معاد شناسي (4 )
پس از مرگ
شب اول قبر
حساب و کتاب
هرکه را شفاعت انبيا و علما و بزرگان دين شامل شود عفو کنند. و هرکه را شفاعتگر نبود به دوزخ برند و بر مقدار گناه عقوبت کنند و به آخر به بهشت آورند، اگر ايمان به سلامت بدان جهان برده باشد. (3)
قيامت
و آنگاه همه را بر صراط گذر فرمايند، و صراط باريک تر از موي و تيزتر از شمشير بود. هرکه در اين عالم بر راه راست و صراط مستقيم ايستاده بود، به آساني بر آن صراط بگذرد و هرکه در اين جهان بر راه راست و صراط مستقيم نايستاده بود و راه راست ندانسته بود و نافرمانبرداري کرده بود بر صراط راه نيابد و به دوزخ افتد. و بر صراط همه را نگاه دارند و بپرسند از هرچه کرده باشند. (4)
انواع بهشت و دوزخ
نکته: اي دوست! اخلاق نيک، بهشتي است بسيار وسيع و فراخ و خوش، و اخلاق بد دوزخي است به غايت تنگ و ناخوش. و لذت اخلاق نيک در مقايسه با لذت علم و معرفت مانند قطره و بحر است. لذت فهميدن بسيار شيرين و خوش است؛ چنان که شهوت هاي بدني و لذت هاي جسماني به لذت فهميدن نمي رسد. دانستن حقيقت اشيا و امور و شناختن خويشتن و خدا، لذتي عظيم است. همچنين هر بهشتي که در مرتبه بالاتر قرار دارد خوش تر و لذت بخش تر است. و هر دوزخي که در مرتبه فروتر و پست تر قرار دارد، دردآورتر و بدتر است. (8)
حضور خداوند بهشت عاشقان
آخرت ادامه دنيا
نکته: اي دوست! هر لذت و خوشي و راحتي که فردا در بهشت خواهد بود، نشانه و نماد آن امروز در تو وجود دارد و همچنين هر رنج و عذاب که فردا در دوزخ خواهد بود امروز نشانه و نماد آن در تو موجود است. (11)
نکته: چگونه است حالت کسي که جمله دوستان او از وي ببرند، و هرچيز که دلش بدان ميل دارد، و دوست دارد، نيابد؛ و آنچه در آن عالم او آن را بخواهد؛ بدان سبب بدو آشنايي ندارند؛ و نيز اين عالم را و اهل و متاع آن عالم را خود نتواند ديدن، زيرا که چشم اين عالم، عقل معني بين است واو ندارد.
و از بهر اين است که پيغامبران (ص) اتفاق کرده اند که هرکسي در اين جهان چشم و دلش نابينا بود، در عالم آخرت او را نابينا انگيزند. پس حال اين شخص در آخرت همچنان باشد که:
هست آنچه نخواهم، آنچه مي خواهيم نيست
اکنون همه هست و نيست اين است مرا
و اگر کسي اين حالت را نيک بينديشد، و از آن غافل نباشد، او را پرواي خواب و خور نماند، و به جز آخرت به هيچ چيز ديگر مشغول نشود؛ چنان که خواجه سعدي شيرازي گويد:
گر تو به خود و به حال خود در نگري
بر خود همه پوست همچو جامه بدري
در خوردن نان و آب، بيني که همي
جز زهر نياشامي و جز خون نخوري
و اگر اين چنين شخصي را قوت عقل باشد، و سعادت عقل تصور کرده باشد، و کمال عقل را باشد به سبب مشغولي به محسوسات فرو گذاشته، پس عذاب او دو چندان باشد: يکي عذاب فراق دوستان و يکي عذاب فروماندگي از دريافتن راحت و لذت عقل.
و از اين است که پيغامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده است: سخت ترين عذاب هاي آخرت عذاب عالمي باشد که به علم خود کار نکرده باشد.
اين است بيان آتش روح سوز جان گداز (12).
بهشت نقد
نکته: و از جمله صفت هاي حق تعالي يکي آن است که هرچه خواهد بباشد، و چندان که به حق تعالي از راه صفت نزديک تر شود توانايي بر آنچه مي خواهد در وي زيادت مي گردد. و معني بهشت همين است که آنچه خداي خواهد، باشد، و آنچه نخواهد، نباشد. و شکي نيست که منتهاي راحت بيش از اين نتواند بود. (14)
دوزخ گران تر از بهشت!
ماهيت آتش دوزخ
و در قرآن و حديث شرح آن دوزخ به غايت تمام است که انواع عذاب از مار و کژدم و گرسنگي و تشنگي و گرزهاي آهنين و آتش و بادهاي سرد در وي هست. حق تعالي ما را از عذاب آخرت نگه دارد، و دوستي دنيا از دل ما بيرون کناد! که سبب عذاب آخرت جز دوستي دنيا نيست.
نکته: ببايد دانست که راحت آخرت به دوگونه ثابت شده است:
يکي به ظاهر سخن پيغامبران (صلي الله عليه و آله) و آن، بهشت جسماني است.
و دوم بنا بر دليل و برهان عقل و انديشه هاي درست که دانايان حقيقت جوي را حاصل شده است.
و مستند اين انديشه ها آن بودکه ايشان به قرآن و حديث قناعت کردند؛ زيرا از پيغامبر صلي الله عليه و آله) شنيده بودند که سخن حق تعالي و سخن ما ظاهري و اندروني دارد، و به تفکر به مغز سخن ها توان رسيد. اين عبادت ظاهر است چنان که پيغامبر (صلي الله عليه و آله) فرموده است: انديشه کردن يک ساعت بهتر از عبادت يک ساله. پس ظاهر ايمان قبول کردند و مغز آن را طلب کردند، و رحمت حق تعالي سعي ايشان را ضايع نکرد، و به مقصودشان رسانيد. و آن نيز هم به برکت راهنمايي و پيروي پيغامبران دانستند. و مرا در اين معني بيتي چند است:
هر در که زبحر جان برون آوردند
در حقه (16) صورتش تجلي کردند
جز حقّه درّ با دل ظاهر نرسيد
معني طلبان راه بدان در بردند (17)
احوال اهل قبور
حکايت: دوستان پاک و عزيزان خاک دعاي تو را جويانند و به زبان حال گويانند که اي جوانمان غافل، کو از بهر شمع شب گور نفقه اي يا از براي امان روز قيامت صدقه اي؟ مي بيند که در خاک چون خفته ايم و چهره در نقاب نهفته ايم و هريک ماه دو هفته ايم و به هفته اي (24) از ياد شما رفته ايم. اکنون ما را نه باليني نه فراشي (25) نه قماشي، نه نقرهاي نصه صرّه اي (26)، نه وجوهي نه شکوهي، نه عزيمتي نه غنيمتي، نه سامان نطقي و ندايي به زبان تقريري (27) و ادايي، حاصلاً کيستيم و چيستيم؟ بهره ما از دنيا حرمان ست (28) و گوشت و پوست ما نصيب کرمان است. وقتي که ما را امکان بود و چوهر در کان بود، نکرديم خيري و نچستيم سيري. در پريشاني افتاديم و بر همان جان داديم. اگر نداريد جنون، در ما نگريد اکنون، که روح هريک مي ارزد و اشک حسرت مي بارد پژمانيست (29) در پرده ها و پشيمانيست در کرده ها. روي آوريد و به راه و در حال ما کنيد نگاه، که نه از نام ما خبريست و نه از اجسام ما اثريست. تن هاي ما ريزيد، اشخاص ما پوسيد، سرهاي ما کوفته، مقبرهاي ما ناروفته. خان و مان ما خراب و مکان ما تراب (30) در بستر ما ديگري نايب، و يتيمان ما از خانه غايب. ابروي خميده ما هلاک، نرگس دو ديده ما به خاک. عقيق لبان ما به گرد آميخته، درّ دندان ما در لحد ريخته، بلبل فصيح، زبان فرو بسته، حقه ياقوتين دهان در هم شکسته. طرّه طرّار ما باده برده، لاله رخسار ما خاک خورده. مرغ روح از ما رميده، و خاک حسرت از تربت ما دميده، به باد دهان و به ياد زبان خرسنديم. ما در خاک تيره در بنديم و شما در خواب: «انّ في ذلک لعبره لاولي الالباب» (31)
پي نوشت ها :
1- نصيحه الملوک، صص 10 و 11.
2-عاصي: معصيت کار، گناه کار.
3- نصيحه الملوک، ص12.
4- همان، ص 11.
5-آنچه مانع از ديدار جمال الهي مي شود.
6- کشف : کنار رفتن پرده از جمال حضرت حق.
7- انسان کامل(بازنويسي الانسان الکامل)، ص110.
8- همان، ص111.
9- سلک سلوک، ص110.
10- انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل)، ص127.
11-همان، ص 78.
12- گشايش نامه، ص226و 227
13- همان، ص 231
14- همان.
15- سلک سلوک، ص 27.
16-حقّه: جعبه جواهرات
17- گشايش نامه، صص 227 و 228.
18- روز دين: روز قيامت.
19- بوته: ظرفي گود که زرگران شيشه را در آن گذارند و در کوره قرار دهند تا ذوب شود. در اينجا آتش دوزخ منظور است.
20- زرد اندود: آغشته به زر.
21- چندن: صندل.
22- خلاصه حديقه (برگزيده حديقه الحقيقه)، ص146.
23- سلک سلوک، ص115.
24- ماه دو هفته: ماه کامل، قرص تمام ماه.
25- فراش : گستردني
26- صرّه اي: کيسه زر و سيم.
27- تقرير: بيان.
28- حرمان: بي بهره گي.
29- پژمان : اندوهگين
30- تراب : خاک
31- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج2، صص 588-589.