آيينه اي مقابل صورتت بگير و به خودت لبخند بزن؟

تيراندازي بود که هر وقت تيرش به هدف مي نشست با صداي بلند به خودش مي گفت: آفرين و بعد از پايان هر مسابقه اي چه شکست مي خورد و چه پيروز مي شد براي خودش جشن مي گرفت. روزي يکي به او گفت: آفرين گفتن تو به خودت...
سه‌شنبه، 22 شهريور 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيينه اي مقابل صورتت بگير و به خودت لبخند بزن؟

 آيينه اي مقابل صورتت بگير و به خودت لبخند بزن؟
آيينه اي مقابل صورتت بگير و به خودت لبخند بزن؟


 

نويسنده: احمد حلت




 
تيراندازي بود که هر وقت تيرش به هدف مي نشست با صداي بلند به خودش مي گفت: آفرين و بعد از پايان هر مسابقه اي چه شکست مي خورد و چه پيروز مي شد براي خودش جشن مي گرفت. روزي يکي به او گفت: آفرين گفتن تو به خودت از لحاظ بقيه تماشاچي ها صورت خوشي ندارد. و او پاسخ داد: "اين آفرين را بزرگ ترين و مهم ترين و تنها تماشاچي ارزشمند من در زندگي ام به من مي گويد و آن تنها تماشاچي مهم خود من هستم. من به تشويق ديگران براي شاد بودن نيازي ندارم. اگر چيزي در وجودم نيازمند آفرين شنيدن و تحسين شدن است خودم اين نيازش را با يک آفرين بلند برآورده مي سازم. اگر چيزي در وجودم منتظر جشن پايان مسابقه و شادي است، من منتظر بقيه نمي مانم که اين نياز دروني ام را برطرف کنند، خودم اين جشن را مي گيرم. وقتي مي خواهم کسي به من لبخند بزند و اين شخص در اطرافم نيست، خيلي ساده آيينه اي مقابل صورتم مي گيرم و به خودم لبخند مي زنم."
اين مقاله هم دقيقا همين است: " براي شاد بودن منتظر نمايند تا روز خاصي فرارسد يا مراسم جشن و ميهماني برگزار شود و يا چند نفر افراد سرخوش و بامزه اطرافتان را بگيرند، خودتان را به يک لبخند ساده از سوي خودتان دعوت کنيد. قول مي دهيم همان احساس شادي و شادماني که منتظرش هستيد وجودتان را پر کند."
وقتي شاد شدن و آرامش داشتن خود را مشروط به عوامل بيروني مي کنيد، خود به خود اين خطر را هم به جان مي خريد که همان عوامل بيروني هر وقت اراده کنند شما را ناراحت سازند. فراموش نکنيد که ما انسان ها خيلي مواقع روي اتفاقات اطراف خودمان و حتي رفتار و واکنش هاي اطرافيانمان کنترلي نداريم. بايد هم چنين باشد. هر کس آزاد است که هر طوري که دوست دارد رفتار کند و اين بستگي به شعور و درک و تربيت انسان دارد که به اصول اخلاقي پايبند باشد و دروغ نگويد و سخن زشت بر زبان نراند و ديگران را نرنجاند. اما باز هم هيچ ضمانتي وجود ندارد که همه آدم هاي اطراف ما در تمام لحظات شبانه روز خوب و کامل و بي نقص باشند. اگر ما ريسمان شاد بودن و خوشحالي خودمان را در دستان اطرافيان قرار دهيم که هر وقت خواستند ما را شاد و خوشحال سازند، بسيار متحمل است که اتفاق برعکس رخ دهد و ما داديم بازيچه حرف هاي اين و آن قرار گيريم و شب و روز خودمان را به کلنجار رفتن با احساساتي مشغول شويم که اصلا متعلق به ما نيستند و ربطي هم به ما ندارند.
خوب به رفتارهاي آدم هاي اطراف خود نگاه کنيد. بسياري از کساني که به بلوغ فکري نرسيده اند و نتوانسته اند شخصيت دروني محکمي براي خود بسازند. براي آرامش داشتن و شاد بودن و راحت بودن و خلاصي از بار تنش هاي زندگي به شدت به عوامل محرک و مسکن بيرون وجود خود اعتياد دارند و وابسته اند. آنها براي شاد بودن لحظات خاصي را در زندگي کنار مي گذارند چرا که فقط در آن لحظات است که عوامل شادسازي آنها در دسترس اند و مي توانند لبخند را بر لبانشان بنشانند. در بقيه موارد بايد چشم انتظار بمانند و دعا کنند که اتفاق ناگوار و ناراحت کننده اي اطرافشان رخ ندهد که باعث فرورفتن آنها در درياي غم و اندوه و نااميدي و افسردگي شود. بسياري از انسان هاي ناشاد اطراف ما براي شاد بودن به داروهاي مسکن و مخدر روي مي آورند و يا با حرکات و رفتارهاي کليشه اي و پر سرو صدا و دردسر ساز سعي مي کنند شادي را حتي اگر به قيمت آزردن ديگران هم که شده چند دقيقه اي در وجود خود فعال سازند. اما وقتي ساعتي مي گذرد و آنها ديگر فرصت و امکان دسترسي به عوامل کاذب شادي آفرين بيروني را از دست مي دهند، غم و اندوه و آشفتگي پايان ناپذيري تمام وجود آنها را فرا مي گيرد. آنها در آن لحظات از هر چيزي که پريشاني و درماندگيشان را منعکس کند بيزارند و وقتي مقابل آيينه اي قرار گيرند يا به آن خيره نمي شوند و يا آن را از خشم مي شکنند. به راستي چه کسي طاقت دارد چهره افسرده و نااميد خود را در سخت ترين شرايط زندگي تماشا کند واکنشي نشان ندهد؟
اما اين مقاله مي گويد که اتفاقا در همين لحظات يک نفر هست که مي تواند به تو آرامش دهد و تو را بخنداند و همه غم هاي عالم را در يک لحظه براي تو پوچ و بي ارزش کند و آن شخص کسي نيست جز خودت! بله خود تو هستي که بايد عامل شادي ساز و آرامش بخش وجود خود شوي و براي اين کار هم کافي است هميشه آيينه اي پيدا کني و به خودت لبخند بزني. اگر هم آيينه اي در دسترس تو نيست و يا آيينه ها را از اطرافت برنده اند باز هم غمي نيست. خالق هستي قدرت و قابليتي حيرت انگيز به نام قدرت تجسم و خيال پردازي به ما انسان ها داده است که به کمک آن مي توانيم هر چيزي که بخواهيم را مقابل چشمان ذهن خود بيافرينيم و چه چيزي ساده تر از لبخند خودمان به خودمان!
بله دوستان من! فيلم هاي کمدي را براي هميشه فراموش کنيد. آدمي که نتواند خودش را از درون و در تنهايي شاد سازد هرگز از تماشاي هيچ فيلم خنده دار و کمدي سينمايي خنده اش نمي گيرد. فقط بچه ها و آنهايي که مهار شادسازيشان در خارج وجودشان نيست مي توانند از تماشاي يک صحنه خنده دار از ته دل بخندند و غرق شادي شوند. پس اگر مي خواهيد شاد شويد دنبال فيلم هاي کمدي، مراسم پرشور و شور جشن و يافتن دوستان بي خيال و بامزه و يا مواد شادي آفرين کاذب نگرديد. منتظر نمايند تا تعطيلات فرا رسد و داستان هاي خنده دار بخوانيد و فيلم هاي مضحک ببينيد تا شرطي بخنديد. همين الان همين جايي که هستيد به خودتان لبخند بزنيد و اجازه دهيد تا صورتتان با يک تبسم زيبا شود و ذهنتان با ديدن لبخندي که خودتان بر لب هايتان گذاشتيد آرام بگيرد و شادي قلب تان را پر کند. فقط وقتي چنين کنيد مي توانيد در هر مجلسي باعث شادي و آرامش و تسکين دل هاي اطرافيان شويد و مانند يک شمع فروزان هر جا که پاي مي گذاريد نور شادماني را در محيط اطرافتان بپراکنيد. تنها وقتي بتوانيد خودتان عامل شادسازي خود شويد و دل از عوامل بيروني برداريد و کنترل احساسات دروني خود را در دست بگيريد مي توانيد مزه شادي واقعي را کشف کنيد و از تماشاي صحنه هاي شادمانه دنياي اطرافتان غرق خوشي و رضامندي باطني شويد.
تصور کنيد زندگي انساني را که مهار احساسات دروني و خصوصي خود را به عوامل و محرک هاي بيرون از وجود خود سپرده است. به نظر شما آيا چنين شخصي به راحتي فريب نمي خورد و بازيچه اين و آن قرار نمي گيرد؟ او ديگر نمي تواند به درستي احساس خودنسبت به ديگران اطمينان داشته باشد، چرا که عوامل بيروني مي توانند هر وقت اراده کنند احساسي متضاد و مخالف را در وجود او زنده کنند. چنين شخصي الان که کنار شما نشسته است دوست صميمي و ابدي شماست. اما وقتي از شما دور مي شود و اجازه مي دهد تا کسان ديگري با احساسش بازي کنند، ناگهان صد و هشتاد درجه نگاهشان تغيير مي کند و به دشمن خوني و هميشگي شما تبديل مي شوند . آنها از خود اراده اي ندارند و اراده آنها را کساني تعيين مي کنند که ريسمان کنترل احساساتشان را در دست دارند. بعضي از کساني که تازه ازدواج کرده اند گله مي کنند که شريک زندگيشان به محض اين که از آنها دور مي شود و نزد آشنايان و دوستانش مي رود، بعد از برگشتن ديگر آن شخص سابق نيست و يک احساس ناخوشايند که اصلا مال او نيست از خود منتشر مي کند. آنها براي درمان قطعي اين مشکل راه چاره مي خواهند و از اين مي ترسند که اين تغيير و جابه جايي احساسات دايمي شود و باعث از بين رفتن کانون گرم زندگيشان گردد. در حقيقت آنها حق هم دارند. خيلي از کساني که از هم جدا شده اند و سال هاست که از جداييشان مي گذرد، وقتي به گذشته مي نگرند مي بينند دليل جداشدن آنها فقط يک حس نفرت و کينه گنگ و غريب بوده که اصلا به آنها تعلق نداشته و در واقع از بيرون وارد وجود آنها شده است. اين که چه کسي اين حس نفرت و کينه را در وجود آنها کاشته مهم نيست، بلکه مهم اين است که اين کينه و نفرت بيروني است و متعلق به آنها نيست و در نتيجه آنها نيز نبايد انتظار داشته باشند که يک حس غريبه و ناآشنا به نفعشان عمل کند و هميشه خير و خوشي آنها را باعث گردد.
منبع: هفته نامه موفقيت شماره 188



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط