رو به سوی کمال(1)
سیری در اندیشههای شهید دکتر فتحی شقاقی
- رابطه امام خمینی (ره) با روز قدس و فلسطین رابطهای جدید نیست بلکه مسأله فلسطین و بیتالمقدس همراه با مراحل مختلف جهاد وقیام امام از اوایل دهه شصت میلادی از جمله مسایل مورد توجه ایشان بود.
امام خمینی (ره) به شاه، آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به عنوان سه دشمن هم پیمان علیه اسلام مینگریست، ایشان همواره بین فساد شاه و طغیانگریهایش از یک سو و پشیبانی رژیم اشغالگر قدس از وی ارتباط قائل میشد.امام به خوبی میدانست که کانون هجوم (صلیبی ـ یهودی)غربی، در فلسطین است و از آنجا به وطن عربی و اسلامی امتداد یافته است. زمانی که شاه از مرتبط ساختنش با اسرائیل در ایران آموزش میبینند، خدا میداند آنها چه نقشههایی در سر میپرورانند. زمانی که ما به این مسأله میپردازیم به ما میگویند در مورد شاه و اسرئیل صحبت نکنید، چه رابطهای بین شاه و اسرائیل وجود دارد؟ آیا شاه اسرائیلی است؟ شاید او از نظر مسئولین امنیتی یهودی او، مسلمان است و به شکل ظاهری ادعای اسلامی میکند، شاید سری در این میان وجود داشته باشد»، این سخنان را امام در سال 1963میلادی گفتند و توانستند از طریق آن ضربه محکمی به شاه وارد کنند. از طریق مراحل جهادی اخیرش و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 موضوع فلسطین در رأس اولویتهای امام بود،ایشان شعارامروز تهران و فردا قدس را سر دادند و اعلام داشتندکه هر مسلمانی باید خود را برای جنگ با اسرائیل آماده کند و نیز فرمودند اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود، از این نقطه نظر است که پیام امام برای تعیین آخرین جمعه از ماه مبارک رمضان به عنوان روز قدس چیزعجیبی نخواهد بود.در این روز که برای تمامی مسلمانان روز مبارکی است و گاهی مصادف با لیالی قدر هم میگردد و مسلمانان گرد هم میآیند باید در این مناسبت تمامی تلاشها برای قدس وآزادی بیتالمقدس صورت گیرد، این روز برای به پاخاستگی مسلمانان است، روز همبستگی و همیاری آنها برای برچیدن این غده سرطانی است. این روز، روز ایستادگی مستضعفان در مقابل مستکبران است، روز قدس روز وحدت وجهاد است.
در این راستا آنچه که به گسترش آگاهی و بازسازی دوباره آن کمک میکند را میتوان در چند نکته زیر ذکر نمود: تلاش برای پشتیبانی از تشکلها و فعالیت برای انتشار و بسط سازمانها و تجمعهای خصوصی که در چارچوب مقاومت در برابر نفوذ بیگانه و پشتیبانی از فرهنگ و ارزشهای ملی اسلامی و محافظت از اصول تاریخی این امت به فعالیت میپردازند. حتیالامکان این فعالیت ها باید به طور مستقل از سازمانهای حاکم هر قدر هم که این دولت نظر مثبتی به فعالیت آنها داشته باشد، صورت پذیرد، تا بدین شکل معیارهای دیپلماسی جهانی و واقعیتهای معادلات نیروهای بینالمللی فعالیت و حرکت این سازمانها و تجمعها را کند نکند.
در کنار آن فعالیتهای مردمی و رسمی برای ایجاد همبستگی قوی سیاسی امت و به خصوص جریانهای اصلی اسلامی و ملیاش برای توجه و تکیه بر مسایل وحدتبخش و کنار نهادن نکات مورد اختلاف صورت پذیرد.
فعالیت برای بازسازی اتفاق نظر داخلی و تقویتبخش خصوصی، این امر مستلزم دمیدن جانی دوباره به کالبد صنوف و صنایع خصوصی است.
