آرمان شهید شقاقي

دكتر علي اكبر ولايتي قريب دو دهه مسئوليت وزارت امور خارجه كشورمان را بر عهده داشته است. در آن دوره، خاورميانه شاهد تحولات گسترده و بنياديني همچون حمله‌هاي مكرر ارتش اسرائيل به لبنان، گفتگوهاي به اصطلاح صلح خاورميانه، تولد سازمان‌هاي مبارز در منطقه با ايده‌هاي اسلامي همچون حزب ‌الله در لبنان، ‌جنبش‌هاي
چهارشنبه، 4 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آرمان شهید شقاقي

آرمان شهید شقاقي
آرمان شهید شقاقي


 





 
گفتگو با دكتر ولايتي

درآمد
 

دكتر علي اكبر ولايتي قريب دو دهه مسئوليت وزارت امور خارجه كشورمان را بر عهده داشته است. در آن دوره، خاورميانه شاهد تحولات گسترده و بنياديني همچون حمله‌هاي مكرر ارتش اسرائيل به لبنان، گفتگوهاي به اصطلاح صلح خاورميانه، تولد سازمان‌هاي مبارز در منطقه با ايده‌هاي اسلامي همچون حزب ‌الله در لبنان، ‌جنبش‌هاي جهاد اسلامي و حماس در فلسطين بوده است. به منظور بررسي ريشه اين تحولات و تبيين نقش شهيد شقاقي پاي صحبت‌هاي ايشان نشستيم.
آقاي دكتر ولايتي، استحضار داريد كه سه دهه اخير در تاريخ سرزمين فلسطين مملو از وقايع و تحولاتي است كه تنوع و سرعت وقوع آنها، وضعيت متفاوتي را پيش روي ما مي‌گذارد. از همين رو آنچه كه حضرتعالي در دوران مسئوليت وزارت در امور خارجه از نزديك با آن مواجه بوديد، حاوي نكات ارزشمندي است كه جا دارد در اين فرصتي كه در اختيار ما گذاشته‌ايد، كه جاي تقدير و تشكر هم دارد، آنها را از زبان خود شما بشنويم.
همان طور كه مي‌دانيد مرحوم شقاقي از چهره‌هاي منور تاريخ مبارزات فلسطيني انكارناپذير است و نقش ايشان در ايجاد تحول در مسير مبارزه فلسطين انكارناپذير است. اگر بخواهيم به اهميت او در تاريخ تحولات معاصر فلسطيني پي ببريم، حتماً بايد مروري بر كل تاريخ اين مبارزات داشته باشيم، تا بتوانيم روي اين نكته تكيه كنيم كه وجود ايشان نقطه عطفي در مبارزات بود.
كمي از تاريخچه اشغال سرزمين فلسطين توسط صهيونيست‌ها، طرح و توطئه استعمار انگليس نسبت به قلب جهان اسلام مطلع هستيم. مرور بسيار فشرده و كوتاهي بر تاريخ فلسطين به ما مي‌گويد كه اولاً آن يكي از نقاط استثنايي در جهان است كه سرنوشت اديان بزرگ ابراهيمي آن جا به هم گره خورده و براي هر سه دين بزرگ اسلام، مسيحيت و يهود بسيار اهميت دارد. بر همين اساس مي‌بينيم عاملي كه سبب تحميل هشت جنگ صليبي توسط مهاجمان صليبي شد، همين سرزمين است. يعني براي اشغال فلسطين جنگ‌هاي صليبي به راه افتاد كه تقريبا 187 سال طول كشيد. البته بعد از سال‌هاي طولاني مبارزه، مسلمان‌ها توانستند مجدداً فلسطين را به آغوش اسلام برگردانند. در عصر جديد،‌ از زمان امپراطوري عثماني صهيونيست‌ها دنبال اين بودند كه اين سرزمين مقدس مسلمانان را اشغال كنند. حتي پيشنهاد خريد فلسطين را به مسلمين دادند كه سلطان عثماني گفت:‌«ما نديديم كه كسي زنده‌اي را در حالي كه هنوز زنده است كالبدشكافي كند يعني امپراطور عثماني هنوز سرپاست و فلسطين هم هنوز تحت نظر اوست كه چنين پيشنهادي را مي‌دهند. در جنگ دوم جهاني بعد از شكست امپراطوري عثماني قلمرو امپراطوري توسط استعمارگران تقسيم شد و بر اساس قراردادي كه در سال 1916 زماني كه هنوز جنگ تمام نشده بود، محرمانه بين انگليس و فرانسه بسته شد. سرنوشت خاورميانه را بين خودشان رقم زدند كه فلسطين سهم انگليس شده بود.
