نقدي بر كتاب ايران و جهاني شدن، چالش ها و راه حل ها (5)
جهاني شدن؛ ايران بدون آرمان هاي انقلاب اسلامي
شماي فصل چهارم و نتيجه گيري كتاب و نقد آن
با چنين فضايي كه نتيجه آن از پيش مشخص است، نويسنده در فصل چهارم توانايي جمهوري اسلامي را در مواجهه با جهاني شدن نقد مي كند.
منطق اصلي حاكم بر فصل چهارم كتاب آقاي دكتر سريع القلم اثبات بي استعدادي ساختاري جمهوري اسلامي در همسازي بين المللي است. اين بي استعدادي از ديدگاه سريع القلم به چند عامل اساسي وابسته است:
1. ماهيت خطي و تاريخي ريشه هاي تولد جمهوري اسلامي ايران كه نشان دهنده پايه هاي بسياري از تصميم گيري ها و واكنش ها و سياستگزاري ها است (ص 93).
2. تقابل ايدئولوژي انقلاب اسلامي با امريكا، غرب، حكومت هاي دست نشانده عرب، اسرائيل و عموم دولت هايي كه گرايش غربي و كاپيتاليستي دارند (ص95).
3. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه ويژگي هاي مطرح شده در بند 1 و 2 را به صورت نهادينه و قانوني در سياست خارجي كشور در آورد (ص95).
سه عامل مذكور باعث گرديد كه جمهوري اسلامي ايران از دو منبع اپوزيسيون داخلي وخارجي و نيروهاي عظيم در خارج وارد نزاع و جنگ گسترده اي شود (ص96).
تداوم اين وضعيت پس از دو دهه باعث شده است كه جمهوري اسلامي ايران همچنان يك پديده امنيتي باقي بماند، تا اين حد كه تقابل جمهوري اسلامي با محيط بين الملل و اطراف خود در حالت نظامي ـ امنيتي حفظ شده و به اختلافات سياسي تقليل نيابد. هر چند با گذشت زمان روابط ايران با بسياري از همسايگان تعديل شد ولي مركز ثقل تقابل فكري، ايدئولوژيك و سياسي ـ امنيتي آن يعني اسرائيل و موجوديت و سياست هاي آن همچنان باقي مانده است.نگراني، تهديدها و تقابل با مخالفان، وقت، انرژي و منابع قابل توجهي از جمهوري اسلامي رابه خود اختصاص داده است (ص96).
از نظر دكتر سريع القلم اين سياست باعث شد تقريبا تمامي كشورهاي جهان از ايران فاصله بگيرند(ص96).
جمهوري اسلامي ايران از ديدگاه سريع القلم هيچ گاه يك پديده اقتصادي نبوده بلكه يك پديده سياسي ـامنيتي بوده است (ص107).
از نظر وي ماهيت سياسي ـ امنيتي جمهوري اسلامي را مي توان با خاستگاه ايدئولوژيك و پايگاه طبقاتي رجال و نخبگان سياسي و ابزاري آن نيز تطابق داد.
رجال جمهوري اسلامي از بومي ترين و محلي ترين قشرهاي اجتماعي ايران بودند، اشراف، سرمايه داران، صاحبان صنايع، بانكداران، مالكين بزرگ و زمين داران جزء رجال سياسي اوايل انقلاب اسلامي ايران نبودند (ص108).
به تعبير متخصصين اقتصاد سياسي، رجال ايران بين الملل گرا نبودند. و جز آيت الله بهشتي و تا اندازه اي حجت الاسلام و المسلمين رفسنجاني و حجت الاسلام و المسلمين خاتمي عموم رجال سياسي پس از انقلاب ايران، اطلاعات و بينش گسترده اي از جهان و مسائل آن نداشتند (ص108).
البته مشخص نيست دكتر سريع القلم بين الملل گرا بودن را بيشتر يك پايگاه طبقاتي مي داند يا صرفا كسي را مي توان بين الملل گرا ناميد كه به خارج از كشور رفته و مدتي در آنجا تحصيل كرده يا پرسه زده است ؟ همچنان كه مشخص نمي كند آيا به صرف اينكه عده اي به خارج رفته باشند، اطلاعات و بينش گسترده اي از جهان و مسائل آن دارند و كساني كه در داخل هستند نمي توانند داراي چنين بينش و اطلاعات گسترده باشند؟
روي هم رفته بنيادهاي نظري و دلايل عيني دكتر سريع القلم براي اثبات ناكارآمدي نخبگان جمهوري اسلامي در سه دهه گذشته بسيار سست و غير قابل اعتماد و حتي با عرض پوزش بايد گفت كه ساده لوحانه است.
دكتر سريع القلم ورود به فرآيند جهاني شدن را نيازمند نخبگان سياسي و بين الملل گرا و پذيرفتن جهاني شدن را به منزله نگاه بين المللي به مسائل داخلي مي داند و معتقد است چون رهيافتي نه تنها با سنت هاي تاريخ معاصر ايران سازگاري ندارد، بلكه با ماهيت طبقاتي رجال پس از انقلاب در تضاد است كه توان و قدرت و اقتدار و ماهيت خود را به شدت بومي تعريف مي كنند.
او نتيجه مي گيرد كه چون مديران كشور در دو دهه انقلاب عموما از افراد بومي جامعه بودند كه تجربه و مشاهده جهاني نداشتند و نمي توانستند مسائل داخلي را با تحولات جهاني مقايسه كنند، پس ايران نمي تواند وارد فرآيند جهاني شدن شود(ص 109)
نتيجه چنين تحليلي براي ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران چيست؟ سريع القلم با اين راهكار در حقيقت راهي جز قرباني كردن همه آرمان هاي انقلاب اسلامي در پاي جهاني شدن از طريق دو جريان باقي نمي گذارد:
1. بين الملل گراهاي داراي پايگاه طبقاتي مثل اشراف، سرمايه داران، صاحبان صنايع، بانكداران، مالكان بزرگ و زمين داران.
2. كساني كه خارج از كشور را ديده اند يا مدتي در آنجا زندگي كرده اند. در حقيقت سريع القلم بسيار واضح روشن در نسخه تجويزي خود از ملت ايران و رهبران نظام جمهوري اسلامي مي خواهد از صحنه سياسي كنار برود، قانون اساسي بلكه نظام جمهوري اسلامي را عوض كنند، قدرت را يا به دست پايگاه طبقاتي بين الملل گرا يا خارج رفته ها تحويل دهند.
به راستي چنين تجويزي براي ملتي مثل ملت ايران و انقلابي مثل انقلاب اسلامي اگر نگوييم ابلهانه، ساده لوحانه نيست؟
سريع القلم نشان مي دهد كه نه تنها با فلسفه و فلسفي فكر كردن مشكل دارد بلكه با تاريخ و تاريخي انديشيدن نيز ميانه چنداني ندارد. آيا او حتي يك نمونه در تاريخ دويست سال اخير ايران مي تواند نشان دهد كه اين دو جرياني كه او حلال چالش هاي ايران با جهاني شدن معرفي كرده است سابقه خدمتي به ملت ايران داشته باشند و در جهت منافع ملت ايران با نيروهاي بين المللي به مجادله برخاسته باشند؟ و منافع ملت را معامله نكرده باشند؟
دكتر سريع القلم تاريخ دويست سال اخير ايران را به دقت نخوانده است و گرنه مي دانست كه آنچه به روز اين ملت و استقلال و امنيت و توسعه و آباداني او آورده اند از ناحيه همين دو طايفه اي است كه اكنون قرار است با اجراي نسخه تجويزي وي به اريكه قدرت و سياست باز گردند. مهم نيست نسلي كه او معرفي مي كند متعلق به امروز است يا ديروز، بلكه مهم اين است كه اين نسل داراي همان پايگاه طبقاتي و خصلت هايي است كه ايران از بعد جنگ با روسيه گرفتار اين نسل بوده است. بين الملل گراهايي كه به همه چيز فكر مي كردند مگر به منافع ملت ايران.
عجيب است كه اين نسلي كه در دويست سال اخير عامل بزرگ عقب ماندگي ملت ايران بود داراي همان خصلت هايي است كه اكنون نسل آرماني مورد پذيرش دكتر سريع القلم دارد.
چه كسي تضمين مي كند نسلي كه آقاي دكتر سريع القلم آرزوي حاكميت آنها را بر يك ملت بزرگ و عدالت خواه دارد پا جاي پاي پدران خود نگذارند و دوباره همه آرمان هاي ملت ايران را فداي مطامع قدرت هاي بين المللي نكنند؟
چه كسي تضمين مي كند نسلي كه نه فلسفي است نه ايدئولوژيكي است نه علاقه اي به زندگي سياسي دارد نه خلاق و مبتكر است نه فهم درستي از دين و تاريخ دارد و هنر را فقط در نمادهاي هنري مي بيند و از روح هنر درك درستي ندارد، تفكر او هم تا نوك دماغ او بيشتر نمي بيند چون كاربردها و واقعيت ها تا نوك دماغ انسان است و نسلي كه با اين همه مصائب و مشكلات كشور بعد از ساعت پنج بعد از ظهر بايد به لانه خود برگردد، مي تواند سرنوشت يك ملت بزرگ و يك فرهنگ تاريخي را به دست گيرد؟(1)
به راستي چه دليل عقلي، منطقي و شرعي براي ارجحيت چنين نسلي بر نسل بزرگ اول ودوم انقلاب اسلامي وجود دارد؟
آقاي دكتر سريع القلم در كتاب ايران و جهاني شدن نه تنها با ملت ايران صادقانه سخن نمي گويد بلكه به عقل و حافظه تاريخي ملت ايران توهين مي كند و شكل مار را جايگزين مفهوم و معناي حقيقي مار مي كند.
در نتيجه گيري اثر خود مي نويسد: متخصصين علوم سياسي، اقتصاد و روابط بين الملل به مراتب دقيق تر و وسيع تر از سياستمداران، درجه بي عدالتي و ستم و بي اخلاقي را در نظام بين الملل فعلي درك مي كنند و مي گويد اين گروه از دانشمندان علوم اجتماعي با جزئيات فراواني توان استنباط تناقضات فكري و رفتاري به خصوص غربي ها را دارند(ص 135).
اما اين ادعاي ايشان شبيه همان ادعاي بي دليل و فاقد مباني تئوريك درستي است كه گفته مي شود:
ورود در فرآيند جهاني شدن نيازمند نخبگان سياسي بين الملل گراست... چنين رهيافتي نه تنها با سنت هاي تاريخ معاصر ايران سازگاري ندارد، بلكه با ماهيتي طبقاتي رجال پس از انقلاب كه توان و قدرت و اقتدار و ماهيت خود را به شدت بومي تعريف مي كنند در تضاد است (ص109). به درستي چه منطق درستي پشت اين ادعا خوابيده است؟
چه دليل عقلي و تاريخي مي توان عرضه كرد كه تجربه و مشاهده جهاني في البداهه، به معني فهم درست مسائل جهاني است؟
اتفاقا تجربه تارخيي ايران كه مبتني بر علم هم هست نشان مي دهد آنچه در يك قرن اخير باعث شد منافع ملي ايران در پاي مطامع قدرت هاي سرمايه داري قرباني شود جدايي همان متخصصان علوم سياسي، اقتصادي و روابط بين الملل و همان بين الملل گرا از ملت بود كه چون توان و قدرت و اقتدار و ماهيت خود را اصولا بومي تعريف نمي كردند آن همه فقر و عقب ماندگي را نصيب ملت ايران كردند.
شايد يكي از دلايل كه آقاي دكتر سريع القلم در كتاب خود نوعي بازگشت به آرمان هاي ميرزا ملكم خاني و سپهسالاري را ترويج مي كند اين است كه حافظه تاريخي و بينش عميق و دقيق فلسفي ايشان چندان قوي نيست و گرنه فراموش نمي كردند سرنوشت عقب ماندگي كشور ايران در يكصد و خورده اي سال گذشته در دست رجال الدوله هاي بين الملل گرا و متخصصان علوم سياسي، اقتصادي و روابط بين الملل بود که ريشه وعلاقه اي درايران نداشتند.
آقاي دکتر سريع القلم با ملت ايران صادقانه سخن نمي گويد زيرا چگونه امکان دارد مت ما به متخصصان علوم سياسي و اقتصاد و روابط بين المللي كه معتقدند:
1. سيستم غرب يكپارچه است اگر قرار است تكنولوژي آنها را بگيريم بايد فرهنگ، سياست و اقتصاد آنها را نيز بگيريم.(ص 111).
2. اگر جمهوري اسلامي ايران بخواهد اسلامي رفتار كند و اسلام را راهنماي تصميم گيري ها و اقدامات خود قرار دهد مسلم است كه نمي تواند با جهاني كه بر مبناي سرمايه داري، قدرت نظامي صرف و ائتلاف هاي صرفا مبتني بر قدرت است همكاري و مناسبات راهبردي برقرار كند(ص124).
3. جهان بر اساس عدالت مديريت نمي شود، چه عدالت از نوع سوسياليستي آن و چه از نوع اخلاقي و دين آن، ميزان و شاقول ارزيابي ها و قضاوت ها و ارتباطات، قدرت و پول است (ص124، 125).
4. اگر فرد و نهادي در ا تخاذ تفكر و راهنماي اسلامي بخواهد حداكثر گرا باشد به طور مسلم با اين جهان مشكل پيدا خواهد كرد و به خصوص در تفكر شيعي كه عدالت خواهي ملاك اصلي آن است، مشكلات به مراتب بيشتر خواهد بود(ص125).
واقعيت اين است كه اگر كسي و حكومتي بخواهد به تمامي اصول و مقررات اسلامي عمل كند طبعا نمي تواند با غرب همزيستي مسالمت آميز داشته باشد(ص 126).
6. پيشرفت عمومي جمهوري اسلامي بدون هماهنگي با قدرت هاي بزرگ امكان پذير نيست(ص127).
7. جمهوري اسلامي ايران براي پيشرفت بايد پارادوكس خود را با غرب حل كند(ص 127).
8. در متون و ادبيات جهاني شدن، لفظ استقلال منسوخ شده است (ص128).
اعتماد كند و سرنوشت خود را به دست آنها بسپارد؟ آيا آزموده را آزمون خطا نيست؟
مواجهه دكتر سريع القلم با جهاني شدن مواجهه اي منفعلانه است نه فعالانه. او براي حل معضل جهاني شدن تصور مي كند با حذف نسل هاي پايه گذار انقلاب اسلامي و حماسه سازان سازندگي ايران در عصر سلطه مطلقه مدرنيته و غرب در جهان و جايگزين نسلي كه جز اراده معطوف به قدرت و اقتدار و گريزان از عدالت و رام و مطيع بودن در مقابل سياست هاي رسمي جهاني هنر ديگري ندارد، مي تواند معضل مواجهه ايران را با جهاني شدن حل كند. ما نمي دانيم آيا كساني كه در سخت ترين شرايط ملت ايران در دوران انقلاب و دفاع مقدس مشغول فراگيري مشق بين الملل گرا شدن در خارج از كشور بودد و لحظه اي هم آن اوضاع سخت را تجربه نكردند آيا امروزه شايستگي يا حق آن را دارند درباره آن دوران قضاوت كنند و يا نسخه هاي تجويزي براي خارج كردن آن نسل ها از صحنه سياست ايران براي ملت بپيچند يا نه؟
اما مي دانيم آنها در طول تاريخ دويست سال اخير با ملت ايران صادقانه برخورد نكردند، زيرا در آثار خود آن قدر دچار تناقض گويي هستند كه مي توان از ميان اين تناقض ها تفاوت بين مار و شكل مار را درك كرد.
ما نمي دانيم دكتر سريع القلم نسل اول و دوم انقلاب اسلامي را به چه جرمي به ناكارآمدي متهم مي كند و با وارد كردن اين اتهامات به دنبال چه انگيزه اي است ؟ اما به نظر نمي رسد تاوان خدمت به ايران و محروم شدن از همه امتيازات ـ كه بسياري از كساني كه امروزه نسخه هاي تجويزي براي ملت ايران مي نويسند از آن امتيازات برخوردارند و اكنون آنها را بر سر نسل اول و دوم انقلاب مي كوبندـ آن قدر باشد كه همه خدمات اين نسل توسط افراد و جريان هايي ناديده گرفته شود كه هيچ اقدام مشخصي براي خدمت به ملت ايران در كارنامه خود ندارند، آن هم به اين اعتبار كه نسل اول و دوم انقلاب، استقلال طلب، عدالت خواه، اهل فلسفه و تفكر، اهل سياست اهل ديانت، اهل فقه و فقاهت و از خود گذشته براي خدمت به كشور بوده اند و لحظه اي سرسازش با چپاولگران جهاني نداشته اند و هيچ گاه با بيگانگان بر سر منافع ملي كشور وارد معامله نشده اند. آيا چنين خصلت هايي جرم سنگين نسل اول و دوم انقلاب اسلامي است كه اكنون بايد به دست بين الملل گراهاي فاقد هويت، فلسفه، ايدئولوژي، سياست و ديانت از صحنه رانده شوند؟ آيا ملت ايران آن قدر بي هويت است كه خدمات صادقانه فرزندان خود را ناديده انگارد و اين نسل فاقد هويت را جايگزين نسل اول و دوم كند؟
كتاب ايران و جهاني شدن دكتر سريع القلم، بيانيه اي عليه نسل اول و دوم انقلاب اسلامي است و اتهامات سنگيني چون ناكارآمدي، اتلاف وقت و سرمايه و از دست دادن فرصت ها براي همسازي با نظام استكبار جهاني را به جمهوري اسلامي و انديشه هاي امام خميني (ره) وارد مي كند كه معتقدان به انقلاب اسلامي نبايد در مقابل آن سكوت كنند.
آنهايي كه به دفاع از آرمان هاي انقلاب اسلامي برخواهند خاست نبايد وحشت داشته باشند كه آنها را به مخالفت با تحولات جهاني، علم، پيشرفت، تجدد و ترقي، دموكراسي، آزادي و حقوق بشر و امثال اينها متهم كنند. مهم اين است كه حماسه نسل انقلاب اسلامي هيچ گاه از حافظه تاريخي ملت ايران و جهان پاك نخواهد شد.
پي نوشت:
1 ـ براي آشناي بيشتر با نسلي كه آقاي دكتر سريع القلم مايل است جايگزين نسل اول و دوم انقلاب اسلامي كند، رك: محمود سريع القلم، همان، ص 129-132.