تبیین حکومت دکتر مصدق (دوره اول)(1)
خشت کج ؛ به قدرت رسيدن مصدق
روز 18 فروردين حسين علا نخست وزير با تقديم لايحه اي از مجلس خواست که به دولت اجازه دهد تا براي برقراري نظم در خوزستان دو ماه حکومت نظامي در برخي نقاط اين استان اعلام شود. دکتر مصدق به مخالفت جدي با اين لايحه پرداخت و گفت:
«نظر ما اين است که کشورمان تا سر حد امکان از اصول دمکراسي استفاده کند و کاري نکنيم که به مقررات اين رژيم سکته وارد شده و مملکت تا ابد با حکومت زور و قلدري اداره شود... اگر مملکت ما هميشه تحت حکومت نظام اداره شود چه احتياج به دادگستري به اين عرض و طولي داريم.» (1)
با وجود مخالفت دکتر مصدق و جبهه ملي لايحه حکومت نظامي تصويب شده و به مرحله اجرا گذاشته شد. به دنبال اين قضيه جبهه ملي بيانيه ديگري صادر نموده و کارگران را به حفظ آرامش و حراست از منابع ملي دعوت کرد. آيت الله کاشاني نيز طي پيامي به کارگران خوزستاني آينده درخشاني را پس از پيروزي نهضت ملي به آنان نويد داده و از آنان خواست تا با پرهيز از اعتصاب و اغتشاش دشمن را ناکام بگذارند. پس از اين واقعه عمال شرکت نفت در اوايل ارديبهشت با انفجار در انبار مهمات شيراز قريب به يک سوم مهمات ارتش ايران را منهدم ساختند. اين اقدام براي آن بود که در صورت ورود نيروي نظامي انگليس به ايران، ارتش در جنوب با قحطي مهمات مواجه شده و عملاً از حيز انتفاع ساقط شود. همچنين اقداماتي براي ايجاد اختلاف ميان مجلسين و اخذ بهانه جهت انحلال مجلسين انجام شده بود؛ بطوري که دکتر مصدق در يکي ازجلسات اوايل ارديبهشت تلويحاً بدان اشاره کرد. از ديگر سو، شرکت نفت طي يادداشت هايي به دولت، حسين علا ضمن رد ملي شدن نفت خواهان ارجاع مسأله به ديوان لاهه شده بود ولي دولت اعلام کرد مجري نظر مجلسين داير بر ملي شدن نفت مي باشد. (2) افزون بر اين که دولت انگليس براي اتخاذ موضع مشترک با آمريکا و ممانعت از سوء استفاده آن دولت از موضوع ملي شدن نفت ايران هيئتي را بدان کشور گسيل داشت.
روز 19 فروردين 1330 هيئت آمريکايي به سرپرستي جرج مک گي معاون وزير خارجه و هيئت انگليسي به رهبري سراليور فرانگيس (سفير انگليس در آمريکا) مذاکرات خود را آغاز کردند. نشريه «نيوزويک» هدف از اين مذاکرات را مقابله با بحران ملي شدن نفت ايران و تثبيت وضع کشورهاي نفت خيز همسايه ايران اعلام نمود. در اين کنفرانس مک گي پيشنهاد کرد انگليس ملي شدن نفت را بپذيرد ولي شرکت نفت همچنان به فعاليت خود ادامه داده و سود آن بالمناصفه ميان ايران و انگليس تقسيم شود، ضمناً دولت انگليس به خاطر نقض امتياز از ايران غرامت بگيرد. پيشنهادات مک گي مورد موافقت طرف انگليسي قرار گرفت و همچنين توافق شد چنانچه مذاکرات انگليس با دولت ايران پيرامون اين موارد به شکست بيانجامد دولت انگليس به سازمان ملل و دادگاه لاهه شکايت نموده و آمريکا نيز در هر دو مرجع جهاني از موضع انگليس حمايت کند. (3)
سير توطئه هاي انگليس همچنان ادامه داشت تا اين که در 5 ارديبهشت 1330 طرح نه ماده اي اجراي ملي شدن صنعت نفت درسراسر کشور (قانون خلع يد) که حاصل مذاکرات دوره سوم کميسيون نفت بود، توسط مخبر کميسيون نفت (سيد حسين مکي) به شرح ذيل تقديم مجلس گرديد:
«ماده 1. به منظور ترتيب اجراي قانون مورخ 24 و 29 اسفندماه راجع ملي شدن صنعت نفت در سراسر کشور هيئت مختلطي مرکب از 5 نفر از نمايندگان مجلس سنا و 5 نفر از نمايندگان مجلس شوراي ملي با انتخاب هر يک از مجلسين و وزير دارايي وقت يا قائم مقام او و يک نفر ديگر به انتخاب دولت تشکيل مي شود.
ماده 2. دولت مکلف است با نظارت هيئت مختلط بلافاصله از شرکت سابق نفت انگليس و ايران خلع يد کند وچنانچه شرکت براي تحويل فوري به عذر وجود ادعايي بر دولت متعذر شود دولت مي تواند تا ميزان بيست و پنج درصد از عايدات جاري نفت را پس از وضع مخارج بهره برداري براي تأمين مدعا به شرکت، در بانک ملي ايران يا بانک مرضي الطرفين ديگر وديعه گذارد.
ماده 3. دولت مکلف است با نظارت هيئت مختلط به مطالبات و دعاوي حقه دولت و همچنين به دعاوي حقه شرکت رسيدگي نموده نظريات خود را به مجلسين گزارش دهد و پس از تصويب مجلسين به موقع اجرا گذارده شود.
ماده 4. چون از تاريخ 29 اسفند 1329 که ملي شدن صنعت نفت به تصوب مجلس سنا نيز رسيده است کليه درآمد نفت و محصولات نفتي حق مسلم ملت ايران است دولت مکلف است با نظارت هيئت مختلط به حساب شرکت رسيدگي کند و نيزهيئت مختلط بايد از تاريخ اجراي اين قانون تا تعيين هيئت عامله در امور بهره برداري دقيقاً نظارت نمايد.
ماده 5. هيئت مختلط بايد هر چه زودتر اساسنامه شرکت ملي نفت را که در آن هيئت عامله و هيئت نظارتي از متخصصين پيش بيني شده باشد تهيه و براي تصويب مجلسين پيشنهاد کند.
ماده 6. براي تبديل تدريجي متخصصين خارجي به متخصصين ايراني هيئت مختلط مکلف است آئين نامه فرستادن عده اي محصل به طرق مسابقه در هر سال براي فرا گرفتن رشته هاي مختلف معلومات و تجربيات مربوطه به صنايع نفت و کشورهاي خارج را تدوين وپس از تصويب هيئت وزيران به وسيله وزارت فرهنگ به موقع اجرا گذارد. مخارج تحصيل اين محصلين از عوايد نفت پرداخته خواهد شد.
ماده 7. کليه خريداران محصولات معادن انتزاعي از شرکت سابق نفت انگليس و ايران هر مقدار نفتي را که از اول سال مسيحي 1948 تا تاريخ 29 اسفند 1329 (20 مارس 1951) از آن شرکت ساليانه خريداري کرده اند و مي توانند از اين به بعد هم به نرخ عادله بين المللي همان مقدار را ساليانه خريداري نمايند و براي مازاد آن مقادير در صورت تساوي شرايط در خريد حق تقديم خواهند داشت.
ماده 8. کليه پيشنهادهاي هيئت مختلط که براي تصويب مجلس شوراي ملي تهيه مي شود بايد قبلاً به کمسيون مخصوص نفت مجلس شوراي ملي تسليم و در صورت موافقت کميسيون گزارش آن به مجلس شوراي ملي تقديم گردد.
ماده 9. هيئت مختلط بايد در ظرف سه ماه از تاريخ تصويب اين قانون به کار خود خاتمه دهد و گزارش عمليات خود را طبق ماده 8 به مجلس تقديم کند و در صورتي که احتياج به تمديد مدت باشد با ذکر دلايل موجه درخواست تمديد نمايد». (4)
شنبه 6 ارديبهشت 1330 قبل از آنکه گزارش کميسيون به تصويب مجلس برسد نخست وزير استعفا داد. حسين علاء به طور ناگهاني و در حالي که تقاضاي راي اعتماد کرده بود مستعفي شد. در خصوص علت استعفاي غير منتظره علا نظرات متفاوتي مطرح شده است. ريچارد کروزمان سياستمدار انگليس ترس نخست وزير از تهديدات فدائيان اسلام را عامل استعفاي او مي داند (5) گاه نيز نااميدي و ناتواني علاء از به انجام رساندن کار نفت علت استعفاي او قلمداد مي شود (6). بعضاً نيز گفته مي شود که علا تکروي کميسيون نفت در خصوص تصويب قانون خلع يد بدون نظر دولت را علت استعفاي خود عنوان نموده است. برخي نيز عزم علاء بر اجراي اصول ملي شدن نفت و مقاومت او در برابر مطامع انگليس را سبب تشديد فشارهاي خارجي عليه او و کنار رفتن او مي دانند و مصاحبه علي سهيلي سفير ايران در انگليس درتاريخ 27 ارديبهشت با خبرنگاران در لندن و دفاع قاطع او از ملي شدن نفت را به عنوان شاهد اين مدعا بيان مي دارند.
علت اخير بسيار ضعيف و غيرمنطقي مي نمايد چون حسين علا خود يکي از عاقلان قرارداد 1933 و کارگزار سياست انگليس بود. او و شاه از جمله مخالفان ملي شدن نفت به شمار مي رفتند و اصولاً روي کارآمدن حسين علا به تعبيري تلاش جهت سردکردن احساسات ملي گرايانه مردم بود. علي سهيلي نيز در زمره سرسپردگان با سابقه انگليس محسوب مي شد. اين رفتار آنان مشابه عملکرد مجلس شوراي ملي است. زماني مجلس اجازه نمي داد مبحث ملي شدن نفت حتي به عنوان يک طرح مطرح گردد ولي پس از ترور سپهبد رمز آرا به اتفاق آراء و بدون حتي يک راي مخالف ملي شدن نفت را تصويب نمود.
نخست وزير و سهيلي نيز از جمله عمال انگليس بودند که در برابر امواج خروشان ملت مجبور به عقب نشيني از مواضع خود شدند. اگر وجود فشار خارجي انگليسي ها متصور باشد، در اين راستا قابل قبول است که علاء کنار زده شود و فردي مقتدر به جاي او بيايد تا بتواند آمال انگليسي ها را برآورده سازد، بر اين مبنا سيد ضياء الدين طباطبائي به عنوان تنها نامزد جايگزين علا انتخاب شده و در انتظار راي اعتماد مجلس نشسته بود. دکتر مصدق در اين باره مي گويد:
«علت استعفاي نخست وزير را که از بعضي از نمايندگان سؤال کردم يکي از دوستان گفت حضرات که مقصود انگليسي ها بود چنين تصور کرده اند از اين نخست وزير و امثال او کاري ساخته نيست و مي خواهند آقاي سيد ضياء الدين طباطبايي را که هم اکنون به حضور شاهنشاه آمده و به انتظار راي تمايل در آنجا نشسته است وارد کار کنند، جلسه تشکيل شد به مشورت پرداختند و چون اکثريت نمايندگان اين طور تصور مي نمودند تصدي آقاي سيد ضياء الدين سبب خواهد شد که همان بگير و ببند کودتاي سال 1299 تجديد شود نه جرأت مي کردند از شخص ديگري براي تصدي اين مقام اسم ببرند نه مقتضيات روز اجازه مي داد به کانديداي سياست بيگانه راي بدهند که چون صحبت درگرفت و مذاکرات به طول انجاميد براي تسريع در کارو خاتمه دادن به مذاکرات يکي از نمايندگان [جمال امامي] که چند روز قبل از کشته شدن رزم آرا نخست وزير به خانه من آمده بود و مرا از طرف شاهنشاه براي تصدي اين مقام دعوت کرده بود و هيچ تصور نمي کرد براي قبول کار حاضر شوم اسمي از من برد که بلاتأمل موافقت کردم و اين پيشامد سبب شد که نمايندگان از محظور درآيند و همه بالاتفاق کف بزنند و به من تبريک بگويند.» (7)
به طوري که دکتر مصدق اظهار نمود چند روز قبل از اعدام انقلابي رزم آرا، شاه به واسطه جمال امامي پيشنهاد زمامداري او را مطرح کرد ولي دکتر مصدق امتناع نمود و بدين ترتيب عدم آمادگي خود را براي تشکيل دولت اعلام داشت. در نوبت هاي قبل نيز هرگاه موضوع نخست وزيري دکتر مصدق مطرح مي شد خواهان تصويب قانوني بود که بتواند پس از کناره گيري به مجلس برگردد. اما اين بار پس از استعفاي علا در 7 ارديبهشت آيت الله کاشاني طي تماسي با دکتر مصدق او را براي پذيرفتن زمامداري و تشکيل کابينه متقاعد ساخت. (8)
روز 7 ارديبهشت جمال امامي در جلسه غير علني مجلس به دکتر مصدق پيشنهاد نمود که قبول زمامداري نمايد. دکتر مصدق نيز بدون هيچ گونه قيد و شرطي پذيرفت (9). همان روز مجلس به دکتر مصدق رأي تمايل داد و رهبر جبهه ملي به عنوان نخست وزير برخاسته از نهضت ملي معرفي گرديد. قانون خلع يد نيز در مجلس مطرح شد. با توجه به حمايت ملت ايران از اين طرح نمايندگان سرسپرده از ابراز مخالفت صريح واهمه داشتند، لذا سعي مي کردند با ترفندهاي پارلماني از تصويب آن ممانعت به عمل آورده و آن را به تعويق بيندازند؛ ولي اين بار نيز هوشياري و تدبير نمايندگان جبهه ملي در برابر توطئه هاي عمال بيگانه کارساز شده و در نهايت، مجلس «قانون خلع يد» را با اندکي دخل و تصرف که به اصول آن خللي وارد نمي کرد، تصويب نمود.
دولت غير ملي
«چون صلاح ملت و مملکت در اين موقع باريک چنين تشخيص شده است که جناب آقاي دکتر محمد مصدق در انتخاب همکاران خود کاملاً آزاد باشند لذا اين جانب از هر گونه توصيه به ايشان از ابتدا خودداري نموده و بعداً نيز خواهم نمود تا در انجام مسئوليتي که به عهده گرفته اند احساس مانعي نفرمايند.» (10)
دکتر مصدق در مجلس چهاردهم در خصوص نحوه تشکيل کابينه گفته بود:
«ما بايد بدون اين که اسمي از اشخاص ببريم از او [حکيم الملک نخست وزير وقت] بخواهيم آنهاي که تاکنون وزير نشده و امتحان خوب داده اند و به حسن خدمت و صحت عمل معروفند عضو دولت شوند تا بلکه در آتيه رجالي شايسته و مجرب تحويل جامعه نمائيم و درد مملکت را از قحط الرجالي دوا نمائيم.» (11)
در مجلس شانزدهم نيز در خصوص اعضاي کابينه سپهبد حاج علي رزم آرا اظهار نمود:
«دولتي که ازابتدا با اشخاص نادرست و بدسابقه همکاري کند يک چنين دولتي چطور مي تواند صدر اصلاحات واقع شود؟» (12)
با اين اوصاف انتظار مي رفت هنگامي که گوينده سخنان مذکور در مصدر حکومت قرار مي گيرد به گفته هايش عمل خواهد کرد.
دکتر مصدق روز 12 ارديبهشت 1330 کابينه خود را به مجلس معرفي کرده و برنامه دولت خود را نيز در دو اصل اعلام نمود:
1. اجراي قانون ملي شدن نفت و تخصيص عوايد حاصله از آن به تقويت بنيه اقتصادي کشور و ايجاد موجبات رفاه و آسايش عمومي.
2. اصلاح قانون انتخابات مجلس شوراي ملي و شهرداري ها. اعظا دولت خود را نيز بدين شرح معرفي نمود: سپهبد نقدي وزير جنگ، سرلشکر زاهدي وزير کشور، حکيم الدوله ادهم وزير بهداري، باقر کاظمي وزير امورخارجه، جواد بوشهري وزير راه، محمدعلي وارسته وزير دارايي، علي هيئت وزير دادگستري، امير تيمور کلالي وزير کار، شمس الدين اميرعلايي وزير اقتصاد، ضياء الملک فرمند وزير کشاورزي، يوسف مشاور وزير پست و تلگراف و دکتر کريم سنجابي وزير فرهنگ.
در ميان افراد مذکور فقط دکتر کريم سنجابي سابقه وزارت در دوران قبل از پيروزي نهضت ملي نداشت و بقيه بدون استثنا در دولتهاي ظالم و خائن پيشين سابقه خدمت داشتند و هريک به جناحي از هيئت حاکمه فاسد پهلوي وابسته بودند. به عنوان مثال جواد بوشهري عامل نشاندارانگليس در سمت وزارت راه جلوس کرده بود. باقر کاظمي نيز فراماسون و مدرس مدرسه علوم سياسي، همسفر رضاخان در سفر به ترکيه، وزير خارجه کابينه محمود جم عامل کشف حجاب در ايران و در سال 1320 نيز وزير کشور دولت سهيلي بود؛ دولتي که تک تک وزرايش به شرط اعتماد سفراي انگليس و روسيه به وزارت رسيدند. او در دولت احمد قوام (قوام السلطنه) خدمت کرده بود و در نهايت اينکه درتقسيم بندي رزم آرا جزو گروه «الف» بود.
شهيد دکتر عبدالحميد ديالمه در خصوص کابينه دکتر مصدق مي گويد:
«اولين کابينه دکتر مصدق بسيار مأيوس کننده بود از وزيرانش وزير خارجه که مهمترين وزير بود آقاي باقر کاظمي شد. اين آقاي باقر کاظمي چند سال وزير خارجه رضاخان بود. توجه داشته باشيد که وزراي زمان رضاخان همه شان دست نشانده انگلستان بودند و بالاخص وزير خارجه، انگلستان بعدها آمريکا رويش حساسيت داشتند. يعني حاضر نبودند فرد غير نوکر خودشان به اين پست برسد. بنابراين وزير خارجه رضاخان وزير خارجه دولت دکتر مصدق مي شود.» (13)
نحوه انتخاب معاون پارلماني - سياسي نيز اين گونه شد که سيد حسين دادگر (عدل الملک)، دکتر سيد حسين فاطمي را براي معاونت پارلماني - سياسي نخست وزير به دکتر مصدق پيشنهاد نمود ولي دکتر مصدق نپذيرفت و اظهار داشت، دکتر فاطمي حسن شهرت ندارد. پس از دخالت حسين مکي و مباحثه و مجادله فراوان بالاخره دکتر مصدق کوتاه آمد و به شرط اينکه دکتر فاطمه فقط نصف حقوق معاونت نخست وزيري را دريافت کند حاضر به تحمّل او شد. (14)
نهم ارديبهشت دکتر مصدق طي پيامي به ملت ايران آمادگي خود را جهت فداکاري براي مردم اعلام نموده و مطبوعات را به رعايت حدود دعوت کرد. همچنين کارگران را مورد تفقد قرار داده و آنان را به وحدت فراخواند. روز يازدهم ارديبهشت دستور ذيل را به شهرباني کل کشور صادر نمود:
«شهرباني کل کشور-در جرايد ايران آنچه راجع به شخص اينجانب نگاشته مي شود هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد به هيچ وجه نبايد مورد اعتراض و تعرض قرار گيرد.» (15)
روز 15 ارديبهشت کابينه دکتر مصدق با 99 رأي از 102 نماينده حاضر در مجلس شوراي ملي و روز 18 ارديبهشت با 48 رأي از 51 سناتور حاضر در مجلس سنا رأي اعتماد گرفت.
اولين گام، اولين خيانت
دکتر سيد علي شايگان مي گويد:
«دکتر مصدق با شاه موافق نبود امادر مقطعي که به حکومت رسيد معتقد بود که در مواردي بايد با شاه کنار آمد.» (16)
دکتر غلامحسين مصدق فرزند دکتر مصدق نيز با صراحت تمام اين مطلب را تأييد نموده و مي گويد:
«پدرم نمي خواست و نمي توانست در ابتداي کار با شاه و دربار و مجلس درگير شود.» (17)
بدين ترتيب شاه که از فدائيان اسلام کينه عميقي داشت ولي جرأت مواجهه با آنان را نداشت با نخست وزير تباني کرده و براي سرکوبي فدائيان اسلام دست به کار شدند. شهيد نواب صفوي وقتي مطمئن شد که دکترمصدق قصد عملي کردن وعده هاي پيشين را ندارد، به انتقاد از دولت پرداخت. اعضاي جبهه ملي به رهبر فدائيان اسلام تهمت زدند که با عوامل انگليس مرتبط شده است (18) و مطبوعات جبهه ملي هم که زماني اعلاميه ها و پيامهاي حماسي نواب صفوي را در صفحات اول خود چاپ مي کردند سيلي از بهتان و افترا عليه او و فدائيان اسلام در جامعه به راه انداختند.
دکتر مصدق روز 22 ارديبهشت 1330 در حالي که فقط 4 روز از تشکيل دولتش مي گذشت در مجلس حاضر شده و نطق مفصلي ايراد نمود. نخست وزير شرحي از دولت علاء و نحوه به حکومت رسيدن خود و برخي مخاطرات کار ملي شدن نفت پرداخته در نهايت گفت:
«يکي از روزها که مي خواستم خارج شوم و به مجلس سنا بروم، دو زن با يک بچه متصل به چهارچوب درب ايستاده بودند و يکي از آنها خود را طوري به اتومبيل چسبانيد که نزديک بود زير چرخ برود و از توقف اتومبيل ديگر سوء استفاده نموده جلوي اتومبيل ايستاد و اتومبيل را از حرکت متوقف کرده و دو نفر ديگر به فاصله چند قدمي ايستاده بودند و مثل اين بود در انتظار فرصت بودند. من سوء ظن پيدا کردم و بدون اينکه رحمي به آن بيچارگان مصنوعي بکنم، حرکت کردم و به مجلس سنا حاضر شدم. اين اوضاع سبب شد که من به گفته هاي بعضي که جانم در خطر است اهميت بدهم و يقين کنم که دستي در باطن براي اضمحلال من در کار است.» (19)
سپس اظهار نمود که شاه در جريان ملاقات ديروز (شنبه 21 ارديبهشت) به او گفته که فدائيان اسلام قصد دارند نخست وزير را ترور کنند. وي در واکنش به اين سخن اظهار نمود:
«من بسيار تعجب کردم اگر فدائيان اسلام رزم آرا را از بين بردند که مي خواست وحدت ملي ايران را از بين ببرد چگونه ممکن است که حاضر شوند دکتر مصدق که از همه چيز خود در راه خير و صلاح مملکت خودداري کرده است نابود کنند.» (20)
با اين همه دکتر مصدق گفت:
«در اين روز که به مجلس شوراي ملي آمده ام به عرض نمايندگان و به عرض همکاران سابق خود که قدمهاي بزرگي در راه استقلال و تماميت ايران برداشته اند مي رسانم که بودن در خانه و رفت و آمد در شوارع براي من ممکن است ايجاد خطر کند بنابراين اجازه دهند که در همين مجلس تا روزي که تکليف کار نفت معلوم نشده بمانم.» (21)
نخست وزير بدون آنکه با همکاران خود در جبهه ملي مشورت کند راساً تصميم گرفت به علت «عدم تأمين جاني» در مجلس متحصن شود. دکتر مصدق در يکي از اتاق هاي مجلس مستقر گرديد. اين اتاق سه در داشت. دکتر مصدق همه آنها را يا از داخل مسدود نمود و يا دستور داد قفل هاي جداگانه اي از داخل اتاق به آنها نصب کنند تا نخست وزير براي اطمينان خاطر هر وقت بخواهد آنها را قفل کند.
علاوه بر اينکه همفکران دکتر مصدق در جبهه ملي به اين اقدام روي خوش نشان ندادند، آشتياني زاده نماينده مجلس نيز در جلسه 24 ارديبهشت گفت:
«جايي که رئيس دولت مملکت که مسئوليت امنيت عمومي را دارد خودشان از ترس جان خودشان در مجلس متحصن مي شوند من نمي دانم تکليف مردم چيست؟» (22)
در روزهاي اول تحصن بار ديگر دکتر مصدق تکروي نمود و بدون آنکه با همفکرانش در جبهه ملي مشورت کند، تصميم به استعفا گرفت. نخست وزير مشغول تحرير نطق استعفايش بود که طبق قرار قبلي سيد حسين مکي فرا رسيد. دکتر مصدق موضوع را با او در ميان نهاد. مکي در حالي که شديداً تعجب کرده بود علت استعفا را از او پرسيد. نخست وزير گفت دربار و خواهر و مادر شاه مانع تراشي مي کنند و با اين وضع ادامه زمامداري براي او مقدور نيست. مکي هر اندازه سعي کرد نخست وزير را از عملي نمودن تصميمش باز دارد نتوانست. دکتر مصدق در حال خروج از اتاق به قصد حضور در مجلس و قرائت استعفا نامه خود بود که مکي مانع شده و جدال ميان اين دو درگرفت. مکي آنقدر نخست وزير را نگه داشت تا نمايندگان جبهه ملي سر رسيدند. با آمدن آنان و مخالفت جدي شان با استعفا، دکتر مصدق از موضع خود عقب نشسته و عصر همان روز با اظهار ندامت از تصميمش خطاب به مکي گفت:
«کار خوبي کرديد نگذاشتيد به جلسه بروم». (23)
روز 25 ارديبهشت آيت الله کاشاني در مجلس از دکتر مصدق عيادت نمود. نخست وزير روز 30 ارديبهشت رسماً اعلام کرد که فدائيان اسلام قصد کشتن او را دارند. با اين اتهام شهرباني به مقرهاي سازمان فدائيان اسلام يورش برده و بسياري از اعضا و رهبران آن را دستگير نمود:
رهبر فدائيان اسلام در واکنش به اين اتهام دکتر مصدق را به محاکمه اخلاقي و مصاحبه مطبوعاتي فراخواند، ولي نخست وزير نپذيرفت. رفتار پيمان شکنانه دکتر مصدق درحالي صورت مي گرفت که نواب صفوي پس از به قدرت رسيدن دکتر مصدق به سازمان دستور داده بود با نخست وزير همراهي کنند. با اين حال نواب تصميم گرفت براي پاسخ دادن به دکتر مصدق تجمعي را در مسجد شاه (امام فعلي) برپا کند و اعلاميه اي نيز براي عموم مردم صادر کرد ولي دولت ممانعت به عمل آورد. مع هذا تجمع در اطراف محل مزبور برگزار شده و نواب صفوي سخنراني خود را ايراد نمود. حاج مهدي عراقي در خصوص محتواي سخنان رهبر فدائيان اسلام مي گويد:
«... در برابر مصدق که مصدق يک سرنخ بدهد چون ما در طي اين مدت هر کاري که مي خواستيم بکنيم قبلاً اعلام مي کرديم. حتي هژير، حتي رزم آرا حتي کسروي. مصدق بيايد اعلام بکند که در فلان جا شفاهاً شما همچنين حرفي [سخن از ترور نخست وزير] زده ايد، که همچنين چيزي را نمي تواند. پس توجه داشته باشيد که کساني که عاملين اين کار بودند و در آن مقطع هايي از زمان که دشمن مي خواسته فائق بشود، دشمن را شکست داده اند وباعث پل پيروزي شده اند، اينها دارند [جبهه ملي و دکتر مصدق] با آنها [عاملين پيروزي؛ فدائيان اسلام هست و] اين کارها را مي کنند. نقشه اي در کار بعد يک سري مسائل اسلامي و هدفمان که ما براي چه اين کارها را کرديم، مسأله نفت جزئي از هدف ما بوده.» (24)
شهرباني به طورشبانه روز به دنبال رهبر فدائيان اسلام منازل را تفتيش مي کرد. سرلشکر حجازي رئيس شهرباني به جهت تعهدي که براي دستگيري نواب صفوي به دکتر مصدق سپرده بود، شخصاً در اين گونه عمليات حضور داشت. سرانجام شب دوشنبه 13 خرداد 1330 در حالي که ياران نواب صفوي هر کدام براي انجام مأموريتي اعزام شده بودند، رهبر فدائيان اسلام تنها و به قصد تغيير مخفيگاه با پاي پياده از جنوب به سمت شمال تهران به راه افتاد. بين راه مأمورين آگاهي او را ديده و تعقيب نمودند و پس از مدتي تعقيب با گردآوري نيرو در حوالي کلانتري 14، وي را دستگير کردند.
فدائيان اسلام پس از آگاهي از دستگيري رهبرشان، در مقابل شهرباني يک تجمع 500 نفره برپا نمودند. طي مذاکره اي که با سرتيپ ايرواني صورت گرفت معلوم شد بهانه دولت براي دستگيري نواب صفوي، سخنراني وي در سال 1326 در آمل بوده است. در آن زمان مردم آمل پس از استماع سخنان رهبر فدائيان اسلام به هيجان آمده و به برخي مشروب فروشي هاي آن شهر حمله نموده و خساراتي به بار آورده بودند. بر اساس اين اقدام، براي نواب صفوي پرونده اي تشکيل داده و او را غياباً به دو سال حبس محکوم کرده بودند. با همين حکم بي اعتبار دادگاه غيابي که مطابق قوانين آن زمان در صورت اعتراض متهم نيز باطل بود، نواب صفوي را 18 ماه در زندان جور دکترمصدق نگه داشتند. شهيد سيد عبدالحسين واحدي طي نامه اي به نخست وزير راجع ادامه حبس رهبر فدائيان اسلام به او هشدار داد:
«هو العزيز
به نام مقدس اعليحضرت صاحب جلالت پادشاه غايب جهان حضرت وليعصر ارواحناله الفدا
آقاي مصدق - بارها درباره احکام اسلام با خود شما کتباً و شفاهاً سخن گفته ايم. مکرر شما را به سوي حق و فضيلت دعوت نموده و به دوري شما از حقايق دلسوزي کرده ايم تاکنون نتوانسته و يا نخواسته ايد به دنياي مادي و مظاهر پست آن پشت پا زده و به سرچشمه حقايق که موجد خوشي هاي روحي و معنوي است نزديک شويد. علاوه بر اينها چندي است نسبت به فرزندان رشيد اسلام بي احترامي ها نموده و در لباس مليت به حقيقت ملت و ملت حقيقي ايران ستم ها کرده ايد. حکومتي که با جانبازي ها و مجاهدت مردانه سربازان شجاع اسلام به دست شما آمد نفعي براي اسلام و مسلمانان نداشته به جاي پيروي از افکار منور فرزندان دلير و دانشمندان اسلام و ايران به دنبال بيگانگان رفته با بي اعتنايي به خواسته هاي ديني ملت مسلمان ايران با دشمنان اسلام و ايران طرح دوستي و مودت برقرار کرديد ما اينک براي آخرين بار و براي جلوگيري از حوادث ناگواري که ممکن است در نتيجه بي پروايي و دوري شما و طرفداران شما از حقايق و اهمال در اجراي احکام اسلام پيش بيايد به شما اعلام مي کنيم. حضرت سيد مجتبي نواب صفوي رهبر محبوب فدائيان اسلام، زبده ترين فرزندان اسلام و ايران بدون هيچ مجوز خداپسندانه در حکومت شما به دست شما بازداشت و هفتاد و دو روز در زنان به سر مي برند. حضرت نواب صفوي که با نفس سوزان خود از مرگ حتي سياسي شما جلوگيري فرمودند و براي سرکوبي دشمنان اسلام و ايران به برادران رشيد خود دستور دادند تا از شما حمايت نموده از شکست قطعي خود که معتقد به آن بوديد نجاتتان بخشيد اکنون با نظر شخص شما اين بي احترامي به ساحت مقدس ايشان وارد شده است و ادامه اين وضع هم به حساب شما گذارده مي شود اکنون اعلام مي کنم چنانچه حاضر به اجرا احکام مقدس اسلام و جبران زشتي هاي گذشته هستيد فوراً از پيشگاه معظم حضرت نواب صفوي معذرت خواسته و با رفع بازداشت از وجود مقدسشان آمادگي خود را براي تقويت صف حق و اجرأ احکام حيات بخش اسلام و قرآن اعلام نمائيد و اگر بازهم از اعمال نارواي گذشته پشيمان نشده و با حق و حق پرستان سردشمني داريد به من بنويسيد تا در اسراع اوقات به وظيفه الهي خويش عمل نماييم.
به ياري خداي توانا - فدايي اسلام - سيد عبدالحسين واحدي» (25)
اماجوابي داده نشد. به دنبال اين رخداد در اواخر مرداد تجمعي توسط فدائيان اسلام برگزار شد ولي بر اثر دخالت شهرباني زد و خوردي خونين به راه افتاد و 38 نفر از فدائيان اسلام دستگير و بدون محاکمه به يزد و بندرعباس تبعيد شدند. نواب صفوي در اعتراض به اين اقدام جنايتکارانه اعتصاب غذا کرد. آيت الله کاشاني، آيت الله صدر وآيت الله محمدتقي خوانساري با نامه و پيغام سعي کردند نواب صفوي را به شکستن اعتصاب ترغيب کنند ولي رهبر فدائيان اسلام اعلام کرد اين يک اقدام دفاعي است ومن وظيفه دارم آن را انجام دهم. (26) لذا آيت الله کاشاني و آيت الله صدر با دادستان کل کشور مکاتبه نمودند و پس از يکي دو روز، اعضاي فدائيان اسلام از تبعيد برگردانده شدند. شهيد نواب نيز اعتصاب خود را شکست. اعضاي فدائيان اسلام پس از مراجعت از تبعيد در دادگاه محاکمه و به حبس هاي سه ماهه محکوم گشتند.
رهبر فدائيان اسلام در 31 مرداد نامه اي به شرح ذيل خطاب به دکترمصدق صادر کرد:
«هو العزيز
تو اي مصدق کاذب، بيش از پيش چهره کريه خود را به دنيا و مسلمانان نشان دادي. درهاي [خانه] خدا را بر روي مردم بستي و از اجتماع مسلمانان با سرنيزه جلوگيري کرده و عده اي از علماي عاليقدر مسلمانان محترم را بازداشت نمودي و تمام دعاوي خود را مبني بر آزاديخواهي تکذيب کرده، کريه ترين چهره هاي ظلم و جنايت را نشان دادي و گويا ندانستي که نجات مسلمانان بنابر حفظ مصالح و نواميس اسلام و اجراي احکام مقدس و تعاليم عاليه اسلام حتمي است و اجازه کوچکترين تجاوزي به نفت ايران و هيچ بيگانه اي داده نخواهد شد و بجز برکنار شدن و يا کوتاه شدن دست بيگانگان چاره اي نخواهي داشت و ادامه اين حرکات و توقيف مسلمانان محترم پرونده ظلم و جنايت را تکميل خواهد کرد.
زندان قصر - به ياري خداي توانا - سيد مجتبي نواب صفوي» (27)
رهبر فدائيان اسلام در 3 شهريور پيام ديگري را خطاب به دکتر مصدق صادر نمود.
«هوالعزيز
مصدق! شما در برابر دنيا نجابت ما يک دنيا خيانت کردي، سرانجام هم بهترين فرزندان اين آب و خاک را تبعيد نمودي، نفرين بر تو و طرفداران تو.
حمايت ها را از ما گرفتي. نتيجه اش اين شد که بر خود ما خيانت کردي، من بشوم افراطي، ديگري بشود چماقدار، يکي بشود سانسورچي، ديگران بشوند نيروهاي بسيج شده براي جلوگيري از آزادي و بر هم زننده استقلال...» (28)
در اواسط پاييز از سوي برخي دستگاههاي دولتي کسب خبر شد که شاه و نخست وزير قصد دارند نواب صفوي را به شهادت برسانند. فدائيان اسلام براي نجات رهبرشان دست به کار شده و قريب به 60 نفر از آنها به زندان قصر رفته و در آنجا متحصن شدند. شهيد حاج مهدي عراقي در اين باره مي گويد:
«بچه ها [فدائيان اسلام] تصميم گرفتند به اينکه ما مي رويم زندان و توي زندان متحصن مي شويم، مي گوييم اگر قراره که همين طور گتره اي آدم را نگه داريد، خوب ما هم مي مانيم.» (29)
بدين ترتيب توطئه رژيم براي شهادت رهبر فدائيان اسلام خنثي شد. نخست وزير نيز که از 9 خرداد 1330 از مجلس خارج شده بود، به منزلش رفت و ديگر در دفتر نخست وزيري حاضر نشده و اتاق خوابش را به دفتر کار تبديل کرد. او بسياري از اوقات همان طوري که در رختخواب دراز کشيده بود با مراجعين، سران کشور و مقامات خارجي مذاکره و گفت و گو مي کرد.
پينوشتها:
1-مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 130، يکشنبه 18 فروردين 1330.
2-اسناد، نفت، ص 41.
3- جامي، ن، گذشته چراغ راه آينده است، ص 578.
اين توافقات همان زمان توسط روزنامه هاي داخلي فاش شد. ولي جبهه ملي و بعداً دکتر مصدق حاضر به درک حمايت پنهان و آشکار آمريکا از انگليس شدند.
4- اسناد نفت، صص 2-51.
5- مکي، حسين، خلع يد، ص 559.
6- نجاتي، سرهنگ غلامرضا، جنبش ملي شدن صنعت نفت، ص 140.
7- افشار، ايرج، خاطرات و تألمات مصدق، صص 8-177.
8- روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، ص 20.
9- مکي، حسين، کتاب سياه جلد 2، ص 511.
10- دهنوي، م، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني جلد 1، ص 127.
11- مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره چهاردهم، جلسه 127، شنبه 12 خرداد 1324.
12- نجاتي، سرهنگ غلامرضا، جنبش ملي شدن صنعت نفت، ص 100.
13- مصدق از حمايت تا خيانت، واحد انتشارات و تبليغات مجمع احياء تفکر شيعي، 1360، ص 11.
14- مکي، حسين، خلع يد، صد 237.
15- جامي، ن، گذشته چراغ راه آينده است، ص 602.
16- روزنامه رسالت، ويژه نامه صحابه صبح، بهمن 1379، ص 4.
17- نجاتي، سرهنگ غلامرضا، در کنار پدرم؛ مصدق، ص 57.
18- خسروشاهي، سيد هادي، ص 141. اعضاء جبهه ملي توهين هاي زننده اي را به ساحت شهيد نواب صفوي روا داشتند. تنها کسي که به انتقاد از اين روش پرداخت سيد محمود نريمان بود. او طي نطقي در مجلس نسبت به اين عملکرد خيانت گرانه اعتراض کرد.
19- مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 145، يکشنبه 22 ارديبهشت 1330.
20- مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 145، يکشنبه 22 ارديبهشت 1330.
21- همان.
22- مذاکرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزده، جلسه 146، سه شنبه 24 ارديبهشت 1330.
23- مکي، حسين، وقايع سي ام تير 1331، ص 19.
24- ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 101.
25- زهتاب فرد، رحيم، افسانه مصدق، صص 8-407.
26- ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 104.
27- مصدق از حمايت تا خيانت، ص 21.
28- همان، ص 32.
29- ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 108.
مهدوی،منصور،نیمه پنهان(22)دکترمصدق،انتشارات کیهان،1387
ادامه دارد...
/ج