روز جمهوري اسلامي(1)
دوازده فروردین 1390
ب-تهديدهاي نرم عليه جمهوري اسلامي ايران؛ اهداف، ابعاد وراه هاي رابطه مقابله با آن گفت وگو
چکيده
آنچه از اين مقاله به دست مي آيد اين است که دين و ايدئولوژي، انسجام ملي، فرهنگ ايثار و شهادت، مردمي بودن حکومت وغرور ملي از مؤلفه هاي تقويت کننده قدرت نرم هستند. همچنين آسيب هايي قدرت نرم، جمهوري اسلامي ايران را تهديد مي کند که شناختن آن ضروري است.
کليد واژگان: ايران، قدرت نرم
الف-قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران
پيش گفتار
انقلاب اسلامي ايران رامي توان تجلي تحقق قدرت نرم در سطح جهاني دانست. بنابراين، ضروري است پس از گذشت بيش از سي سال از پيروزي انقلاب اسلامي، مؤلفه هاي ايجاد وتقويت قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران بررسي و آسيب هاي موجود شناسايي شود.
دراين پژوهش، پس از بيان مفهوم و تاريخچه اي از قدرت نرم، ابعاد قدرت ج. ا. ا. درسطح داخلي و بين المللي بررسي مي شود وافزون بربيان برخي آسيب هاي قدرت نرم، به راهکارهايي براي رفع آسيب ها وتقويت قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران، اشاره مي شود.
مفهوم شناسي قدرت نرم
قدرت نرم، توانايي رسيدن به اهداف و خواسته ها از راه مجذوب کردن، به جاي اجبار وامتياز است.(3) به عبارت ديگر، قدرت نرم به آن دسته از قابليت ها وتوانايي هاي کشور گفته مي شود که با به کارگيري ابزاري چون فرهنگ، آمال يا ارزش هاي اخلاقي به صورت غير مستقيم، برمنافع يا رفتارهاي ديگر کشورها اثر مي گذارد. (4) قدرت نرم با هدف تنظيم اولويت هاي طرف مقابل، با ابزارهايي مانند فرهنگ، انتقال ارزش ها ونهادهاي اجتماعي از راه ديپلماسي عمومي يا ديپلماسي دو جانبه يا چند جانبه اعمال مي شود. تفاوت اين قدرت با ديگر قدرت ها اين است که ابزارهاي قدرت و سياست هاي اعمال آن، به جاي موارد عيني ومادي، در چارچوب هايي معنايي و فرهنگي قرار دارند.(5)
تاريخچه قدرت نرم
وي معتقد است چنانچه با مردم به مهرباني، عدل وانصاف رفتار وبدان ها اعتماد شود، ارتش از روحيه هم بستگي بهره مند مي شود وهمگان از خدمت به رؤساي خود خوش دل خواهند بود.
هرچند ديدگاه استراتژيست هاي کهن شرقي مانند سن تزو برارزش هاي موجد قدرت نرم تأکيد دارد، ولي چنين نگرشي دراديان الهي به ويژه اسلامي درسطحي بسيار بالا به چشم مي خورد.(6)
با گرايش بنيان هاي اصلي قدرت از نظامي گري به اقتصاد واز اقتصاد به فرهنگ و قدرت اطلاعات، امروز بيشتر بر روي قدرت نرم و پي آمدهاي عميق وپايدار آن تأکيد مي شود. امروزه برخلاف گذشته، اشغال بنيان هاي فکري وباورهاي ملت ها وتغيير فضاي ذهني انسان ها تأکيد مي شود. تغيير يا ساختن ذهنيت افراد يا ايجاد عينيت هاي غير حقيقي با بهره گيري از ابزار رسانه، بستر ساز سلطه جديد استعمار شده است.
منابع قدرت نرم
1.فرهنگ وارزش هاي فرهنگي
فرهنگ، عبارت است از مجموعه اي از آداب و رسوم، اخلاقيات، عقايد و ارزش هايي که از راه جامعه پذيري، از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود.(7)
هرچند فرهنگ وارزش هاي آن در سطح جامعه ريشه دارتر وعميق تر باشد، قدرت ملي آن جامعه نيز بيشتر خواهد بود.
2. دين وايدئولوژي
درکشور ما تشيع، به عنوان منبع مهم توليد کننده قدرت نرم به شمار مي آيد. در دنياي کنوني، اگر اسلام به عنوان يک فرهنگ، مقابل فرهنگ غربي وامريکايي قرار گرفته باشد، در سطح کوچک تر مذاهب گوناگون و ازآن جمله مذهب شيعه، خرده فرهنگ هاي آن دين بزرگ به شمار مي روند.(9)
مذهب شيعه با داشتن پيشينه فکري عميق، به عنوان يک تفکر انقلابي درمقابل ستمگران ونيز تفکر فرهنگ غربي وامريکايي ايستاده است ودر قالب گروه ها وجنبش هاي اسلامي درکشورهاي چون ايران، عراق، لبنان و يمن. به قدرتي نرم تبديل شده است.
3.انسجام ملي
4. فرهنگ ايثار وشهادت
يک شهروند مسلمان ايراني، شهادت را نه به معناي معدوم شدن، بلکه به معناي رسيدن به حيات وزندگاني ابدي مي بيند وآن را محو شدن در وجود الهي معنا مي کند. با اين انديشه ارزشمند، ملت ايران توانست در سال هاي دفاع مقدس، با امکانات محدود، در برابر يکي از مهم ترين ارتش هاي وقت دنيا وبهره مند ازحمايت همه جانبه قدرت هاي غربي، قد علم کند و سرافراز گردد.
5. غرور ملي
6. ماهيت حکومت ومردمي بودن آن
حکومت جمهوري اسلامي ايران با 98 درصد آراء موافق، از مهم ترين و منحصرترين حکومت هاي مردمي است. ماهيت نظام وحکومت جمهوري اسلامي ايران که مردم خواهان آن بودند از مهم ترين دلايل قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران در سطح بين المللي است.(12)
ابعاد قدرت نرم جمهوري اسلامي در ايران
1. درسطح داخلي
رمز رهبري امام خميني (رحمه الله) را مي توان بيان ارزش هايي دانست که جذابيت محتواي آن، همراه با باور قلبي به امام و گفته هاي مبتني بر آموزه هاي فقهي واسلامي ايشان، مردم را به يپروي بي چون وچرا از فرامين ايشان متقاعد مي ساخت. چنين رهبري سياسي که از جذابيت، مشروعيت واعبتار برخوردار بود، توانست افراد را مصمم به تحقق خواسته هاي انقلاب جذب وترغيب کند. امام خميني(رحمه الله) با ايفاي نقش رهبري وبهره مند از نفوذ معنوي بالا توانست به خنثي سازي جنگ رواني وتبليغاتي دشمنان وتقويت قدرت نرم به ويژه دردوران جنگ تحميلي بپردازد. همچنين، با مديريت بحران داخلي و بين الملل، اقتدار شخصيتي خويش را براي تثبيت بنيادهاي انقلاب به منصه ظهور رساند.(13)
ب) وحدت ملي
انقلاب اسلامي ايران با بهره گيري از اعتماد ملي به عنوان سرمايه اجتماعي، به تعميق وحدت وهم بستگي ملي وتجميع، همه اقشار وگروه هاي ملي ومذهبي کشور همت گمارد. همچنين با بهره مندي از مشارکت عمومي، فرهنگ بسيجي، استقلال طلبي، سازندگي وعدالت خواهي را در جامعه گسترش بخشيد.
وفاق اجتماعي به عنوان مظهر قدرت نرم توانست به ايفاي کارکردهايي چون هم فکري، هم احساسي، هم کنشي وشکل گيري ذهن اجتماعي بپردازد که همکاري و تعامل ميان گروه هاي گوناگون اجتماعي را در پي داشت بپردازد ونظم دروني وبي نيازي از نظم بيروني و سياسي را آشکار ساخت. در پرتو انقلاب اسلامي، پايايي و پويايي نظم دروني، افزون تر شد وضريب اعتماد اجتماعي ميان گروه هاي گوناگون جامعه از يک سو و مردم ودولت از ديگر سوي بالاتر رفت.
هم بستگي ملي و مشارکت عمومي به عنوان مظهر قدرت نرم درانقلاب اسلامي، پذيرش آگاهانه و شرکت مؤثر همه افراد جامعه براي رسيدن به اهداف ويژه وپياده کردن نظام و عقايد، باورها، گرايش ها وانديشه ها را در پي داشت همچنين اين وفاق ملي، همکاري وهمياري آگاهانه، داوطلبانه واز روي ميل ورغبت را با استفاده از تمامي امکانات موجود جمعي، توأم با حساسيت و مسئوليت پذيري وقانون گرايي در فرآيند انقلاب اسلامي گسترش داد.
مشارکت سازنده وکارآمد مردم، وجدان کاري وانضباط اجتماعي، انگيزه وغرور ملي، حفظ ارزش هاي ديني، پاسخ گو بودن حکومت دربرابر مردم، قانون گرايي، تقويت روحيه اعتماد به نفس جوانان، مودت وهم بستگي درجامعه، همگي سرمايه هاي اجتماعي به شمار مي آيند که به کيفيت وحدت عمومي مي افزايند.(14)
ج) عدالت اجتماعي
از ديگر زمينه هاي مهم واساسي برقراري امنيت اجتماعي، عدالت اجتماعي است. عدالت اجتماعي، يعني وجود توازن، برابري، تعادل وهماهنگي در روابط اعضاي جامعه وهمه جنبه هاي زندگي اجتماعي، چنان که حق مسلم هر انساني که حداقل آن، برخورداري از نيازهاي اوليه حيات است، رعايت وتأمين آن تضمين شود.
فرض وجود امنيت، بدون عدالت اجتماعي، امر محال است، چنان که اجتماع دو چيز متناقض مانند شب و روز ناممکن است. بدون عدالت اجتماعي، نه تنها سخن گفتن ازامنيت، پوچ وبيهوده است، بلکه امکان دسترسي به ارزش هاي الهي وآرمان هاي انساني و شرافتمندانه وجود نخواهد داشت. عدالت اجتماعي است که ملت را در زندگي اجتماعي و سلوک فردي، به سوي ارزش هاي والا و ارزشمند رهمنون مي سازد و. موجب سعادت و نيک بختي عمومي وکمال مطلوب مي شود. و راه رسيدن افراد به نيکي را هموار مي سازد. همچنين براساس عدالت اجتماعي، مؤسسه هاي تأمين کننده وحافظ منافع عمومي کشور تأسيس مي گردد و آموزشگاه ها و مدارس مناسب براي آماده ساختن مردم ومجهز کردن آنها به فرهنگ درست، ايجاد مي شود. دراين راه از قوانين و مقررات شرع که براي حفظ ونگهداري حقوق وسلامت افراد لازم است، استفاده مي شود، تا درهمه اين امور براساس نظامي درست وحکيمانه که عقل به آن فرمان مي دهد وشر ع آن را تصويب مي کند، عمل شود.».(15)
حاکميت عدالت اجتماعي درجامعه مانند وجود تعادل در کشتي است. کشتي تا هنگامي که تعادل دارد ومي تواند اين وضعيت را درخود حفظ کند، سرشار از امنيت وآرامش است و سرنشينان آن با آسودگي خيال به حرکت وسفر خود ادامه مي دهند، ولي آنگاه که اين تعادل از بين برود، ترس وناامني، وجود همه سرنشينان کشتي را فرا مي گيرد ولحظه اي آرام و قرار براي آنها باقي نمي گذارد. نبود عدالت اجتماعي نيز، همچون بي تعادلي کشتي است وامنيت وآرامش را از اعضاي جامعه سلب مي کند.(16)
د) حاکميت قانون واجراي آن
از ديگر زمينه هاي اساسي برقراري امنيت اجتماعي، پيروي از قانون و حاکميت آن در روابط اجتماعي است؛ زيرا لازمه زندگي اجتماعي، روابط اجتماعي است وقانون همچون خط کشي، مرز روابط افراد جامعه را مشخص مي کند وبه آن سامان مي دهد.
قوه قانون گذاري و مجالس مقننه اغلب، با توجه به اوضاع واحوال جامعه و ارزش ها وآرمان هاي مورد قبول اجتماع، به اشکال گوناگون قانون را تصويب مي کنند و افراد بايد براي بهتر زيستن و حفظ امنيت خود وجامعه، از اين قوانين اطاعت و درچهارچوب آن عمل کنند وبه حريم آن تجاوز نکنند. بي شک، نقض قانون موجب بي نظمي وهرج ومرج مي شود وبه برهم خوردن امنيت اجتماعي وتضعيف قدرت نرم مي انجامد.
بنابراين، براي حفظ نظم واستقرار قدرتمندانه، امنيت لازم است. از اصول اوليه و ضروري استقرار امنيت، حاکميت قانون است. براي تحقق اين امنيت بايد قانون پاسداراني داشته باشد که براي دفاع از حرمت آن، از کارآيي وصلاحيت کافي داشته باشند. بنابراين، حاکميت قانون، موجب استقرار وتقويت قدرت نرم در جمهوري اسلامي ايران است.(17)
2.درسطح خارجي
انقلاب اسلامي ايران با انتقال خود باوري فرهنگي به ملت هاي مسلمان و بهره گيري از فن آوري هاي مدرن انقلابي براي انتقال پيام نو انديشي ديني در جهان اسلام، توانست رويکرد تمدني خود را به نمايش بگذارد. همچنين با احياي ارزش هايي چون عدالت محوري وعدالت گستري، توسعه وتعالي همه جانبه و دورن زا، توسعه عدالت محور، کرامت انساني وآزادي هاي مشروع، صلح طلبي، عزت نفس، استقلال گرايي، توسعه اخلاق و دين مداري، هنجارسازي، شکوفايي، حس خداجويي، حقيقت طلبي، علم دوستي ونوع دوستي وتحکيم مباني مردم سالاري ديني وگسترش آن، زمينه هاي شکوفايي و بالندگي دوباره تمدن اسلامي را با هدف تمدن سازي نوين فراهم آورد.
بدين ترتيب، تمدن اسلامي با تشکيل ايدئولوژي واحد توانست غرب را به دست کشيدن از ادعاي جهان شمولي خود وادار سازد. افزون براين، انقلاب اسلامي تقويت بنيادهاي تمدن اسلامي را با اهتمام در به چهار سطح تحليل (در اين تمدن) مورد توجه قرار داد. نخست در سطح تحليل فردي، رفتار مسالمت آميز ونيکوي هر فرد با ديگران براساس راستگويي، رأفت، وفاداري، احساس واخلاق شايسته ارج نهاد.
دوم درسطح تحليل اجتماعي، برتعامل جوامع مسلمان بر اساس همکاري فرهنگي و بازرگاني وتحکيم روابط دوستي ومودت وبرادري تأکيد کرد. سوم در سطح تحليل سياسي، بر ضرورت تعامل دولت ها با ملت ها واهتمام رهبران سياسي به خواسته هاي ملت هاي مسلمان پافشاري کرد وچهارم درسطح تحليل فرهنگي، بر تبادل انديشه ها ميان تمدن اسلامي وديگر تمدن ها تأکيد ورزيد.
براين اساس، انقلاب اسلامي ايران با تکيه بر ترويج فرهنگ وتفکر استقلالي در جهان اسلام، نوعي خود باوري فرهنگي و استقلال انديشه را براي مسلمانان به ارمغان آورد و با از بين بردن خود باختگي درحوزه انديشه، به بازسازي تمدن اسلامي پرداخت.
همچنين، انقلاب اسلامي با بهره گيري از فنون جديد ارتباطي وابزارهاي نوين اطلاعاتي و رسانه اي، به بازسازي تمدن اسلامي بر اساس تعيين اصول ديني وارزشي وتقويت فضاي عمومي يا جامعه مدني اسلامي و ارتقاي آگاهي هاي ديني و سياسي جهان اسلام پرداخت. به اين ترتيب، انقلاب اسلامي ايران، با تقويت مباني حوزه استدلال وتوليد فکر وانديشه وتشويق رابطه متقابل وهمه جانبه جوامع مسلمان با يکديگر، مشوق اصلي بازسازي تمدن اسلامي براساس مفهوم سازي و هنجار سازي وبا تکيه بر ظرفيت هاي خودي و دروني واستفاده از الگوهاي ديني و بومي جوامع مسلمان به شمار مي رود.(18)
ب) ارتقاي بيداري اسلام
انقلاب اسلامي با بالا بردن سطح آگاهي وبيداري گسترده درميان مردم محروم و مستضعف جهان اسلام، روحيه شهامت وشجاعت براي مبارزه را در آنان ايجاد کرد. همچنين، ايجاد خودباوري به توان و امکانات دروني وتشويق به شناخت بيشتر تجربه هاي تاريخي وعملي جنبش آزادي بخش، جرئت مردمي را براي مبارزه با ستم وفساد، براساس انديشه هاي انقلاب اسلام فروني بخشد. انقلاب اسلامي به عنوان نقطه آغاز خيزش تفکراسلامي، با پرورش قشر جديدي به نام نخبگان به عنوان توليدگران انديشه اسلامي، به احياي ارزش هاي ديني پرداخت وعزت واعتماد به نفس را در آنان تقويت کرد.
همچنين، با تقويت انگيزه مردمي، افزون برايجاد خيزش و بيداري اسلامي، جنبش هاي عظيم اجتماعي را به وجود آورد.
اين انقلاب توانست با احياي تفکر ديني درجهان معاصر، تجديد حيات اسلام وبازگرداندن آن به صحنه بين المللي سياست، نشان دادن خصيصه جهاني و سياسي اسلام، تجديد حيات مذهبي دراغلب کشورهاي جهان اسلام در قالب جنبش هاي ديني نو، تشويق حضور مجدد دين درزندگي مدرن واحياي معنا دار دين وحيات دنيا در زندگي روزمره، دين را به عنوان عامل ثبات وپايداري درعين حرکت آفريني معرفي کند وجهان را با نقش دين در حيات بشري آشنا سازد.
اين مهم، اهميت قدرت اعتقادي براي ارتقاي نقش آفريني مسلمانان را دو چندان کرد. همچنين، موجب شد اسلام گرايي ازنقش محوري درمبارزات آزادي خواهان مسلمان برخوردار شود، اسلام درمبارزات انقلابي تمرکز ومحوريت يابد، به عنوان بزرگ ترين عامل احياکننده روح وتضمين کننده سعادت انسان ها معرفي شود و سرانجام با اثر تأثير گذاري معنوي برنهضت هاي اسلامي ومردمي، زمينه گسترش بيداري اسلامي را در سراسر جهان اسلام فراهم سازد.(19)
د) احياي هويت جهان اسلام
انقلاب اسلامي با زنده کردن هويت اسلامي به پيوند دين و سياست پرداخت. احياي هويت تمدن اسلامي ونقش آفريني انديشه اسلامي در عرصه هنجار سازي وگفتمان سازي، حکايت از آن دارد که انقلاب اسلامي توانسته است نقش دين را در نظام تصميم گيري منطقه اي و بين المللي اثبات کند. اين مهم، مرهون بازسازي تمدني در پرتو انقلاب اسلامي بود که بر شاخص هايي چون پيوند ديانت وسياست، نفي قشري گري وظاهر گرايي، نفي فساد وفحشا، اقامه وگسترش عدالت اجتماعي، حمايت از مستضعفان ومبارزه با ستم و جور، حق گرايي و برقراري حکومت حق، نفي گرايش هاي اومانيستي ومادي گرايانه، نفي انگيزه ها و تعصبات قومي، نژادي وملي گرايانه استوار بود. تکيه بر قدرت معنوي، تقويت خودباوري، شناخت و آگاهي مسلمانان از ظرفيت هاي بومي، تبيين جهان شمولي وفراگيري اسلام در جنبه هاي زندگي فردي، اجتماعي وسياسي مسلمانان، فراهم آوردن زمينه هاي عملي وحدت وهم بستگي جهان اسلام، پرهيز از دامن زدن به اختلاف هاي مذهبي و ايجاد زمينه هاي وحدت فکري وعملي ميان پيروان فرقه ها و مذاهب گوناگون اسلامي از ديگر شاخصه هايي است که انقلاب اسلامي برآن استوار بود، تأکيد برنقاط اشتراک شيعه وسني براي وسعت بخشي به دامنه وحدت سياسي، اقتصادي وفرهنگي جهان اسلام، تأکيد بر نقش سازنده دين در سياست واثبات توانايي آن در به دست گرفتن حکومت، نماياندن اهميت انگيزشي اسلام براي حرکت بخشي به مبارزات انقلابي ملت هاي مسلمان، محوريت بخشيدن به روحيه اسلامي وانگيزه وهدف اسلام خواهي، اثبات باور قدرت دين وانگيزه هاي مذهبي درمبارزه وانقلاب، احياي جنبش بازگشت به خويشتن در جهان اسلام، احياي اسلام درصحنه زندگي بشري وجوامع انساني و تبيين جايگاه اسلام در نظريه پردازي وتعريف گفتمان غالب در ميان نخبگان مسلمان نيز از ديگر شاخصه ها بود.
بدين ترتيب، انقلاب اسلامي با پراکندن نور عدالت و معنويت، مبارزه با بي عدالتي وتبعيض، نفي جنگ افروزي، احياي تفکر اسلامي ونشان دادن قدرت حقيقي اسلام، به تقويت مجدد عظمت جهان اسلام وتجديد حيات آن در عرصه جهاني پرداخت وبا صدور پيام معنوي خود، اعتماد ملت هاي مسلمان به آينده نظام مردم سالاري ديني را افزايش بخشيد.(20)
3. جهاني کردن مبارزه با صهيونيسم
بدين ترتيب، خارج کردن مبارزات ضد صهيونيستي از حصارهاي تنگ قومي، عربي، سرزميني وملي گرايانه و بخشيدن جنبه اي اسلامي و ايدئولوژيک به آن، موجب شد. مبارزات مردم فلسطين ابعاد گسترده تري يابد. از اين رو، انقلاب اسلامي، به مقابله با رژيم اشغالگر صهونيست ادامه دهد. درحقيقت، گروه هاي اصول گراي اسلامي با پذيرش نمادها و شعارهاي انقلاب اسلامي به عنوان اصول اساسي جهاد و تأکيد بر شهادت و فداکاري وسلحشوري در راه هدف، از انقلاب اسلامي پيروي کردند وانقلاب ايران نقش خود را در جهاني کردن مسئله فلسطين وگسترش مبارزات آزادي بخش اسلامي درفلسطين ومبارزه با صهيونيسم در ابعادي جهاني ايفا کرد.(21)
پي نوشت ها :
1-soft power.
2. حجت الله مرادي، قدرت وجنگ نرم از نظريه تا عمل، ص 382.
3. گروه مطالعاتي دانشکده امنيت ملي، تدوين و ويراستار: حسين انصاريان نژاد، تهديد نرم و راهبردهاي مقابله، تهران، پايگاه دانشگاه عالي دفاع ملي، 1388، ص86.
4. دکتر علي اصغرافتخاري وهمکاران، قدرت نرم، فرهنگ و امنيت، ص68.
5. همان.
6. قدرت وجنگ نرم، از نظريه تا عمل، صص 22- 24. (تلخيص).
7. قدرت نرم، فرهنگ و امنيت، صص 221و 222.
8. همان، ص122.
9. همان، صص 341و 342.
10. همان، ص276.
11. همان، ص281.
12. همان، صص 284و 285.
13. داور رنجبران، جنگ نرم، ص 84.
14. جنگ نرم، صص 84و 85.
15. نک: نهج البلاغه، ص 531.
16. امنيت، ضامن بقاي جامعه، ص32.
17. سازمان عقيدتي سياسي نيروي انتظامي- دفتر سياسي، امنيت؛ ضامن بقاي جامعه، برگرفته از : صص 33- 35.
18. جنگ نرم، ص92.
19. همان، صص 92و 94.
20. همان، صص 95و 96.
21. نک: همان، صص 97و 98.