هشت سال تجلي حضور
زياد گفتهاند و شنيدهايم كه جنگ هشت ساله ما با همه جنگهاي دنيا تفاوت دارد، اما شايد هنوز آن گونه كه بايد، چرايي اين مساله را درنيافته باشيم و غبار ترديد يا دستكم پرسش، از دلهايمان پاك نشده باشد.
جالب اين كه طرف مقابل هم همه تاكيد و تمركزش را بر اين قرار داده است كه ثابت كند اين جنگ هيچ تفاوتي با نمونههاي ديگر نداشته و اگر عظمت و تقدسي دارد همه زاييده تبليغات سياسي قواي حاكم در ايران بعد از انقلاب اسلامي بهمن 57 است.
اين كه اهميت مساله در كجاست و چرا بايد مركز توجه قريب به اتفاق ملتها و دستاندركاران و ناظران اين رويداد مهم و پيروزي معنوي و عيني تاريخي ايران اسلامي باشد، رويكرد اصلي اين نوشتار و تلاش نگارنده براي بررسي اجمالي آن است.
خيلي از آنها كه در زمان جنگ در زمره عافيتطلباني بودهاند كه سر در لاك جبن فرو برده و نه فقط در اين دفاع همگاني شركت نكرده بلكه با فلسفه بافيهاي گوناگون به توجيه كار خود پرداختهاند مدام بر اين نكته اصرار دارند جنگ ما هم چيزي نظير جنگ جهاني اول و دوم يا جنگ ويتنام بوده و بهترين موضع در مقابل آن مخالفت بنيادين است و دم زدن بيچون و چرا از صلح. غافل از آن كه صلح اگرچه واژهاي زيبا و فريبنده است، اما در نگاه ارزشي و نزد امثال سعيد فيلم از كرخه تا راين گاه ميتواند معنايي كريهتر از جنگ داشته باشد.
از اين غريبتر، سخن كساني است كه خود در اين دوران 8 ساله در صف مبارزان راه حق بودهاند، اما امروز در صف پشيمان شدگاني قرار گرفتهاند كه همه آن شور و شوق و بيقراري دفاع و شهادت را نوعي جوزدگي كاذب و احساسگرايي ناشي از فضاي غالب آن روزگار ميدانند و در شكل عاميانهاش مدام از صداي آهنگران ياد ميكنند و اين كه با شنيدنش بچهها بيمهابا خود را روي مين رها ميكردند.
در شكل روشنفكرانهاش هم با تكيه بر منطق و عقلانيت و با دستاويز قرار دادن واژه زيباي ديگري چون دورانديشي و عدم سوار شدن بر موج زمانه همين معنا را تكرار ميكنند. به راستي چه رابطهاي هست ميان اين قبيل اظهارنظرها با تفاوت ماهوي دفاع مقدس ما با ديگر جنگهاي تاريخ بشريت؟ و اساسا اين تفاوت از كجا سرچشمه ميگيرد؟
همه پاسخ خلاصه ميشود در عبارت انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره). تفاوت جنگ ما با جنگ ديگران بازگشت دارد به تفاوت انقلاب ما با ديگر انقلابهاي دنيا و از اينجاست كه بحث، صبغه سياسي به خود گرفته، از وجوه جامعهشناختي و فلسفي صرف فاصله ميگيرد؛ اما منظور از سياست در اينجا به معناي تدبير امور جامعه با محوريت اخلاق، آزادي و عدالت است نه نيرنگي كه معاويه ميباخت.
انقلاب اسلامي ايران در حقيقت با همه ديگر انقلابهاي جهاني متفاوت است و همين تفاوت است كه ديگر امور مرتبط با آن، ازجمله دفاع 8 ساله ايران در برابر تهاجم سازماندهي شده عراق را معنا ميكند. جنگ تحميلي از اين رو خود گواه روشني بر ماهيت متفاوت انقلاب اسلامي ايران است.
جاي شگفتي است كه برخي روشنفكران و صاحبنظران مقوله انديشه و سياست مدام دم از يكساني اين جنگ با نمونههاي جهاني ميزنند و نميدانند لازمه اين سخن، قائل شدن به عدم تفاوت ميان انقلاب اسلامي ايران با انقلابهاي ديگر است يا شايد ميدانند و انكار ميكنند يا اين كه براي اثبات ادعاي خود وقايع تاريخي را هم بر آن منطبق ساخته و از اساس، تفاوت ماهوي اين انقلاب با ديگر نمونهها را نيز منكر ميشوند، در حالي كه حتي متفكراني چون ميشل فوكو هم عليرغم مشرب غيراسلامي خود به اين تمايز مهم اعتراف و بر آن تصريح كردهاند: «من دوست ندارم كه حكومت اسلامي را «ايده» يا حتي «آرمان» بنامم، اما به عنوان «خواست سياسي» مرا تحت تاثير قرار داده است. مرا تحت تاثير قرار داده چون كوششي است براي اين كه براي پاسخگويي به پارهاي مسائل امروزي، برخي از ساختارهاي جداييناپذير اجتماعي و ديني سياسي شود؛ مرا تحت تاثير قرار داده است چون از اين جهت كوششي است براي اين كه سياست يك بُعد معنوي پيدا كند.» از اين عجيبتر اعتراف او بر نقش انكارناپذير رهبري امام خميني(ره) در اين انقلاب است.
چيزي كه آشكارا مورد انكار شماري از تحليلگران انقلاب اسلامي ايران كه به جريان روشنفكري مرسوم تعلق دارند قرار گرفته است: «نقش شخصيت آيتالله خميني پهلو به افسانه ميزند. امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسياي حتي به پشتيباني همه رسانههاي كشورش نميتواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.» (ايرانيها چه رويايي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني، نشر هرمس)
اين بحث دوسويه كه از يك طرف به انقلاب اسلامي ايران برميگردد و از طرف ديگر به جنگ تحميلي عراق عليه ايران، در مقوله هنر نيز ميان دو گروه موافقان و مخالفان تمايز مورد اشاره نمود بارز دارد.