در کنار آن باید بخش موقوفات را نیز گسترش داده، دامنه آن را به سطوح آموزشی، چاپ و نشر، مطبوعات و بهداشت بسط داد، به نحوی که بخش سومی در کنار دو بخش خصوصی و دولتی به وجود آمده در کار تقویت بدنه امت و حفظ استقلال آن یاریگر دو بخش دیگر باشد. همچنین باید به فکر انقلاب جدی و گستردهای در زمینه کشاورزی بود تا امت به خودکفایی نائل آمده، بتوان از طریق آن ارتباطات اقتصادی فیمابین اعراب، مسلمانان و کشورهای جهان سوم را گسترش داد.
ما از اوایل دهه هشتاد تلاشهای زیادی را نمودیم تا با تمامی نیروهای اسلامی به گفتگو بنشینیم و از آنها برای همکاری، هماهنگی و وحدت دعوت به عمل آوریم. درست است که در بیشتر اوقات این تلاشها با شکست مواجه میگردد اما این امر هیچگاه ما را در دعوت از مسلمانان و جنبشهای اسلامی برای گفتگو و همکاری دلسرد نمیسازد.
من میتوانم با اطمینان به شما بگویم در شکست هیچ یک از گفتگوهای وحدت دخیل نبودیم و هم اکنون آمادگی خود را برای توافق با هر طرف اسلامی در فلسطین بدون هیچ قید و شرطی و تنها بر اساس برنامهای مدون که جهاد در قلب و مرکز آن قرار داشته باشد، اعلام میداریم.
از این نقطه نظر ما باید ـ به عنوان فرزندان حقیقی [فلسطین] ـ اهمیت آگاهی تاریخی را درک نموده به این نتیجه برسیم که تاریخ کلیدی است که میتوانیم از طریق آن گذشته خود را شناخته و از آن درس، تجربه و عبرتهای زیادی بیاندوزیم تا دست آخر از آن برای تأثیرگذاری بر حال خویش استفاده کنیم نه آن که تنها در جایگاه تماشاگران به نظاره بنشینیم. این فهم و این تاریخ، هر دو، ما را دست آخر به سوی دستیابی به آینده رهنمون میسازند. ما از عقبگرد آگاهیمان نسبت به تاریخ ضررهای جبرانناپذیری را متحمل گردیدهایم، احساس خود نسبت به هویت و اصالتمان را از دست دادیم و حتی از تعیین جای پای خویش هم عاجز ماندیم چه رسد به امکان تعیین آینده.
همان گونه که وطن اسلامی را به طور اعم از ضرورتهای زندگی خارج نمود. جنبشهای اسلامی نیز از دام خارج نبودند، چون ما تا چندی پیش معتقد بودیم که این جنبشها شرایط ذاتی ـ وجودی خویش را دریافتهاند ولی تاکنون شرایط موضوعی آن را درک نکردهاند به دو دلیل دچار اشتباه بزرگی میشدیم:
1. چگونه میتوان در توصیف کسی که اگاهی تاریخی خویش را از دست داده گفت که وی خویشتن خود را کشف کرده تا شرایط ذاتی وجودی اش رادر یافته است.
2. چنین تصوری نوعی جهل در روابط جدلی موجود بین آگاهیهای ذاتی وآگاهیهای موضوعی است، به رغم گستردگی اطمینانی که در مورد فعالیتهای بسیاری از سازمانهای موجود در چارچوب حرکت اسلامی وجود دارد، اما بابررسی موضوعی و کنکاش دقیقتر خواهیم دید که بیشتر آنها در وضعیتی از غربگرایی قرار داشته وافراد خویش رادر بعدی یاس کامل قرار دادهاند.
از این رو توجه ما به تاریخ به عنوان یک واژه برای سرگرم شدن وقت گذرانی و مبهوت شدن در برابر سلف صالح خویش نیست.
بلکه برای ادامه پویایی با توجه به تحقیق و نقد، آن هم در چارچوب نگرش ودیدگاهی خاص میباشد، به معنای دیگر از طریق چارچوب خاصی که خداوند سبحانه و تعالی آن را تعیین نموده است «صبغه الله و من احسن من الله صبغه [بقره138].
هم اکنون از دو روش میتوان در میان سلطهگریها و توافقات کشورهای بزرگ و قدرتمند به زندگی ادامه داد؛ اولین روش همانا تأمین منافع یکی از این کشورهاست که در این صورت کشور کوچک به حافظ منافع این ابر قدرت در سرزمین خویش مبدل شده از این طریق اهمیت جهانی مییابد و در این حال به کشوری وابسته، به سرقت رفته با هویتی مسخ شده مبدل میگردد. بدیهی است که ما چنین چیزی را رد میکنیم.
روش دوم تهدید منافع است. در این صورت کشورهای بزرگ باید احساس کنند که جایی در اینجا ندارند، استقلال ما استقلالی حقیقی است و قانون و عرف آنها قانون و عرف ما به شمار نرفته و ما برای خود هویت مستقلی داریم.
این کار در صورت تحقق چهار شرط امکانپذیر است. ساختار قوی داخلی، امکانات دفاعی حقیقی غیرساختگی و غیر وابسته، برنامهای با قابلیت گسترش و بسط در زمینههای مادی و فنآوری و دست آخر هم که مهمترین شرط است وجود هویتی مشخص با اصالت و حس تاریخی در وجدان امت و اصولی که آن را به بشریت ارائه داده از طریق آن شرایط آن را تغییر داده و قوانین غیر انسانی که هم اکنون بر جهان حاکم است را به لرزه بیاندازد.
اسلام یک کلیسای ظالم یا مظلوم نیست، اسلام به مانند کلیسا مسیحیت را به عنوان مسألهای روحی و راه نجات معرفی ننموده تا از پیچ و خمهای مختلف به دنبال سوء استفاده از حاکمیت روحی خویش برای منافع دنیوی، مادی و سیاسی خویش باشد، سیاستی که کلیسا آن را به کار برد به شخصیت چند تن از رجال دین، منافع و چشم داشتهای آنها مربوط بود، از این زاویه بود که هر زمان کلیسا در راستای حمایت از منافع خویش اقدام به جانبداری از ظلم میکرد، تداخل بین دین (مسیحیت) یا کلیسا و سیاست به وجود آمده، موجب برانگیخته شدن انزجار و اعتراضات مردمی میگشت.
اما اسلام دارای تجربه مختلفی است، دین مبین اسلام علاوه بر آن که به عنوان یک دین، مسایل روحی را همانند مسیحیت مدنظر دارد، با این حال از بدو نزول خویش نظام و سیستم زندگی بوده و آن را بر اساس عدل، حق، خیر، کرامت و صلح سیاستگزاری میکند.
ورود اسلام به عرصه زندگی مانند اقتصاد، جنگ، مدیریت و نظام اجتماعی چیزی نبود که بعدها به آن ملحق گردیده یا تافتهای جدا بافته از آن باشد بلکه اسلام به خاطر آن به وجود آمد و با توجه به همین دیدگاه نه تنها مسأله جدایی غلط است بلکه امری ناشدنی است.
در مورد «باتلاق» توصیف نمودن سیاست هم باید بگویم چرا سیاست باید یک باتلاق باشد، آیا (سیاست) به معنای تلاش انسان برای رسیدن به خیر و صلح نیست؟ اسلام هم برای نجات انسان از باتلاقها و انتقالش به گشودهترین دربهای دنیا و آخرت آمد. آمد تا بشریت را از بردگی و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن برهاند.
به طور مختصر باید بگویم که مسأله جدایی [دین از سیاست] کار محالی است. حتی فرضاً تصور کنیم که اسلام در سیاست دخالت نکند، از چه زمان سیاست دست خود را از دخالت در مسایل دینی انسان چه در مدرسه یا از طریق وسایل ارتباط جمعی و محل کار تا خصوصیترین خصوصیتهای انسان، کوتاه کرده است؟
در ثانی اسلام با بسیاری از وسایل عملی که موجب پیشرفت و ترقی انسان گردید، باعث سهولت رتق و فتق امور میگردد. تا زمانی که با متون واضح و قاطع دینی منافاتی نداشته باشد، مخالف نیست.
در اینجا باید اولویت را به مبارزه با نیروهای متجاوز خارجی و گفتگو با گروههای متعدد داخلی داد، پس برقراری رابطه میان جریانهای سهگانه، از اهمیت بالایی برخوردار است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
درآمد
- رابطه امام خمینی (ره) با روز قدس و فلسطین رابطهای جدید نیست بلکه مسأله فلسطین و بیتالمقدس همراه با مراحل مختلف جهاد وقیام امام از اوایل دهه شصت میلادی از جمله مسایل مورد توجه ایشان بود.
امام خمینی (ره) به شاه، آمریکا و رژیم اشغالگر قدس به عنوان سه دشمن هم پیمان علیه اسلام مینگریست، ایشان همواره بین فساد شاه و طغیانگریهایش از یک سو و پشیبانی رژیم اشغالگر قدس از وی ارتباط قائل میشد.امام به خوبی میدانست که کانون هجوم (صلیبی ـ یهودی)غربی، در فلسطین است و از آنجا به وطن عربی و اسلامی امتداد یافته است. زمانی که شاه از مرتبط ساختنش با اسرائیل در ایران آموزش میبینند، خدا میداند آنها چه نقشههایی در سر میپرورانند. زمانی که ما به این مسأله میپردازیم به ما میگویند در مورد شاه و اسرئیل صحبت نکنید، چه رابطهای بین شاه و اسرائیل وجود دارد؟ آیا شاه اسرائیلی است؟ شاید او از نظر مسئولین امنیتی یهودی او، مسلمان است و به شکل ظاهری ادعای اسلامی میکند، شاید سری در این میان وجود داشته باشد»، این سخنان را امام در سال 1963میلادی گفتند و توانستند از طریق آن ضربه محکمی به شاه وارد کنند. از طریق مراحل جهادی اخیرش و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 موضوع فلسطین در رأس اولویتهای امام بود،ایشان شعارامروز تهران و فردا قدس را سر دادند و اعلام داشتندکه هر مسلمانی باید خود را برای جنگ با اسرائیل آماده کند و نیز فرمودند اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود، از این نقطه نظر است که پیام امام برای تعیین آخرین جمعه از ماه مبارک رمضان به عنوان روز قدس چیزعجیبی نخواهد بود.در این روز که برای تمامی مسلمانان روز مبارکی است و گاهی مصادف با لیالی قدر هم میگردد و مسلمانان گرد هم میآیند باید در این مناسبت تمامی تلاشها برای قدس وآزادی بیتالمقدس صورت گیرد، این روز برای به پاخاستگی مسلمانان است، روز همبستگی و همیاری آنها برای برچیدن این غده سرطانی است. این روز، روز ایستادگی مستضعفان در مقابل مستکبران است، روز قدس روز وحدت وجهاد است.
شقاقی و طرح نهضت و استقلال
در این راستا آنچه که به گسترش آگاهی و بازسازی دوباره آن کمک میکند را میتوان در چند نکته زیر ذکر نمود: تلاش برای پشتیبانی از تشکلها و فعالیت برای انتشار و بسط سازمانها و تجمعهای خصوصی که در چارچوب مقاومت در برابر نفوذ بیگانه و پشتیبانی از فرهنگ و ارزشهای ملی اسلامی و محافظت از اصول تاریخی این امت به فعالیت میپردازند. حتیالامکان این فعالیت ها باید به طور مستقل از سازمانهای حاکم هر قدر هم که این دولت نظر مثبتی به فعالیت آنها داشته باشد، صورت پذیرد، تا بدین شکل معیارهای دیپلماسی جهانی و واقعیتهای معادلات نیروهای بینالمللی فعالیت و حرکت این سازمانها و تجمعها را کند نکند.
در کنار آن فعالیتهای مردمی و رسمی برای ایجاد همبستگی قوی سیاسی امت و به خصوص جریانهای اصلی اسلامی و ملیاش برای توجه و تکیه بر مسایل وحدتبخش و کنار نهادن نکات مورد اختلاف صورت پذیرد.
فعالیت برای بازسازی اتفاق نظر داخلی و تقویتبخش خصوصی، این امر مستلزم دمیدن جانی دوباره به کالبد صنوف و صنایع خصوصی است.
در کنار آن باید بخش موقوفات را نیز گسترش داده، دامنه آن را به سطوح آموزشی، چاپ و نشر، مطبوعات و بهداشت بسط داد، به نحوی که بخش سومی در کنار دو بخش خصوصی و دولتی به وجود آمده در کار تقویت بدنه امت و حفظ استقلال آن یاریگر دو بخش دیگر باشد. همچنین باید به فکر انقلاب جدی و گستردهای در زمینه کشاورزی بود تا امت به خودکفایی نائل آمده، بتوان از طریق آن ارتباطات اقتصادی فیمابین اعراب، مسلمانان و کشورهای جهان سوم را گسترش داد.
شقاقی و وحدت جنبش های اسلامی
ما از اوایل دهه هشتاد تلاشهای زیادی را نمودیم تا با تمامی نیروهای اسلامی به گفتگو بنشینیم و از آنها برای همکاری، هماهنگی و وحدت دعوت به عمل آوریم. درست است که در بیشتر اوقات این تلاشها با شکست مواجه میگردد اما این امر هیچگاه ما را در دعوت از مسلمانان و جنبشهای اسلامی برای گفتگو و همکاری دلسرد نمیسازد.
من میتوانم با اطمینان به شما بگویم در شکست هیچ یک از گفتگوهای وحدت دخیل نبودیم و هم اکنون آمادگی خود را برای توافق با هر طرف اسلامی در فلسطین بدون هیچ قید و شرطی و تنها بر اساس برنامهای مدون که جهاد در قلب و مرکز آن قرار داشته باشد، اعلام میداریم.
شقاقی و اهمیت فهم تاریخ
از این نقطه نظر ما باید ـ به عنوان فرزندان حقیقی [فلسطین] ـ اهمیت آگاهی تاریخی را درک نموده به این نتیجه برسیم که تاریخ کلیدی است که میتوانیم از طریق آن گذشته خود را شناخته و از آن درس، تجربه و عبرتهای زیادی بیاندوزیم تا دست آخر از آن برای تأثیرگذاری بر حال خویش استفاده کنیم نه آن که تنها در جایگاه تماشاگران به نظاره بنشینیم. این فهم و این تاریخ، هر دو، ما را دست آخر به سوی دستیابی به آینده رهنمون میسازند. ما از عقبگرد آگاهیمان نسبت به تاریخ ضررهای جبرانناپذیری را متحمل گردیدهایم، احساس خود نسبت به هویت و اصالتمان را از دست دادیم و حتی از تعیین جای پای خویش هم عاجز ماندیم چه رسد به امکان تعیین آینده.
همان گونه که وطن اسلامی را به طور اعم از ضرورتهای زندگی خارج نمود. جنبشهای اسلامی نیز از دام خارج نبودند، چون ما تا چندی پیش معتقد بودیم که این جنبشها شرایط ذاتی ـ وجودی خویش را دریافتهاند ولی تاکنون شرایط موضوعی آن را درک نکردهاند به دو دلیل دچار اشتباه بزرگی میشدیم:
1. چگونه میتوان در توصیف کسی که اگاهی تاریخی خویش را از دست داده گفت که وی خویشتن خود را کشف کرده تا شرایط ذاتی وجودی اش رادر یافته است.
2. چنین تصوری نوعی جهل در روابط جدلی موجود بین آگاهیهای ذاتی وآگاهیهای موضوعی است، به رغم گستردگی اطمینانی که در مورد فعالیتهای بسیاری از سازمانهای موجود در چارچوب حرکت اسلامی وجود دارد، اما بابررسی موضوعی و کنکاش دقیقتر خواهیم دید که بیشتر آنها در وضعیتی از غربگرایی قرار داشته وافراد خویش رادر بعدی یاس کامل قرار دادهاند.
از این رو توجه ما به تاریخ به عنوان یک واژه برای سرگرم شدن وقت گذرانی و مبهوت شدن در برابر سلف صالح خویش نیست.
بلکه برای ادامه پویایی با توجه به تحقیق و نقد، آن هم در چارچوب نگرش ودیدگاهی خاص میباشد، به معنای دیگر از طریق چارچوب خاصی که خداوند سبحانه و تعالی آن را تعیین نموده است «صبغه الله و من احسن من الله صبغه [بقره138].
شهید شقاقی و روابط بین الملل
هم اکنون از دو روش میتوان در میان سلطهگریها و توافقات کشورهای بزرگ و قدرتمند به زندگی ادامه داد؛ اولین روش همانا تأمین منافع یکی از این کشورهاست که در این صورت کشور کوچک به حافظ منافع این ابر قدرت در سرزمین خویش مبدل شده از این طریق اهمیت جهانی مییابد و در این حال به کشوری وابسته، به سرقت رفته با هویتی مسخ شده مبدل میگردد. بدیهی است که ما چنین چیزی را رد میکنیم.
روش دوم تهدید منافع است. در این صورت کشورهای بزرگ باید احساس کنند که جایی در اینجا ندارند، استقلال ما استقلالی حقیقی است و قانون و عرف آنها قانون و عرف ما به شمار نرفته و ما برای خود هویت مستقلی داریم.
این کار در صورت تحقق چهار شرط امکانپذیر است. ساختار قوی داخلی، امکانات دفاعی حقیقی غیرساختگی و غیر وابسته، برنامهای با قابلیت گسترش و بسط در زمینههای مادی و فنآوری و دست آخر هم که مهمترین شرط است وجود هویتی مشخص با اصالت و حس تاریخی در وجدان امت و اصولی که آن را به بشریت ارائه داده از طریق آن شرایط آن را تغییر داده و قوانین غیر انسانی که هم اکنون بر جهان حاکم است را به لرزه بیاندازد.
شقاقی و جدایی دین از سیاست
اسلام یک کلیسای ظالم یا مظلوم نیست، اسلام به مانند کلیسا مسیحیت را به عنوان مسألهای روحی و راه نجات معرفی ننموده تا از پیچ و خمهای مختلف به دنبال سوء استفاده از حاکمیت روحی خویش برای منافع دنیوی، مادی و سیاسی خویش باشد، سیاستی که کلیسا آن را به کار برد به شخصیت چند تن از رجال دین، منافع و چشم داشتهای آنها مربوط بود، از این زاویه بود که هر زمان کلیسا در راستای حمایت از منافع خویش اقدام به جانبداری از ظلم میکرد، تداخل بین دین (مسیحیت) یا کلیسا و سیاست به وجود آمده، موجب برانگیخته شدن انزجار و اعتراضات مردمی میگشت.
اما اسلام دارای تجربه مختلفی است، دین مبین اسلام علاوه بر آن که به عنوان یک دین، مسایل روحی را همانند مسیحیت مدنظر دارد، با این حال از بدو نزول خویش نظام و سیستم زندگی بوده و آن را بر اساس عدل، حق، خیر، کرامت و صلح سیاستگزاری میکند.
ورود اسلام به عرصه زندگی مانند اقتصاد، جنگ، مدیریت و نظام اجتماعی چیزی نبود که بعدها به آن ملحق گردیده یا تافتهای جدا بافته از آن باشد بلکه اسلام به خاطر آن به وجود آمد و با توجه به همین دیدگاه نه تنها مسأله جدایی غلط است بلکه امری ناشدنی است.
در مورد «باتلاق» توصیف نمودن سیاست هم باید بگویم چرا سیاست باید یک باتلاق باشد، آیا (سیاست) به معنای تلاش انسان برای رسیدن به خیر و صلح نیست؟ اسلام هم برای نجات انسان از باتلاقها و انتقالش به گشودهترین دربهای دنیا و آخرت آمد. آمد تا بشریت را از بردگی و مورد سوءاستفاده قرار گرفتن برهاند.
به طور مختصر باید بگویم که مسأله جدایی [دین از سیاست] کار محالی است. حتی فرضاً تصور کنیم که اسلام در سیاست دخالت نکند، از چه زمان سیاست دست خود را از دخالت در مسایل دینی انسان چه در مدرسه یا از طریق وسایل ارتباط جمعی و محل کار تا خصوصیترین خصوصیتهای انسان، کوتاه کرده است؟
در ثانی اسلام با بسیاری از وسایل عملی که موجب پیشرفت و ترقی انسان گردید، باعث سهولت رتق و فتق امور میگردد. تا زمانی که با متون واضح و قاطع دینی منافاتی نداشته باشد، مخالف نیست.
اسلام و ملیگرایی در اندیشههای شقاقی
در اینجا باید اولویت را به مبارزه با نیروهای متجاوز خارجی و گفتگو با گروههای متعدد داخلی داد، پس برقراری رابطه میان جریانهای سهگانه، از اهمیت بالایی برخوردار است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج