استادان شهيد آيت الله سيد حسن مدرس(2)
2. جهانگير خان قشقايي
«جهانگير خان، عالم جليل و فاضل نبيل، بزرگي در معقول و منقول و عرفان به كمال اتقان. نژادش از كيخازادگان دهآقان و در 40 سالگي براي پرداختن به شغلي از ايل خود به شهر اصفهان آمد، هواي مدرسه صدر و عزت علم را قدر دانسته، ترك شغل مرجوع نموده و تعلم حكمت و فقه و رياضت را پيشه گرفته و به تجرد و تحفظ مراتب خود ساعي شده و در علم و عمل به جايي رسيده كه از اقطار بلاد به حوزه ي درسش آمدند. او قريب 80 سال عمر نمود. هيچ گاه كلاه پوست را به عمامه تبديل ننمود، مگر در امامت جماعت كه شال بر سر مي پيچيد. اين حقير در سنه ي 1319 كه از حج بيت الله مراجعت كردم به اصفهان رسيدم، چنان به خاطرم مي رسد كه به آن مدرسه رفتم. آن مرحوم را ديدم كه با كلاه پوست در يكي از حجرات نشسته بود و فضلا دور او احاطه كرده بودند و مشغول تدريس بود. ايشان در سنه ي 1328 رحلت فرمودند.»(7) كه اين محدث جليل، او را ديده ولي آن را حواله به خاطرش نموده است. و اين است معني دقت در نقل خدمت عملي به خلق! اين نوشته ي محدث قمي هم موردي ديگر از نوشته معاصران جهانگيرخان است كه مأخذ مقيدي است. استاد فقيه، علامه شيخ آقا بزرگ تهراني در اعلام الشيعه مي نويسد :«شيخ جهانگيرخان قشقايي (1328 1243) پسر محمد خان قشقايي اصفهاني، دانشمندي بزرگ و فقيهي بارع از اعاظم حكما و بزرگان فلاسفه است. در سال 1243 در قريه ي ده آقان از نواحي اصفهان متولد شد، و همان جا پرورش يافت. پاره اي از مبادي علوم را از فضلاي آنجا آموخت و به كسب وامور كشاورزي علم پرداخت. پس مقدمات علمي و درس معقول و منقول را از فضلاي اصفهان فرا گرفت.
علوم عقلي را از شيخ محمدرضا قمشه اي و علم فقه را از شيخ محمد حسن نجفي آموخت تا آن كه به بالاترين درجات علمي رسيد. او بيشتر شوق به تحصيل فلسفه داشت، به همين جهت آن را به خوبي فرا گرفت و معضلات آن را حل كرد تا جايي كه در زمان خود، حكيم بلامنازع بود. نامش در همه جاي ايران طنين افكند و طالبان از نقاط مختلف براي تحصيل فلسفه به درگاهش روي آوردند. او به علاوه در فقه واصول هم تبحر داشت و مهارت به هم رسانيد. در مدرسه ي صدر اصفهان نزديك به چهارسال فقه و اصول و رياضيات و حكمت و غيره را تدريس مي كرد و گروه زيادي از فضلا و طلاب از محضرش برخاستند. بسياري از علما و حكما پس از وي نبوغ و تفوق او را معترف بودند و به شاگردي و تحصيل در محضر وي افتخار مي كردند. جهانگير خان در نزد عموم طبقات موجه وموثق بود. وقتي به نماز جماعت مي ايستاد، اصناف مختلف مردم به او اقتدا مي نمودند. نماز جماعت وي از بزرگ ترين مناظر ديني اصفهان بود. با همه ي تبحري كه در علوم و جلالت قدر و مقام والايي كه داشت، سر و وضع روز اول را تغيير نداد. عكس او كه در كتاب ها چاپ شده، اين معني را نشان مي دهد. او موقع اقامه ي نماز، عمامه ي كوچكي به سر مي بست، آن هم نظر به استحبابي كه دارد.