از اين طرف ما نقاشان متعهدي همچون ناصر پلنگي و مستندسازان برجستهاي همچون شهيد سيدمرتضي آويني داريم و از آن طرف نقاشاني كه از اين جنگ 8 ساله فقط كشتار و خون ديدهاند و بعضا حتي با تقليد از آثار مربوط به جنگهاي جهاني اقدام به خلق اثر كردهاند و نيز مستندسازاني كه هنر انقلاب را هنري مبتني بر گرايشهاي مختلف سياسي ازجمله ماركسيسم و سوسياليسم دانسته و عامل مهمي چون رهبري امام خميني(ره) را عامدانه به بوته فراموشي سپردهاند.
انسان درگير جنگ و دفاع مقدس در نگاه شهيد سيدمرتضي آويني انساني است كه كره زمين قرنهاست انتظار او را ميكشد تا بر خاك مبتلاي اين سياره قدم گذارد و عصر بيخبري و جاهليت ثاني را به پايان برساند.
در نگاه او دفاع مقدس نه فقط يك رويداد تاريخي مربوط به زمان خود كه نويددهنده عصر نويني در تاريخ حيات بشريت است: «عصر بعثت ديگرباره انسان آغاز شده است و اينان مناديان انسان تازهاي هستند كه متولد خواهد شد. انساني كه خداوند توبه او را پذيرفته و او را بار ديگر برگزيده است.» اما آيا اينها فقط جملاتي شاعرانهاند كه براي تحريك و تهييج عمومي جهت شركت در جبهههاي نبرد بيان شدهاند؟ مگر نه اين كه درباره انقلاب اسلامي و تحركات شهادتطلبانه مردمي در مقابله با رژيم شاه هم دشمنان همين را ميگفتند؟ چه شد كه پس از پيروزي ـ كه طبعا بايد تب احساسات فرونشسته باشد و سرمستي و غرور (يا به تعبير آنها عقلانيت) جايگزين آن شده باشد ـ باز هم ملت مسلمان ايران بر اين طريق راه پيموده است؟
تاريخ نشان داده حربه استفاده ابزاري از دين و باورهاي اعتقادي تنها در شرايط خاص و به صورت موقت و گذرا كارساز است؛ شرايطي نظير جنگ صفين و ماجراي قرآن سرنيزه كردن سپاه معاويه به پيشنهاد عمر و عاص، اما اين كه انقلابي صورت بگيرد كه نه فقط ظاهر حكومت، بلكه باطن جانها را به تسخير خود درآورد و تبديل به حوالت تاريخي يك قوم شود و در هر برهه تاريخي و با هر رويداد سياسي و اجتماعي تازهاي در دل فرد فرد آن قوم شور به پا كند اين ديگر نمونهاي مشابه در تاريخ حيات بشريت ندارد مگر با رجوع به تاريخ صدر اسلام كه از ابتدا سرمنشا اصلي انقلاب سياسي و تحول باطني اين مردم بوده است و از هر چيز مهمتر تداوم اين رويكرد سياسي و تحول باطني در وجود نسلهاي بعدي است.
كساني كه نه حوادث انقلاب را به چشم ديدهاند، نه جنگ تحميلي را تجربه كردهاند، اما امروز با آرمانهاي اين نهضت همراه و همدل هستند. مگر نه اين كه همه انقلابها از جوشش به ركود ميرسند و از تحرك به ثبات عافيتطلبانه تغيير شكل ميدهند؟ پس اين چه انقلابي است كه پس از سي و اندي سال هنوز به قوت خود باقيمانده و نه فقط در سياهه تاريخ گم نشده بلكه هنوز درباره آن سخن ناگفته وجود دارد و تاثير مسلم آن بر هر رويداد سياسي و اجتماعي تازهاي كه در اين كشور رخ ميدهد، انكارناپذير است.
حال پرسش ديگر اين است كه آيا چنين تمايز و تفاوتي، رويدادي تصادفي است و زاييده شرايط زماني و مكاني بوده و وجهي تقديري دارد يا اين كه وجهي كاملا انتخابگرانه داشته و ريشه در آرمانها و معتقدات پديدآورندگان نخستين اين انقلاب دارد؟ بهترين راه پاسخجويي براي اين پرسش رجوع به كلام بنيانگذار اصلي اين نهضت، حضرت امام خميني(ره) است و پيگيري بحث از متن بيانات ايشان.
براي اين منظور پيام حضرت امام به مناسبت اولين سالگرد آغاز جنگ تحميلى و هفته دفاع مقدس در تاريخ 27 شهريور 1360 را در نظر گرفتهايم كه در آن، وجه منحصر به فرد انقلاب اسلامي ايران كه تمايزدهنده آن از ديگر نمونههاست به روشني مورد تصريح قرار گرفته است.
موضوع اين سخنراني كه در حسينيه جماران ايراد شده، بررسى علل و ابعاد جنگ تحميلى و جنايات صدام با حمايت قدرتهاى بزرگ است. امام خميني(ره) بحث را با اين سخن آغاز ميكنند كه «در اين هفته نويسندگان و گويندگان و رزمندگان و افشاگران و هنرمندان به بررسى كامل جنگ مىپردازند و ابعاد اين واقعه تاريخى را روشن مىنمايند. آنچه تاكنون از انگيزه صدام بعثى و حزب بعث عراق بر روشنبينان نبايد مخفى باشد آن است كه ابرقدرتان جنايتكار و خصوصا آمريكا در اين انقلاب به اين نتيجه رسيدهاند كه انقلاب اسلامى ملت ايران با ساير انقلابهاى غيرالهى تاريخ فرق اساسى دارد و رمز پيروزى شگفتانگيز آن را پس از تجزيه و تحليل، در اسلام راستين يافتند.» (صحيفه امام، ج 15، ص 238)
حقيقتا آغاز كوبندهاي است كه با موضوع اصلي ما در اين نوشتار هم مناسبت كامل دارد، اما آيا همه چيز خلاصه ميشود در همين وجه الهي و ديني انقلاب؟ يا بهتر است بپرسيم اين انقلاب الهي چرا بايد استكبار جهاني را به وحشت بيندازد و او را به مقابله با اين نهضت نوپا تا حد طراحي و تحميل جنگ برانگيزد؟ پاسخ در عبارات بعدي حضرت امام نهفته است كه از قضا با مهمترين رويداد امروز جهان يعني بيداري اسلامي مردم خاورميانه هم مرتبط است: «رمز وحدت كلمه و نهضت همه اقشار ملت را نيز در اسلام بزرگ احساس كردند و خطر عظيم صدور انقلاب و پرتو حق در جهان اسلام بلكه در جهان مستضعفان آنان را در وحشت انداخت؛ وحشتى كه در آن كوتاه شدن دست جنايتكارشان از كشورهاى اسلامى بلكه از كشورهاى مظلوم تحت سلطه را در پهناور گيتى به عيان مىديدند و شياطين كارشناس آنان زنگ خطر سقوط امپراتورى جهانىشان را به صدا درآوردند.» (همان، ص 238 و 239)
و اين همان قدرت شگفت تفكر اسلامي است. آيين توحيدي برحقي كه برخلاف اغلب اديان موجود در جهان، به جاي انفعال، منطق پويا و مشي فعال دارد. به سياست بي اعتنا نيست و بر آن است كه راه آخرت مومنان از حيات دنيايي ايشان ميگذرد. اسلام، آييني است كه براي دنياي مردمان برنامه مشخص دارد و اتفاقاً از همين روست كه براي آخرت آنان هم سودمند است. چه، به قول دكتر علي شريعتي: «مذهب اگر پيش از مرگ به كار نيايد پس از مرگ به هيچ كار نخواهد آمد». پس راز تمايز انقلاب ما و به تبع آن دفاع مقدس ما در آن جنگ 8 ساله نه فقط در ديني و معنوي بودن آن (آن چنان كه فوكو ميپندارد) بلكه آن چنان كه حضرت امام(ره) تصريح دارند در «اسلام راستين» است. آن هم نه فقط به دليل اين كه در اسلام، دين و سياست از هم جدايي ناپذيرند، كه در آيين يهود و به طور خاص فرقه صهيونيسم هم چنين امتزاجي به چشم ميخورد، بلكه بيش از همه از آن رو كه اسلام، كامل ترين اديان آسماني است و آينه تمام نماي حقيقت. همان عامل مهمي كه وجه تحول باطني را براي انقلاب اسلامي ما به ارمغان آورده است و پيداست كه قدرتطلبان با هر چه بجنگند و بر هر چه تسلط يابند با روح حقيقتجويي و حقيقتخواهي مردمان نميتوانند بجنگند و تسلط بر آن هم در محدوده اختيارشان نيست. پيروزي براي اين گروه تنها با يك شيوه امكانپذير است. با همان روش انقلاب اسلامي ايران كه نفوذ در بطن اعتقادات و باورهاي مردم است؛ اما آيا دشمنان از اين تهاجم فرهنگي و اعتقادي كه با نام جنگ نرم از آن ياد ميشود ميتوانند طرفي بربندند حال آن كه حق و حقيقت نزد اسلام است و آنان جز باطل چيزي در چنته ندارند؟ بله ميتوانند منتها فقط در صورتي كه با «اسلام راستين» مقابله كنند و به جاي تكيه بر مخالفت تاريخي و بيثمرشان با اسلام و انقلاب، به استحاله و تحريف روي آورند و چه بسا شهيد آويني از همين رو معتقد بود كه ما بايد ريشه غربزدگيمان را در ضعفهاي خودمان جستجو كنيم نه در قدرت غرب. چه اين كه تا ما مسلح به سلاح اسلام راستين باشيم دشمنان بر ما تسلطي نخواهند داشت.
يكي از مصاديق بارز شناخت ما از حقيقت انقلاب و در نتيجه حقيقت اسلام ـ كه مهمترين الهام بخش اين نهضت بزرگ الهي و مردمي است ـ دريافت درست ما از واقعه جنگ تحميلي و حقيقت وجودي آن است. در نتيجه يكي از حربههاي دشمن براي مقابله نيز باز تعريف اين جنگ و بياهميت جلوه دادن آن از راه يكسان دانستن آن با ديگر نمونههاي تاريخي است. تنها در اين صورت است كه ميتوان شور شهادت و مقاومت در برابر رنج و محنت را در دلها خشكاند و به جاي آن عطش رفاه و قدرت نشاند. حضرت امام خميني(ره) با اشاره به تفاوت جهاد رزمندگان ايراني با تهاجم سربازان عراقي ميفرمايند: «حزب بعث خبيث عراق با انگيزه شيطانى خود در سراشيبى سقوط به سوى عذاب اليم الهى مىغلتد، ولى ملت و ارتش و پاسداران و بسيج و ساير قواى مسلح نظامى و انتظامى و مردم ايران، با احدى الحسنيين: پيروزى يا شهادت و وصول به لقاءالله، قله سعادت را مىپيمايند. چه غم امتى را كه يا به سوى خداوند تعالى مىرود يا به سوى تحقق اهداف اسلامى و انعكاس آن در جهان.» (همان، ص 239)
آيا حمله به يك كشور مسلمان با بهانه نژادپرستانهاي چون ايجاد امت واحد عربي و هدف اصلي مشخصي چون جلب رضايت قدرتهاي جهاني به راستي تفاوتي ندارد با دفاع خودجوش امتي جان بر كف كه مظلومانه براي دفاع از اسلام و انقلاب و خاك و ناموس خود به مقابله با مهاجمان برخاستهاند؟ اين را ديگر نه هر وجدان آزادهاي، كه هر عقل سليمي در مييابد و ميفهمد. آنچه انتظار دريافتنش از انديشمندان و آزادگان جهان ميرود، صبغه ديني و اعتقادي اين دفاع و ارتباط آن با حال معنوي و وضعيت روحي بينظير رزمندگان ايراني است. كساني كه بسيجياند و رزمنده، نه سرباز؛ چراكه به اختيار و از آن بالاتر به اشتياق خود به جبهه آمدهاند و جنگيدهاند و از همين روست كه مجروحانشان ايثارگرند، اسرايشان آزادهاند و كشتگانشان، شهيد. اين است معناي «احدي الحسنيين» كه حضرت امام(ره) در وصف حال روحي اين مجاهدان و در مقام بيان ثمره دفاع مقدسشان به كار بردهاند.
