حماسه ي حسيني و تأثير آن بر انقلاب اسلامي ايران(6)
نويسنده:عليرضا جعفرزاده(*)
15. عمل به وظيفه و تکليف
وقتي اوضاع زمانه آنگونه شد که شناخت حق از باطل دشوار و صعب گردد، اصلي ترين وظيفه ي رهبر ديني نشان دادن صراط مستقيم و مبارزه با انحراف ها و تحريف ها است. اگر امام حسين در زمان امام صادق و يا امام رضا مي بود، بي ترديد همان گونه عمل مي کرد که آن دو بزرگوار عمل کردند.
براي نهضت ما نيز چنين آينده اي که در آن بازار عرصه ي افکار، داغ باشد، قابل پيش بيني است؛ از اين رو لازم است روحانيت ده ها برابر گذشته، خود را تجهيز کند. روحانيت احتياج به تقويت دارد؛ احتياج به برنامه و کار منظم و حساب شده دارد. در برابر روحانيون مردم قرار دارند که به مراتب بيشتر از گذشته به هدايت و راهنمايي و ارشاد احتياج دارند. روحانيت بايد به سرعت به فکر چاره بيفتد و تا اين سيل عظيم به راه نيفتاده است، خود را براي مقابله با آن آماده کند.
اينکه روحانيت شيعه توانسته است در طول تاريخ منشأ حرکت هاي بزرگ بشود، ولي روحانيت هاي ديگر نتوانسته اند، دو دليل عمده دارد:
دليل اول، ويژگي خاص فرهنگ روحانيت شيعه است. خود فرهنگ شيعي يک فرهنگ زنده و حرکت زا و انقلاب آفرين است. اين فرهنگي است که از روش علي و از انديشه هاي او تغذيه مي کند. اين فرهنگي است که در تاريخ خود عاشورا دارد. صحيفه سجاديه و دوره امامت و عصمت دويست و پنجاه ساله دارد. هيچ يک از فرهنگ هاي ديگر چنين عناصر حرکت زايي در خود ندارند.
دليل دوم، اينکه روحانيت شيعه- که به دست ائمه شيعه پايه گذاري شده است- از ابتدا اساسش تضاد با قدرت هاي حاکم بوده است. به قول حامد آلگارد در همان کتابي که ذکرش گذشت، اساس روحانيت شيعه بر انکار حقانيت پادشاه است. روحانيت شيعه از نظر معنوي متکي به خدا و از نظر اجتماعي متکي به مردم است و هيچ گاه جزء دولت نبوده است؛ اما در مقابل، مثلاً روحانيت تسنن از همان ابتدا، وابسته به دستگاه حاکم بوده است. از همان زمان که ابويوسف به سمت قاضي القضات هارون منصوب شد و در عين حال سمت مفتي اعظم را هم به دست آورد، مشخص بود که ديگر پايگاهي در ميان مردم نمي توانست داشته باشد.در زمان خود ما افرادي نظير شيخ محمد عبده که از روشنفکران و روحانيون اهل تسنن مصر است، وقتي اعتبار پيدا مي کند که آقاي خديو عباس به اسمش ابلاغ صادر مي کند والا مردم مصر مفتي بودن او را بي اعتبار مي شمارند و يا شيخ محمد شلتوت، مصلح بزرگ مصري را بايد جمال عبدالناصر به اسمش ابلاغ صادر کند و وقتي که در اتاقش مي نشيند، مي بايد عکس جمال عبدالناصر بالاي سرش باشد. مشخص است که اين افراد ديگر نمي توانند پايگاه مردمي داشته باشند و نخواهند توانست عليه قدرت حاکم قيام کنند؛ اما روحانيت شيعه از ابتدا براساس بي نيازي از قدرت هاي حاکم پايه گذاري شد و هميشه سلاطين و بزرگان مجبور بودند آستان آنها را ببوسند و پيشاني به درگاه آنها بسايند.
پس سر ديگر اينکه روحانيت توانست انقلاب ها را رهبري کند، استقلال است و اين حقيقت که آنها هيچ گاه عضو دستگاه هاي دولتي و غيردولتي نبوده اند، در آينده هم بايد اين ارزش ها براي روحانيت محفوظ بماند.
دولت هايي که مردم هرگز طبل حمايت از ايشان را بر دوش نکشيدند، مگر از
ترس و ناآگاهي خويش؛ چرا که مردي چون خميني که عشق آگاهانه حسين را در سينه داشت، سکوت در مقابل ستمکاري را دفاع از ستمکار مي داند... و فرياد آگاهي و آگاهي دادن به مردم را سر مي داد که افسوس که نمي دانيم ارمغان اين دين بزرگ براي ما چيست و ما را به کجا مي کشاند... .
و چه با درد فرياد مي کند که، اي سران اسلام! به داد اسلام برسيد! اي علماي نجف به داد اسلام برسيد! اي علماي قم به داد اسلام برسيد! رفت اسلام؛ اسلامي که با زحمات فراوان پيامبر و ائمه حفظ و به دست ما رسيده است، اسلامي که برنامه ي زندگي و حکومت دارد.
و چه زيبا رايحه ي خوش بيداري در قلب هاي عاشق مردم وزيدن مي گيرد و اتحاد و يکپارچگي، ايران را، ملت و مليت را درهم مي کوبد و تنها يک پرچم و آن هم اسلام است که حلقه اتصال مردم مي شود... .
درد نفاقي که از رحلت رسول اکرم زمانه بر دوش خود مي کشيد و غفلت چند صد ساله اي که بيداري مي طلبيد، زحمت و رنجي که معاويه پايه ريز آن بود و اسلام دردمندي که جز به حکومت اندک علي عدالت را در چهره استعمار شده اش نيافته بود... از جمل تا صفين و خوارج که دردهاي حکومت علي بودند و حکومت ايشان که نه به خاطر علي و حق حکومت علي، بلکه به خاطر مهجوريت اسلامي که مردم با علي بايد مي شناختندش و بعد از علي ناشناخته ماند و مردي که ملت را به آگاهي مي خواند تا علم خسته اسلام را بالا برند.
اتحاد، ريشه مي دواند و نفاق جاي خود را به اتحاد مذهبي مي دهد و ماه محرم، اين ماه نهضت سربلند حسين به نهضت 15 خرداد و محرم ملهم از نهضت حسيني ختم مي شود.
16. آثار و نتايج نهضت عاشورا
1. قطع نفوذ ديني بني اميه بر افکار مردم؛ 2. احساس گناه و شرمساري در جامعه به سبب ياري نکردن حق و کوتاهي در اداي تکليف؛ 3. فرو ريختن ترس ها و رعب ها از اقدام و قيام عليه ستم؛ 4. رسوايي يزيديان و حزب حاکم اموي؛ 5. بيداري روح مبارزه در مردم؛ 6. تقويت و رشد انگيزه هاي مبارزاتي انقلابيون؛ 7. پديد آمدن مکتب جديد اخلاقي و انساني
( ارزش هاي نوين عاشورايي و حسيني)؛ 8. پديد آمدن انقلاب هاي متعدد با الهام از حماسه ي کربلا؛ 9. الهام بخشي عاشورا به همه ي نهضت هاي رهايي بخش و حرکت هاي انقلابي تاريخ؛ 10. تبديل شدن « کربلا» به دانشگاه عشق و ايمان و جهاد و شهادت، براي نسل هاي انقلابي شيعه؛ 11. به وجود آمدن پايگاه نيرومند و عميق و گسترده ي تبليغي و سازندگي در طول تاريخ، بر محور شخصيت و شهادت سيدالشهدا.
از نهضت هاي شيعي پس از عاشورا، مي توان « انقلاب توابين»، « انقلاب مدينه»، « قيام مختار»، « قيام زيد»، و حرکت هاي ديگر را نام برد.
تأثير حماسه عاشورا را در انقلاب هاي بزرگي که در طول تاريخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ايران و چه در کشورهاي ديگر، نبايد از ياد برد. « فرهنگ شهادت» و انگيزه جهاد و جانبازي که در انقلاب اسلامي ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه ها جلوه گر بود، گوشه اي از اين تأثيرپذيري است. شعار« نهضت ما حسينيه، رهبر ما خمينيه» که در مبارزات ملت مسلمان ايران بر ضد طاغوت طنين افکن بود و نيز شور حسيني جبهه هاي رزم ايران، گواه روشن تأثيرگذاري کربلا در قرن ها پس از آن حماسه ي مقدس است. خون او تفسير اين اسرار کرد، ملت خوابيده را بيدار کرد.(2)
17. کل يوم عاشورا
و باطل در همه زمان ها و مکان هاست. عاشورا و کربلا، يکي از بارزترين حلقه هاي اين زنجيره طولاني است. هميشه حق و باطل رو در روي همند و انسان هاي آزاده، وظيفه ي پاسداري از حق و پيکار با باطل را بر عهده دارند و بي توجه گذشتن از کنار صحنه حق و باطل، بي ديني است. امام خميني بارها به اين نکته مهم توجه دادند؛ از جمله در ايام جنگ تحميلي(3) و در پيامي به مناسبت 17 شهريور فرمودند:« عاشورا، قيام عدالتخواهان با عددي قليل و ايمان و عشقي بزرگ، در مقابل ستمگران کاخ نشين و مستکبران غارتگر بود و دستور آن بود که اين برنامه، سرلوحه ي زندگي امت در هر روز و در هر سرزمين باشد. روزهايي که بر ما گذشت، عاشوراي مکرر بود و ميدان ها و خيابان ها و کوي و برزن هايي که خون فرزندان اسلام در آن ريخت، کربلاي مکرر». « 17 شهريور، مکرر عاشورا و ميدان شهدا مکرر کربلا و شهداي ما مکرر شهداي کربلا و مخالفان ما مکرر يزيد و وابستگان او هستند».(4) نبرد عاشورا، گرچه از نظر زمان، کوتاه ترين درگيري بود( نيم روز)، ولي از نظر امتداد طولاني ترين درگيري با ستم و باطل است و تا هر زمان که هر آرزومندي آرزو کند که کاش در کربلا بود و در ياري امام شهيدان، به فيض و فوز عظيم شهادت مي رسيد( يا ليتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظيما)(5)، عرصه ي کربلا گرم و درگيري عاشورا داير است؛ آنگونه که حسين، وارث آدم و ابراهيم و نوح و موسي و عيسي و محمد است، پيروان عاشورايي او نيز وارث خط سرخ جهاد و شهادت اند و پرچم کربلا را
بر زمين نمي نهند و اين جوهر تشيع در بعد سياسي است.
شيعه بايد آب ها را گل کند/ خط سوم را به خون کامل کند/ خط سوم خط سرخ اولياست/ کربلا بارزترين منظور ماست/ شيعه يعني تشنه ي جام بلا/ شيعگي يعني قيام کربلا/ شيعه يعني بازتاب آسمان/ بر سر ني جلوه ي رنگين کمان/ از لب ني بشنوم صورت تو را/ صوت « اني لا اري الموت» تو را/ شيعه يعني سالک پا در رکاب/ تا که خورشيد افکند از رخ نقاب/ اين سخن کوتاه کردم والسلام/ شيعه يعني تيغ بيرون از نيام.(6)
يکي از نويسندگان محقق مي نويسد:« ما يقين داريم که اگر حسين در زمان ما بود، از قدس، جنوب لبنان و بيشتر مناطق اسلامي کربلاي دومي مي ساخت و همان موضعي را مي گرفت که در برابر معاويه و يزيد ايستاد و از همه مدعيان اسلام و تشيع و از آنان که بر قدس و جنوب لبنان مي گريند و در اعلاميه ها، سخنراني ها و صفحه ي مطبوعات بر سر فلسطين و لبنان معامله مي کنند و در خيابان ها و مجامع، سلاح با خود حمل مي کنند، بيش از تعدادي که در کربلاي اول کنار آن حضرت ايستادند و ياريش کردند، او را ياري نمي کردند.»(7) اين ديدگاه، ردکننده ي نظريه اي است که کربلا و قيام حسيني را تکليفي خاص امام مي داند که نمي توان از آن تبعيت کرد.
وقتي اباعبدالله الحسين ضرورت قيام بر ضد سلطه ستمگري را- که حلال را حرام مي کند و عهد الهي را شکسته، برخلاف سنت پيامبر عمل مي کند و تجاوزکارانه عمل مي نمايد- در خطبه ي خويش مي آورد و اين صفات را در سلطه ي يزيدي محقق مي داند، در پايان مي افزايد:« فلکم في
اسوة»(8): در کار من براي شما الگوي تبعيت است. اين سخن مي رساند که گستره ي زمين و زمان، کربلا و عاشوراست و هميشه و همه جا بايد با الهام از اين مکتب، بر ضد ستم قيام کرد و در راه آزادي و عزت، فداکاري نمود.
امام خميني فرموده است:« اين کلمه ي کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا، يک کلمه ي بزرگي است... همه روز بايد ملت ما اين معني را داشته باشد که امروز روز عاشورا است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم کربلاست و بايد نقش کربلا را ما پياده کنيم. اين انحصار به يک زمين ندارد. انحصار به يک افراد نمي شود. قضيه کربلا منحصر به يک جمعيت هفتاد و چند نفري و يک سرزمين کربلا نبوده، همه ي زمين ها بايد اين نقش را ايفا کنند»(9).
پينوشتها:
*عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور.
1.عاشورا في الادب العاملي المعاصر؛ ص 54. به نقل از:منتخب طريحي و مقتل ابي مخنف.
2.کليات اقبال لاهوري؛ ص 75.
3. صحيفه نور؛ ج 20، ص 195.
4. همان؛ ج 9، ص 57.
5. زيارت عاشورا.
6. ابياتي از مثنوي « شيعه نامه»، محمدرضا آقاسي( کيهان، 71/6/12).
7. هاشم معروف الحسني؛ الانتفاضات الشيعيه؛ ص 387.
8. تاريخ طبري؛ ج 4، ص 304.
9. صحيفه نور؛ ج 9، ص 202.
/ج