شهید شقاقی در قامت یک همسر
گفتگو با فتحيه شقاقي، همسر شهيد فتحي شقاقي
انديشه نهضت اسلامي در قلب و روح همسرم هنگام تحصيل در مصر تبلور يافت و پس از بازگشت به فلسطين تخم انقلاب اسلامي را در آن كاشت و بارور كرد. او سپس جنبش دانشجويي فلسطين را به عنوان پيشگام مبارزه و پرچمدار آگاهي عمومي، سازماندهي كرد و هستههاي دانشجويان مبارز را در نوار غزه، قدس و ساير شهرهاي كرانه باختري رود اردن مستقر و منظم كرد. به سرتاسر فلسطين رفت و آمد داشت و شب را از روز نميشناخت. به خانه دانشجويان مجاهد و انقلابي رفت و هسته جوانان پيشگام مسلمان كه بعداً به پيشگامان جنبش جهاد اسلامي در فلسطين ناميده شدند را به وجود آورد. هر گاه توسط نظاميان صهيونيست دستگير و زنداني ميشد، اين راه را ميان زندانيان سياسي فلسطيني ادامه ميداد.
ام ابراهيم در پاسخ به پرسشي درباره چگونگي آشنايي با فتحي شقاقي و ازدواج با او چنين ميگويد كه برادرش طه شفيق در مقطع دبيرستان همكلاسي دكتر خليل شقاقي برادر فتحي شقاقي در كلاس دوم دبيرستان ديني قدس بوده است. آن دو با يكديگر دوست صميمي بودند. روزي برادرم طه آگاهي يافت كه دكتر فتحي شقاقي بر اثر عارضه بيماري در بيمارستان «المطلع» قدس بستري شده و به ملاقات او رفت و با او آشنا شد. دكتر شقاقي نيز پس از مرخص شدن از بيمارستان به اتفاق برادرش خليل به ديدار طه به منزل ما آمد. روز به روز روابط برادران شقاقي با برادرم طه گسترش يافت، تا اين كه روزي يكي از سوئيتهاي كوچك ملك مسكونيمان را كرايه كردند. آن روز فتحي شقاقي در يكي از مدارس قدس تدريس ميكرد و هر گاه نگاه او به من ميافتاد گمان ميكرد كه من دختر همسايه هستم و نه خواهر دوستش طه. مدتي در مدرسهاي كه من در آن تحصيل ميكردم تدريس ميكرد. آن روزها من در مقطع راهنمايي بودم و او در كلاسهاي دبيرستان مدرسه تدريس ميكرد. دكتر فتحي پس از دو سال تدريس در مدرسه رسمي «بيت حانينا» در قدس شرقي، به مدرسه پسرانه ايتام اسلامي قدس انتقال يافت. او علاوه بر تدريس در اين مدرسه، در مدرسه امت در بخش شرقي قدس و نيز در دانشگاه شهر بيرزيت در كرانه باختري رود اردن نيز تدريس ميرد. فتحي پس از چهار سال تدريس در مدارس قدس، به مصر رفت تا در دانشگاه الزقازيق در رشته پزشكي مشغول تحصيل شود. اما برادرش خليل براي تحصيل به دانشگاه آمريكائي بيروت رفت. در مقطع دبيرستان بودم كه دكتر تمايل خود را براي ازدواج با من با برادرم طه در ميان گذاشت، اما نظر به اين كه هنوز كم سن و سال بودم پاسخ روشني به او ندادم. علاوه بر اين، برخي اوقات به منزل خانوادگي شهيد در شهر رفح در جنوب نوار غزه ميرفتم و ميدانستم كه در خانواده او يك بانو كه به كارهاي منزل رسيدگي كند وجود ندارد و بيم داشتم كه در صورت ازدواج با او آن هم در سن نوجواني نتوانم منزل او را اداره كنم و عهدهدار اين مسئوليت سنگين شوم. به هر حال جواب قطعي براي ازدواج به او ندادم.
دو تن از برادرانش كه پيش از ما ازدواج كرده بودند در اين خانه زندگي ميكردند. خواهرانش هم در خانه بسر ميبردند و هر گاه دوستانش براي ديدارش به خانه ميآمدند، ناچار بود همسر برادرش را از اتاقش بيرون كند تا با دوستش ملاقات نمايد. بنابراين اتاق مستقلي در خانه در اختيار نداشت.
در حقيقت، دكتر فتحي شقاقي براي نقش زن و راهيابي او به فعاليتهاي سياسي و اجتماعي در جامعه فلسطين و درون جنبش جهاد اسلامي اهميت خاصي قائل بود. او عقيده داشت كه زنان نيمي از جامعه را تشكيل ميدهند و لازم است در صحنه مبارزه و جهاد با دشمنان همواره حضور داشته باشند. لازم ميدانم به اين نكته اشاره كنم كه تاكنون دهها تن از زنان جنبش جهاد در زندانهاي رژيم صهيونيستي به سر ميبرند، چند نفر از آنان در پي اجراي عمليات شهادتطلبانه به شهادت رسيدهاند.
زندگي مشترك من با شهيد شقاقي در فلسطين كوتاه بود. سه سالي از ازدواجمان نگذشته بود كه دكتر تبعيد شد. من او را درك كردم و اين امر باعث شد كه با يكديگر اختلاف خانوادگي نداشته باشيم. نسبت به گذشتهام كه در خانوادهام و خانواده شهيد شقاقي خدمت كردهام، احساس اطمينان و آرامش ميكنم، در انجام مسئوليتهاي خانوادگي مشترك با دكتر كوتاهي نكردم. به سفرهاي طول و دراز و مبارزات خستگيناپذير او اعتراض نداشتم.
به هر حال آنچه كه خداوند تقدير كرده بود اتفاق افتاد! برخي از شخصيتهاي فلسطيني كه همراه او به ليبي رفته بودند به تدريج بازگشتند. مسئولان دفتر جنبش جهاد در دمشق از ترور همسرم آگاهي يافته بودند. در دفتر جنبش كه نزديك آپارتمان مسكونيمان بود، جنب و جوش و سر و صدا راه افتاده بود. ساعت دو بامداد روز جمعه به دفتر جنبش رفتم تا از سرنوشت همسرم خبري كسب نمايم. كاركنان دفتر گفتند كه روز جمعه است و همه جا تعطيل ميباشد. آنها افزودند كه با سفارت ليبي تماس خواهند گرفت، شايد دكتر هنوز آن كشور را ترك نكرده باشد. در پي اصرار و پيگيريهاي من، لب به سخن گشودند و خبر شهادت همسرم را در جزيره مالت اعلام كردند.
بغض گلوي ام ابراهيم همسر دكتر فتحي شقاقي را ميفشرد، اما بر اشكهايش چيره شد و ميگويد: شهادت او براي من غافلگير كننده نبود. هنگامي كه در قدس به سر ميبردم، از كلام و نفس يهوديان برداشت كردم كه مي خواهند او را از سر راهشان بردارند. از آن روز به دكتر ميگفتم كه تو در رديف اول فهرست ترور صهيونيستها قرار داري.
هنگامي كه پيكر او را براي تشييع و خاكسپاري به دمشق منتقل كردند، براي آخرين بار به پيكر او خيره شدم. شهيدان بسياري را از قبل ميشناختم. اما پس از شهادتشان توان نگاه كردن به پيكر آنان را نداشتم. در بيمارستان، دخترم خوله نيز حضور داشت. او با مشاهده پيكر خونآلود پدرش ناخودآگاه لرزيد و به خود پيچيد. او را به آغوش گرفتم و كوشيدم به او احساس گرمي و طمأنينه دهم. چرا كه دختر عادت داشت با پدرش سرگرم باشد. در اين لحظه دستانم را به سوي آسمان بلند كردم و از خداوند قادر متعال خواستم از كسي كه همسرم را به قتل رسانده و فرزندانم را يتيم كرده انتقام بگيرد. خداوند را سپاس ميگويم كه پس از گذشت ده روز از شهادت همسرم، اسحاق رابين ـ نخستوزير پيشين رژيم صهيونيستي ـ به قتل رسيد. چرا كه او دستور ترور همسرم را صادر كرده بود.
به هر حال پيكر شهيد فتحي شقاقي طي مراسم باشكوهي در دمشق تشييع و در گلزار شهداي اردوگاه اليرموك در جنوب اين شهر به خاك سپرده شد. در اين مراسم هيئتهاي سياسي و رسمي و سران جنبشهاي رهاييبخش جهان شركت كردند. نمايندگاني از جمهوري اسلامي ايران، حزب الله لبنان و سران گروههاي دهگانه فلسطيني حضور داشتند. آن روز دمشق يكپارچه تعطيل شده بود. همه مردم براي شركت در تشييع پيكر شهيد شقاقي در كنار خيابانها از بيمارستان (الهواساه) درغرب دمشق تااردوگاه اليرموك صف كشيده بودند. اين مراسم مانند رفراندومي بود كه مردم در آن به گزينش راه جهاد و مقاومت رأي ميدهند. بي ترديد خون شهيد شقاقي به رغم اين ضايعه بزرگ درخت تنومند جهاد و مقاومت ضد صهيونيستي را آبياري كرد. همه كادرهاي جنبش جهاد اسلامي كه تربيت شده و آموزش ديده دكتر فتحي شقاقي هستند، هر كدامشان يك فتحي شقاقي به شمار ميآيند. هر كدام از افراد امت اسلامي كه گزينه اسلام ورهايي فلسطين را انتخاب كردهاند فتحي شقاقي هستند. زن فلسطيني معتقد است كه شهادت همسر، برادر، فرزند، مايه افتخار اوست. شهيدان فلسطيني راه عزالدين قسام، عبدالقادر الحسيني، احمد ياسين و دكتر عبدالعزيز رنتيسي و پيش از آنان راه حسين بن علي (ع) و شهيدان كربلا را در پيش گرفتهاند.
با صداي بلند قرآن ميخواند و ما تكرار ميكرديم. براي ما شعر و سرودهاي انقلابي ميخواند و به ما ميآموخت. قبل از ظهر جمعه ما را به حمام ميبرد و شستشو ميداد و سپس به نماز جمعه ميرفت. طبق معمول، كودكان شستشو با صابون را دوست ندارند. زيرا چشمان آنان را ميسوزاند. اما پدرم با خنده و شوخي ما را با صابون شستشو ميداد. پدرم را بسيار دوست دارم. از خداي متعال مسألت دارم به او در بهشت بپيونديم. اكنون خوله در رشته پزشكي ترم اول دانشگاه دمشق را ميگذراند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
درآمد
به عنوان سؤال اول ممكن است، خود را به طور كامل معرفي كنيد؟
لطفاً كمي در مورد دوران كودكي و زندگي فتحي شقاقي بگوييد.
انديشه نهضت اسلامي در قلب و روح همسرم هنگام تحصيل در مصر تبلور يافت و پس از بازگشت به فلسطين تخم انقلاب اسلامي را در آن كاشت و بارور كرد. او سپس جنبش دانشجويي فلسطين را به عنوان پيشگام مبارزه و پرچمدار آگاهي عمومي، سازماندهي كرد و هستههاي دانشجويان مبارز را در نوار غزه، قدس و ساير شهرهاي كرانه باختري رود اردن مستقر و منظم كرد. به سرتاسر فلسطين رفت و آمد داشت و شب را از روز نميشناخت. به خانه دانشجويان مجاهد و انقلابي رفت و هسته جوانان پيشگام مسلمان كه بعداً به پيشگامان جنبش جهاد اسلامي در فلسطين ناميده شدند را به وجود آورد. هر گاه توسط نظاميان صهيونيست دستگير و زنداني ميشد، اين راه را ميان زندانيان سياسي فلسطيني ادامه ميداد.
ام ابراهيم در پاسخ به پرسشي درباره چگونگي آشنايي با فتحي شقاقي و ازدواج با او چنين ميگويد كه برادرش طه شفيق در مقطع دبيرستان همكلاسي دكتر خليل شقاقي برادر فتحي شقاقي در كلاس دوم دبيرستان ديني قدس بوده است. آن دو با يكديگر دوست صميمي بودند. روزي برادرم طه آگاهي يافت كه دكتر فتحي شقاقي بر اثر عارضه بيماري در بيمارستان «المطلع» قدس بستري شده و به ملاقات او رفت و با او آشنا شد. دكتر شقاقي نيز پس از مرخص شدن از بيمارستان به اتفاق برادرش خليل به ديدار طه به منزل ما آمد. روز به روز روابط برادران شقاقي با برادرم طه گسترش يافت، تا اين كه روزي يكي از سوئيتهاي كوچك ملك مسكونيمان را كرايه كردند. آن روز فتحي شقاقي در يكي از مدارس قدس تدريس ميكرد و هر گاه نگاه او به من ميافتاد گمان ميكرد كه من دختر همسايه هستم و نه خواهر دوستش طه. مدتي در مدرسهاي كه من در آن تحصيل ميكردم تدريس ميكرد. آن روزها من در مقطع راهنمايي بودم و او در كلاسهاي دبيرستان مدرسه تدريس ميكرد. دكتر فتحي پس از دو سال تدريس در مدرسه رسمي «بيت حانينا» در قدس شرقي، به مدرسه پسرانه ايتام اسلامي قدس انتقال يافت. او علاوه بر تدريس در اين مدرسه، در مدرسه امت در بخش شرقي قدس و نيز در دانشگاه شهر بيرزيت در كرانه باختري رود اردن نيز تدريس ميرد. فتحي پس از چهار سال تدريس در مدارس قدس، به مصر رفت تا در دانشگاه الزقازيق در رشته پزشكي مشغول تحصيل شود. اما برادرش خليل براي تحصيل به دانشگاه آمريكائي بيروت رفت. در مقطع دبيرستان بودم كه دكتر تمايل خود را براي ازدواج با من با برادرم طه در ميان گذاشت، اما نظر به اين كه هنوز كم سن و سال بودم پاسخ روشني به او ندادم. علاوه بر اين، برخي اوقات به منزل خانوادگي شهيد در شهر رفح در جنوب نوار غزه ميرفتم و ميدانستم كه در خانواده او يك بانو كه به كارهاي منزل رسيدگي كند وجود ندارد و بيم داشتم كه در صورت ازدواج با او آن هم در سن نوجواني نتوانم منزل او را اداره كنم و عهدهدار اين مسئوليت سنگين شوم. به هر حال جواب قطعي براي ازدواج به او ندادم.
منظورتان اين است كه ازدواج با فتحي شقاقي كار آساني نبوده است؟
دو تن از برادرانش كه پيش از ما ازدواج كرده بودند در اين خانه زندگي ميكردند. خواهرانش هم در خانه بسر ميبردند و هر گاه دوستانش براي ديدارش به خانه ميآمدند، ناچار بود همسر برادرش را از اتاقش بيرون كند تا با دوستش ملاقات نمايد. بنابراين اتاق مستقلي در خانه در اختيار نداشت.
چگونه شد كه با اين ازدواج موافقت كرديد؟
از زندگيتان در دمشق سخن بگوييد.
نگرش دكتر به زن چه بوده و آيا شما در فعاليتهاي سياسي شركت داشتهاند؟
در حقيقت، دكتر فتحي شقاقي براي نقش زن و راهيابي او به فعاليتهاي سياسي و اجتماعي در جامعه فلسطين و درون جنبش جهاد اسلامي اهميت خاصي قائل بود. او عقيده داشت كه زنان نيمي از جامعه را تشكيل ميدهند و لازم است در صحنه مبارزه و جهاد با دشمنان همواره حضور داشته باشند. لازم ميدانم به اين نكته اشاره كنم كه تاكنون دهها تن از زنان جنبش جهاد در زندانهاي رژيم صهيونيستي به سر ميبرند، چند نفر از آنان در پي اجراي عمليات شهادتطلبانه به شهادت رسيدهاند.
اكنون دو دهه است كه از فلسطين تبعيد شدهايد، از زندگي در فلسطين چه خاطراتي داريد؟
زندگي مشترك من با شهيد شقاقي در فلسطين كوتاه بود. سه سالي از ازدواجمان نگذشته بود كه دكتر تبعيد شد. من او را درك كردم و اين امر باعث شد كه با يكديگر اختلاف خانوادگي نداشته باشيم. نسبت به گذشتهام كه در خانوادهام و خانواده شهيد شقاقي خدمت كردهام، احساس اطمينان و آرامش ميكنم، در انجام مسئوليتهاي خانوادگي مشترك با دكتر كوتاهي نكردم. به سفرهاي طول و دراز و مبارزات خستگيناپذير او اعتراض نداشتم.
مهمترين ويژگي دكتر در زندگي مشتركتان كدام است؟
رفتار او در خانه چگونه بود؟
دلايل شكلگيري باورهاي فكري و جهادي دكتر شقاقي چيست؟
قبل از سفر به ليبي چه نشانههايي جان او را تهديد ميكرد؟
چگونه خبر شهادت او را شنيديد؟
به هر حال آنچه كه خداوند تقدير كرده بود اتفاق افتاد! برخي از شخصيتهاي فلسطيني كه همراه او به ليبي رفته بودند به تدريج بازگشتند. مسئولان دفتر جنبش جهاد در دمشق از ترور همسرم آگاهي يافته بودند. در دفتر جنبش كه نزديك آپارتمان مسكونيمان بود، جنب و جوش و سر و صدا راه افتاده بود. ساعت دو بامداد روز جمعه به دفتر جنبش رفتم تا از سرنوشت همسرم خبري كسب نمايم. كاركنان دفتر گفتند كه روز جمعه است و همه جا تعطيل ميباشد. آنها افزودند كه با سفارت ليبي تماس خواهند گرفت، شايد دكتر هنوز آن كشور را ترك نكرده باشد. در پي اصرار و پيگيريهاي من، لب به سخن گشودند و خبر شهادت همسرم را در جزيره مالت اعلام كردند.
