بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(1)

بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله ماجراي سقيفه به عنوان يکي از سياه ترين صفحات تاريخ رقم خورد و مقام الهي امامت به خلافت تبديل شد. جو وحشت و ترس، سکوت خواص و صبر صاحب ولايت، زمينه تصاحب جايگاه جانشيني رسول اکرم را توسط نااهلان فراهم آورد.
سه‌شنبه، 8 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(1)

بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(1)
بازتاب حمايت و دفاع حضرت فاطمه زهراعليها السلام از مقام ولايت در شعر معاصر فارسي(1)


 

نويسندگان:دکتر سيده مريم روضاتيان*
طاهره اسکندري**




 

 

چکيده
 

بعد از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله ماجراي سقيفه به عنوان يکي از سياه ترين صفحات تاريخ رقم خورد و مقام الهي امامت به خلافت تبديل شد. جو وحشت و ترس، سکوت خواص و صبر صاحب ولايت، زمينه تصاحب جايگاه جانشيني رسول اکرم را توسط نااهلان فراهم آورد.
اما تنها کسي که از هيچ فتنه اي نهراسيد و لحظه اي سکوت در برابر باطل را جايز نشمرد وجود نازنين حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بود. قيام ايشان، چنان صلاحيت نظام حاکم را زير سؤال برد که آنها را در منجلابي از ترس و رسوايي مدفون ساخت و شعار حقانيت علي را با قلم شهادت بر سر در تاريخ نوشت.
شاعران خوش قريحه شيعي در راستاي بيان فضايل و مناقب بانوي بي نظير اسلام به قيام ايشان در مقابل ظالمان و جان فشاني بانو در راه ولايت نگاهي ويژه دارند. شعر فاطمي معاصر فارسي، هم راستا با عقايد شيعي، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را سنگربان اصلي ولايت و ضامن آن معرفي مي کند؛ خطبه و قيام صديقه عليها السلام را ستون استوار اثبات حقانيت علي عليه السلام مي داند. در مقاله پيش رو اين مباحث با ارائه شواهد و دلايل تشريح مي شود.
کليد واژه ها:فاطمه زهراعليها السلام ، اميرالمؤمنين علي عليه السلام، ولايت، حمايت، خطبه.

مقدمه
 

هر کس چيزي از بدر شنيده باشد، معناي احد را بداند و ماجراي خندق و احزاب به گوشش خورده باشد، هرگز نمي تواند شکوهمندي و عظمت يک مرد را در آيينه تاريخ اسلام حذف کند؛ مردي که در بلنداي عظمتش بال افلاکي ادراک بشر پر مي ريزد، حقيقت گريبان چاک مي کند و فهم خاکي جز «ها عليٌ بشرٌ کيف بشر» در دست ندارد. همه اين پيشينه باعث مي شود برگي از تاريخ آن قدر شگفت جلوه نمايد که به مرحله غير قابل باور صعود کند. شجاعت و صلابت و عظمت و فصاحت و هر آنچه نام فضيلت دارد در کنار نام يک مرد معنا مي شود؛ مردي که اگر خود را آن طور که بايد مي نمود، مسجود خلايق مي شد. مردي که نه خدا توانمش گفت و نه بشر توانمش خواند. پس به همان نامي او را مي خوانم که خدا برايش برگزيد:«علي». حتي اگر اندکي از اين نام و صاحبش بداني، خواهي فهميد روزگار چه واقعه اي شگفت در روزهاي نخستين انقطاع وحي و عروج آخرين پيامبر رقم زده است. در اين روزها از تمام واژه ها مي گذري و به دو واژه صبر و سکوت مي رسي. تمام توان علي عليه السلام در محبس اين دو واژه محصورند. معجزه ايام متولد مي شود؛ گريزندگان از بحبوحه نبرد، ريسماني از غضب و کينه بر دست هايي که تن يهود از آن لرزيد و پشت ابطال با آن به خاک رسيده، بسته اند. غدير را زير پا مي گذارند. آيه هاي ولايت و امامت را زير پوشش جاه طلبي خود مي پوشانند. از نردبان ناسپاسي و عهد شکني و جفا بالا مي روند تا بر اريکه خلافت تکيه بزنند و ميراث الهي را به غارت ببرند. صبر علي عليه السلام شفقت بر طفل اسلام است تا زير تيغ تفرقه تکه تکه نشود.
اما از پس اين صبر و سکوت، موجي از بي قراري و فرياد خروشيد. از سراپرده عصمت تجلّي نور ولايت و نمود علي عليه السلام تمام صلابت و شجاعت و فصاحت علي عليه السلام شد. نگين ولايت را با جان و هستي اش در بر گرفت و از تعرض ابليس صفتان محفوظ
داشت. بصيرت صديقه طاهره عليها السلام آفتابي شد که بر شب ترين صحنه تاريخ تابيد و تا بي نهايت زمان را روشن کرد و مسير حق و باطل در شعاع نور زهرايي آشکار شد. خطبه فاطمه عليها السلام منشور جاودانه دفاع از حقانيت ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را به شمارگان تمام نسل ها و عصرها منتشر ساخت. دست فاطمه عليها السلام پا به پاي غربت علي عليه السلام بر در انصار و مهاجر مدد طلبيد و حجّت تمام کرد. فاطمه عليها السلام از منبر فدک بالا رفت و قطعنامه حمايت از علي عليه السلام را با رساترين صدا قرائت فرمود و چون تمام اتمام حجّت ها صورت گرفت، خشم و غضب و اشک و آهش را سلاحي آتشين ساخت و خانه جور را به آتش کشيد. خون سرخش را مهر تأييد ولايت علي عليه السلام کرد و جانش پيش مرگ جان امامت و ولايت شد.
امروز همه مي دانند پرچم اسلام و ولايت به دست تازيانه خورده و بازوي کبود فاطمي برافراشته شده و قامت دين به قامت خميده و رنج کشيده شهيده ولايت تکيه کرده است. هر کس قلمي به دست مي گيرد يا زباني مي چرخاند يا قدمي در راه ولايت برمي دارد، پيش از هر چيز گل هاي ثنا و ستايش خود را به پاي مشکوة نور ولايت مي ريزد که اگر سپر بلاي ولايت نشده بود، طوفان فتنه، تاريخ را به گونه اي ديگر مي نوشت. شاعران فهيم و قدرشناس شيعه که سهم بسزايي در اشاعه فرهنگ و تفکّرات شيعه به خود اختصاص داده اند، با وقوف به مقام والاي انسيه حورا و همسر و حامي ولايت و مادر امامت، گل سروده هاي لبريز از عشق و علاقه و ارادت خود را تقديم ساحت کبريايي بانو کرده و با توجهي ويژه اعجاز دست هاي آسماني اش را در حفظ گوهر عرشي ولايت ستوده اند. شعر فاطمي معاصر نيز در امتداد شعر متعهد شيعي در طول تاريخ، بيرق بيان فضايل و مناقب بزرگ بانوي جهان اسلام را با شور و شوقي عميق بر دوش مي کشد و در اين ميان، ضرباهنگ و ترجيع بند کلام و بيان خود را به تشريح و تکريم جهاد و قيام بانو در راستاي حفظ ولايت و دفاع از سنگر
امامت اختصاص مي دهد. سروده هاي فاطمي معاصر در راستاي عقايد شيعي، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را نخستين سنگربان ولايت معرفي مي کند و حفظ جان صاحب ولايت و اصل امامت را مرهون مادر امامت مي داند. قيام فاطمه عليها السلام و خروش و خطبه اش را بزرگ ترين ذخيره و سند اثبات حقانيت علي عليه السلام در طول تاريخ مي شمارد و خشم و سکوت و درد و آه فاطمه عليها السلام را جلوه هايي روشن و ماندگار در حمايت از شاه ولايت عنوان مي نمايد و سرانجام، شهادت و دفن شبانه و مزار بي نشانه ي عصمت بزرگ الهي را آخرين تير کارساز و جاودانه بانو مي داند که در مسير تاريخ پرچم رسوايي و خيانت بانيان ظلم و دنباله روان آنها را برافراشته نگاه داشته است. نگارنده اين سطور در مقاله حاضر با ارائه شواهدي از شعر شاعران معاصري همچون ژوليده نيشابوري، محمدعلي مجاهدي، نصرالله مرداني، قادر طهماسبي و... سعي در تفصيل و تشريح مضامين مذکور دارد.

1. حفظ جان صاحب ولايت
 

کرکسان جاي گرفته در آشيان آسمانيِ جانشينيِ آخرين فرستاده ي خدا براي اشاعه ي سايه شوم حکمراني خود، واژه هاي حيا و حرمت و حق را از قاموس ذهن و جانشان پاک کردند و به جاي آن با چنگال حرص و طمع، نقش کلمات جاه طلبي و مقام خواهي و دنيا دوستي را بر سنگ سينه، حک کردند تا لحظه لحظه، خون گستاخي و بي شرمي را در رگ هايشان جاري سازد و آنها را به سوي شقاوت و ظلالت ابدي رهنمون شود. آنان که هنوز عمق جانشان طعم خوش دين را نچشيده است، چه مي فهمند اسلام مجسّم کيست؟ کساني که حقيقت قرآن را به گوش دل نرسانده اند، چه مي دانند قرآن ناطق چه مقامي دارد؟ آن که از حبّ جاه و مقام فرمان مي گيرد، کي معناي معادل بودن کفش هزار وصله و حکومت را در نظر کسي درمي يابد؛ مگر
اينکه حکومت جايگاه احقاق حق ها و ابطال باطل ها باشد. مردان سقيفه اي که در تاريخ براي ما معرفي مي کند، کساني اند که اگر اسلام و نام رسول خدا صلي الله عليه و آله مستمسک رسيدن به هدفشان نبود حرف يزيد را «که نه وحيي آمده و نه پيامبري» (نک. حسيني، 1388، ص16) همان روزهاي اول رحلت رسول اکرم صلي الله عليه و آله بر زبان جاري، و افتخار اين بيان را پنجاه سال زودتر نصيب خود مي کردند! آنان راه را در اين يافتند که براي مقدّس جلوه دادن خود، بايد قداست شکني کنند. براي گشودن درِ دارالاماره به روي خود، بر پاي دري که جبرئيل بوسه زن آستانش بود. آتش افروزند و براي رهايي خود از قيد و بند هر حقيقتي، با بند جهل و طمع و حرص خود دست هاي يد الله و اسدالله را ببندند و براي افکندن عقد الهي و ملکوتي جانشيني رسول، حتي اگر لازم شد گردن صاحب حديث غدير و افراشته ترين نام تاريخ را بزنند.
علي گفت:«اگر بيعت نکنم، چه؟» گفتند:«در اين صورت، سوگند به خدايي که جز او نيست، گردنت را مي زنيم.» پس علي فرياد زنان و گريه کنان خود را به قبر رسول خدا رساند و فرياد برآورد: «يا بن اُم ان القوم استضعفوني و کادوا يقتلونني.» (اعراف:150) (قمي، 1385، ص128)
کاش گوش ها با شنيدن اين کلام مولا به قلب ها يادآوري مي کردند که اين آيه فرياد هارون بود خطاب به موسي و شکوه ي او از قومي که قصد داشتند هادي و راهنماي خود را به پاي جهالت خود قرباني کنند و کاش در دل ها کورسوي شعله ي شعوري مانده بود تا شور حديث نبوي را که بارها فرمود:«يا علي انت منّي بمنزلة هارون من موسي» را دريابند، اما دريغ و صد دريغ که شعورها در شور شوراي سقيفه سوخته بود و اگر فاطمه قامت برنمي افراشت، قامت ولايت در تندباد نيرنگ ها و طوفان جاه طلبي ها خميده بود. امروز همه مي دانند استشمام بوي ولايت را مديون عطر ايثار ياس بهشتي رسول اکرمند.

 

زين ولايت هر که باغي مي خرد
در دل اول نام زهرا مي برد
(طاهريان، 1385، ص130)

نخل بلند ولايت بر شانه هاي خسته از درد کسي تکيه کرد که تابلو «علي ولي الله» را بر فراز تاريخ نصب کرد و گوهر رسالت و ولايت را در صدف جان دردمندش از دستبرد غارتگران محفوظ داشت.

قامت يکتاپرستاني همانند علي
زير بار غم دو تا مي شد اگر زهرا نبود

دست حبل الله را بستند رهپويان کفر
فتنه بيش از اين به پا مي شد اگر زهرا نبود
(رسول زاده، 1376، ص45)

فتنه ي بالاتر از ريسمان در گردن خورشيد و طناب بر گلوي حق، خنجر نهادن بر حنجر ولايت بود که اگر حافظ جان ولايت نبود، عاشورا پشت در خانه ي زهرا عليها السلام رخ مي داد. اين بانگ رساي دختر رسالت بود که به پاس داري از جان نبوت، صاعقه وار بر سر غاصبان فرود مي آمد و اعتبار تهي از ريشه و اصالتشان را مي سوزاند:
آيا با کشتن شوهرم مي خواهي مرا بيوه کني؟ به خدا سوگند، اگر دست از علي بر نداري، گيسو پريشان مي کنم و گريبان چاک مي دهم و به کنار قبر پدرم رفته و به سوي خدا فرياد بر مي آورم. (حسيني، 1388، ص166)
فاطمه سپس دست حسنين را گرفت و عازم قبر رسول خدا شد و علي که مي دانست آه فاطمه، عين اجابت است و زمين منتظر حرکت لب هاي اوست تا هر چه ناحق و باطل است فرو بلعد و جز امر ولايت، مانعي براي فاطمه نيست، سلمان را با پيام بازگشت، به سوي فاطمه فرستاد و عزم استوار بانو در پرتو فرمان ولايت، رنگ خضوع و تسليم گرفت و چشمه ي اين سخن از کوثر لبان او جوشيدن گرفت: «بنابراين به فرمان او باز مي گردم و شکيبايي مي کنم و فرمانش را پذيرفته، اطاعت مي کنم.» (قمي، 1385، ص 167)
استغاثه فاطمه به درگاه حق، وليّ حق را از دستِ خفاشانِ شب پرست دور از ولايت رهايي بخشيد و دست هاي بالا رفته ي ريحانه نبي، براي نفرين کافران نعمت ولايت، دست هاي در بند صاحب ولايت را رهايي بخشيد. اعجاز آه فاطمه، علي، اين معجزه ي تکرارنشدني آفرينش، را نجات داد و سخن او را جاودانه کرد:

گر موي پريشان تو اعجاز نمي کرد
ديگر سخن از حيدر کرار نبودي
(لطيفيان، 1386، ص79)

از کلام امام صادق عليه السلام فداکاري مادرشان را براي حفظ جان ولايت بازخواني مي کنيم:«هنگامي که امام را از خانه بيرون کشيدند حضرت فاطمه به همراهي همه ي بانوان بني هاشم بيرون آمده، به قبر مطهر رسول خدا نزديک شدند و فرمودند:پسر عمويم را رها کنيد. سوگند به آنکه محمد را به حق فرستاد، اگر او را آزاد نکنيد موهايم را پريشان مي کنم و پيراهن رسول خدا را بر سر مي گذارم و به درگاه خداوند _ تبارک و تعالي_ فرياد برمي آورم. ناقه ي صالح از فرزندانم در پيشگاه خدا گرامي تر نيست. (قمي، 1385، ص168)

هر چه داريم از علي داريم ما دلدادگان
خود علي اندر خطر مي ماند اگر زهرا نبود
(رسول زاده، 1376، ص174)

جواد حيدري از زبان حضرت امير عليه السلام که خود قرآن ناطق است، عنوان مي کند:اگر نبود بانويي که کوثر قرآن در شأن او نازل شده، نشاني از قرآن مجسّم باقي نمي ماند:

من که قرآنم مرا ياور بجز کوثر نبود
کشته مي گشتم اگر زهرا به پشت در نبود
(لطيفيان، 1386، ص159)

همين شاعر در غزلي با رديف «سوختم» اين باز از زبان حضرت صديقه کبري بيان مي نمايد:براي حفظ جان فرزند کعبه و معناي ولايت بذل جان و بي مهابا سوختن جايز است:

گر علي تنها شود پهلو شکستن جايز است
بهر حفظ جان حيدر بي مهابا سوختم
(همان، ص110)

سخن را با بيتي از ژوليده ي نيشابوري مؤکد مي کنيم که طي آن، شاعر وجود نام و نشان علي را مرهون بانوي بي نظير عالم حضرت فاطمه مي داند و مي گويد:

کسي چو فاطمه در عالم وجود نبود
نشانه اي ز علي گر که او نبود نبود
(ژوليده نيشابوري، 1380، ص110)

فاطمه مفهوم همان مشکاتي است که بر تارک سوره نور در تلألؤ است. مگر بانوي آب و آيينه نبود که در تهاجم بادهاي وحشي حرص دنياخواهان، سپر بلاي نور ولايت شد؟ پس به تعبير حبيب چايچيان، زبان ها در تحسين اين اقدام شگفتي ساز، تا هميشه تاريخ بايد گويا باشند:

از يمن دفاع تو حيدر به سلامت ماند
زين حفظ ولي الله بس لايق تحسيني
(چايچيان، 1365، ص125)

حضرت راضيه مرضيه دلبسته ي ازلي و ابدي ولايت و کسي است که از روز الست جام بلا را در راه حفظ ولايت تا جرعه آخر سر کشيده بود. نصرالله مرداني در مديحه اي که آن را به محضر امير ملک ولايت تقديم مي کند، با افتخار تمام اين بيت را در سروده ي خود مي گنجاند:

به باغ خانه ي تو کوثري بهشتي بود
که بر ولاي تو دلبسته بود صبح الست
(مرداني، 1378، 41)

و امروز هر شکوفه ي «علي ولي الله» که بر فراز گلدسته ها مي شکفد و هر شهادتي که از حنجره هاي آفتابي ولايت جو برمي آيد، عطري از رايحه خوش بصيرت فاطمي
است که ضامن استواري شجره ي طيبه ي ولايت شد و چشمه سار فياضي از کوثر هميشه جوشان وجود زهرايي است.
 

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار دانشگاه اصفهان
** دانشجوي کارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه اصفهان
 

منبع:نشريه بانوان شيعه، شماره 21.
ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.