مسئله ي خيال از ديدگاه ابن عربي (1)
چکيده
خيال در آثار ابن عربي به معاني متعددي به کار مي رود که از آن جمله است: ما سوي الله، مقام احديث، مقام واحديت، عالمي واسطه ميان ماديات، و مجردات، و قوه ي ادراکي خاصي که در انسان موجود است. اين نوشتار با رويکرد تحليلي در پي يافتن جامع مشترکي در ميان معاني مذکور است و سرانجام با رسيدن به کليد واژه ي «تجلي» خود را در رسيدن به اين هدف موفق مي يابد.
کليد واژه ها: خيال، عالم مثال، تجلي، تخيل، برزخ، قوس نزول و صعود.
مقدمه
باز هم تأکيد مي کنم: عالمي که اين حکماي اشراقي در آن به مکاشفه و تحقيق مي پرداختند کاملا واقعي است. واقعيت اين عالم، ابطال ناپذيرتر و منجسم تر از عالم تجربي است که واقعيت آن به واسطه ي حواس ادراک مي شود. بنابراين، بدون ترديد، نمي توانيم اين عالم را به نعت «خيالي» به معناي متداول کلمه، يعني غير واقعي و نامتقرر، وصف کنيم. (1)
سخن از خيال و عالم مثال، تاريخي به قدمت تاريخ فلسفه دارد. فارابي در مسئله نبوت در بيان کيفيت وحي و ارتباط نبي با عالم غيب، از مسئله ي خيال بهره مي گيرد؛ ابن سينا نيز بخش مهمي از مباحسش را به آن اختصاص مي دهد. فارابي با تفصيل نظريه ي ارسطو درباره ي رؤيا، کار خود را در مورد خيال آغاز نمود؛ ولي او ظهور صور خيالي را محدود به رؤيا ندانست، بلکه مشاهده ي صورت هاي خيالي را در عالم بيداري نيز امکان پذير دانست.
نزد سهروردي، سخن از خيال با بحث از طبقات عالم پيوند مي خورد؛ از اين رهگذر، خيال واسطه اي خواهد بود که از دريچه ي آن مي توان عالم مثالي را به نظاره نشست. ابن عربي از هر دو حيث وجودشناسي و معرفت شناسي در مورد اين عالم سخن گفته است. اين مقاله به بررسي هستي شناختي اين عالم مي پردازد. جست و جو در آثار مختلف ابن عربي داده هاي بسيار و در عين حال متفاوتي را در اختيار خواننده مي گذارد؛ به طوري که با جمع آوري آنها در کنار يکديگر، تصويري واضح و به دور از ابهام - لااقل در وهله ي نخست - امري دور از ذهن مي نمايد. نزد او، «خيال» کاربردها و معاني مختلفي دارد؛ گاهي عالم خيال واسطه ي حس و عالم عقل مي باشد و همان عالمي است که شخص در حالت خواب و رؤيا با آن مرتبط مي شود. گاهي نيز در کلمات او،خيال به هر آنچه جز خداوند باشد اطلاق مي گردد. کاربرد خيال به مثابه ي يکي از قواي ادراکي انسان، ساحت احديت حضرت حق و واحديت او، نمونه هاي ديگري از اين استعمالات فراوان است. نوشتار حاضر درصدد است با تکيه بر آثار ابن عربي ارتباطي بين اين معاني برقرار نمايد تا از وراي معنايي واحد به عبارات او نظر کند. بدين ترتيب، ابتدا به ارائه ي مستند اين معاني در تأليفات ابن عربي و سپس به تبيين مفهوم «تجلي» به عنوان آن جامع مشترک مي پردازيم.
اگرچه اين مقاله بر جنبه ي هستي شناسي خيال متمرکز است، مختصر اشاره اي به کارکردهاي خيال در حوزه ي معرفت شناسي بي فايده نيست. از اين لحاظ، علم الخيال يکي از مهم ترين ساحت هاي معرفتي است که نقش اساسي در کشف و شهود سالکان دارد. انسان با قوه ي خيال خود، با خيال منفصل مرتبط مي شود و از آنجا که اين وادي عظيم ظل و سايه ي عالم عقول است، بدين ترتيب ارتباط با اين ساحت نيز ميسر مي گردد.
کاربردهاي مختلف خيال نزد ابن عربي
کاربردهاي خيال در آثار ابن عربي متفاوت است. در همين خصوص، عبارات بسياري وجود دارد مبني بر اينکه خيال مطلق همان «عماء» است. توضيح اينکه در حديثي،از پيامبر درباره ي بودن خداوند قبل از خلقت سوال مي شود؛ حضرت در جواب از واژه ي «عماء» استفاده مي کنند. (3)
«عماء»، در لسان اهل عرفان، گاه در مورد مقام احديت به کار مي رود و گاه در مورد مقام واحديت. عماء به معناي ابر رقيقي است که ميان شخص ناظر و قرص خورشيد حائل، و مانع ديدن خورشيد مي گردد؛ يا ابري که حائل بين آسمان و زمين، و مانع تابش نور بر زمين است يا ابري که واسطه ي نزول برکات مي باشد. قيصري در شرح فصوص مي گويد: حقيقت وجود وقتي به شرط لا اخذ شود، نزد اهل عرفان، به مرتبه ي احديت (که جميع اسما و صفات در آن مستهلک است) ناميده مي شود و همچنين به آن جمع الجمع و حقيقه الحقايق و عماء هم گفته مي شود. (4)
ابن عربي در فتوحات مي گويد: درياي «عماء» برزخ بين حق و خلق است. در اين دريا «ممکن» به عالم و قادر و تمام اسماي الهي که در دست ماست اتصاف مي يابد و «خداوند» نيز به تعجب و بشاشت و خنده و سرور و معيت و بيشتر صفات کوني اتصاف پيدا مي کند؛ او را نزول است و ما را معراج. (5)
نزد ابن عربي، عماء اولين ظرفي است که کينونت حق را پذيرفته است. از نظر او همه ي موجودات در اين عماء ظاهر شده اند و خود اين عماء از نفس الرحمان منتشي شده است. مراد از نفس الرحمان وجود منبسط و هستي عام و فراگير است؛ زيرا رحمت رحماني حق، به معناي اعطاي وجود به همه ي موجودات به نحو عام است. او با استناد به حديث «کنز مخفي» مي گويد: مبدأ آفرينش، اشتياق ازلي خدا براي شناخته شدن است. براثر اين اشتياق، نفس الرحمان به وجود آمده و سپس «عماء» از آن حاصل مي شود. اين «عماء» را ابن عربي «حق مخلوق به» مي نامد؛ يعني از يکسو، حق است و جنبه ي بطون دارد و از سوي ديگر، خلق است و داراي جنبه ي ظهور . (6)
خيال به معناي ماسوي الله
امام خميني قدس سره در تبيين اين معنا که عالم وجود حقيقي ندارد، بلکه وجودش خيالي است، مي فرمايند:
لا وجود للظل اصلا فوجوده وجود خيال. فان الظل عدم تنور الحمل عن نور الميز ولکن يتخيل انه شيء مع انه ليس بشيء کالعالم يتخيل انه موجود و ليس بموجود عند التحقيق العرفاني الا کل شيء ما خلا الله باطل؛ (7) همان گونه که سايه، امر عدمي است و چيزي جز نبودن نور نيست، ولي چنان خيال مي شود که از زمره ي موجودات است، به همان نحو هم سراسر عالم، موجود نيست، بلکه اين گونه خيال مي شود که موجود است!
آنچه را ما عادتاً واقع مي ناميم، جهان محسوسي است که ما را احاطه کرده است. نيز تنها صورت هاي مشاهده شده در هنگام خواب را رؤيا مي ناميم؛ ولي نزد ابن عربي چنين نيست. نزد او همين جهان محسوس که ما در حال حاضر آن را تجربه مي کنيم، چيزي جز رؤيا نيست. ابن عربي با استناد به حديث مشهوري از پيامبر که مي فرمايند: «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا»، به اين مهم اشارت مي نمايد.
ابن عربي با اشاره به رؤياي يوسف عليه السلام چنين ادامه مي دهد که: يوسف در هنگام مشاهده ي تعبير خوابش فرمود: اين تأويل رؤياي من است که خداوند آن را محقق فرمود. اما به نظر ابن عربي،با ملحوظ نمودن حديث پيامبر، خواب يوسف خواب اندر خواب و خيال اندر خيال بوده است؛ چرا که اگر اين عالم دنيا - طبق حديث پيامبر - خواب و رؤيا باشد و بيداري حقيقي تنها پس از موت حاصل شود، رؤياي يوسف شبيه اين است که شخصي خواب بيند که خواب مي بيند. و البته او درک اين لطيفه را مخصوص شرافت محمديه مي داند:
فانظرکم بين ادراک محمد صلي الله عليه و آله و بين ادراک يوسف عليه السلام في آخره امره حين قال هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربي حقا... فانظر ما اشرف علم ورثه محمد صلي الله عليه و آله. (8)
اعلم ان المقول عليه «سوي الحق» او «مسمي العالم» هو بالنسبه الي الحق کالظل للشخص فهو ظل الله. (9)
در اين اصطلاح دوم، خيال همه چيز جز حضرت حق را در بر مي گيرد. ابن عربي گاهي واژه ي «سحر» را به عالم اطلاق مي کند، چنان که مي نويسد:
فالعالم کله سحر يخيل اليک انه حق و ليس بحق و يخيل اليک انه خلق و ليس بخلق، اذ ليس بخلق من کل وجه و ليس بحق من کل وجه. (10)
وجه خيال ناميدن ماسوي الله
الف) وجه اول، ناظر به تغيير و تبدلات عالم است. نظر او، وجود حقيقي، منحصر در وجود حق است و وجود عالم، مجازي و به عبارتي وهم و خيال مي باشد. او عالم را به اين جهت خيال مي داند که در نظر وي، ماهيت خيال عبارت است از: تبدل در هر حالي و ظهور در هر صورتي. و از آنجا که مطابق با اصول عرفان وي، عالم همواره در حال تبدل و تغير و حرکت و انتقال است، به آن خيال گفته مي شود. (11)
فکل ماسوي ذات الحق فهو في مقام الاستحاله السريعه و الطيئه فکل ماسوي ذات الحق خيال حائل و ظل زائل... تتبدل من صوره الي صوره دائما ابدا و ليس الخيال الا هذا.
عبارت ابن عربي در فتوحات صريحا گوياي اين است که چون عالم دائما از صورتي به صورت ديگر در تغيير و تکاپوست، از اين رو، خيال ناميده مي شود؛ چرا که خيال چيزي جز همين تغيير و تحولات نيست.
ب) وجه ديگري که براي خيال ناميدن عالم مي توان به آن اشاره نمود اين است که در برخورد با عالم، اين گونه به ذهن ما متبادر مي شود که گويي اين جهان، وجودي مستقل و قائم به ذات دارد؛حال آنکه چنين نيست و اين عالم در نسبت با خداوند نه تنها فقير و غير مستقل و محتاج است، بلکه عين ربط و فقر و احتياج مي باشد و هيچ گونه جهت استقلالي ندارد: «فالعالم متوهم ماله وجود حقيقي و هذا معني الخيال، اي خيل لک أنه امر زائد قائم بنفسه خارج عن الحق و ليس کذلک في نفس الامر.» (12)
ج) در وجهي که گذشت، عالم را از اين جهت خيال ناميديم که با ديدن عالم، اين گونه تخيل مي کنيم که عالم، قائم به ذات و خارج از حق است؛ حال آنکه چنين نيست. اکنون اين گونه مي گوييم که: عالم نه تنها قائم به ذات و مستقل از خداوند و خارج از حضرت حق نيست، بلکه حتي موجود هم نيست؛ از آنجا که ما خيال مي کنيم عالم موجود است، آن را خيال مي نامند: «کالعالم يتخيل انه موجود و ليس بموجود عند التحقيق العرفاني.» (13)
اکنون پرسشي مطرح مي شود و آن اينکه خواب دنيا از زمره ي کدامين رؤياهاست؟ آيا خوابي پريشان و واهي و به عبارتي اضغاث احلام است که هيچ گونه تعبير و تأويلي ندارد و يا از آن دسته خواب هاي حقيقي است که محتاج تأويل است و تعبير؟
پينوشتها:
* دانشجوي دکتري فلسفه ي اسلامي، دانشگاه شهيد بهشتي.
1. هانري کربن، مجموعه مقالات، جمع آوري و تدوين محمد امين شاهجوئي، ص 268.
2. محمود الغراب، الخيال عالم البرزخ و المثال، ص 18.
3. نصرالله حکمت، متافيزيک خيال در گلشن راز شبستري، ص 62.
4. عبدالرضا مظاهري، شرح نقش الفصوص، ص 91.
5. همان، 92.
6. نصرالله حکمت، همان، ص 61 - 66.
7. عبدالرضا مظاهري، شرح تعليقه ي آيت الله العظمي امام خميني بر فصوص الحکم ابن عربي، ص 321.
8. کمال الدين عبدالرزاق کاشاني، شرح فصوص الحکم، تصحيح مجيد هادي زاده، ص 250.
9. همان، ص 251.
10. محيي الدين ابن عربي، الفتوحات المکيه، ج 4، ص 151.
11. همان، ص 428.
12. کمال الدين عبدالرزاق کاشاني، همان، ص 256.
13. عبدالرضا مظاهري، شرح تعليقه ي امام خميني، ص 321.
منبع: ماهنامه علمي- ترويجي در زمينه علوم انساني معرفت شماره 155
ادامه دارد...
/ج