بغض گلوي ام ابراهيم همسر دكتر فتحي شقاقي را ميفشرد، اما بر اشكهايش چيره شد و ميگويد: شهادت او براي من غافلگير كننده نبود. هنگامي كه در قدس به سر ميبردم، از كلام و نفس يهوديان برداشت كردم كه مي خواهند او را از سر راهشان بردارند. از آن روز به دكتر ميگفتم كه تو در رديف اول فهرست ترور صهيونيستها قرار داري.
هنگامي كه پيكر او را براي تشييع و خاكسپاري به دمشق منتقل كردند، براي آخرين بار به پيكر او خيره شدم. شهيدان بسياري را از قبل ميشناختم. اما پس از شهادتشان توان نگاه كردن به پيكر آنان را نداشتم. در بيمارستان، دخترم خوله نيز حضور داشت. او با مشاهده پيكر خونآلود پدرش ناخودآگاه لرزيد و به خود پيچيد. او را به آغوش گرفتم و كوشيدم به او احساس گرمي و طمأنينه دهم. چرا كه دختر عادت داشت با پدرش سرگرم باشد. در اين لحظه دستانم را به سوي آسمان بلند كردم و از خداوند قادر متعال خواستم از كسي كه همسرم را به قتل رسانده و فرزندانم را يتيم كرده انتقام بگيرد. خداوند را سپاس ميگويم كه پس از گذشت ده روز از شهادت همسرم، اسحاق رابين ـ نخستوزير پيشين رژيم صهيونيستي ـ به قتل رسيد. چرا كه او دستور ترور همسرم را صادر كرده بود.
به هر حال پيكر شهيد فتحي شقاقي طي مراسم باشكوهي در دمشق تشييع و در گلزار شهداي اردوگاه اليرموك در جنوب اين شهر به خاك سپرده شد. در اين مراسم هيئتهاي سياسي و رسمي و سران جنبشهاي رهاييبخش جهان شركت كردند. نمايندگاني از جمهوري اسلامي ايران، حزب الله لبنان و سران گروههاي دهگانه فلسطيني حضور داشتند. آن روز دمشق يكپارچه تعطيل شده بود. همه مردم براي شركت در تشييع پيكر شهيد شقاقي در كنار خيابانها از بيمارستان (الهواساه) درغرب دمشق تااردوگاه اليرموك صف كشيده بودند. اين مراسم مانند رفراندومي بود كه مردم در آن به گزينش راه جهاد و مقاومت رأي ميدهند. بي ترديد خون شهيد شقاقي به رغم اين ضايعه بزرگ درخت تنومند جهاد و مقاومت ضد صهيونيستي را آبياري كرد. همه كادرهاي جنبش جهاد اسلامي كه تربيت شده و آموزش ديده دكتر فتحي شقاقي هستند، هر كدامشان يك فتحي شقاقي به شمار ميآيند. هر كدام از افراد امت اسلامي كه گزينه اسلام ورهايي فلسطين را انتخاب كردهاند فتحي شقاقي هستند. زن فلسطيني معتقد است كه شهادت همسر، برادر، فرزند، مايه افتخار اوست. شهيدان فلسطيني راه عزالدين قسام، عبدالقادر الحسيني، احمد ياسين و دكتر عبدالعزيز رنتيسي و پيش از آنان راه حسين بن علي (ع) و شهيدان كربلا را در پيش گرفتهاند.
خاطرات «خوله» دختر شهيد فتحي شقاقي
با صداي بلند قرآن ميخواند و ما تكرار ميكرديم. براي ما شعر و سرودهاي انقلابي ميخواند و به ما ميآموخت. قبل از ظهر جمعه ما را به حمام ميبرد و شستشو ميداد و سپس به نماز جمعه ميرفت. طبق معمول، كودكان شستشو با صابون را دوست ندارند. زيرا چشمان آنان را ميسوزاند. اما پدرم با خنده و شوخي ما را با صابون شستشو ميداد. پدرم را بسيار دوست دارم. از خداي متعال مسألت دارم به او در بهشت بپيونديم. اكنون خوله در رشته پزشكي ترم اول دانشگاه دمشق را ميگذراند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج