمونه زير روش كار وي را نشان مي دهد. او در نقد خبر درباره ي امامت جماعت نماز توسط ابوبكر به فرمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله از ابزارهاي متعدد نقد بهره جسته است:
نقد نخست، آن كه اين خبر از اخبار آحاد است كه نه موجب علم است و نه موجب عمل و از خبري اين گونه حجت و دليلي در دين ثابت نمي گردد. (8)
دوم، آن كه اين حديث از نظر لفظ و معنا مختلف نقل شده است؛ به گونه اي كه با هم تناقض دارند و اين اختلاف در يك داستان، دليل بر بطلان آن است. (9)
سوم، آن كه عامه روايتي نقل كرده اند كه نزاعي(در پذيرش)آن نيست كه بر طبق آن، پيامبر فرمود: «يؤمكم اقرؤكم للقرآن، فان استووا في القرآن فافقهكم في الدين» (10)؛ در حالي كه ابوبكر داناترين فرد صحابه به قرائت قرآن نبود. از آن رو كه عامه از پيامبر روايت كرده اند كه فرمود: «اقضاكم علي و اعلمكم بالحلال و الحرام معاذ و افرضكم زيد و اقرؤكم ابي»(11)، بر اين پايه روا نيست كه پيامبر در باب نماز سنّتي بگزارد، آن گاه خود با آن مخالفت ورزد؛ چرا كه قرآن از زبان پيامبر مي گويد: «و ما اريد ان اخالفكم الي ما انهاكم عنه»(12). (13)
شيخ مفيد آن گاه به تبيين كلامي اين مطلب پرداخته است كه در فرض ثبوت حديث مورد بحث، دلالتي بر ادعاي عامه درباره خلافت ابوبكر ندارد. در اين تبيين علمي وي با استناد به داده هاي تاريخي و احاديث عامه و نيز سخني از خود ابوبكر به نقد استدلال عامه پرداخته است. (14)
نيز شيخ مفيد در بررسي ديدگاه شيخ صدوق مبني بر مخلوق بودن افعال بندگان، به خلق تقدير- كه صدوق آن را از حديثي برگفته است- (15) سه نقد مطرح كرده است:
اين مضمون در روايتي غير معمولٌُ به و غير مرضي الاسناد آمده است. (نقد سندي)
اخبار صحيح بر خلاف آن است. وي براي نمونه دو حديث در اين باره نقل كرده است. (16) (نقد با حديث)
كتاب خداي متعال مقدم بر احاديث است. و در تشخيص احاديث درست از نادرست داوري با آن است. هر چه قرآن حكم كند، همان حق است، نه جز آن. وي سپس به برخي آيات درباره نفي انتساب افعال انسان به خدا استناد كرده است. (17)(نقد با قرآن)
وي همچنين در نقد حديثي با مضمون صحّت وقوع سه طلاق در يك مجلس- كه فقيهي حنفي به آن استناد كرده-(18) مراحل زير را پيموده است:
ابتدا مي گويد حديث مورد نظر نزد ناقدان اخبار ثابت نيست و تنها ضعفا آن را نقل كرده اند و ثابت از حديث ابن عمر مضموني مخالف با راي عامه (در صحت سه طلاق در يك مجلس) دارد(19) و احاديث جز اين برساخته است و دست كم با هم تقابل دارند و هر دو حديث ساقط اند و ما بايد به موجب قرآن و مدلول سنت مراجعه كنيم. مفيد در مرحله بعد مي كوشد با تبييني از حديث وجه جمعي با راي خاصه در باب طلاق ارائه كند. آن گاه در استدلالي ديگر مي گويد خبر واحد است و صدق آن مقطوع نيست و در مقام تعارض با قرآن، قرآن مقدم است. آن گاه مي افزايد كه روايت نبوي صحيح السند از امام باقر عليه السلام از ابن عمر با روايت مورد ادعا تعارض دارد. (20) دست آخر آن كه الفاظ حديث ابن عمر(مور استناد عامه) مختلف و معاني آن متضاد است و اگر از جهت خبر واحد بودن و از جهت مخالفت مضمون بخشي از آن با قرآن و سنت ساقط نباشد، با اختلاف الفاظ و تناقض معاني آن ساقط است. (21)
پي نوشت:
* دكتري علوم قرآن و حديث و عضو هيئت علمي جامعه المصطفي العالميه.
1. مجموع مؤلفه ها و مختصات حديث پژوهي مفيد به پاي گيري مكتب يا رهيافتي مستقل در حديث انجاميد كه توسط شاگرد برجسته وي، سيد مرتضي، بسط و تعميق يافت. مكتب حديثي مفيد و سيد مرتضي بر پايه شخصيت علمي اين دو و غلبه مباني معرفت شناختي و عناصر روش شناختي كلامي در آن، براي تمايز با رهيافت حديثي محدثان و رهيافت حديثي شيخ طوسي، مكتب حديثي متكلمان يا رهيافت متكلمانه به حديث ناميده مي شود، ويژگي پايه اي اين مكتب، نفي حجيت خبر واحد است. مكتب حديثي متكلمان تا پيدايش مكتب حله يكي از مكتب هاي رايج در حوزه هاي علمي شيعه بوده است. نگارنده در نوشتاري مستقل به بازشناسي وجوه اين مكتب پرداخته و مكتوب حاضر برگرفته از همان نوشتار است.
2. اوائل المقالات، ص44، گفتار 7.
3. چنان كه باب مستقلي از اوائل المقالات را به تبيين عقايد خود در پرتو احاديث اهل بيت قرار داده است. عنوان باب ياد شده اين است: «باب وصف ما اجتبيته انا من الاصول نظرا و وفاقا لما جاءت به الآثار عن ائمه الهدي من آل محمد صلي الله عليه و آله و ذكر من وافق ذلك مذهب من اصحاب المقالات» (همان، ص51).
4. گفتني است كه مفيد چند كتاب در زمينه نقد حديث و راويان اخبار نيز داشته است كه از ميان رفته اند: الكلام في الخبر المختلق بغير اثر، المزورين عن معاني الاخبار و مقابس الانوار في الرد علي اهل الاخبار(رجال النجاشي، ص400 و 401).
5. نظر عبارت از به كارگيري عقل براي رسيدن به امر غايب به اعتبار دلالت امر حاضر است. (النكت في مقدمات الاصول، ص21).
6. المسائل السرويه، ص73.
7. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص88.
8. المسائل العكبريه، مصنفات، ج6، ص52.
9. همان. مفيد به بيان اختلافات مورد اشاره نپرداخته است. در اين باره ر.ك: رساله في صلاه ابي بكر.
10. صحيح ابن حبان، ج5، ص505؛ المعجم الكبير، ج17، ص224.
11. المصنف، صنعاني، ج11، ص225؛ سنن الترمذي، ج5، ص230؛ السنن الكبري، ج6، ص210.
12. سوره ي هود، آيه 88.
13. همان، ص53.
14. ر.ك: همان، ص53-55.
15. الاعتقادات، صدوق، ص29. حديث در التوحيد و ديگر آثار صدوق و تحف العقول، ص421 آمده است: حدثنا عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب، قال: اخبرنا احمد بن الفضل بن المغيره قال: حدثنا منصور بن عبدالله بن ابراهيم الاصبهاني، قال: حدثنا عل ابن عبدالله، قال: حدثنا ابو شعيب المحاملي عن عبد الله بن مسكان، عن ابي بصير، عن ابي عبدالله صلي الله عليه و آله: «ان افعال العباد مخلوقه خلق تقدير لا خلق تكوين» (التوحيد، ص416، ح15؛ ر.ك: ص406).
خلق تقدير، علم ازلي خدا به اندازه هاي افعال معنا شده است. (ر.ك: همان جاها). ظاهرا صدوق اين تفسير از خلق تقدير را از حديث زير برگرفته است: «عن حمدان بن سليمان، قال: كتبت الي الرضا عليه السلام اساله عن افعال العباد امخلوقه هي ام غير مخلوقه؟ فكتب عليه السلام: افعال العباد مقدره في علم الله عزوجل قبل خلق العباد بالفي عام» (التوحيد، ص416).
شيخ مفيد در نقد ديدگاه صدوق، در ضمن نقدهاي ياد شده، مي گويد: «در زبان عرب شناخته نيست كه علم به يك شيء (به معناي) خلق آن باشد. اگر آن گونه بود كه مخالفان حق گفته اند، واجب مي آمد كه كسي كه به پيامبر صلي الله عليه و آله علم دارد، خالق او باشد و آن كس كه به آسمان و زمين علم دارد، آفريننده آن دو باشد...»(تصحيح الاعتقادات، ص42 و 43). در عبارت بالا مفيد منكر كاربرد خلق به معناي علم شده است. اين در حالي است كه مفيد خود در تفسير حديث «ان الله تبارك و تعالي خلق الارواح قبل الاجساد بالفي عام»(معاني الاخبار، ص108)، پس از واحد و غير منطقي شمردن صحت حديث- كه البته خود نيز آن را در الامالي (ص113، ح6) نقل كرده- آفرينش پيشين ارواح را به معناي «خلق تقدير» در علم خدا گرفته است. عبارت وي اين است:
«ان ثبت القول فالمعني فيه: ان الله تعالي قدر الارواح في علمه قبل اختراع الاجساد، و اختراع الاجساد، ثم اخترع لها الارواح، فالخلق للارواح قبل الاجساد، خلق تقدير في العلم كما قدمناه، و ليس بخلق لذواتها كما وصفناه»(المسائل السرويه، ص52 و 53) . در عبارت بالا مفيد پذيرفته است كه آفرينش ارواح به معناي خلق تقديردر علم خداست. گفتني است كه سيد مرتضي در پاسخ به پرسشي درباره اين حديث سخني دارد كه مي تواند مؤيدي بر ديدگاه شيخ صدوق باشد. وي مي گويد: «اگر مقصود از خلق، انشا و پديد آوردن افعال باشد، نمي توان افعال انسان ها را مخلوق خدا دانست، اما اگر مراد از خلق، تقدير(اندازه كردن)باشد، كه تابع فعليت نيست، مي توان گفت كه افعال بندگان مخلوق خداست. هم چنان كه لغت شناسان مقدر (اندازه كننده) اديم (چرم) را خالق آن مي نامند. اگر چه ادم فعل ديگري است». وي به ابياني نيز در اين باره استشهاد كرده است. (رسائل المرتضي، ج1، جوابات المسائل الطبره، ص135و136).
16. از جمله حديث زير: «و قد روي عن ابي الحسن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا- صلوات الله عليهم- : انه سئل عن افعال العبادف فقيل له: [هل هي] مخلوقه لله تعالي؟ فقال عليه السلام: لو كان خالقا لها لما تبرا منها. و قد قال سبحانه: (انَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشرِكينَ وَ رَسُولُه)(سوره توبه، آيه ي 3)، و لم يرد البراءه من خلق ذواتهم، و انما تبرا من شركهم و قبائحهم» (تصحيح الاعتقاد، ص42، منبع ديگري براي اين حديث نيافتم). شايان ذكر است كه مقصود از گزارش نقدهاي مفيد در اينجا و مواضع ديگر مقاله، لزوماً پذيرش آنها نيست، بلكه نشان دادن روش هاي نقد و چگونگي استدلال و استنتاج و شيوه هاي كاربرد معيارهاي نقد در حيدث پژوهي وي است.
17. تصحيح الاعتقاد، ص42-45.
18. حديث اين است: « عن صلي الله عليه و آله انه قال لعمر- و قد ساله عن طلاق ابنه لامراته، و هي حائض، و كان قدطلقه واحده - فقال له: مره فليراجعها حتي تحيض و تطهر، هم اذا شاء طلقها، و ان شاء امسكها، فقال له عمر: يا رسول الله! ارايت لو طلقها ثلاثاً لكانت تبين منه؟ فقال له النبي (عليه و آله السلام): كان يكون قد عصي ربه و بانت امراته» (المسائل الصاغانيه، ص87).
19. براي حديث مورد نظر ر. ك: صحيح مسلم، ح4، ص179؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص651.
20. ر.ك: ج6، ص61 ح18.
21. المسائل الصاغانيه، ص90.