گفتگو با حجت الاسلام مسيح مهاجري
درآمد
تلاش شهيد هاشمي نژاد در طرح مسائل روز، بدون در غلتيدن به غرب زدگي و التقاط و نيز حضور در تمامي صحنه هاي فكري و مبارزاتي، از وي شخصيت ممتازي را ساخته بود كه توانائي پاسخ گوئي به اغلب سئوالات جوانان را داشت و نيز در مقاطع حساس مي توانست تصميمات صحيحي بگيرد و مواضع درستي را اتخاذ كند. حجت الاسلام مهاجري با دقتي عالمانه و نگاهي تيزبين، اين ويژگي ها را شاهد بوده و با بياني رسا واگويه كرده اند كه در اين گفتگو شاهد بوده ايم.
شروع آشنائي شما با شهيد هاشمي نژاد چگونه و از كجا بود؟
در دهه 50 بحث هاي «كانون بحث و انتقاد ديني» در مشهد كه توسط آقاي هاشمي نژاد اداره مي شد، جاذبه اي داشت كه من گاهي كه به مشهد مي رفتم، به آنجا مي رفتم و با ايشان ديدار و صحبت مي كرديم و از آن سال ها بود كه با ايشان آشنائي پيدا كرديم. اين شروع آشنائي ما با ايشان بود، اما رابطه نزديك و صميمي ما بر مي گردد به تاسيس حزب جمهوري در مشهد، يعني ماه هاي اول پيروزي انقلاب در سال 57.
چه ويژگي هائي در سخنراني هاي ايشان بود كه باعث جذب جوان ها مي شد؟
من به عنوان يك مستمع پاي سخنراني هاي ايشان نمي رفتم، چون موقعيت من طوري نبود كه بتوانم در مشهد باشم و اين كار را بكنم، ولي فعاليت هاي ايشان را در آن كانون، فعاليت هاي خوبي مي ديدم و به همين دليل براي عرض ارادت و اعلام همفكري نزد ايشان مي رفتم. سخنراني هاي شهيد هاشمي نژاد دو سه تا خصوصيت داشت. خصوصيت اول اين بود كه ايشان بسيار خوش بيان بود و مطالب را آن گونه كه ضرورت داشت به ذهن مخاطب مي رساند، يعني مشكلي را آن گونه كه ضرورت داشت به ذهن مخاطب مي رساند، يعني مشكلي در انتقال آنچه كه در ذهن داشت، نداشت، به عبارت ديگر بلاغت خاصي داشت. خصوصيت دوم اين بود كه ايشان بليغ صحبت مي كرد و صحبت هايش سطحي نبود، دردي كه الان گرفتارش هستيم و در آن زمان هم بود، ولي البته الان بيشتر شده. در حال حاضر متاسفانه گرايش به صحبت هاي سطحي در جامعه زياد شده و چيزهائي از قبيل خواب و خيال و دروغ سرهم كردن و مردم را معطل نگهداشتن و عوام زدگي، در نزد ما رواج پيدا كرده است. ايشان از اين نوع آفات مبرا بود. آدم فاضل و با سوادي بود و همان گونه كه در تعبير امام پس از شهادت ايشان آمده: «فاضل جوانمرد»، واقعاً فاضل بود، مطالعات و تحقيقات و تاليفات زيادي داشت و به همين دليل علمي و مستدل و محققانه صحبت مي كرد و صحبت هايش عميق بود و لذا كساني كه در آن كانون بحث و انتقاد و يا در جلسات سخنراني هاي ايشان شركت مي كردند، اهل فكر و تحقيق بودند و اين طور نبود كه براي وقت گذراني آمده باشند.
خصوصيت سوم هم اين بود كه ايشان خيلي آتشين صحبت مي كردند. شايد شما صحبت ها و سخنراني هاي ايشان را نشنيده باشيد، ولي گاهي در شب هاي ماه رمضان يا سالگرد ايشان، راديو دعاهائي را از ايشان پخش مي كند و در آنها هم مشخص است كه بسيار آتشين صحبت مي كرد. شايد الان آتشين صحبت كردن، امتياز نباشد، ولي در آن زمان به دليل انقلاب، امتياز بزرگي بود. يعني اگر كسي آتشين صحبت مي كرد و صحبتش هم عميق بود، جاذبه ايجاد مي كرد. اين نوع سخن گفتن، فضاي مجلس را داغ و انقلابي مي كرد و اين خود از لوازم انقلاب بود. شما اگر الان به نوارهاي صحبت هاي آن زمان مراجعه كنيد، مي بينيد همه كساني كه با انقلاب همراهي مي كردند، آتشين صحبت مي كردند. آقاي هاشمي نژاد غير از وجهه انقلابي، صحبت كردنش ذاتاً پرحرارت و انقلابي بود و هر جا سخنراني مي كرد، مردم را جذب مي كرد و سخنراني هاي ايشان بسيار پرجمعيت بود و آدم هائي هم كه شركت مي كردند، اهل فكر و فضل بودند، به اين دليل براي همه جاذبه داشت.
يكي از وجوه زندگي پربار شهيد بهشتي نژاد آثار قلمي ايشان است كه اتفاقاً كمتر درباره آن صحبت شده است. شما در جائي اشاره كرده بوديد كه كتاب هاي ايشان در ميان طلبه ها محبوبيت داشت و آنها را مطالعه مي كردند. درباره شيوه نگارش و آثار مكتوب ايشان توضيحاتي را بفرمائيد.
دوراني كه شهيد هاشمي نژاد كتاب هايي را تاليف و منتشر كردند، دوران خاصي بود. ويژگي هاي مهم آن دوران را بيان مي كنم تا تاثير نوشته هاي ايشان را بهتر بتوانيم درك كنيم. يكي از اين ويژگي ها اين بود كه كتاب هاي فارسي را بهتر بتوانيم درك كنيم. يكي از اين ويژگي ها اين بود كه كتاب هاي فارسي ديني و اعتقادي ممزوج با مسائل روز كم بود يا نبود. خيلي خلاء داشتيم. در آن زما فقط كتاب هاي قديمي تجديد چاپ مي شدند و رايج بودند. اغلب هم به زبان عربي بودند و عامه مردم مي توانستند از آنها استفاده كنند. كتاب هاي فارسي در جامعه آن روز، غالباً توسط نويسندگان غيرمذهبي نوشته مي شدند. اين كتاب ها شامل رمان ها و كتاب هاي غيررمان ضد مذهب چاپ مي شدند، اما كتاب هاي مذهبي رواج نداشتند. ويژگي دوم اينكه بعضي از كتاب هاي مذهبي هم كه تازه نوشته و منتشر مي شدند، خالي از مباحث سياسي و انقلابي بودند و جاي اين نوع كتاب هم خالي بود. نوشته هاي آقاي هاشمي نژاد اين دو ويژگي را داشتند كه اولاً در مقطعي خلاء كتاب هاي ديني به زبان فارسي روان همراه با معارف ديني را پر كرد و ديگر اينكه وارد مسائل روز سياسي و انقلابي شد و پاسخ گوئي به نيازهاي آن روز را به عهده گرفت. مثلاً كتاب « مناظره دكتر و پير» را اگر بخوانيد، مي بينيد كه مسائل روز را مطرح كرده و به شبهات پاسخ داده است. اين كار ايشان بسيار تاثير گذار بود و مي توان گفت كه در آن برهه، ايشان تنها كسي بودند كه حتي قبل از شهيد مطهري، به اين كار مبادرت ورزيدند. البته بخش هائي از آثار شهيد هاشمي نژاد و شهيد مطهري، همزمان منتشر شدند. راه اندازي «كانون بحث و انتقاد ديني» و انتشار مباحث آن جلسه به صورت جزوه و كتاب، توانست دو خلائي را كه ذكر كردم، تا حدودي پركند و چون چنين آثاري در سطح جامعه وجود نداشت، طلاب و دانشجويان تشنه و مشتاق و ساير سطوح جامعه، به سرعت آنها را مي خريدند و در فاصله كوتاهي تمام مي شد و به چاپ هاي متعددي رسيد.
از نحوه ارتباط شهيد هاشمي نژاد با مستمعين و مخاطبانشان چه خاطره اي داريد؟
ايشان جزو معدود كساني بودند كه وقتي سخنراني مي كردند، اعم از اينكه نكات سياسي يا علمي را مطرح مي ساختند، سخنشان جاذبه زيادي داشت. حتي يادم هست در مسجد جامع چالوس، بانيان مجالس و مردم آنجا روش خوبي داشتند و افراد شاخصي را دعوت مي كردند كه يك ماه رمضان تمام در آنجا سخنراني مي كردند. چه در اين شهر، چه در قم، مشهد، اصفهان و ساير شهرها، هرجا كه ايشان سخنراني داشتند، مجالس پر از جمعيت بود و دانشجويان، طلاب، برخي از اساتيد دانشگاه و افراد تحصيلكرده حوزه و دانشگاهي مي نشستند و يادداشت بر مي داشتند. خاطره جالب اينكه ايشان يك بار كل شب هاي سخنراني خود را به نقد اعلاميه حقوق بشري كه سازمان ملل صادر كرده بود، پرداختند. اوايل دوراني بود كه اساسا اعلاميه حقوق بشر و نقد آن مطرح شده بود و اين نقد را بسيار قوي و عالمانه هم انجام دادند و فضلا و علما يادداشت بر مي داشتند كه به درد كار تحقيقي شان مي خورد. در چالوس كه اشاره كردم، فقط اهالي انجا نبودند كه شركت مي كردند و اهالي تمام شهرهاي اطراف به آنجا مي آمدند، چون شهرت ايشان در همه جا پيچيده بود. در جلسات ماه رمضان تمام كساني كه مي توانستند بيايند و روزه شان باطل نشود، مي آمدند و هميشه مسجد و محوطه اطراف آن از جمعيت پر مي شد. سخنراني هاي ايشان بسيار پرجاذبه بودند و به اعتقاد من شهيد هاشمي نژاد توانستند افراد زيادي را با دين و افكار انقلابي آشنا كنند.
اشاره كرديد كه محتواي سخنراني هاي ايشان به روز بود و از متون كتب غربي در آنها استفاده مي كردند، آيا چنين استفاده هائي در ميان اهل قلم و حوزه واكنش منفي نداشت؟
استفاده از داده هاي غربي دو جور است. يكي اينكه به آنها استناد كنيم و بخواهيم از اين طريق حرف خود را اثبات و اسلام را با استناد به آنها تقويت كنيم. اين شيوه هميشه با واكنش روبرو مي شود. در آن زمان اين طور بود، حالا هم هست. همه ما معتقديم كه اسلام نيازي به اين تقويت ها ندارد، چون منطق اسلام آن قدر قوي و منسجم هست كه براي اثبات آن نيازي به مستندات ديگر نباشد. اين نوع برخورد با اسلام، تا حد زيادي به نوعي احساس خود كم بيني بر مي گردد. اسلام چيزي كم ندارد، اما كسي كه اين شيوه را در پيش مي گيرد، خودش كم دارد و فكر مي كند كه بايد به اين شكل اسلام را تقويت كند. شيوه دوم اين است كه داده هاي غرب را نقد كنيم، يعني موارد صحيح آن را مطرح و موارد غلط را بررسي و از آنها انتقاد منطقي و عالمانه كنيم. در اين شيوه عده اي از مخاطبان را مي توان جذب و در عين حال موارد متقن و محكم اسلام را در همان جنبه هائي كه آنها به عنوان ويژگي هاي برجسته غرب مي شناسند، بيان كرد. در اين شيوه نشانه اي از خود كم بيني وجود ندارد و چون شيوه اي عالمانه و تطبيقي است، بر اين بخش از مخاطبان تاثير مي گذارد. نقد منصفانه و صحيح، هم درست است و هم تاثير گذار، آقاي هاشمي نژاد از اين شيوه دوم استفاده مي كرد. ايشان اطلاعات عمومي خوبي درباره مسائل گوناگون داشت، از جمله اعلاميه حقوق بشر را كه به آن اشاره كردم، از همين نوع بود. ايشان آراي متفكرين غربي را مطرح مي كرد تا اثبات كند كه اسلام در 14 قرن پيش به نكاتي نظر داشته كه متفكرين امروز غرب متوجه آن شده اند. ايشان با دقتي عالمانه، ريشه هاي وحياني اسلام را از اين طريق اثبات مي كرد. مثلاً در همين اعلاميه حقوق بشر، ايشان اين گونه استدلال مي كرد كه امروز پيشرفته ترين كشورهاي دنيا اعلاميه اي را تنظيم مي كنند كه در 14 قرن پيش، در عقب افتاده ترين نقطه دنيا توسط پيامبر گرامي اسلام «صلي الله عليه وآله» مطرح شد و همين دليل روشن و واضحي است بر اينكه اين قوانين از ناحيه خداوند و از آسمان و وحياني است. ايشان به شيوه اي عالمانه، جنبه هاي منفي غرب را مطرح و به شكلي تلويحي، غرب زدگا را تحقير و اهميت و قدرت اسلام را اثبات مي كرد. اين شيوه هاشمي نژاد نه تنها واكنش منفي در محافل علما به دنبال نداشت كه مورد تحسين و تائيد هم بود و در ميان جامعه و مخاطبان هم بسيار پرجاذبه بود. ايشان در تهران هم زياد سخنراني مي كرد. يادم هست كه بيشتر در قسمت هاي مركزي تهران سخنراني داشت، ولي مستمعين ايشان منحصر به مردم همان منطقه نبود و ديگراني كه باخبر مي شدند، از همه جاي شهر مي آمدند و سخنراني هاي ايشان بسيار پرمخاطب بود. مخاطبان ايشان غالباً آدم هاي باسواد و اهل تحقيق و بخش اعظمي از آنها، آدم هاي انقلابي از اقشار مختلف بودند.
شهيد هاشمي نژاد در اول انقلاب هيچ نوع سمت اجرائي را پذيرفتند. چه شد كه مسئوليت حزب جمهوري را پذيرفتند؟
شهيد هاشمي نژاد با چند تن از سران انقلاب، سابقه دوستي و همكاري طولاني داشت و لذا در كارهاي تشكيلاتي با آنها همكاري مي كرد. يكي از اين افراد مقام معظم رهبري بودند كه مي دانيد همراه با شهيد هاشمي نژاد و آيت الله طبسي، جمعي سه نفره را تشكيل مي دادند كه محور مسائل انقلابي استان خراسان بودند. يكي از اركان حزب جمهوري، مقام معظم رهبري بودند. مؤسسين حزب شهيد آيت الله بهشتي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، آيت الله موسوي اردبيلي و شهيد باهنر بودند. همه اين بزرگان با شهيد هاشمي نژاد سابقه دوستي و آشنائي ديرينه داشتند، بنابراين طبيعي بود كه نه فقط حزب جمهوري كه هر تشكيلاتي كه توسط روحانيون انقلابي و سرشناس تشكيل مي شد، شهيد هاشمي نژاد با آنها همراهي كند. قبل از انقلاب هم هر تشكيلاتي، ولو بدو نام و به شكل غيررسمي، براي پيشبرد انقلاب تشكيل مي شد، شهيد هاشمي نژاد يك پاي ثابت آن بود، اين بود كه با تاسيس حزب جمهوري اسلامي، ايشان با مؤسسين آن همراهي كرد و دبير حزب در استان خراسان شد.
در روزهاي نخست پيروزي انقلاب، نسبت به حزب و تشكيلات حزبي، دو نگرش موافق و مخالف وجود داشت. آيا شهيد هاشمي نژاد موافق تشكيل حزب بودند و يا در ادامه فعاليت هاي انقلابي، صرفا با مبارزان و انقلابيون همكاري مي كردند؟
اگر ايشان اعتقاد به حزب نداشت، مي توانست صرفاً در حزب عضو باشد و يا نهايتاً كمك كند و قطعاً دبيري حزب را به عهده نمي گرفت، مضافاً بر اينكه قبل از انقلاب هم با تشكيل «كانون بحث و اعتقاد ديني» و كانون هاي ديگر، نشان داد كه به كار تشكيلاتي معتقد است، چون تشكيلات و حزب كه فقط سياسي نيست. كارهاي فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي را هم مي توان به صورت تشكيلاتي اداره كرد. به اعتقاد من شيوه تشكيلاتي پيوسته در برنامه ريزي ها و كارهاي ايشان قابل مشاهده بود. به نظر من حتي شهادت ايشان در ساختمان حزب جمهوري هم نشانه اي از اعتقاد ايشان به كار تشكيلاتي بود.
من از شهيد هاشمي نژاد در حزب هم خاطراتي دارم كه تاثيرگذاري هاي ايشان را نشان مي دهد. ايشان به رغم مسئوليت هاي سنگيني كه داشت، بسيار علاقمند بود كه در اغلب جلسات شوراي مركزي حزب شركت كند كه اين، اهتمام ايشان را نسبت به كار حزب نشان مي دهد. يكي از خاطرات مهم من مربوط مي شود به دوران پس از شهادت بزرگاني چون شهيد بهشتي، شهيد رجائي و ديگران، در آن موقع زماني بود كه مقام معظم رهبري در دوران نقاهت به سر مي بردند. پس از شهادت شهيد رجائي، جلسه شوراي مركزي حزب در دفتر آيت الله هاشمي رفسنجاني در مجلس تشكيل شد. دستور كار هم اين بود كه حالا بايد چه كنيم. حزب جمهوري در مجلس اكثريت داشت و حزب حاكم بود و همه توقع داشتند كه حزب براي جانشيني نخست وزير، تصميم بگيرد. از آنجا ك دبير كل حزب يعني شهيد باهنر هم شهيد شده بود و بنابراين بايد دبير كل جديد هم انتخاب مي شد. در آن جلسه بنا بود درباره اين دو موضوع تصميم گيري شود و آقاي هاشمي نژاد خودشان را به اين جلسه رساندند، چون بسيار بر اين امور اهتمام داشتند و هر وقت احساس مي كردند كه جلسه، جلسه بسيار مهمي است، شركت مي كرد. ايشان در عين حال كه رسماً عضو شوراي مركزي نبود، چون عضو برجسته اي بود، عملاً عضو اين شورا بود و در جلسات مهم شركت مي كرد و بسيار تاثيرگذار بود. در اين جلسه اي هم كه اشاره كردم، ايشان شركت كرد و وقتي مطرح شد كه چه كسي رئيس جمهور باشد، شهيد هاشمي نژاد گفت آقاي خامنه اي. اساساً پيشنهاد رئيس جمهور شدن آيت الله خامنه اي را ايشان داد. در اين مسير يكي دو مانع وجود داشت كه درباره اش بحث شد. يكي اينكه ايشان بستري بودند. شهيد هاشمي نژاد پافشاري كرد كه بنا نيست كه هميشه بستري باشند و بالاخره بهبود پيدا مي كنند. مانع ديگر اين بود كه امام با رئيس جمهور شدن روحانيون موافق نبودند، چون حزب در دوره اول با داشت شهيد بهشتي را كانديداي رياست جمهوري كند و به همين دليل اين كار را نكرد و به سراغ جلال الدين فارسي و دكتر حبيبي رفت. عده اي از افراد حاضر در جلسه، از جمله خود من، گفتيم كه بايد برويم و با امام صحبت كنيم. شهيد هاشمي نژاد هم همين نظر را داشت. سرانجام قرار شد آقاي هاشمي رفسنجاني برود و با امام صحبت كند و نظر امام را در اين مورد برگرداند و اين كار را هم انجام داد. اين يكي از اثرگذارترين كارهاي شهيد هاشمي نژاد بود.
شما در سفري همراه با شهيد هاشمي نژاد به ليبي رفتيد. چرا ايشان در راس هيئت بودند و اي هئيت از سوي چه نهادي معرفي و اعزام شد، چون ايشان مسئوليت ديپلماتيك نداشتند.
وقتي انقلاب پيروز شد، يكي از كشورهائي كه خيلي خودش را به انقلاب نزديك كرد، ليبي بود. در سال 58 ده سال از اخراج ايتاليائي ها از ليبي، به رهبري معمرقذافي مي گذشت و او مي خواست جشن دهمين سالگرد انقلاب ليبي و اخراج ايتاليائي ها را برگزار كند و در اطراف و بيابان هاي بن غازي كه كه بيشتر ايتاليائي ها در آنجا بودند. جشن را برگزار كرد و از ايران هم گروه هائي را دعوت كرد. در اوايل انقلاب، هنوز در ايران مركزيت خاصي براي تصميم گيري وجود نداشت و لذا آنها هم از جاهاي مختلفي، افراد را دعوت كردند. يك گروه از مجلس به رياست مرحوم آيت الله سيد ابوالفضل موسوي تبريزي كه آن وقت در مجلس بود و در مقطعي دادستان كل كشور شد. يك هيئت هم از طرف بني صدر كه رئيس جمهور شده بود، رفت. عده اي هم در آن هيئت بودند كه چون مي خواهم خاطره اي را نقل كنم، شايد صلاح نباشد كه اسامي آنها را بگويم. هيئتي هم از طرف حزب جمهوري اسلامي به رياست شهيد هاشمي نژاد رفت. علت هم اين بود كه در جمعي كه از حزب مي رفتند، برجسته ترين فرد ايشان بودند. در آن هيئت من، آقاي جواد منصوري، چند نفر از افراد شاخه دانشجوئي حزب بودند كه برخي هم شهيد شدند. افراد اين هيئت ها هم ماشاءالله تعدادشان زياد بود و به ده پانزده نفر مي رسيد.
آيا ديداري هم با معمر قذافي داشتيد؟
بله، كار ما دو قسمت داشت. يكي حضور در مراسم و ديگر ديدار با قذافي بود. در ديدار با قذافي، ويژگي هاي برجسته شخصيتي آقاي هاشمي نژاد جلوه گر شد. در مورد مسائلي كه بايد در ديدارها مطرح مي شدند، من به شهيد هاشمي نژاد مشاوره مي دادم، ولي تصميم نهائي با ايشان بود. روزي كه به ما خبر دادند كه براي فرداي آن روز، براي ما ساعت ملاقات با قذافي را گذاشته اند، شهيد هاشمي نژاد پرسيدند چه كساني در جلسه حضور دارند؟ گفته شد اعضاي در هيئت ديگري كه از ايران آمده اند. شهيد هاشمي نژاد گفتند ما نمي آئيم. بايد يا خودمان تنها باشيم يا با هيئت مجلس، با هيئت رئيس جمهور نمي آئيم. آنها اصرار كردند، ولي شهيد هاشمي نژاد نپذيرفتند. آنها بالاخره مجبور شدند دو ديدار بگذارند، يكي براي هيئت رئيس جمهور و يكي هم براي هيئت حزب و هيئت مجلس. ما رفتيم و به ساختمان رياست جمهوري و با قذافي ديدار كرديم. قاعده بر اين است كه وقتي عده اي كه از نظر مقام، همرديف ميزبان نيستند، ساكت مي نشينند و جلسه به سلام و احوال پرسي و تعارفات معمول برگزار و ختم مي شود، ولي اين هيئت يك هيئت حزبي و افراد اين هيئت و همين طور هيئت مجلس از افراد انقلابي و مبارز بودند و بنابراين نبود كه جلسه مثل جلسات معمول و تشريفاتي برگزار شود. وقتي نشستيم، متوجه شديم كه يك در ميان ما هستيم و افراد ليبيائي. ابتدا متوجه نشديم چرا اين كار را كردند؟ ولي جلسه كه تمام شد و خبرنگارها شروع به فيلمبرداري كردند، ديديم كه اينها شروع كردند به دادن شعار كه: «ثوره ثوره فاتح!» فاتح هم به معني اول ماه است يعني «انقلاب اول ماه» و هم به معني پيروز است. شب كه در تلويزيون، فيلم را ديديم، اين طور به نظر مي رسيد كه ما هم قاتي اينها هستيم و با اين شعار موافقيم. خواستند به مردم ليبي القا كنند كه هيئت ايراني هم ما را قبول دارد. نكته اساسي در اين ديدار شخصيتي بود كه آقاي هاشمي نژاد در اين سفر از خود نشان داد و به قذافي ايراد گرفت كه چرا از صدام حمايت مي كنيد؟ قذافي هم به عنوان رئيس جمهور و با اين فكر كه آقاي هاشمي نژاد يك آدم معمولي است، جوابي داد و انتظار داشت كه قضيه تمام شود، ولي آقاي هاشمي نژاد دنباله موضوع را گرفت و تقريباً بحثي درگرفت. سرانجام قذافي سعي كرد با جمله اي، بحث را تمام كند، ولي كاملاً مشخص بود كه بحث تمام نيست و شهيد هاشمي نژاد قانع نشده است. جلسه كه تمام شد عده اي اعتراض كردند كه: «شما چرا با قذافي بحث كرديد؟ ايشان رئيس جمهور و ميزبان ماست و اين كار، درست نبود.» شهيد هاشمي نژاد گفت:« من يك طلبه و روحاني هستم و هر سئوالي را از هر مقامي مي توانم بپرسم».
محتواي اين بحث چه بود.
راجع به مسائل افغانستان و عراق بحث شد.
در مورد امام موسي صدر بحثي شد؟
ما با افراد و گروه هاي ديگري در اين مورد صحبت كرديم، ولي در اين جلسه به خصوصي كه به آن اشاره كردم، صحبت امام موسي صدر نشد. شهيد هاشمي نژاد در اين جلسه از اينكه قذافي با ايران اظهار دوستي مي كند و خود را حامي مسلمانان و مستضعفان مي داند، ولي در عين حال در برابر دولت وابسته افغانستان و اشغالگران روسي موضع مناسبي ندارد و همين طور در برابر رژيم بعثي عراق كه آن روزها به شكل هاي مختلف با انقلاب اسلامي ايران دشمني مي كرد و تجاوزات پراكنده خود را به مرزهاي ايران آغاز كرده بود، نرمش نشان مي داد و با آن دولت روابط دوستانه اي داشت، ناراضي بود و اين نارضايتي را از زبان ملت ايران به قذافي در ميان گذاشت. به هرحال لحن و جمله قذافي طوري بود كه مي خواست بحث را تمام كند.
آيا صحبت هاي شما در مورد امام موسي صدر، شما را به نتيجه هم رساند؟
همه آنها ادعا مي كردند كه ايشان از ليبي رفته اند. رئيس تشريفاتي كه با ما سروكار داشت، نامش ابوسته بود و جواب هائي كه به ما مي دادند اين بود كه امام موسي صدر به اينجا آمدند، ولي اسناد و مدارك داريم كه از اينجا رفتند و ما خبري از ايشان نداريم.
آيا سفرهاي ديگري هم با ايشان داشتيد؟
چون از ايران پرواز مستقيم به ليبي نبود، ما از ايران به سوريه رفتيم، يك شب در آنجا مانديم و بعد به ليبي رفتيم. موقع برگشتن هم همين طور، اما در سوريه كار خاصي نداشتيم. با ماشين به اردن هم رفتيم و در شهر عمان گشتي زديم و برگشتيم.
مشهور است كه افراد را در سفر بهتر مي توان شناخت...
شخصيت شهيد هاشمي نژاد در اين سفر كاملاً برجستگي داشت. در سفر به ليبي، به سوريه، به اردن، هرجا كه بوديم، ايشان خودش را همسان بقيه جلوه مي داد. ما هيچ وقت نديديم كه ايشان رفتاري داشته باشد كه ديگران احساس كنند ايشان رئيس و بزرگ تر است. ما اين خلق و خو را هم در سفر و هم در حضر از ايشان مي ديديم و اين نشان دهنده شخصيت شهيد هاشمي نژاد بود، چون آدم هاي بزرگ، هيچ وقت خودشان را به رخ نمي كشند و يا جلوه نمي دهند و اصلاً خودشان را چيزي به حساب نمي آورند. رفتار شهيد هاشمي نژاد در تمام طول سفر همين گونه بود. در ليبي يك بار ايشان به من گفت برويم بازار. مي خواست سوغات بخرد. جالب اين بود كه در بازار، افراد به ايشان اشاره مي كردند و به دليل عمامه سياهش مي گفتند خميني و به من اشاره مي كردند و مي گفتند خلخالي!
در ليبي اتفاق جالب ديگري هم افتاد. يك روز ديديم كه ابوسته مقداري دلار آورد و خواست به ما بدهد. اعضاي هيئت هم هيچ كدام بدون مشورت و اجازه رئيس كاري نمي كردند. موضوع به شهيد هاشمي نژاد اطلاع داده شد. ايشان گفت كه نبايد اين پول را بگيريم و البته نظر اغلب ما هم همين بود. دو سه بار اصرار كردند و ما محكم روي حرفمان ايستاديم و نپذيرفتيم و گفتيم كه خودمان پول داريم. اين هم از برجستگي هاي شخصيتي شهيد هاشمي نژاد بود كه مناعت طبع بالائي داشت و آبروي نظام و انقلاب را در جميع جهات حفظ مي كرد.
از سفر به ژاپن چه خاطره اي داريد؟
سفر ما همراه با شهيد هاشمي به ژاپن در همان سال هاي اول پيروزي انقلاب بود. ما مي خواستيم در دهه فجر، پيام انقلاب را در ژاپن اعلام كنيم. ايشان رئيس هيئت بود. بعد از پيروزي انقلاب، شهيد هاشمي نژاد همين دو سفر را رفت كه من به دليل علاقه اي كه به ايشان داشتم، همراه ايشان بودم. ما با هم رفتيم ژاپن، از آنجا به فيليپين و بنگلادش و هند رفتيم و به تهران برگشتيم. البته در بمبئي به هيئت ديگري كه آقاي خزعلي رئيس آن بودند، پيوستيم. بعد از بازگشت هم ديداري با امام داشتيم. در ژاپن در سفارت، مصاحبه اي برگزار شد كه شهيد هاشمي نژاد صحبت كرد. نمايندگان رسانه هاي گروهي ژاپن، اعم از راديو و تلويزيون و مطبوعات حضور داشتند. ايشان براي ايراني هاي مقيم ژاپن هم سخنراني كرد. به بعضي از شهرهاي ژاپن رفتيم و سخنراني هائي كرديم و صحبت هائي داشتيم. من چون قبل از انقلاب و در سال 56 در ژاپن بودم و كاري تحقيقي كردم و كتابي هم به نام «اسلام در ژاپن» نوشتم، آشناهائي در آنجا داشتم و به سراغ آنها رفتيم و از مساجدي كه قبلاً رفته بودم، ديدن كرديم.
به هر حال تا حدي كه مي توانستيم براي معرفي انقلاب تلاش و كار كرديم. ديداري هم در آنجا با وزير خارجه ژاپن داشتيم كه در ساختمان وزارت امور خارجه برگزار شد و من هم حضور داشتم. در آن ديدار هم چيزي شبيه به آنچه با قذافي پيش آمد، تكرار شد. شهيد هاشمي نژاد بر مبناي اينكه ما بر حق هستيم، از همه طلبكاري مي كرد و از وزير امور خارجه ژاپن مي پرسيد كه شما چرا از ما حمايت نكرديد و چرا فلان جمله را گفتيد. آن روزها او درباره جنگ جمله اي گفته بود كه شهيد هاشمي نژاد به آن اعتراض كرد. وزير امور خارجه ژاپن وقتي ديد كه آقاي هاشمي نژاد دنباله بحث را رها نمي كند، خيلي سياستمدارانه تر از قذافي عمل كرد و دنباله بحث را به شكل منطقي تري جمع كرد. بعد كه به ايران برگشتيم، بعد از چند روز در جماران ديداري با امام داشتيم. كتاب «اسلام در ژاپن» من هم منتشر شده بود و با خود برداشتم كه به امام تقديم كنم. آقاي هاشمي نژاد درباره سفر من به ژاپن و تحقيقي كه كرده بودم، مقداري صحبت و از امام تقاضا كرد كه اگر موافق هستند، بنده به ژاپن بروم و مركزي را در آنجا تاسيس و درباره اسلام تبليغ كنيم كه امام پذيرفتند، منتهي اين نظر تحقق پيدا نكرد، چون وقتي مسئله را با آقاي بهشتي مطرح كردم، ايشان گفتند كه الان در اينجا به حضور شما نياز بيشتري است. قرار شد ايشان با امام صحبت كنند تا بعدا در فرصت مناسب تري به نظر ايشان عمل شود. در اين ديدار آقاي خزعلي هم حضور داشتند.
از بنگلادش هم خاطره جالبي دارم. در آنجا ما وقتي وارد يك مدرسه علميه شديم، طلاب با شعارهاي خوب و تكبير از ما استقبال كردند. بعد شهيد هاشمي نژاد سخنراني كرد. قبل از ايشان رئيس حوزه علميه سخنراني و عليه صدام صحبت كرد. جالب اين است كه ما شنيده بوديم اينها از عربستان سعودي و از خود صدام براي اداره اين مدرسه، پول مي گيرند و عوامل زيادي را هم براي تبليغ خودش به آنجا فرستاده بودند، ولي اينها به قدري به امام و انقلاب ايران علاقه داشتند كه آن صحبت ها را عليه صدام ايراد كردند.
از دوره جنگ و حضور شهيد هاشمي نژاد در جبهه ها خاطره اي داريد؟
در روز سوم آبان 59 يعني يك ماه و چهار روز پس از آغاز جنگ امريكا عليه انقلاب اسلامي ايران كه از طريق صدام كافر بر ما تحميل شد، شهيد هاشمي نژاد را در دزفول ديدم. عصر همان روز او در مسجد جامع دزفول براي مردم قهرمان آن شهر كه چندي پيش در اثر اصابت موشك هاي 9 متري عراق تعداد زيادي شهيد داده بودند، چنان با حرارت صحبت كرد كه روحيه قوي آنها را چند برابر كرد، همان شب با شهيد هاشمي نژاد و تعدادي از برادران دزفولي و چند دوست طلبه در زيرزمين دفتر حزب جمهوري اسلامي در دزفول، روي يك زيلو و چند تكه روزنامه خوابيده بوديم. ساعت 12 نيمه شب در اثر صداي مهيب چند موشك 9 متري عراقي از خواب پريديم. با شهيد هاشمي نژاد به محل حادثه كه 200 متر آن طرف تر بود، رفتيم. در هنگام مشاهده صحنه دلخراش حادثه، به چشمان شهيد هاشمي نژاد نگاه كردم. اشك در چشمان او حلقه زده بود. با اين حال صداي او هرگز دچار ذره اي لرزش نشد. او با صداي رساي خود به بازماندگان شهدا دلداري مي داد و مردم قهرمان دزفول را مي ستود. شهيد هاشمي نژاد آن شب يك حامي قوي براي شهيد داده هاي دزفول بود. او آن شب به مردم دزفول روحيه داد. فرداي آن روز هاشمي نژاد براي سخنراني به كرمانشاه رفت و پس از سخنراني هاي پرشور در جبهه هاي جنگ در غرب به دزفول برگشت. او در دزفول لباس رزم بر تن كرد و به خط مقدم جبهه رفت تا براي يك لحظه هم كه شده در لباس پرافتخار سربازي و دفاع از اسلام باشد.
در شب چهارم آبان قبل از آنكه بخوابد، به پايگاه هوائي دزفول رفته و به كاخي كه بني صدر در آن زندگي مي كرد سرزده بود. او در آنجا به درددل هاي افسران كه از آلودگي هاي بني صدر در رنج بودند، گوش داده و با چشم هاي خود دربار شاه دوم را ديده بود. او آن شب با اين خاطره تلخ و در حالي كه شديداً متاثر بود، خوابيد و نيمه شب با صداي بمب صدامي بيدار شد. بي ترديد وقتي بني صدر پس از عزل از فرماندهي كل قوا به منافقين گفته بود بايد سران را بكشيد، هاشمي نژاد را هم در نظر داشت. زيرا مي دانست هاشمي نژاد خاري بود در چشم او و همه نوكران حلقه به گوش آمريكا.
چگونه از شهادت ايشان باخبر شديد؟
من چون در روزنامه بودم، شايد زودتر از هركس ديگري مطلع شدم. آن روزها شهادت ها به قدري زياد بودند كه انسان دچار تاسف دائمي بود. من در مكه بودم كه خبر شهادت هاشمي نژاد را شنيدم.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35