جهانگيرخان تمام دوران حياتش را به تدريس و افاده ارشاد و عبادت گذرانيد تا اين كه در شب يكشنبه سيزدهم ماه رمضان سال 1328 وفات يافت و در تخت فولاد اصفهان، پشت تكيه سيد محمد ترك مدفون شد. از آن زمان تاكنون مرقد شريفش زيارتگاه اهل علم و فضل و ادب و عرفان و سلوك است. سنش در روزي كه فوت شد هشتاد و پنج سال بود. در اين مدت او نه دوستي براي خود گرفت و نه زن و بچه اي داشت و هرگز هم به اين فكر نيفتاد. او داراي تأليفاتي است از جمله شرح نهج البلاغه كه چاپ شده است.(8) به علاوه اشعاري به فارسي دارد و در آن بسياري از آراي حكمي خود را آورده است. جماعتي از ناموران اهل ادب به فارسي و عربي در رثاي او شعر گفتند. جمعي هم از جمله شاگردش، مؤلف شمس التواريخ (9) در آن كتاب صفحه 33 شرح حالش را نوشته است. نيز در فوائد الرضويه صفحه88 و فارسنامه ناصري جلد دوم صفحه 313، تاريخ اصفهان صفحه 103، دبستان الفرصه صفحه 137 و تذكره القبور صفحه 189 و غيره شرح حالش را نگاشته اند.»(10)
3. آخوند ملا محمد كاشاني
«آخوند كاشي، حكيم بزرگوار و فيلسوف مع الاطلاق، مرحوم آخوند ملا محمد كاشي، از نوادر اعصار و در علم و عمل و زهد و تقوي و تدريس حكمت علمي و عملي يگانه روزگار بوده، در كمتر زماني از زمانه براي او در بين علما و دانشمندان،مثل و مانندي مي توان يافت. در اوايل در مدرسه ي جده كوچك و در اواخر در مدرسه ي صدر ساكن بوده. حالات غريبه و حكايات عجيبه از او نقل شده و عموما به حد تواتر رسيده است. تقريبا مدت 84 سال عمر نمود و در اين مدت مجرد زيست تا سرانجام در روزشنبه 20 شعبان المعظم سال 1333 وفات يافت و در تخت فولاد، در جنب «لسان الارض» مدفون گرديد. پس از آن مرحوم، حاج محمد ابراهيم ملك التجار براي او تكيه اي احداث نمود و عده اي كثير از فضلا و دانشمندان و حكما و شعرا و ارادتمندانش در آن حوالي مدفون شدند كه بعد از اين به نام عده اي از آنها اشاره خواهد شد. در ماده تاريخ وفاتش جابر انصاري مي گويد:
طايري سر برون نمود و بگفت
زد محمد علم به قصر بهشت
عبارت لوح قبر آن بزرگوار چنين است، «فقير الحق اضعف خلق الله آخوند ملا محمد كاشاني.»(11) مجرد زيستن آخوند كاشي و دوستش، حكيم جهانگيرخان قشقايي اگر به علت نقص فني بوده ايرادي وارد نيست، ولي اگر با اختيار ازدواج نكرده اند، كاري نه تنها در خور ستايش نمي باشد كه قابل ايراد هم هست، به خصوص از كساني چون اينان از علماي دين و پيشوايان مسلمين. «عزب بودن» و مجرد زيستن فرد مسلمان درست بر خلاف فرمان خداوند متعال است كه مي فرمايد:
«و انكحوا الايامي منكم و الصالحين من عبادكم و امائكم، اين يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله، والله واسع عليم.» (12) و منافي است با سفارش اكيد رسول خدا (ص) كه فرموده است :«النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني.» (13) و «توالدوا و تناسلوا فاني اباهي بكم يوم القيامه ولو بالقسط.»(14)
عزب ماندن و ازدواج نکردن حكيم جهانگيرخان و حكيم كاشي تبعاتي هم داشته است. در رجال اصفهان آمده است، «آقا شيخ محمد حكيم خراساني (گنابادي) از حكماي معروف و بزرگان علم و حكمت و ساكن مدرسه صدر بود و در زمان حيات خويش مانند استادش آخوند كاشي زن اختيار نكرد و در نهايت زهد و ورع و استغنا زندگي مي نمود. وفاتش ذي حجه 1355 است.»(15)
اين شيخ محمد حكيم خراساني شاگرد جهانگيرخان هم بوده است، بنابراين نسبت از دو سو دارد اين باهنر. البته ممكن است بزرگان نظر به آيه بعد از آيه ي شريفه سابق داشته و بر اساس آن عمل كرده اند كه خدا مي فرمايد، «وليستعفف الذين لا يجدون نكاحاً» نمي يابند و دسترسي به ازدواج ندارند، عفت نفس پيشه سازند تا خداوند از فضل خويش آنها را بي نياز كند. در واقع آنها هم از گروهي بوده اند كه تخصيص خورده است، زيرا تا زماني كه آمادگي داشته اند زمينه اي فراهم نشده بود و همچنان با عفت نفس، روزگار كج مدارا را به سر آورده اند! نه اينكه در مجرد زيستن و ازدواج نكردن مقصر بوده اند. مهدي بامداد در شرح حال رجال ايران مي نويسد:
«آخوند ملا محمد كاشي از معارف علماي اصفهان در رشته حكمت و كلام و بسيار تندخو بوده است. مي گويند كه در نهايت زهد و ورع و استغناء طبع و بدون تأهل سال ها در مدرسه ي صدر اصفهان زندگاني مي كرده است. نامبرده در شعبان 133 قمري در اصفهان درگذشت و در تخت فولاد به خاك سپرده شد.»(16)آخوند ملا محمد كاشاني سال ها در مدرسه صدر اصفهان اقامت داشت و به تدريس معقول اهتمام مي ورزيد. وي از شاگردان آقا محمدرضا قمشه اي و ميرزا حسن نوري فرزند ملا علي نوري بوده است.مردي وارسته و از دنيا و مافيها گسسته، نه در عمر خود زن گرفت و نه در انديشه خانه و خانواده بوده است. شيخ حسن خان جابري انصاري كه از شاگردان اوست در تاريخ اصفهان مي نويسد، «هر نيمه شب، نمازي چنان به سوز و گداز مي خواند و بدنش به لرزه مي افتاد كه از بيرون حجره صداي حركت استخوان هايش احساس مي شد.»(17)
در تاريخ حكما و عرفا، جمعا 85 تن از شاگردان او را كه از حكما و فقها و علماي نامدار بوده اند، مي توان نام برد، از جمله آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله حاج آقا رحيم ارباب اصفهاني، ميرزا حسن مدرس طباطبايي زواره اي، شيخ محمد حكيم گنابادي خراساني، شيخ محمد رضا جرقويه اي، شيخ مرتضي قمشه اي، آقا ضياءالدين عراقي، ميرزا علي آقا شيرازي، شيخ محمود مفيد بيدآبادي، شيخ مرتضي طالقاني، حاج ميرزا حسين نائيني و از بزرگان آنها آيت الله شهيد سيد حسن مدرس.
4. شيخ مرتضي ريزي اصفهاني
دعاي كميل مرحوم شيخ مرتضي ريزي و انبوه جمعيتي كه پاي منبر او جمع مي شدند، تا سال ها بعد، حتي تاكنون هم در بين مردم اصفهان و علماي آن سامان زبانزد است. بايد آن مرحوم را پايه گزار دعاي كميل همگاني دانست. او در سايه احاطه علمي خود و زهد و تقوايي كه داشته است در خلال خواندن فقراتي از دعاي كميل با مواعظ نافذ خود خاص و عام را به مبدأ حقيقي نزديك تر مي كرد و تحولي چشمگير در همگان پديد مي آورد.
پي نوشت:
7. فوائد الرضويه، ج1، ص88.
8. اين را سيد عبدالحجه بلاغي در تاريخ نجف و حيره جلد اول، ص 82 نوشته است.
9. شيخ اسدالله ايزدگشسب، متولد 1303 و متوفي در 1366 ه.ق.
10. نقباء البشر، ج1، ص 344.
11. تذكره القبور يا دانشمندان و رجال اصفهان، ص 6.
12. آيه 32 سوره نور.«ازدواج كنيد... و اگر تهيدست باشيد، خداوند از فضل خويش شما را بي نياز مي كند و بدانيد كه خدا قدرتي وسيع دارد و از راز كار شما آگاه است.»
13. يعني ازدواج سنت من است، پس هر كس از سنت من سرپيچي كند، از من نيست.
14. يعني توليد و مثل و نسل زياد كنيد كه من در روز قيامت به شما مباهات مي كنم، هر چند سقط جنين باشد.
15. رجال اصفهان يا تذكره القبور، ص 48.
16. شرح حال رجال ايران، ص 237.
17. تاريخ اصفهان، ج3، ص74، به نقل از تاريخ حكما و عرفا ص 75.
18. تذكره القبور، ص 497.