پروانه هاي عرصه هاي خبر(3)

شهداي عرصه رسانه‌، تنها شهداي حادثه هواپيماي 130-c نیستند، غير از اين شهدا طبق آمار به دست آمده ،بالغ بر 150 شهيد عرصه خبر داريم كه بسياري از آنها در هشت سال دفاع مقدس در خط مقدم جبهه ها حاضر كشتند تا منعكس كننده حقيقت گردند. آنچه در پي مي آيد،آدرس چندگل از گلستان شهيد عرصه خبر به قلم رساي برادر رحيم مخدومي است .
شنبه، 8 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پروانه هاي عرصه هاي خبر(3)

پروانه هاي عرصه هاي خبر(3)
پروانه هاي عرصه هاي خبر(3)


 

نويسنده:رحيم مخدومي




 

درآمد
 

شهداي عرصه رسانه‌، تنها شهداي حادثه هواپيماي 130-c نیستند، غير از اين شهدا طبق آمار به دست آمده ،بالغ بر 150 شهيد عرصه خبر داريم كه بسياري از آنها در هشت سال دفاع مقدس در خط مقدم جبهه ها حاضر كشتند تا منعكس كننده حقيقت گردند. آنچه در پي مي آيد،آدرس چندگل از گلستان شهيد عرصه خبر به قلم رساي برادر رحيم مخدومي است .

نشان يك گمشده
 

او گمشده اي داشت . هر گاه نشاني از گمشده مي يافت ، سر از پا نشناخت مي شتافت. نه لذت تحصيل مانع از اين شتاب بود و نه دلبستگي هاي زندگي.
مشغله هاي فراواني داشت ،با اين حال هميشه گوش به زنگ نشاني بود.كافي بود زمزمه نزديك شدن عمليات به گوشش برسد.آنگاه همه امور به جز حضور در عمليات در نظر او رنگ مي باخت و ديري نمي پاييد كه خودش را در ميان پاكترين مجاهدان روزگار مي يافت.
محمدرضا ژيان سيد احمدي،اين عشق به جهاد في سبيل الله را از كودكي در تكايا و مساجد فرا گرفته بود.پا به پا انقلاب پيش آمده و پس از پيروزي انقلاب ،همراه با دوست و همرزم خويش، شهيد حسن هادي ،به جرگه خبرنگاران صدا و سيما پيوسته بود.
محمدرضا به منظور كسب آگاهي و توانايي بيشتر در اين حرفه،پس از دريافت ديپلم به دانشكده صدا و سيما و همزمان در گروه كودك و نوجوان صدا و سيما به فعاليت پرداخت.
سرانجام اين دانشجوي متعهد صدا و سيما در تاريخ 65/12/14 در منطقه پاسگاه زيد شربت شهادت نوشيد .از آن شهيد سرافراز يك فرزند به يادگار مانده است .

آگهي يا آگاهي
 

بعضي از مسئولين به مردم آگهي مي دهند.
آگهي يعني من و حزبم و همه و جنات و سكناتم بهترين است .
پس پولت را ، وقت و انرژي و آبرويت را به من بسپار و به كسي جز من اعتماد نكن.
او هم مسئول بود،اما به مردم آگاهي مي داد.
آگاهي يعني سرت را بالا بگير و فكر كن . چشمانت را بگشا و انتخاب كن.
بعضي مسئوليت كاسب مردمند؛ اما او عاشق مردم بود.
هر چند افق ديدش فراتر از آسمان بود، اما به مردم به ديده عظمت مي نگريست . در منزل استيجاري زندگي مي كرد. چرا كه نماينده واقعي مردم مومن و مستضعف بود.
به همين خاطر وقتي به شهادت رسيد،مردم فهيم و با وفا ،عشق و ارادت خود را در مراسم تشييع او به خوبي نشان دادند.
انديشمند شهيد؛سيد حسن شاهچراغي ، سرپرست موسسه كيهان بود.وي در سال 1332 در شهر دامغان به دنيا آمد.خانواده اش روحاني بود. او نيز بعد از تحصيلات ابتدايي حوزه را برگزيد و تا پايان درس خارج فقه پيش رفت .
ده ساله بود كه حادثه فيضيه قم ـ در سال 1342 ـ و آغاز نهضت عاشورايي امام خميني ، فطرت عاشورايي اش را بيدار كرد و از او يك بيدارگر ساخت .
نفس مقدس اساتيدي چون؛ شهيد مطهري، بهشتي و قدوسي در او تأثيري به سزاداشت.
آن جوان بيدار ،بارها تحت تعقيب ساواك قرار گرفت ،بازداشت و شكنجه شد؛ اما هرگز از بيدارگري دست نكشيد.سيد حسن شاهچراغي پس از پيروزي انقلاب كمر به خدمت مردم بست و از رياست دفتر دادستان انقلاب تا نمايندگي مجلس ،عضو علي البدل سرپرستي صدا و سيما و سرپرستي موسسه كيهان را تجربه كرد.
سيد حسن فهيم بود.اوضاع سياسي جامعه را به خوبي درك مي كرد.عالمان مي نوشت و آگاهانه و پرشور سخنراني مي كرد. نگارش نامه تاريخي عدم كفايت سياسي بني صدر (رئيس جمهور معزول)يكي از نوشته هاي ماندگار اوست.
اين جوان فرهيخته سرانجام در تاريخ 64/12/1 ،در حالي كه همراه با چهل نفر از مسئولين عازم بازديد از مناطق جنگي بود، در اثر حمله ناجوانمردانه دو هواپيماي جنگنده عراقي به هواپيماي مسافربري حامل ايشان به مقام عظماي شهادت نائل آمدم.

در باغ را براي كه گشودند؟
 

وقتي نوحه خوان مي گفت :«در باغ شهادت را نبنديد...» ما تصاوير تلويزيون را مي ديدم و او باغ شهادت را.
ما از آهنگ حزين نوحه خوان متأثر مي شديم و او از بسته شدن در باغ .
اگر آهنگ قطع مي شد،دلهاي محزون ما دير يا زود شاداب مي گشت،اما مگر دل او با نور و امواج متأثر شده كه حالا با قطع آن شاداب شود؟
او كه خود را در سرما و تاريكي بيرون باغ احساس مي كرد، براي ورود به باغ ، استغاثه مي كرد. و ما كه خود را در اتاق گرم و نرم بيرون از تلويزيون مي ديديم ،براي ورودبه باغي خيالي ،تنها آه مي كشيديم.
«يا غياث المستغيثين»
خداوند دري از درهاي باغ را به روي مستغيثين خواهد گشود؛درهر زمان و مكان كه باشد. روزي از شلمچه ، روزي از بوسني ، روزي از لبنان و روزي از مزار شريف!
محمود صارمي مسئول دفتر خبرگزاري ايرنا در مزار شريف افغانستان بود. وي در سال 1347 در روستاي چهار بره بروجرد به دنيا آمده و در دانشگاههاي تهران و شهيد بهشتي تا مقطع كارشناسي ارشد به تحصيل پرداخته بود. محمود هميشه در كنار تحصيل ،براي گذراندن امور زندگي كار مي كرد. كار خبرنگاري را به طور رسمي از سال 1370 با پيوستن به خبرگزاري ايرنا آغاز كرد.
در سال 1375 به عنوان مسئول دفتر خبرگزاري در مزار شريف عازم افغانستان شد و پس از دو سال فعاليت چشمگيري در آن سرزمين آشوب زده ، 77/5/17 هدف حمله گروه طالبان ؛اين مناديان اسلام آمريكايي قرار گرفت و همراه با هشت تن از كاركنان وزارت امورخارجه به درجه رفيع شهادت نائل آمد. 17 مرداد ، روز شهادت محمود صارمي به عنوان روز خبرنگار ثبت گرديد.

خبرنگار بي قرار
 

پدرش مي گويد :«از بچگي او را به هيئت مي بردم .بزرگ كه شد، به هيئت اكتفا نكرد و همه رفتارش هيئتي شد.
گاه نيمه شب شمعي روشن مي كرد و به دعا و نماز مي پرداخت .افتخار من است كه يك بار مخفيانه به اواقتدا كردم.
هيچ گاه بدون وضو از خانه خارج نمي شد . به قدري خوش برخورد بود كه در همان ديدار اول افراد را جذب مي كرد.
از كودكي اهل خواندن و نوشتن بود.هميشه خود كار و كاغذي در جيب داشت ،هر مطلب خوبي كه مي ديد يادداشت بر مي داشت .
او از بدو تاسيس بسيج به صف بسيجيان پيوست .با اسلحه به جبهه رفت اما در آنجا دوربين به دست شد.
در طول دوران جهاد ،دو بار مجروح شد و دوبار نيز مصدوم شيميايي ،با اين حال دست بردار نبود.گويي دلش را در جبهه جا گذاشته بود.
او هميشه مي گفت:هر وقت بمباران شيميايي حلبچه را به ياد مي آورم ، دلم به حال آن خانم بچه درآغوشي كه هر دو جان باخته بودند ، خيلي مي سوزد.»
بهروز فلاحت پور در تاريخ 43/2/1 در تهران به دنيا آمد.از كودكي در كنار تحصيل كار مي كرد.وقتي به سن جواني رسيد،جهت ادامه تحصيل ،رشته سينما را برگزيد و در صدا و سيما نيز به حرفه خبرنگاري پرداخت .بهروز هميشه با وضو به دانشگاه مي رفت، با وضو مي خوابيد و پيش از خواب حمد و سوره مي خواند.دوستانش مي گويند:«وقتي براي فيلمبرداري مجموعه سراب به تركيه رفته بود ، مدام ذكر مي گفت.»
او شهيد بزرگوار سيد مرتضي آويني را به عنوان يكي از الگوهاي زندگي خويش برگزيده بود.
همسرش مي گويد :«بهروز وارسته از زرق و برق دنيا بود. چيزي از مال دنيا نداشت، با اين حال هر ماه بخشي ازحقوقش را صرف درمان جانبازان مي كرد.
پس از جنگ آرام و قرار نداشت .در فراق دوستان شهيدش حسرت مي خورد.از وضعيت نابسامان فرهنگي جامعه ،بي اعتنايي به جانبازان وغوطه ور شدن برخي مسئولين در جاذبه هاي دنيا ناراحت بود.»
همسربهروز مي افزايد:«او در حين عقد با من عهده كرده بود كه هرجا اسلام باشد،من نيز در آن جا هستم .لذا در واپسين مأموريت زندگي اش به لبنان رفت تا آوارگي ،فقر و فلاكت فلسطيني هاي آواره را به تصوير بكشد.
سرانجام پس از بيست و سه روز فعاليت ، در تاريخ 71/3/11 ،هدف بمباران هواپيماهاي صهيونيستي قرار گرفت و به شهادت رسيد.
زهرا؛ تنها فرزند بهروز ،شش ماه بعد از شهادت پدر به دنيا آمد.»

پروانه هاي عرصه هاي خبر(3)

رمز گل چيست؟
 

سجاياي اخلاقي مثل گل است ؛هم زيبا ،هم معطر و هم سرشار از بهره هاي فراوان .
هيچ كس از گل نمي گريزد.همه گل را دوست دارند .اگر ساليان سال آن را در كنار خود داشته باشند، نه سير مي شوند و نه دلزده.
با اين تعبير شايد بتوان مفهوم اين مضمون امام خميني را بهتر درك كرد كه فرمود :«اگر همه پيامبران را در يك جا جمع كنند، بدون هيچ اختلافي با هم زندگي مي كنند.»
ما مي گوييم اگر سجاياي اخلاقي گل است تجمع پيامبران مي شود گلستان!اين رمز جاذبه مومنين است .
حسن هادي داراي چنين جاذبه اي بود.او در سال 1338 به دنيا آمد. با گلي ديگر از بوستان تربيت ديني به نام شهيد محمدرضا ژيان سيد احمدي طرح دوستي ريخت.همانند او به جرگه خبرنگاران پيوست و در دانشكده صدا و سيما به ادامه تحصيل پرداخت. سرانجام همانند سيد احمدي درعمليات كربلاي پنج گلچين شد.
شهيد حسن هادي از اعضاي فعال گروه روايت فتح بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، ش 58



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.