واقعه جنگ تحميلي و آغاز آن در 31 شهريور سال 1359، ارتباط مستقيمي با واقعه انقلاب اسلامي ايران دارد و اين ارتباط به هيچ رو قابل انكار يا حتي چشمپوشي نيست. چنين هم نيست كه دليل حمله صدام به ايران صرفا آسيبپذيري نظام اسلامي در اثر ماجراهاي مربوط به انقلاب و حوادث پس از آن باشد. اين تهاجم سازمان يافته با اصل انقلاب اسلامي و مرام مذهبي و ايدئولوژي سياسي نهفته در آن مرتبط است. به عبارت ديگر جنگ تحميلي را ميتوان بهاي اسلامخواهي مردم ايران دانست و اين كه در نهضت انقلابي خود نه به شرق وابسته بودند نه به غرب. به بيان حضرت امام: «شما مىبينيد كه جمهورى اسلامى ايران كه از ابتدا با آواى «نه شرقى و نه غربى» براى استقلال و آزادى و جمهورى اسلامى برپاخاست و انقلاب كرد و پيروز شد، تمام منحرفين و قدرت هاى كافر در مقابلش جبهه گرفتند و عليه آن از خارج و داخل به وسيله تفالهها و انگلها و گروهك هاى منافق ملحد به كارشكنى و شرارت پرداختند، و تمامى بوق هاى تبليغاتى عليه انقلاب اسلامى ايران به صدا درآمدند و دستگاههاى نفاقافكن بين مسلمانان به تكاپو برخاستند و سيل تهمت و افترا به وسيله موجهاى استعمارى به سوى جمهورى اسلامى ايران جارى گرديد و كمكهاى بيدريغ تبليغاتى و تسليحاتى از هر طرف به سوى رژيم عراق براى سركوبى اسلام سرازير شد.» (همان، ص 240)
اما حال نوبت ميرسد به يكي ديگر از مهمترين وجوه تمايز دفاع مقدس ما در جنگ تحميلي عراق عليه ايران. وجهي خاص، منحصر به فرد، و شديدا مصداقي كه عبارت است از رهبري حضرت امام خميني(ره) و ولايت باطني شخص ايشان بر جان و دل مردم ايران خصوصا جوانان. ارتباط اين مجاهدان كوچك و بزرگ، زن و مرد، پير و جوان، با حضرت روحالله ارتباطي از جنس عشق و ارادت تام بود نه تبعيت امر و اطاعت صرف. امام اگر تكليف مينمود اين منطق نظم اجتماعي و وجوب شرعي تبعيت از ولي فقيه نبود كه غيرنظاميان را به جبههها روانه ميكرد. امام پير عشق بود و مراد اين مردم و رهبري و ولايت او بر ايشان نيز نخست باطني و سپس سياسي بود. پس اشارهاي از او كافي بود براي به سر دويدن مريدان، چه برسد به تعيين تكليفي به اين صراحت: «اكنون بر ملت شريف و مبارز ايران است كه در مقابل تمام توطئهها و شرارتها بايستند و همانطور كه با قيام و انقلاب خود دست قدرتهاى بزرگ و تفالههاى آنان را از ايران قطع كردند، براى ادامه انقلاب اسلامى خود و براى اقامه عدل الهى از هيچ قدرتى و شرارتى هراس به خود راه ندهند و بر قواى مسلح اسلامى، از ارتش، سپاه، بسيج و ساير قواى نظامى و انتظامى تا نيروهاى مردمى در جبهه و پشت جبهه است كه چون سيلى خروشان مزدوران جبهه را از كشور اسلامىشان برانند و ايران عزيز را از اين خس و خاشاكها پاك نمايند و بدانند كه نيروى ايمان پيروز است.» (همان، ص 240 و 241)
و اين پيام نه فقط خطاب به مردم آن زمان، كه خطاب به همه آزادگان جهان در همه برهههاي تاريخي است. هم ما كه امروز در ايران سالهاي متمادي گذشته از انقلاب زندگي ميكنيم خود را مخاطب اين سخن مييابيم و خويشتن را براي دفاع همهجانبه از تماميت ارضي و سياسي و مذهبي ميهن همچون دوره دفاع مقدس آماده ميكنيم، هم آزاديخواهان آزاده سراسر جهان كه خود را در چنگال قدرتهاي استكباري وابسته به شرق و غرب ميبينند و نميخواهند كه از سوي آنها به استضعاف كشيده شده و با پذيرش مظلوميت منفعلانه، بر ظلم و زور مهر تأييد بزنند. نداي «احديالحسنيين» طلبي حضرت امام(ره) كه به پيروي از آموزه اسلام و كلام قرآن كريم ايراد شده تا هميشه در گوش جان مردم سراسر جهان باقي خواهد ماند چراكه: «اكنون، در ظلمت عميق دوران غيبت كبري، قمر وجود آن پير عشق، امام امت، شب آسمان تاريخ را شكسته است و در آيينه صيقلي فطرتهاي پاك جلوه كرده و آنان را به مصاف ظلمت كشانده است. صدها سال از آغاز عصر غيبت كبري گذشته است و اكنون در عميقترين ادوار ظلماني كفر، آنجا كه سيطره شب وسعتي تمام يافته است و ديگر تا مطلع فجر تاريخ قدمي بيش نيست، انسان بعثتي ديگر باره مييابد و لياقت حضور پيدا ميكند.» (شهيد سيد مرتضي آويني، چه كسي از جنگ خسته شده است؟ مجموعه روايت فتح)
منبع:جام جم آنلاين
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
جالب اين كه طرف مقابل هم همه تاكيد و تمركزش را بر اين قرار داده است كه ثابت كند اين جنگ هيچ تفاوتي با نمونههاي ديگر نداشته و اگر عظمت و تقدسي دارد همه زاييده تبليغات سياسي قواي حاكم در ايران بعد از انقلاب اسلامي بهمن 57 است.
اين كه اهميت مساله در كجاست و چرا بايد مركز توجه قريب به اتفاق ملتها و دستاندركاران و ناظران اين رويداد مهم و پيروزي معنوي و عيني تاريخي ايران اسلامي باشد، رويكرد اصلي اين نوشتار و تلاش نگارنده براي بررسي اجمالي آن است.
خيلي از آنها كه در زمان جنگ در زمره عافيتطلباني بودهاند كه سر در لاك جبن فرو برده و نه فقط در اين دفاع همگاني شركت نكرده بلكه با فلسفه بافيهاي گوناگون به توجيه كار خود پرداختهاند مدام بر اين نكته اصرار دارند جنگ ما هم چيزي نظير جنگ جهاني اول و دوم يا جنگ ويتنام بوده و بهترين موضع در مقابل آن مخالفت بنيادين است و دم زدن بيچون و چرا از صلح. غافل از آن كه صلح اگرچه واژهاي زيبا و فريبنده است، اما در نگاه ارزشي و نزد امثال سعيد فيلم از كرخه تا راين گاه ميتواند معنايي كريهتر از جنگ داشته باشد.
از اين غريبتر، سخن كساني است كه خود در اين دوران 8 ساله در صف مبارزان راه حق بودهاند، اما امروز در صف پشيمان شدگاني قرار گرفتهاند كه همه آن شور و شوق و بيقراري دفاع و شهادت را نوعي جوزدگي كاذب و احساسگرايي ناشي از فضاي غالب آن روزگار ميدانند و در شكل عاميانهاش مدام از صداي آهنگران ياد ميكنند و اين كه با شنيدنش بچهها بيمهابا خود را روي مين رها ميكردند.
در شكل روشنفكرانهاش هم با تكيه بر منطق و عقلانيت و با دستاويز قرار دادن واژه زيباي ديگري چون دورانديشي و عدم سوار شدن بر موج زمانه همين معنا را تكرار ميكنند. به راستي چه رابطهاي هست ميان اين قبيل اظهارنظرها با تفاوت ماهوي دفاع مقدس ما با ديگر جنگهاي تاريخ بشريت؟ و اساسا اين تفاوت از كجا سرچشمه ميگيرد؟
همه پاسخ خلاصه ميشود در عبارت انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(ره). تفاوت جنگ ما با جنگ ديگران بازگشت دارد به تفاوت انقلاب ما با ديگر انقلابهاي دنيا و از اينجاست كه بحث، صبغه سياسي به خود گرفته، از وجوه جامعهشناختي و فلسفي صرف فاصله ميگيرد؛ اما منظور از سياست در اينجا به معناي تدبير امور جامعه با محوريت اخلاق، آزادي و عدالت است نه نيرنگي كه معاويه ميباخت.
انقلاب اسلامي ايران در حقيقت با همه ديگر انقلابهاي جهاني متفاوت است و همين تفاوت است كه ديگر امور مرتبط با آن، ازجمله دفاع 8 ساله ايران در برابر تهاجم سازماندهي شده عراق را معنا ميكند. جنگ تحميلي از اين رو خود گواه روشني بر ماهيت متفاوت انقلاب اسلامي ايران است.
جاي شگفتي است كه برخي روشنفكران و صاحبنظران مقوله انديشه و سياست مدام دم از يكساني اين جنگ با نمونههاي جهاني ميزنند و نميدانند لازمه اين سخن، قائل شدن به عدم تفاوت ميان انقلاب اسلامي ايران با انقلابهاي ديگر است يا شايد ميدانند و انكار ميكنند يا اين كه براي اثبات ادعاي خود وقايع تاريخي را هم بر آن منطبق ساخته و از اساس، تفاوت ماهوي اين انقلاب با ديگر نمونهها را نيز منكر ميشوند، در حالي كه حتي متفكراني چون ميشل فوكو هم عليرغم مشرب غيراسلامي خود به اين تمايز مهم اعتراف و بر آن تصريح كردهاند: «من دوست ندارم كه حكومت اسلامي را «ايده» يا حتي «آرمان» بنامم، اما به عنوان «خواست سياسي» مرا تحت تاثير قرار داده است. مرا تحت تاثير قرار داده چون كوششي است براي اين كه براي پاسخگويي به پارهاي مسائل امروزي، برخي از ساختارهاي جداييناپذير اجتماعي و ديني سياسي شود؛ مرا تحت تاثير قرار داده است چون از اين جهت كوششي است براي اين كه سياست يك بُعد معنوي پيدا كند.» از اين عجيبتر اعتراف او بر نقش انكارناپذير رهبري امام خميني(ره) در اين انقلاب است.
چيزي كه آشكارا مورد انكار شماري از تحليلگران انقلاب اسلامي ايران كه به جريان روشنفكري مرسوم تعلق دارند قرار گرفته است: «نقش شخصيت آيتالله خميني پهلو به افسانه ميزند. امروز هيچ رئيس دولتي و هيچ رهبر سياسياي حتي به پشتيباني همه رسانههاي كشورش نميتواند ادعا كند كه مردمش با او پيوندي چنين شخصي و چنين نيرومند دارند.» (ايرانيها چه رويايي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني، نشر هرمس)
اين بحث دوسويه كه از يك طرف به انقلاب اسلامي ايران برميگردد و از طرف ديگر به جنگ تحميلي عراق عليه ايران، در مقوله هنر نيز ميان دو گروه موافقان و مخالفان تمايز مورد اشاره نمود بارز دارد.
از اين طرف ما نقاشان متعهدي همچون ناصر پلنگي و مستندسازان برجستهاي همچون شهيد سيدمرتضي آويني داريم و از آن طرف نقاشاني كه از اين جنگ 8 ساله فقط كشتار و خون ديدهاند و بعضا حتي با تقليد از آثار مربوط به جنگهاي جهاني اقدام به خلق اثر كردهاند و نيز مستندسازاني كه هنر انقلاب را هنري مبتني بر گرايشهاي مختلف سياسي ازجمله ماركسيسم و سوسياليسم دانسته و عامل مهمي چون رهبري امام خميني(ره) را عامدانه به بوته فراموشي سپردهاند.
انسان درگير جنگ و دفاع مقدس در نگاه شهيد سيدمرتضي آويني انساني است كه كره زمين قرنهاست انتظار او را ميكشد تا بر خاك مبتلاي اين سياره قدم گذارد و عصر بيخبري و جاهليت ثاني را به پايان برساند.
در نگاه او دفاع مقدس نه فقط يك رويداد تاريخي مربوط به زمان خود كه نويددهنده عصر نويني در تاريخ حيات بشريت است: «عصر بعثت ديگرباره انسان آغاز شده است و اينان مناديان انسان تازهاي هستند كه متولد خواهد شد. انساني كه خداوند توبه او را پذيرفته و او را بار ديگر برگزيده است.» اما آيا اينها فقط جملاتي شاعرانهاند كه براي تحريك و تهييج عمومي جهت شركت در جبهههاي نبرد بيان شدهاند؟ مگر نه اين كه درباره انقلاب اسلامي و تحركات شهادتطلبانه مردمي در مقابله با رژيم شاه هم دشمنان همين را ميگفتند؟ چه شد كه پس از پيروزي ـ كه طبعا بايد تب احساسات فرونشسته باشد و سرمستي و غرور (يا به تعبير آنها عقلانيت) جايگزين آن شده باشد ـ باز هم ملت مسلمان ايران بر اين طريق راه پيموده است؟
تاريخ نشان داده حربه استفاده ابزاري از دين و باورهاي اعتقادي تنها در شرايط خاص و به صورت موقت و گذرا كارساز است؛ شرايطي نظير جنگ صفين و ماجراي قرآن سرنيزه كردن سپاه معاويه به پيشنهاد عمر و عاص، اما اين كه انقلابي صورت بگيرد كه نه فقط ظاهر حكومت، بلكه باطن جانها را به تسخير خود درآورد و تبديل به حوالت تاريخي يك قوم شود و در هر برهه تاريخي و با هر رويداد سياسي و اجتماعي تازهاي در دل فرد فرد آن قوم شور به پا كند اين ديگر نمونهاي مشابه در تاريخ حيات بشريت ندارد مگر با رجوع به تاريخ صدر اسلام كه از ابتدا سرمنشا اصلي انقلاب سياسي و تحول باطني اين مردم بوده است و از هر چيز مهمتر تداوم اين رويكرد سياسي و تحول باطني در وجود نسلهاي بعدي است.
كساني كه نه حوادث انقلاب را به چشم ديدهاند، نه جنگ تحميلي را تجربه كردهاند، اما امروز با آرمانهاي اين نهضت همراه و همدل هستند. مگر نه اين كه همه انقلابها از جوشش به ركود ميرسند و از تحرك به ثبات عافيتطلبانه تغيير شكل ميدهند؟ پس اين چه انقلابي است كه پس از سي و اندي سال هنوز به قوت خود باقيمانده و نه فقط در سياهه تاريخ گم نشده بلكه هنوز درباره آن سخن ناگفته وجود دارد و تاثير مسلم آن بر هر رويداد سياسي و اجتماعي تازهاي كه در اين كشور رخ ميدهد، انكارناپذير است.
حال پرسش ديگر اين است كه آيا چنين تمايز و تفاوتي، رويدادي تصادفي است و زاييده شرايط زماني و مكاني بوده و وجهي تقديري دارد يا اين كه وجهي كاملا انتخابگرانه داشته و ريشه در آرمانها و معتقدات پديدآورندگان نخستين اين انقلاب دارد؟ بهترين راه پاسخجويي براي اين پرسش رجوع به كلام بنيانگذار اصلي اين نهضت، حضرت امام خميني(ره) است و پيگيري بحث از متن بيانات ايشان.
براي اين منظور پيام حضرت امام به مناسبت اولين سالگرد آغاز جنگ تحميلى و هفته دفاع مقدس در تاريخ 27 شهريور 1360 را در نظر گرفتهايم كه در آن، وجه منحصر به فرد انقلاب اسلامي ايران كه تمايزدهنده آن از ديگر نمونههاست به روشني مورد تصريح قرار گرفته است.
موضوع اين سخنراني كه در حسينيه جماران ايراد شده، بررسى علل و ابعاد جنگ تحميلى و جنايات صدام با حمايت قدرتهاى بزرگ است. امام خميني(ره) بحث را با اين سخن آغاز ميكنند كه «در اين هفته نويسندگان و گويندگان و رزمندگان و افشاگران و هنرمندان به بررسى كامل جنگ مىپردازند و ابعاد اين واقعه تاريخى را روشن مىنمايند. آنچه تاكنون از انگيزه صدام بعثى و حزب بعث عراق بر روشنبينان نبايد مخفى باشد آن است كه ابرقدرتان جنايتكار و خصوصا آمريكا در اين انقلاب به اين نتيجه رسيدهاند كه انقلاب اسلامى ملت ايران با ساير انقلابهاى غيرالهى تاريخ فرق اساسى دارد و رمز پيروزى شگفتانگيز آن را پس از تجزيه و تحليل، در اسلام راستين يافتند.» (صحيفه امام، ج 15، ص 238)
حقيقتا آغاز كوبندهاي است كه با موضوع اصلي ما در اين نوشتار هم مناسبت كامل دارد، اما آيا همه چيز خلاصه ميشود در همين وجه الهي و ديني انقلاب؟ يا بهتر است بپرسيم اين انقلاب الهي چرا بايد استكبار جهاني را به وحشت بيندازد و او را به مقابله با اين نهضت نوپا تا حد طراحي و تحميل جنگ برانگيزد؟ پاسخ در عبارات بعدي حضرت امام نهفته است كه از قضا با مهمترين رويداد امروز جهان يعني بيداري اسلامي مردم خاورميانه هم مرتبط است: «رمز وحدت كلمه و نهضت همه اقشار ملت را نيز در اسلام بزرگ احساس كردند و خطر عظيم صدور انقلاب و پرتو حق در جهان اسلام بلكه در جهان مستضعفان آنان را در وحشت انداخت؛ وحشتى كه در آن كوتاه شدن دست جنايتكارشان از كشورهاى اسلامى بلكه از كشورهاى مظلوم تحت سلطه را در پهناور گيتى به عيان مىديدند و شياطين كارشناس آنان زنگ خطر سقوط امپراتورى جهانىشان را به صدا درآوردند.» (همان، ص 238 و 239)
و اين همان قدرت شگفت تفكر اسلامي است. آيين توحيدي برحقي كه برخلاف اغلب اديان موجود در جهان، به جاي انفعال، منطق پويا و مشي فعال دارد. به سياست بي اعتنا نيست و بر آن است كه راه آخرت مومنان از حيات دنيايي ايشان ميگذرد. اسلام، آييني است كه براي دنياي مردمان برنامه مشخص دارد و اتفاقاً از همين روست كه براي آخرت آنان هم سودمند است. چه، به قول دكتر علي شريعتي: «مذهب اگر پيش از مرگ به كار نيايد پس از مرگ به هيچ كار نخواهد آمد». پس راز تمايز انقلاب ما و به تبع آن دفاع مقدس ما در آن جنگ 8 ساله نه فقط در ديني و معنوي بودن آن (آن چنان كه فوكو ميپندارد) بلكه آن چنان كه حضرت امام(ره) تصريح دارند در «اسلام راستين» است. آن هم نه فقط به دليل اين كه در اسلام، دين و سياست از هم جدايي ناپذيرند، كه در آيين يهود و به طور خاص فرقه صهيونيسم هم چنين امتزاجي به چشم ميخورد، بلكه بيش از همه از آن رو كه اسلام، كامل ترين اديان آسماني است و آينه تمام نماي حقيقت. همان عامل مهمي كه وجه تحول باطني را براي انقلاب اسلامي ما به ارمغان آورده است و پيداست كه قدرتطلبان با هر چه بجنگند و بر هر چه تسلط يابند با روح حقيقتجويي و حقيقتخواهي مردمان نميتوانند بجنگند و تسلط بر آن هم در محدوده اختيارشان نيست. پيروزي براي اين گروه تنها با يك شيوه امكانپذير است. با همان روش انقلاب اسلامي ايران كه نفوذ در بطن اعتقادات و باورهاي مردم است؛ اما آيا دشمنان از اين تهاجم فرهنگي و اعتقادي كه با نام جنگ نرم از آن ياد ميشود ميتوانند طرفي بربندند حال آن كه حق و حقيقت نزد اسلام است و آنان جز باطل چيزي در چنته ندارند؟ بله ميتوانند منتها فقط در صورتي كه با «اسلام راستين» مقابله كنند و به جاي تكيه بر مخالفت تاريخي و بيثمرشان با اسلام و انقلاب، به استحاله و تحريف روي آورند و چه بسا شهيد آويني از همين رو معتقد بود كه ما بايد ريشه غربزدگيمان را در ضعفهاي خودمان جستجو كنيم نه در قدرت غرب. چه اين كه تا ما مسلح به سلاح اسلام راستين باشيم دشمنان بر ما تسلطي نخواهند داشت.
يكي از مصاديق بارز شناخت ما از حقيقت انقلاب و در نتيجه حقيقت اسلام ـ كه مهمترين الهام بخش اين نهضت بزرگ الهي و مردمي است ـ دريافت درست ما از واقعه جنگ تحميلي و حقيقت وجودي آن است. در نتيجه يكي از حربههاي دشمن براي مقابله نيز باز تعريف اين جنگ و بياهميت جلوه دادن آن از راه يكسان دانستن آن با ديگر نمونههاي تاريخي است. تنها در اين صورت است كه ميتوان شور شهادت و مقاومت در برابر رنج و محنت را در دلها خشكاند و به جاي آن عطش رفاه و قدرت نشاند. حضرت امام خميني(ره) با اشاره به تفاوت جهاد رزمندگان ايراني با تهاجم سربازان عراقي ميفرمايند: «حزب بعث خبيث عراق با انگيزه شيطانى خود در سراشيبى سقوط به سوى عذاب اليم الهى مىغلتد، ولى ملت و ارتش و پاسداران و بسيج و ساير قواى مسلح نظامى و انتظامى و مردم ايران، با احدى الحسنيين: پيروزى يا شهادت و وصول به لقاءالله، قله سعادت را مىپيمايند. چه غم امتى را كه يا به سوى خداوند تعالى مىرود يا به سوى تحقق اهداف اسلامى و انعكاس آن در جهان.» (همان، ص 239)
آيا حمله به يك كشور مسلمان با بهانه نژادپرستانهاي چون ايجاد امت واحد عربي و هدف اصلي مشخصي چون جلب رضايت قدرتهاي جهاني به راستي تفاوتي ندارد با دفاع خودجوش امتي جان بر كف كه مظلومانه براي دفاع از اسلام و انقلاب و خاك و ناموس خود به مقابله با مهاجمان برخاستهاند؟ اين را ديگر نه هر وجدان آزادهاي، كه هر عقل سليمي در مييابد و ميفهمد. آنچه انتظار دريافتنش از انديشمندان و آزادگان جهان ميرود، صبغه ديني و اعتقادي اين دفاع و ارتباط آن با حال معنوي و وضعيت روحي بينظير رزمندگان ايراني است. كساني كه بسيجياند و رزمنده، نه سرباز؛ چراكه به اختيار و از آن بالاتر به اشتياق خود به جبهه آمدهاند و جنگيدهاند و از همين روست كه مجروحانشان ايثارگرند، اسرايشان آزادهاند و كشتگانشان، شهيد. اين است معناي «احدي الحسنيين» كه حضرت امام(ره) در وصف حال روحي اين مجاهدان و در مقام بيان ثمره دفاع مقدسشان به كار بردهاند.
واقعه جنگ تحميلي و آغاز آن در 31 شهريور سال 1359، ارتباط مستقيمي با واقعه انقلاب اسلامي ايران دارد و اين ارتباط به هيچ رو قابل انكار يا حتي چشمپوشي نيست. چنين هم نيست كه دليل حمله صدام به ايران صرفا آسيبپذيري نظام اسلامي در اثر ماجراهاي مربوط به انقلاب و حوادث پس از آن باشد. اين تهاجم سازمان يافته با اصل انقلاب اسلامي و مرام مذهبي و ايدئولوژي سياسي نهفته در آن مرتبط است. به عبارت ديگر جنگ تحميلي را ميتوان بهاي اسلامخواهي مردم ايران دانست و اين كه در نهضت انقلابي خود نه به شرق وابسته بودند نه به غرب. به بيان حضرت امام: «شما مىبينيد كه جمهورى اسلامى ايران كه از ابتدا با آواى «نه شرقى و نه غربى» براى استقلال و آزادى و جمهورى اسلامى برپاخاست و انقلاب كرد و پيروز شد، تمام منحرفين و قدرت هاى كافر در مقابلش جبهه گرفتند و عليه آن از خارج و داخل به وسيله تفالهها و انگلها و گروهك هاى منافق ملحد به كارشكنى و شرارت پرداختند، و تمامى بوق هاى تبليغاتى عليه انقلاب اسلامى ايران به صدا درآمدند و دستگاههاى نفاقافكن بين مسلمانان به تكاپو برخاستند و سيل تهمت و افترا به وسيله موجهاى استعمارى به سوى جمهورى اسلامى ايران جارى گرديد و كمكهاى بيدريغ تبليغاتى و تسليحاتى از هر طرف به سوى رژيم عراق براى سركوبى اسلام سرازير شد.» (همان، ص 240)
اما حال نوبت ميرسد به يكي ديگر از مهمترين وجوه تمايز دفاع مقدس ما در جنگ تحميلي عراق عليه ايران. وجهي خاص، منحصر به فرد، و شديدا مصداقي كه عبارت است از رهبري حضرت امام خميني(ره) و ولايت باطني شخص ايشان بر جان و دل مردم ايران خصوصا جوانان. ارتباط اين مجاهدان كوچك و بزرگ، زن و مرد، پير و جوان، با حضرت روحالله ارتباطي از جنس عشق و ارادت تام بود نه تبعيت امر و اطاعت صرف. امام اگر تكليف مينمود اين منطق نظم اجتماعي و وجوب شرعي تبعيت از ولي فقيه نبود كه غيرنظاميان را به جبههها روانه ميكرد. امام پير عشق بود و مراد اين مردم و رهبري و ولايت او بر ايشان نيز نخست باطني و سپس سياسي بود. پس اشارهاي از او كافي بود براي به سر دويدن مريدان، چه برسد به تعيين تكليفي به اين صراحت: «اكنون بر ملت شريف و مبارز ايران است كه در مقابل تمام توطئهها و شرارتها بايستند و همانطور كه با قيام و انقلاب خود دست قدرتهاى بزرگ و تفالههاى آنان را از ايران قطع كردند، براى ادامه انقلاب اسلامى خود و براى اقامه عدل الهى از هيچ قدرتى و شرارتى هراس به خود راه ندهند و بر قواى مسلح اسلامى، از ارتش، سپاه، بسيج و ساير قواى نظامى و انتظامى تا نيروهاى مردمى در جبهه و پشت جبهه است كه چون سيلى خروشان مزدوران جبهه را از كشور اسلامىشان برانند و ايران عزيز را از اين خس و خاشاكها پاك نمايند و بدانند كه نيروى ايمان پيروز است.» (همان، ص 240 و 241)
و اين پيام نه فقط خطاب به مردم آن زمان، كه خطاب به همه آزادگان جهان در همه برهههاي تاريخي است. هم ما كه امروز در ايران سالهاي متمادي گذشته از انقلاب زندگي ميكنيم خود را مخاطب اين سخن مييابيم و خويشتن را براي دفاع همهجانبه از تماميت ارضي و سياسي و مذهبي ميهن همچون دوره دفاع مقدس آماده ميكنيم، هم آزاديخواهان آزاده سراسر جهان كه خود را در چنگال قدرتهاي استكباري وابسته به شرق و غرب ميبينند و نميخواهند كه از سوي آنها به استضعاف كشيده شده و با پذيرش مظلوميت منفعلانه، بر ظلم و زور مهر تأييد بزنند. نداي «احديالحسنيين» طلبي حضرت امام(ره) كه به پيروي از آموزه اسلام و كلام قرآن كريم ايراد شده تا هميشه در گوش جان مردم سراسر جهان باقي خواهد ماند چراكه: «اكنون، در ظلمت عميق دوران غيبت كبري، قمر وجود آن پير عشق، امام امت، شب آسمان تاريخ را شكسته است و در آيينه صيقلي فطرتهاي پاك جلوه كرده و آنان را به مصاف ظلمت كشانده است. صدها سال از آغاز عصر غيبت كبري گذشته است و اكنون در عميقترين ادوار ظلماني كفر، آنجا كه سيطره شب وسعتي تمام يافته است و ديگر تا مطلع فجر تاريخ قدمي بيش نيست، انسان بعثتي ديگر باره مييابد و لياقت حضور پيدا ميكند.» (شهيد سيد مرتضي آويني، چه كسي از جنگ خسته شده است؟ مجموعه روايت فتح)
منبع:جام جم آنلاين
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج