مجاهدت در راه دين

نکته: سلوک نه به جهد و کوشش است بلکه به عطا و بخشش است، نه به طاعت است بلکه توفيق و عنايت است، نه به رنگ و پوست است بلکه به عنايت دوست است. يکي آفتاب خواست و نيافت، ديگري خفته بود برو تافت ( 32) يکي مي دود و نمي رسد، يک خفته، به او مي رسد.
پنجشنبه، 13 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مجاهدت در راه دين

مجاهدت در راه دين
مجاهدت در راه دين


 






 

تعريف مجاهدت
 

نکته: بدان که هيچ راهي که آدمي در وي قدم زند، نيکوتر و پاک تر از مجاهدت نيست و مجاهدت، مخالفت با هرچيزي است که ميل نفس بر آن باشد. (1 )

سعي و کوشش
 

نکته: اهل حکمت: را اعتقاد بر اين است که ترقي روحاني انسان، به سعي و کوشش او بستگي دارد و هرکس علم و طهارت و تقوايش بيشتر باشد به مرتبه بالاتر دست پيدا مي کند. ( 2)

جديت در سير و سلوک
 

توصيه: سير راه حق عزيز است و گران مايه ( 3) دو عالم در برابر اين، به پر پيشه اي نيرزد. آن دم که عزم اين کار کني بينديش که با اين کار هيچ کار شريک نتوان کرد؛ اين کار را غيرتي است که غير خود بر نپذيرند. هرکه اين کار را خواهد، بايد که دل از خود و دو گيتي برگيرد. با شريک کردن هيچ چيزي در اين کار راه کوتاه را بر خود دراز مکن که ارزش اين کار از همه کارها بيش آيد. ( 4)

آخرت بدون مجاهدت به دست نيايد
 

حکايت: حکيمي يکي را پرسيد: تو دنيا را چگونه مي طلبي؟ گفت: به جهد تمام. گفت: آنچه مطلوب است مي يابي؟ گفت: ني حکيم گفت: دنياي فاني را با چندين جهد مي طلبي، نمي يابي؛ عقباي باقي ( 5) را که در طلب او هرگز جهد نکرده اي چگونه خواهي يافت!؟ ( 6)

کوشش، شرط لازم اما ناکافي
 

حکمت: ابوسعيد گفته است: هرکس گمان برد که به کوشش به معبود توان رسيد رنجي کشيده بيهوده؛ و هرکه تصور کرده که بي کوشش به حق تعالي توان رسيد، جز راه خيال نپيموده.

از رنج، کسي به گنج وصلت ( 7) نرسيد
وين طرفه که بي رنج، کس آن گنج نديد

هرکس که دويد، گور ( 8) نگرفت به دشت
ليکن نگرفت گور جز آنکه دويد ( 9)

دوام مجاهدت
 

توصيه: مجاهده از ميان برمگير. اگر مشاهده مي طلبي، بدان که مشاهده ( 10) نه بهاي مجاهده است؛ بلکه مشاهده بر اندازه مجاهده است. (111)

غنيمت دانستن وقت
 

توصيه: وقت را درياب و در آن، به تکميل ( 12) خود بشتاب که عبادت فوت شده قضا دارد و فوت وقت از نظر نيک بخت عمر سخت تر آيد؛ چون آن جدا ماندن از خالق است و اين جدا شدن از خلايق.

هرکه قدر نقد وقت خود شناخت
بر فراز آسمان مرکب بتاخت

و آن که غافل زيست از ادراک وقت
غافل جاهل بود برگشته بخت ( 13)

توصيه: تمامي عمر و زندگاني گرامي را صرف رسيدن به خواسته ها و مقاصد پايدار کن و به جز کسب کمال به چيزي مپرداز تا از اصحاب اليمين ( 14) باشي، نه از اصحاب الشمال ( 15) و از مقربان ( 16) شوي، نه از مخلّفان ( 17) و از نزديکان و آشنايان، نه از دوران و بيگانگان؛ و از آزادگان، نه از گرفتاران.

اين چنين عمر عزيز بي بها
مي دهي اش بي عوض هردم چرا!؟!

غبن ( 18) نايد مر تو را اي مرد کار؟
گل دهي از دست و بستاني توخار؟!

بي شمار و بي حد و بي عد ( 19) شود
عمر ده روزه که در طاعت رود ( 20)

سخت کوشي اخروي
 

توصيه: اي عزيز! آدمي هرچند سعي کند در راندن شهوت و غضب و آرايش، در خوردن به گار و در جماع به خوک و در خدعه و تزوير به ميمون و در درندگي به سگ نتواند رسيد و ديگراني هستند که در اين باب از وي پيش خواهند بود. پس بايد که بجوشي ( 21) و بکوشي و بخروشي ( 22) و ننوشي و نپوشي تا با ملائکه مقدسه و فرشتگان متعالي در علم و معرفت و کمال و جمال شريک شوي.

آدمي زاده طرفه معجوني ( 23) است
کز فرشته سرشته وز حيوان

گر کند ميل اين، شود به از اين
ور کند ميل آن، شود کم از ان ( 24)

کاشتن براي آخرت
 

توصيه : تا در اين جهان گذران هستي بايد کوشش کني و توشه و اسبابب را که شايسته سراي جاودان است برداري؛ که آن جهان باقي، برتر از اين جهان فاني است و سرمايه آنجا را بايد از اينجا بجويي که اين جهان همچون کشتزاري است که در آن بايد کشت کني و محصول خويش را چه نيک و چه بد برداشت کني و هيچ کس ثمره کار خود را در کشتزار نمي خورد، بلکه در شهر و سراي خويش مي خورد و شهر اين دنيا، جهان آخرت است. (25)

تلاش به جاي مريد و مرادي
 

حکايت:

شبلي ( 26) آنکه که شد درين ره صيد
بود روزي به نزد پير، جنيد

ديده ها کرده بر دو رخ چو دو جوي
يا مرادي و يا مرادي گوي ( 27)

پير گفتش خموش باش خموش
بر ره او برو، سخن مفروش

بر در او سخن فروشي نيست
در رهش بهتر از خموشي نيست

بگذر از قال و حال ( 28) پيش آور
قال قيد است، زو سبک بگذر( 29)

آن کساني که بسته حالند
بر گذشته زقيل و از قالند( 30)

در مناجات بي زبانان آي
هرچه خواهي بگو و لب مگشاي

بگذر از قال و گفته هاي محال
ذره اي صدق بهتر از صد قال

گر مراد تو اوست خود داند
پس اگر نيست، اينت نستاند ( 31)

سلوک به عنايت است
 

نکته: سلوک نه به جهد و کوشش است بلکه به عطا و بخشش است، نه به طاعت است بلکه توفيق و عنايت است، نه به رنگ و پوست است بلکه به عنايت دوست است. يکي آفتاب خواست و نيافت، ديگري خفته بود برو تافت ( 32) يکي مي دود و نمي رسد، يک خفته، به او مي رسد.
الهي، عاجز و سرگردانم، نه آنچه دام دارم و نه آنچه دارم دانم ( 33)

جهد طالبان و عنايت او
 

توصيه: جهد طالبان نگر وعنايت او، رغبت راغبان ( 34) نگر و هدايت او. اندکي مي کوش تا ياري اش بيني، اندکي بخواه تا گشايش بيني. رغبت در اين کار چندان کم مکن که رغبت دنيا بر دنياپرستان از رغبت تو در دين بيش باشد. در دنيا تخم طاعتي بپاش که مزرعه آخرت است، هشيار و بيدار باش که جاي عبرت است. بيدار باش که کاروان بر سر راه است، اگر از پسينه ( 35) واپس ماني مرا چه گناه است؟ با دشمن همنشيني مکن که دوست نمي پسندد، تن در طلب دنيا مدار که اجل بر تو مي خندد. بر اين درگاه نياز آر تا از تو نيازارند. ( 36)، هيچ دلي را رنجور مکن که رنجور واشمرند. ( 37)

همه چيز را از توفيق حق دانستن
 

دولت ( 38) يافتي، به ناز دار! نعمت يافتي، شکر گزار! حشمت يافتي، قيمت بشناس! علم يافتي، قدر بدان! در عمل توفيق يافتي، مداومت نماي بر آن؛ يعني طاعت را به توفيق الله دان تا به راه آيي ( 39)

جز به فضلش به راه او نرسي
ورچه در طاعتش قوي نفسي ( 40)
 

پي نوشت ها :
 

1- مناقب الصوفيه، صص 52 و 53.
2- انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل) ص41.
3- گران مايه: نفيس، گرانبها
4- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص 219.
5- عقباي باقي: آخرت که باقي مي ماند.
6- سلک سلوک، ص61.
7- وصلت : وصال، پيوستن، در اينجا پيوستن به خدا منظور است.
8- گور: گورخر.
9- بازنويسي بهارستان جامي، ص 36 و 37.
10- مشاهده: ديدار ديدار حضرت حق.
11- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص232.
12- تکميل: به کمال رسيدن.
13- حسن دل، صص139 و 140.
14- اصحاب اليمين: اهل صلاح، نيکوکاران
15- اصحاب الشمال: اهل گناه، بدکاران.
16- مقربان: نزديکان، کساني که نزديک خدا شده، محبوب او باشند.
17- مخلّفان: رانده شدگان، راند شدگان از درگاه حق.
18- غبن: زيان، افسوس، دريغ.
19- بي عد: بي شمار.
20- حسن دل، صص 37 و 38.
21- جوشيدن، در تکاپو وتلاش بودن.
22- خروشيدن: فرياد کردن، ناله سر دادن.
23- طرفه معجون : آميخته اي شگفت آور.
24- اگر بخواهد مي تواند از فرشته برتر شود و اگر بخواهد مي تواند از حيوان پست تر شود؛ حسن دل، صص 29 و 30.
25- پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، صص 8 و 9.
26- ابوبکر شبلي از زاهدان قرن چهارم.
27- در حالي که پيوسته مي گفت: اي مراد من.
28- قال: گفتن به زبان، حال: شور و شوق دروني.
29- گفتار، بند است زود آن را بگذار.
30- قيل و قال: گفت و گو.
31- اين را از تو نمي پذيرند؛ خلاصه حديقه (برگزيده حديقه الحقيقه) صص107 و 108.
32- تافت: تابيد.
33- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، صص 140 و 141.
34- رغبت: خواهش. راغب: خواهنده، آرزومند.
35- پسينه: آنکه از همگان عقب تر است.
36- نيازارند: آزرده نشوند.
37- ... که در روز قيامت داد و رنجوران را از ستمگران بازستانند؛ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج 1، صص 223و 224.
38- دولت: کامراني و شادکامي.
39- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص106.
40- خلاصه حديقه (برگزيده حديقه الحقيقه)، ص24.
 

منبع:نشريه گنجينه، شماره 83



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط