نامه هاي زنان حرم به ناصرالدين شاه
نويسنده: محمد طلوعي
تا قبل از سفر ناصرالدين به فرنگ ، سفرشاهانه مختص شكار و جنگ بود اما ناصرالدين تنها چند جنگ مختصر كرد، از شكر خسته شد واين سنت شاهانه را شكست .
سفر ناصرالدين در دوره آداب ديپلماتيك بود. مشكل اين نبود كه ايران آن روز اين آداب را نمي دانست ، بالاخره رنگ هاي پرچم را مي شد يك ترتيبي برايش قايل شد و شير و خورشيد هم كه از قبل بود، به مطرب هاي همراه هم مي شد گفته يك چيزي همين جور دلي بزنندولي ملكه داشتن ديگر گرفتاري بود. از ابتداي قصد سفر ، اين انتخاب ملكه ، درد شاه و اطرافيان بود، در حرم هم از قبل ، بين امينه اقدس و انيس الدوله ، رقابت بود كه البته اين رقابت را در آخر انيس الدوله برد و شد ملكة ايران ، باقي زن ها ماندند در حرمسرا، دعاگوتا شاه از سفر برگردد.ا ين نامه و تلگراف ها شرح فراق زن هاي حرم اهل حرم است به شاه در سفر.
جواب حسب الامر به حضور مبارك عرضه مي دارد
از سلامتي وجود مبارك در ورود رشت تلگراف شده بود ، شكر خدا را بجا آورديم . احوال من و شاهزادگان و جميع اهالي حرم الحمدلله خوب است . خبر تازه كه قابل عرض باشد نيست .دو روز است به جهت دعاگويي نشستن كشتي به حضرت عبدالعظيم آمده ام، ان شاءالله دعاي بي رياي من اجابت خواهد بود. خداوند در همه جا حافظ آن وجود پاك هست ، ان شاءالله .
مهدعليا
قربانت شوم تصدقت گردم
ان شاءالله امروز صبح چهارشنبه تلگراف اسلامي وجود مبارك رسيد، در حقيقت عيد مبارك شد ، از احوالات بخواهيد ، امروز عيد حرمها را به ناهار در بالاخانة شمس الدوله مهماني كردم ، الان از نهار فارغ شده نشسته ايم ، به جز دعاي دولت شما كاري نيست ، ورد زبان همه شب و روز همه مان است . احوال جميع حرم ها خوب است ولي از دوري حضور مبارك همه كاهيده و افسرده هستند. من هم هر روز مي آيم اينها را مثل بچه بازي مي دهم ولي تأثيري ندارد، درد خودم از همة اينها بالاتر است ، شب و روز بجز اشك چشم كار ديگر ندارم ، ببينيد چه خبر است كه هر كاري مي كنم شيرازي كوچكه خنده كند، ممكن نمي شود . خداوند عالم ان شاءالله وجود مبارك شما را از جميع بليات حفظ كند. اين روزها ديگر رسيدن انزلي و نشستن دريا نزديك است ، همه را به گرفتن ختم ودعا مشغولم ، ان شاءالله به شما خوش خواهد گذشت از تماشاها و سياحت ها ولي ان شاءالله به فراموشخانه تشريف نخواهيد برد ، اگر ببريد شير هشت ماه داده را حلال نخواهم كرد. ان شاءالله فراموش نخواهيد كرد. قربانت شوم احوال ... خان با بچه هايش الحمدالله خوب است . هميشه ماچش مي كنم. احوال... خوب است همان اتاق ... نشسته است درس مي خواند گاهي با شاهزاده ها بازي مي كند. ان شاءالله روزي باشد كه مژدة تشريف آوردن پادشاه را با تلگراف بشنويم ، قربانت شوم ، دست بند مرا فراموش نفرماييد . خداوند جان مرا به قربان شما بكند. ان شاءالله .
مهدعليا
قبل از سفرِ شاه يكي از مقربان ناصرالدين ببري خان بود. گربه ي آلاپلنگي كه وسيله اي بود براي تقرب به سلطان . در غياب شاه هم زن هاي حرم با تر و خشك كردن ببري خان سعي مي كردند خودشان را در دل او جا كنند.
