حساسيت هاي غرب به گسترده نفوذ انقلاب اسلامي(2)

جهان در قرن بيستم، تحولات گسترده و وقايع متنوع، متضاد، تأثيرگذار و در عين حال خيره کننده اي را شاهد بود. سرعت و ابعاد گسترده اين دگرگوني ها در قرن بيستم به تنهايي با آنچه در قرون پيشين بر جهان گذشته برابري مي کند. جنگ هاي جهاني، انقلاب ها، تعارضات و درگيري هاي ميان جوامع بخش قابل توجهي از تحولات قرن گذشته
چهارشنبه، 12 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حساسيت هاي غرب به گسترده نفوذ انقلاب اسلامي(2)

حساسيت هاي غرب به گسترده نفوذ انقلاب اسلامي(2)
حساسيت هاي غرب به گسترده نفوذ انقلاب اسلامي(2)


 

نويسنده: حميد حاذق نيکرو (دانشجوي دكتري اطلاعات راهبردي فرهنگي)




 

 

جستارهايي پيرامون پروژه «اسلام هراسي» و «ايران هراسي» غربي ها عليه انقلاب اسلامي
 

نفوذ انقلاب اسلامي در قلوب ملت ها
 

جهان در قرن بيستم، تحولات گسترده و وقايع متنوع، متضاد، تأثيرگذار و در عين حال خيره کننده اي را شاهد بود. سرعت و ابعاد گسترده اين دگرگوني ها در قرن بيستم به تنهايي با آنچه در قرون پيشين بر جهان گذشته برابري مي کند. جنگ هاي جهاني، انقلاب ها، تعارضات و درگيري هاي ميان جوامع بخش قابل توجهي از تحولات قرن گذشته را به خود اختصاص داد. برخي از اين رخدادها با تمامي اهميتشان، دامنه اثر محدودي از خود بر جاي نهاد و برخي پويايي جريان هاي دروني خود را حفظ نمود و گستره کلاني از ساختارها و فرآيندهاي نظام بين الملل را تحت تأثير قرار داد. وقوع انقلاب اسلامي در کنار فروپاشي اتحاد جماهير شوروي از جمله حوادثي است که تأثير فوق العاده و شگفت آوري در وراي مرزها و نظام بين الملل بر جاي گذارده است؛ تحولات و وقايع فوق، عناصر دروني نظام بين الملل را به شکل عميقي تحت تأثير قرار داده اند.
از منظر ميشل فوکو انقلاب سال 9 ــ 1978، متضمن امتناع کل يک فرهنگ و يک ملت از رفتن زير بار يک نوع نوسازي است که در نفس خود کهنه گرايي است. چنين انقلابي به مثابه انقلابي بدون تشکيلات، غيرحزبي و در نوع خود بي نظير است.(1)
در تحليل خصايص و ويژگي هاي انقلاب مي بايست به عناصري همچون جايگاه ايران در نظام بين الملل، وضعيت و سطح توسعه جوامع، مفاهيم و ادبيات مرتبط با آن توجه نمود.
انقلاب اسلامي در برهه اي از زمان به وقوع پيوست که به اعتقاد فوکو براي سرنگوني يک رژيم بيش از اينکه احساسات تند لازم باشد اسلحه، ستاد فرماندهي تدارکات و...لازم است. آنچه در ايران اتفاق مي افتد باعث سردرگمي ناظران امروزي است. نه نشاني از چين در آن مي بينند، نه از کوبا و نه از ويتنام؛ بلکه زلزله اي است بدون دستگاه و نظام، بدون پيشرو و بدون حزب؛ در فرآيند اين انقلاب، انسان تهي از هر طبقه و صنف، در سلسله اي سازواره با مشتي واحد (بدون توسل به مبارزه مسلحانه) در مقابل رژيمي کاملاً مسلح صف آرايي کرد.
به تعبير ديگري از فوکو اين پديده، «انقلابي با دست هاي تهي» بود که ويژگي هاي متضادي را در دل خود جاي داده بود؛ نخست تناقض منازعه مردمي پابرهنه با دست هاي خالي با يکي از مجهزترين رژيم هاي عالم است. دوم فقدان هرگونه تضاد و تعارض در شبکه هاي مختلف اجتماع در تدبير تحرک انقلابي است؛ چرا که در خلال توسعه و بسط منازعات، هيچ گونه مخالفتي بين نهادهاي واپسگرا و پيشرو و عناصر دروني جامعه بروز نکرد. در اين ميان اسلام در کنش مردم در صحنه و در شکل دهي آگاهي ملي و جمعي و تبديل آن به يک منبع تحريک، تهييج، تغيير و دگرگوني نقشي مهم ايفا نموده است.
از جمله ويژگي هاي تأثيرگذار و حيرت آور انقلاب اسلامي براي غرب و حتي جهان اسلام، احياي افکار و انديشه هاي اسلامي در سراسر جهان بود. مهم ترين تأثير انقلاب اسلامي بر احياي ارزش ها و آگاهي هاي اسلامي، القاي تفکر اسلام سياسي بود. اسلامي که به زعم بسياري در صفحات کهن تاريخ، فرتوت شده و از اذهان رخت بر بسته بود اينک با هسته اي قدرتمند و امواجي فراتر از مرزهاي ملي بازگشته و به جريان افتاده بود. در واقع پيروزي انقلاب اسلامي نشان داد که اديان به ويژه دين اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنيزاسيون نه تنها به پايان راه نرسيده اند بلکه مجدداً به عنوان مهم ترين راه نجات بشريت از ظلم و بيدادگري احيا شده و دنياي مادي گراي معنويت گريز را متوقف ساخته و دريچه اي از معنويات و اعتقادات مذهبي، در راستاي رستگاري و رهايي بشريت از قيد قدرت هاي استعمارگر گشوده اند.(2)
به اعتراف دوستان و دشمنان، مخالفان و موافقان انقلاب، بيشترين تأثير اين انقلاب در جهان اسلام و عرب مشهود است. در بخشي از اين منطقه، انقلاب اسلامي ايران منبع الهام و تحرک و براي برخي ديگر انقلاب و امواج حاصل از آن منبع تهديدي جدي براي ثبات بوده است. هراس دولت هاي خاورميانه و عرب، ناشي از احساس جنبه هاي تهديدي انقلاب اسلامي بوده است.
تمام کساني که از مادي گرايي افراطي در رويکرد به غرب، نفرت و انزجار پيدا کرده بودند، با پيروزي انقلاب اسلامي شادمان گشتند، تشويق شدند و روحيه و هويت جديدي يافتند؛ در حقيقت انقلاب اسلامي براي آنها الهام بخش بود و موجب ايجاد حرکت هاي نوين و قابل ملاحظه اي در جهان اسلام شد. پيروزي انقلاب اسلامي، آموزه هاي جديدي در بعد نظري و عملي در اختيار آنها قرار داد تا از مواضع انفعال خارج شوند و خود را در حالت تهاجمي و داراي نقش بازيگري بيابند. فعالان اسلامي نيز در سراسر جهان توانستند خودشان را با بسياري از اصول ارزشي انقلاب اسلامي همخوان و هم آواز ببينند.
در ميان اين اصول، چند مورد را مي توان نام برد:
ــ طرح مجدد اسلام به عنوان مجموعه کاملي از شيوه زندگي؛
ــ اعتقاد بر اين اصل که مدل غربي جدايي دين از سياست موجب ايجاد مشکلات و نابساماني هاي اجتماعي، اقتصادي، نظامي و سياسي جوامع اسلامي بوده است؛
ــ اين عقيده که قدرت و موفقيت مسلمانان در بازگشت به اسلام که بر اساس وعده و تضميني الهي مي باشد، تنها جايگزين مناسب سرمايه داري غربي و سوسياليسم و مارکسيسم شرقي است؛
طرح مجدد شريعت به عنوان قوانين الهي براي ايجاد جامعه مطلوب و برقراري جامعه اي بر پايه عدالت اجتماعي و اخلاقيات؛
ــ طرح مجدد جهاد مقدس عليه همه بت ها و آمادگي براي شهادت در راه خدا به عنوان تنها راه مبارزه و پيروزي.(3)
آبراهاميان بر اين اعتقاد است که يکي از نکات قابل توجه در خصوص انقلاب اسلامي ايران، توانايي بالاي گفتمان اسلام گرايي در خلق يک ذهنيت جديد بود؛ يعني پرورش يک مسلمان به عنوان يک عنصر سياسي ضد ديکتاتوري و ضد امپرياليستي. اصولاً مسلمان بودن به معناي ضديت با پهلوي، امريکا، صهيونيسم و در نهايت حمايت از امام (س) و جمهوري اسلامي بود. بدون شک، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و تبعات ناشي از آن تا انتشار کتاب کفرآميز آيات شيطاني توسط سلمان رشدي اوج تقابل اسلام و غرب بود.(4)
هراس غرب از اسلام، ناشي از ريشه هاي صرفاً سياسي آن نيست، بلکه ريشه هاي اسلامي سياست، غرب را به وحشت افکنده است. مذهب و سياست هميشه بوده اند، اما برداشت مذهبي از سياست براي غرب مشکل آفرين گرديد.
ما بايد سعي کنيم انقلابمان را صادر کنيم. تمام ابرقدرت ها و قدرت هاي ديگر درصدد نابودي ما هستند، اگر ما در يک محيط بسته بمانيم عاقبت با شکست مواجه خواهيم شد.
نويسنده کتاب بازتاب جهاني انقلاب اسلامي پژوهش خود را به انگاره هايي استوار مي داند که در پيوستگي دروني با يکديگر قرار داشته و در اين خصوص محورهايي را بدين شرح برشماري مي کند:
1.با وجود تمام سوء برداشت ها، برآوردها و برخوردهاي غرب به عنوان مرکزيت نظام بين الملل، انقلاب اسلامي با به چالش کشيدن اين گفتمان، بسياري از عناصر مرکز محوريت غرب را تحت تأثير قرار داده است.
بازيگران نظام بين الملل (قدرت هاي بزرگ و ابرقدرت ها)، محيط بازي و قواعد نظام بين الملل تحت تأثير اين انقلاب قرار گرفته و به آن واکنش نشان داده اند. غرب ستيزي و گفتمان رقيبي که اسلام سياسي ارايه داده، بنيادهاي نظام و ستفاليايي را هدف قرار داده و در پي ستيز با نظم کهن به دنبال ايجاد نظمي جديد براي اسلام و بر اساس اصول اسلامي مي باشد.
2.انقلاب اسلامي با احياي تفکر اسلامي، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصه هاي مختلف اجتماعي برجسته ساخته و عنصر هويت اسلامي را به عنوان واقعيتي پذيرفته شده در برابر هويت غربي جهان شمولي که انديشه غرب ارايه مي دهد قرار داده است.
3.هر چند انقلاب اسلامي ايران با احياي اسلام و تفکر اسلام سياسي، خود را در مقابل غرب و فشارهاي شديد نظام بين الملل قرار داد، اما همين امر غرب را در شناخت بهتر و جامع تر اسلام ترغيب کرد و مطالعات اسلامي و اسلام شناسي به سرعت جاي شرق شناسي را گرفت.
4.گفتماني که انقلاب اسلامي ايجاد نموده است، قادر به تبيين يک نظريه کلان سياسي مي باشد.(5)
بخش عمده اي از ادبيات مطالعات انقلاب اسلامي به بررسي ابعاد نظري و علل پيدايش و ظهور انقلاب معطوف شده است. نوشته هاي پژوهشگراني همچون اوليور روا، جيمز دو فرونزو، باري روزن، اسکاچيل، اسپوزيتو، همايون کاتوزيان، فرهاد کاظمي، سعيد امير ارجمند، حامد الگار و...در اين مجموعه قرار مي گيرند. بخش عده اي از نوشته ها نيز به سياست هاي ايران و تحولات داخلي ايران پس از انقلاب پرداخته و روابط جمهوري اسلامي ايران را با قدرت هاي بزرگ مورد بررسي قرار داده اند. غالب پژوهش ها به رفتار خارجي ايران و اعمال سياست خارجي آن پرداخته اند. بخش فوق با بيشترين تنگ نظري و نقد مواجه شده است. براي مثال نوشته هاي خليل زاد و فرهاد هاليدي به وضوح تحليل هاي يک جانبه اي از انقلاب ارايه نموده اند.(6)
برنارد هورکاد از ديگر ايران شناسان مشهور فرانسوي نيز در يکي از آثار خود، انقلاب اسلامي ايران را به لحاظ تأثيرات بيروني آن چنين ارزيابي مي کند: سرنگوني شاه ايران در 1979 عکس العمل هايي توأم با شگفتي و عدم درک و حتي شيفتگي را در سراسر جهان برانگيخت. برخي در انقلاب ايران طغيان اسلامي را مي ديدند که صلح جهاني را به خطر مي انداخت.(7)
انقلاب اسلامي ايران به تعبير مارکسيسم رودينسون «فسونگري اسلامي» را زنده کرده و حياتي دوباره بخشيد. سه تن از ايران شناسان فرانسوي در بخشي از کتاب ايران در قرن بيستم، انقلاب اسلامي را اين گونه ارزيابي مي کنند: «حداقل چيزي که در مورد انقلاب اسلامي ايران مي توان گفت اين است که اين انقلاب جايگاه عظيمي را در تاريخ پايان قرن بيستم به خود اختصاص داده است.»(8)
مولانا بشير الرحمن از رهبران مسلمان اهل سنت پاکستان، علاقه مردم پاکستان به انقلاب اسلامي ايران را چنين توصيف مي کند: «هر روز که از انقلاب شکوهمند اسلامي ايران مي گذرد، مردم ما علاقه بيشتري به آن پيدا کرده و بيشتر شيفته اين انقلاب مي شوند.»
مولانا بشيرالرحمن اهميت اين انقلاب و علت علاقه به آن را «احياي اسلام و پياده کردن احکام اسلام» ذکر مي کند. به اعتقاد او انقلاب اسلامي ايران و رهبر آن حضرت امام خميني (ره)، راهي را به مسلمين جهان نشان دادند تا آن را بپيمايند و به هدف خود که نجات يافتن از زير يوغ ابرقدرت ها است برسند.(9)
ريچارد کاتم بحث قابل تأملي دارد مبني بر اينکه مي توان امام خميني را به عنوان يک مؤمن واقعي که هيچ برنامه عملياتي اي ندارد و به داشتن يک ايدئولوژي مي بالد، مورد ملاحظه قرار داد؛ با وجود اين، او نشان مي دهد که رهبر ايران براي پيدا کردن متحد تا چه حد عملگرايي سياسي پيش مي گيرد؛ نمونه آن حمايت ايران از حکومت غير ديني حافظ اسد در سوريه است؛ به رغم آنکه رژيم اسد به سال 1982 اعتراض کنندگان بنيادگراي مسلمان در [شهر] نحماء را با بي رحمي سرکوب کرد...چرا ايراني ها با تأکيد بر تعبير خاص خود از رستگاري اسلامي، دشمنان بسياري در ميان دولت هاي اطراف خود به وجود آورده اند. شايد سودمند باشد که متغيرهاي ايدئولوژيک را، نه به عنوان تعيين کننده رفتار واقعي بلکه به مثابه زمينه ساز ايمان تلقي کنيم که بر پايه آن از يک رشته کارها، پرهيز مي شود. از اين ديدگاه، روشن تر مي شود که چرا رهبران ايران پيشنهاد برقراري رابطه خوب با اتحاد شوروي را تا هنگامي که نيروهاي آن کشور در افغانستان بودند رد کرد و همچنين چرا مسئله افغان ها موجب نشد تهران ائتلافي بر ضد شوروي برپا کند.(10)
جيمان تقوي اگرچه شرحي واقعي ارايه مي دهد، ولي خاطرنشان مي کند که عوامل ايدئولوژيک در جريان جنگ ايران و عراق و در مسئله با اهميت تري مانند مشروعيت رژيم، اهميت داشته است.
ريچارد کاتم يک گام به جلو بر مي دارد و استدلال مي کند؛ رژيم هاي ايران در گذشته روابط ضعيفي با دو قدرت بزرگ خارجي که براي نفوذ در سياست و سياستگذاران ايراني با يکديگر رقابت مي کردند، داشتند؛ رژيم مذهبي درباره اين الگوي تاريخي جار و جنجال راه انداخته و رويکرد و اخلاقي ستيزه جويانه را نسبت به هر دو در پيش گرفته است.
ويليام بي کواندت نشان مي دهد که نخبگان عربستان سعودي از تهديد ايران مبني بر صدور انقلاب، هم خشمگين هستند و هم مي ترسند. مضحک تر آنکه، سعودي ها از لحاظ تاريخي، خود را رهبران بزرگ اسلامي در منطقه مي انگارند، ولي واکنش آنان در برابر رويدادهاي آن طرف خليج [فارس] گوياي آن است که نقش قدرتمندي که رهبران ايران پيدا کرده اند، بينش اخلاقي آنها را درباره جهان تحت الشعاع خود قرار داده است.(11)
از نظر نيکي کدي انقلاب ايران احتمالاً تنها نمونه نوين از يک جنبش مذهبي احياگري است که موفق شده قدرت را به دست گيرد. اين انقلاب به رغم مشابهت هايي که با جنبش هاي احياگري پيشين دارد، در برخي زمينه ها بي همتاست. به دلايل زير، روحانيت شيعي ايران (و نه همتايان سني آنان) قدرت تاکتيکي انطباق را دارند:
1.اصول مهدويت دکترين امامت؛
2.استقلال مالي روحانيت؛
3.وجود حق روحانيان بلند مرتبه براي قضاوت مستقل از حکومت؛
4.اجبار مؤمنان براي پيروي از يک مجتهد در شعائر و احکام [شرعي].
اکثر موارد فوق تحت تأثير عقايد قرار دارند و اين نيز مثال ديگري از اهميت عقايد، ارزش ها، استنباطات و نمادهاي فعاليت هاي اجتماعي شيعه مي باشد.
حاصل سخن آنکه نويسندگان اين مقالات به روابط خارجي ايران پرداخته اند و به طور ضمني نشان داده اند که ايدئولوژي يک عامل مهم در پويش سياسي ايران بعد از 1979 بوده است و نتيجه گيري کرده اند که ايدئولوژي در بحران قرار دارد.(12)
نيکي آرکدي در مقاله خود تحت عنوان «احياي مجدد اسلام در گذشته و حال با تأکيد بر ايران» در خصوص احياي اسلام اينگونه مي نويسد:
عامل ثابت ديگر انقلاب اسلامي که آن را به جنبش هاي احياگري اسلام پيوند مي زند، جاذبه ضد امپرياليستي انقلاب است. علاوه بر اين انقلابيون استدلال مي کنند که احساسات ضد اسراييلي در ايران بيش از آن حدي است که اکثر خارجي ها درک مي کنند. من شاهد نخستين مراسم سالانه «روز قدس» در چهارمين جمعه ماه رمضان بودم. جمعيت داخل و اطراف دانشگاه تهران حدود دو ميليون نفر برآورده مي شد. پلاکاردهاي [امام] خميني و عرفات علي الظاهر از زماني که عرفات به عنوان خيانتکار معرفي شده، تغيير کرده است؛ ولي به نظر نمي رسد که احساسات ضد خشونت آميز براي پس گيري بيت المقدس و ساحل غربي رود اردن فروکش کرده باشد.(13)
به نظر مي رسد که احساسات ضد امپرياليستي که اکنون متوجه ايالات متحده امريکا و اسراييل است، در هر يک از کشورها و در درون جنبش هاي احياگري و انقلاب اسلامي، از آغاز احياگري نوين اسلامي تاکنون، به عنوان يک خصلت باقي مانده است. اگر رهبران اسلامي حاکم بيش از [رهبران] غير مذهبي به مشکلات مردم خود بپردازند، مي توان انتظار داشت که دست کم در جايي که احياگران مزه قدرت را چشيده اند [جنبش] احياگري رو به افول گذارد ولي تا زماني که اقتصادها و فرهنگ هاي بومي متحول شوند و به تدارک نيازهاي اساسي اکثريت مردم و نيز کاهش هژموني نيروهاي خارجي بپردازند پديده احياگري ممکن است همچنان در غليان باشد.(14)
بر عکس مذهب سني، شيعه در فرآيند شکل گيري خود امکان پرورش مفهوم رهبري آرماني را به وجود آورده است. آرمان انتزاعي امام غايب (يعني اين پندار که دوازدهمين جانشين حضرت محمد (ص) نمرده بلکه غايب است) توانسته يک دليل اصولي براي اعتراض اجتماعي ــ سياسي بر ضد نظم حاکم به دست دهد.(15)

پي نوشت:
 

1.همان، ص 23.
2.همان، ص 25 ــ 23.
3.همان، ص 29 ــ 28.
4.رک: يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب.
5.منوچهر محمدي، همان، ص 35 ــ 34.
6.همان، ص 37.
7.همان، ص 43.
8.همان.
9.همان، ص 48.
10.باري روزن (گردآرونده)، انقلاب ايران: ايدئولوژي و نمادپردازي، ترجمه سياوش مريدي، «ايدئولوژي و انقلاب ايران»، شاهرخ اخوي، تهران، باز، 1379، ص 16 ــ 15.
11.همان، «ديدگاه هاي عربستان صعودي درباره انقلاب ايران»، ويليام بي کواندت، ص 93 ــ 79.
12.همان، ص 27 ــ 16.
13.باري روزن (گردآورنده)، همان، «احياي مجدد اسلام در گذشته و حال با تأکيد بر ايران»، نيکي آرکدي، ص 53 ــ 52.
14.همان، ص 53 ــ 52.
15.باري روزن (گردآورنده)، همان، «اسلام شيعه به عنوان ايدئولوژي کارکردي در ايران»، منگول بيات، ص63.
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.