لطفاً احترام بگذاريد
به سراغ برخي از نوجوانان رفته ايم و درباره يک کلمه 5 حرفي با آنها به گفت و گو نشسته ايم: با قانون
به اينکه چرا در هر جايي که پا مي گذاريم با قوانين خاصي رو به رو مي شويم. قوانيني که ملزم به رعايت آنها هستيم...
به اينکه اصلاً چرا بايد به قانون احترام بگذاريم و...
و بالاخره اينکه اين قانون که مثل زبل خان هميشه همه جا حاضر است، اصلاً به چه دردي مي خورد و چه فايده اي دارد.
بعد از اينکه خوب خوب به اين سوالات فکر کردي و پاسخي براي آنها پيدا کردي خوب است که پاسخ برخي از دوستان نوجوانت را هم در اين باره بشنوي.
شايد که نه، به طور حتم دانستن معناي يک کلمه در پي بردن به مفهوم و ماهيت آن کمک بسياري به ما مي کند. همچنين کمک دريافتن پاسخ سوالاتش که درباره آن کلمه، ممکن است در ذهن مان ايجاد شود. باشد نمونه اش همين کلمه ي قانون که «احسان احمدزاده» آن را اينگونه برايمان معنا مي کند: «به نظر من قانون مقرراتي است که براي برقراري عدالت در جامعه تعيين مي شود.»
«محمد رضا اسکندري» نيز درباره معناي قانون معتقد است. بايدها و نبايدها جامعه در اصل همان قانون و مقرراتي است که افراد بايد آن را رعايت کنند.
تعريف« مرتضي فرج الهي» سيزده ساله هم درباره قانون شنيدن دارد: «قانون چيزي است که براي انسان هاي جامعه وضع مي شود. افرادي که در ارتباط با يکديگرند.»
«امير رضا نجفي» نوجوان چهارده ساله ديگري است که درباره معناي قانون از نگاه خودش بعد از مکث کوتاهي مي گويند...«يک سري شرايط که مثلاً در مدرسه و يا کلاس وجود دارد و دانش آموزان بايد نسبت به آن احترام بگذارند. مثل نپريدن ميان صحبت هاي معلم. و يا موقع سوال کردن در کلاس بايد دست مان را بالا ببريم و اول اجازه بگيريم.»
همه جا قانون
قانوني که در شرايط و فضاي ديگري چون پارک ها وجود ندارد و شما به راحتي مي توانيد به بازي هايي بپردازيد که نياز به دويدن دارد. احسان به يکي از قوانين خانه شان نيز اشاره مي کند:« در خانه ما از ساعت 9- 9/30 به بعد همه بايد بخوابند تا بتوانيم صبح زود براي رفتن به مدرسه بيدار شويم.»
« مهدي نظري» نيز درباره يکي از قوانين خانه شان مي گويند: «موقع خوردن شام بايد همه اعضاي خانواده سر سفره حاضر باشيم.حتي اگر مثلاً مشق و يا درس مان باقي مانده باشد. و يا در حال تماشاي فيلم باشيم بايد در کنار بقيه اعضاي خانواده شام بخوريم.»
مرتضي فرج الهي هم صف بستن، قبل از رفتن به کلاس را يکي از قوانين مهم مدرسه شان معرفي مي کند. با «احمد بابايي» که هم صحبت مي شويم او به قانون جالبي اشاره مي کند که با برادرش آن را نوشته و به آن احترام مي گذارند: « اتاق من و سعيد يکي است و براي همين بين خودمان قرار گذاشته ايم که موقع انجام درس و تکاليف مان کسي حق مطالعه با صداي بلند را ندارد. چون اين طوري هر دو مي توانيم به راحتي و با حواس جمع درس بخوانيم.»
احمد در ادامه صحبت هايش يادآوري مي کند که قبل از اينکه او و برادرش براي حل مشکل شان به فکر چنين قانوني بيفتند مردم با يکديگر برسر اينکه يکي از آنها با صداي بلند مطالعه مي کند بلند دعواشان مي شد. تا اينکه با راهنمايي پدر تصميم به اين کارگرفتند: « اوايل سخت بود اما مدت هاست که ديگر به آرام درس خواندن عادت کرده ايم و ديگر دعوايمان هم نمي شود...»
چرا به چه علت؟!
اينکه هر جايي براي خود قانون دارد. و ما ملزم به رعايت آنها هستيم هم درست اما... اما اصلاً اين قوانين براي چه وضع مي شوند و چرا هر جايي قانون خاص خودش را دارد. و قوانيني که اصلاً شبيه به يکديگر نيست؟ احسان در اين باره مي گويد:«به نظر من اگر قانون نباشد هرج و مرج و دعوا بين انسان ها پيش مي آيد چون هر کس دلش مي خواهد کاري را که دوست دارد انجام دهد. کاري شايد به ضرر ديگران باشد.»
مرتضي هم معتقد است قانون از زياده خواهي ها جلوگيري مي کند و اجازه نمي دهد کسي از حقوق ديگران سوء استفاده کند. مثل نريختن آشغال در حياط مدرسه که باعث کثيف شدن محيطي مي شود که به همه دانش آموزان تعلق دارد.
شنيدن مثال ديگري از اين نوجوان سيزده ساله خالي از لطف نيست: «موقع زنگ ورزش در روزهاي سرد کساني که دوست داشته باشند مي توانند به سالن بروند و تنيس بازي کنند.» اما اگر کسي رفت ديگر نمي تواند به حياط برگردد و فوتبال بازي کند چون اين کار باعث بي نظمي مي شود.»
فايده هاي آقاي قانون
«ياشار نادري» هم در اين باره مي گويد فايده قانون اين است که حق کسي از بين نمي رود:«مثلاً اگر موقع سوار شدن در اتوبوس مسافران به صف نايستند حق خيلي ها از بين مي رود. به خصوص ما بچه ها که کوچکتريم و ممکن است زير دست و پا بمانيم.»
«محمد رضا اسکندري» نيز در اين باره مي گويد: «احترام به قانون باعث حفظ جان انسان ها نيز مي شود. مثلاً يکبار ما مي خواستيم در حياط مدرسه قلعه بازي کنيم اما چون ديديم که ممکن است موقع دويدن به خيلي ها برخورد کنيم و آنها آسيب ببينند با وجودي که خيلي هم دلمان مي خواست اين بازي را کنيم اما به قانون مدرسه احترام گذاشتيم.»
محمد رضا در ادامه حرف هايش با تاکيد خاصي مي گويد احترام به قانون نشان دهنده شخصيت ماست. به راستي که تصور يک مکان بدون مقررات، يک جامعه ي بي قانون واقعاً مي تواند تصوير وحشتناکي باشد. لحظه اي چشم خود را ببنديد و چنين تصويري را در ذهن خود تجسم کنيد. به عنوان مثال يک خيابان شلوغ و پر از خودرو که هيچ کس در آن علائم راهنمايي احترام نمي گذارد.
ـ ساعت هاست که راه بند آمده...
ـ جايي براي حرکت حتي يک خودرو وجود ندارد...
ـ راننده ها به جان يکديگر افتاده اند...
ـ هر کس فکري کند که حق با اوست و بنابراين حرف ديگري را نمي شوند و حق ديگري را نمي بيند...
لابد شما هم مثل من فکر مي کنيد اگر بي قانوني در اين خيابان خيالي ادامه پيدا کند هيچ يک از اين راننده هاي بي قانون به مقصد خود نخواهد رسيد و تنها وقت و اعصاب خود را از دست مي دهند. راستي شما درباره قانون چطور فکر مي کنيد و به شخصه چه قوانيني را در زندگي خود ايجاد کرده ايد تا به موفقيت دست پيدا کنيد. حتماً در اين باره حرف هاي بسياري براي گفتن داريد.
منبع : شاهد نوجوان شماره 60