از احوالات كمينه بخواهيد بعد از لطف خداوند واز تصدق فرق همايون الحمدلله سلامت هستم و از گرماي تهران جا در بردم . قبلة عالم مرخص فرموده بروم اقدسيه، بعد فكر كردم مبادا مردم دربارة بنده حرف كم
زيادي بزنند باعث تلف آبروي من باشد ، ترك اقدسيه را كردم ،گرما را خوردم ، الحمدلله گرما هم تمام شد، حالا شب و روز خودم را نمي دانم ، از شوق ذوقي كه دارم قبلة عالم تشريف فرما مي شود. ان شاءالله روزي باشد به سلامت موكب همايون تشريف فرما شود ، به زيارت خاك پاي همايون مشرف شوم . زمين را سجده نمايم . شكرانه خداوند را به جا آورم . عرض ديگر قبله عالم نمي داند كمينه امسال چقدر غصه دربارة ببري خرودم ، يك روز دستش باد كرد ، نشستم گريه كردم ، دوا درمان كردم خوب شد. يك دفعه ديگر يك دانه دندانش افتاد بازگريه كردم . آن وقت به خاطر كمينه آمد ، بارها قبله عالم مي فرمود سر سفره ببري خان... من است حالا درستش كردند ، شد. ديگر روز كه مي شد ببري خان بغلم بود، هر گوشه خنك بود او را مي بردم ، مبادا گرما صدمه بخورد ، حالا خوب چاق شده است. ان شاءالله مراجعت فرموديد باز هم ببري خان سر شما را گرم مي كند هر گاه بخواهيد بدانيد در چكار هستم ، عكس خانه را درست مي كنم ، ببري خان كه ... دندان افتاده است ، پيش من است ، ان شاءالله از در دولتكه وارد شديد ... دندان افتاده روي شانه من است . خاك پاي مبارك را مي بوسم . ديگر آرزويي ندارم و يك سرداري پيشكش ارسال خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخي نزد سليمان برند، ان شاءالله قبول مي فرماييد . فيل غوز را فرستادم قبلة عالم احوالپرسي بكند تعريف نمايد ، قدري خنده بكنيد ، جواب عريضه را التفات فرماييد . ذوق نمايم . باقي عمر كم طويل و عدوكم دليل .
غيرت شاهي طاقت شاه را طاق كرد. زنِ آفتاب مهتاب نديدة حرم بايستي در مجالس مي آمد و با مردان نامحرم همراهي مي كرد ، همين شد كه شاه انيس الدوله را برگرداند ايران و باقي سفرش را تنها رفت . انيس الدوله هم شد دست به دعاي شاه در سفر .
از نياوران به حضور مبارك اعليحضرت قدر قدرت شاهنشاه روحنافداه عرض مي شود؛ از مژدة سلامتي وجود مبارك تشكر نمودم ، خاصه باري ورود به انزلي . به اين مژده گر جان فشانم رواست . زبان كمينه عاجز است به شكرانة اين نعمت . نمي داند چگونه شكرگزاري نمايد كه سزاوار خداوند يگانه باشد ، الحمدلله كمينه هم با همراهان نهايت صحت را داريم ، هيچ يكي را تكسري نيست . كمينه هم از دير آمدن تلگراف مشوش بود، حالا آسوده شدم ، خاطر مبارك از هر بابت آسوده باشد.
انيس الدوله
امين اقدس
به تاريخ (23) شهر رجب المرجب سنه (1290)
منبع: خردنامه همشهري داستان شماره 68
سفر ناصرالدين در دوره آداب ديپلماتيك بود. مشكل اين نبود كه ايران آن روز اين آداب را نمي دانست ، بالاخره رنگ هاي پرچم را مي شد يك ترتيبي برايش قايل شد و شير و خورشيد هم كه از قبل بود، به مطرب هاي همراه هم مي شد گفته يك چيزي همين جور دلي بزنندولي ملكه داشتن ديگر گرفتاري بود. از ابتداي قصد سفر ، اين انتخاب ملكه ، درد شاه و اطرافيان بود، در حرم هم از قبل ، بين امينه اقدس و انيس الدوله ، رقابت بود كه البته اين رقابت را در آخر انيس الدوله برد و شد ملكة ايران ، باقي زن ها ماندند در حرمسرا، دعاگوتا شاه از سفر برگردد.ا ين نامه و تلگراف ها شرح فراق زن هاي حرم اهل حرم است به شاه در سفر.
تلگراف مهدعليا به ناصرالدين شاه
جواب حسب الامر به حضور مبارك عرضه مي دارد
از سلامتي وجود مبارك در ورود رشت تلگراف شده بود ، شكر خدا را بجا آورديم . احوال من و شاهزادگان و جميع اهالي حرم الحمدلله خوب است . خبر تازه كه قابل عرض باشد نيست .دو روز است به جهت دعاگويي نشستن كشتي به حضرت عبدالعظيم آمده ام، ان شاءالله دعاي بي رياي من اجابت خواهد بود. خداوند در همه جا حافظ آن وجود پاك هست ، ان شاءالله .
مهدعليا
نامة مهدعليا به ناصرالدين شاه
قربانت شوم تصدقت گردم
ان شاءالله امروز صبح چهارشنبه تلگراف اسلامي وجود مبارك رسيد، در حقيقت عيد مبارك شد ، از احوالات بخواهيد ، امروز عيد حرمها را به ناهار در بالاخانة شمس الدوله مهماني كردم ، الان از نهار فارغ شده نشسته ايم ، به جز دعاي دولت شما كاري نيست ، ورد زبان همه شب و روز همه مان است . احوال جميع حرم ها خوب است ولي از دوري حضور مبارك همه كاهيده و افسرده هستند. من هم هر روز مي آيم اينها را مثل بچه بازي مي دهم ولي تأثيري ندارد، درد خودم از همة اينها بالاتر است ، شب و روز بجز اشك چشم كار ديگر ندارم ، ببينيد چه خبر است كه هر كاري مي كنم شيرازي كوچكه خنده كند، ممكن نمي شود . خداوند عالم ان شاءالله وجود مبارك شما را از جميع بليات حفظ كند. اين روزها ديگر رسيدن انزلي و نشستن دريا نزديك است ، همه را به گرفتن ختم ودعا مشغولم ، ان شاءالله به شما خوش خواهد گذشت از تماشاها و سياحت ها ولي ان شاءالله به فراموشخانه تشريف نخواهيد برد ، اگر ببريد شير هشت ماه داده را حلال نخواهم كرد. ان شاءالله فراموش نخواهيد كرد. قربانت شوم احوال ... خان با بچه هايش الحمدالله خوب است . هميشه ماچش مي كنم. احوال... خوب است همان اتاق ... نشسته است درس مي خواند گاهي با شاهزاده ها بازي مي كند. ان شاءالله روزي باشد كه مژدة تشريف آوردن پادشاه را با تلگراف بشنويم ، قربانت شوم ، دست بند مرا فراموش نفرماييد . خداوند جان مرا به قربان شما بكند. ان شاءالله .
مهدعليا
قبل از سفرِ شاه يكي از مقربان ناصرالدين ببري خان بود. گربه ي آلاپلنگي كه وسيله اي بود براي تقرب به سلطان . در غياب شاه هم زن هاي حرم با تر و خشك كردن ببري خان سعي مي كردند خودشان را در دل او جا كنند.
نامة يكي از زنان حرم به ناصرالدين شاه
از احوالات كمينه بخواهيد بعد از لطف خداوند واز تصدق فرق همايون الحمدلله سلامت هستم و از گرماي تهران جا در بردم . قبلة عالم مرخص فرموده بروم اقدسيه، بعد فكر كردم مبادا مردم دربارة بنده حرف كم
زيادي بزنند باعث تلف آبروي من باشد ، ترك اقدسيه را كردم ،گرما را خوردم ، الحمدلله گرما هم تمام شد، حالا شب و روز خودم را نمي دانم ، از شوق ذوقي كه دارم قبلة عالم تشريف فرما مي شود. ان شاءالله روزي باشد به سلامت موكب همايون تشريف فرما شود ، به زيارت خاك پاي همايون مشرف شوم . زمين را سجده نمايم . شكرانه خداوند را به جا آورم . عرض ديگر قبله عالم نمي داند كمينه امسال چقدر غصه دربارة ببري خرودم ، يك روز دستش باد كرد ، نشستم گريه كردم ، دوا درمان كردم خوب شد. يك دفعه ديگر يك دانه دندانش افتاد بازگريه كردم . آن وقت به خاطر كمينه آمد ، بارها قبله عالم مي فرمود سر سفره ببري خان... من است حالا درستش كردند ، شد. ديگر روز كه مي شد ببري خان بغلم بود، هر گوشه خنك بود او را مي بردم ، مبادا گرما صدمه بخورد ، حالا خوب چاق شده است. ان شاءالله مراجعت فرموديد باز هم ببري خان سر شما را گرم مي كند هر گاه بخواهيد بدانيد در چكار هستم ، عكس خانه را درست مي كنم ، ببري خان كه ... دندان افتاده است ، پيش من است ، ان شاءالله از در دولتكه وارد شديد ... دندان افتاده روي شانه من است . خاك پاي مبارك را مي بوسم . ديگر آرزويي ندارم و يك سرداري پيشكش ارسال خدمت شد. چون عادت موران است ران ملخي نزد سليمان برند، ان شاءالله قبول مي فرماييد . فيل غوز را فرستادم قبلة عالم احوالپرسي بكند تعريف نمايد ، قدري خنده بكنيد ، جواب عريضه را التفات فرماييد . ذوق نمايم . باقي عمر كم طويل و عدوكم دليل .
غيرت شاهي طاقت شاه را طاق كرد. زنِ آفتاب مهتاب نديدة حرم بايستي در مجالس مي آمد و با مردان نامحرم همراهي مي كرد ، همين شد كه شاه انيس الدوله را برگرداند ايران و باقي سفرش را تنها رفت . انيس الدوله هم شد دست به دعاي شاه در سفر .
تلگراف انيس الدوله به ناصرالدين شاه
از نياوران به حضور مبارك اعليحضرت قدر قدرت شاهنشاه روحنافداه عرض مي شود؛ از مژدة سلامتي وجود مبارك تشكر نمودم ، خاصه باري ورود به انزلي . به اين مژده گر جان فشانم رواست . زبان كمينه عاجز است به شكرانة اين نعمت . نمي داند چگونه شكرگزاري نمايد كه سزاوار خداوند يگانه باشد ، الحمدلله كمينه هم با همراهان نهايت صحت را داريم ، هيچ يكي را تكسري نيست . كمينه هم از دير آمدن تلگراف مشوش بود، حالا آسوده شدم ، خاطر مبارك از هر بابت آسوده باشد.
انيس الدوله
تلگراف امين اقدس به ناصرالدين شاه
امين اقدس
به تاريخ (23) شهر رجب المرجب سنه (1290)
منبع: خردنامه همشهري داستان شماره 68