در سال 1917 وزير خارچه انگليس گفت ما براي يهوديان جهان در فلسطين سرزميني را در نظر مي‌گيريم. در سال 1918 جنگ تمام شد. آنها در طول جنگ در طراحي‌هايي كه كردند براي فلسطين چنين خواب وحشتناكي را ديده بودند. بعد از تأسيس جامعه ملل كه قبل از سازمان ملل وجود داشت و تحت قيوميت انگليسي‌ها بود، آنها نهايت سوء‌استفاده را كردند و تمام يهوديان را از سراسر دنيا به فلسطين كوچ دادند. اين قضيه ادامه داشت تا جنگ جهاني دوم كه بعد از اتمام آن فرصت پيدا كردند كه سال 1948 رسماً با مصوبه‌اي در سازمان ملل متحد، فلسطين را به دو بخش تقسيم كنند. كه يك بخش آن را به فلسطيني‌ها دادند. قبل از اين تقسيم، مبارازت به شكل سياسي و نظامي آغاز شده بود و اشخاصي مثل مرحوم حاج امين الحسيني مفتي بيت‌المقدس، دعوت عامي از رؤساي كشورهاي اسلامي كرده بود، براي اين كه جلسه‌اي در رابطه با فلسطين داشته باشند و با همكاري آنان از اشغال فلسطين جلوگيري شود. اين در حوزه سياسي بود. اما در حوزه نظامي مرحوم عزالدين قسام عده‌اي از مجاهدين را براي مبارزه با اشغالگران بسيج كرد. اين رشته مبارازت سياسي، نظامي و چريكي تا زمان ما ادامه داشت و در دوره‌هاي مختلف اشكال گوناگوني از مبارزات آزمايش شد. چهار جنگ بزرگ در سال‌هاي 1948و1956و1967و1973 بين عرب و اسرائيل اتفاق افتاد. در اين فاصله سازمان آزادي‌بخش فلسطين به رياست احمد شقيري تأسيس شد. در بين فلسطيني‌ها در فاصله بين سال‌هاي 56 تا 67 سازمان الفتح تشكيل شد كه اين سازمان ارتباطي با اخوان المسلمين داشت. اما بعداً سه سازمان، گروه فتح به رياست ياسر عرفات، جبهه خلق براي آزادي فلسطين و جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين را ساخت كه بناي اوليه آنها بر تحرك سياسي، مبارزه چريكي و نظامي بود و در كشورهاي همسايه مثل اردن، سوريه، عراق و مصر مستقر بودند. تا سال 1967 كه سومين جنگ هم رخ داد و به شكست اعراب منجر شد. فشار براي در هم شكستن سازمان آزادي‌بخش فلسطين توسط غربي‌ها، اسراييلي‌ها و متحدان آشكار و پنهان آنها در جهان عرب زياد شد. بعد از جنگ 1967 يك بار اسراييلي‌ها به غرب اردن حمله كردند. از رودخانه اردن عبور كرده و وارد شرق آن جا شدند كه محل استقرار نيروهاي فلسطيني بود و معروف به نبرد كرامه است كه در آن 1200 اسرائيلي و500 نفر فلسطيني بودکه به شکست اسرائيلي ها منجر شد. توطئه‌اي صورت گرفت كه عملاً اردن عامل اجراي آن شد. در سال 1970 معروف به سپتامبر سياه تعداد زيادي از فلسطيني‌ها را از اردن بيرون كردند و قتل عامي در بين آنها شد.
گفته مي‌شود جمال‌ عبدالناصر به خاطر فشار روحي كه از سپتامبر سياه به او وارد شده بود در فاصله كوتاهي از آن، سكته كرد و فوت كرد. كم‌كم سازمان آزادي‌بخش فلسطين را به سازش كشيدند. دايماً به آنها وعده مي‌دادند كه آقاي عرفات با شاخه زيتون به سازمان ملل متحد رفت و از آن پس عقب‌نشيني در مقابل حقوق فلسطيني‌ها شروع شد. وقتي انقلاب اسلامي در ايران رخ داد عملاً موجي از بيداري اسلامي در همه جهان اسلام از جمله فلسطين ايجاد كرد و مردم فلسطين به خاطر تبعيت از روش‌هاي غربي و شرقي يعني چپ و راست سرخوردگي پيدا كرده بودند. آنها مي‌خواستند با كارهاي سياسي در صحنه بين‌المللي، فلسطين را آزاد كنند. اين يك روش غرب‌پسند بود. زمان حكومت رضاشاه بود كه از طرف او سيد ضياءالدين طباطبايي كه خودش عامل انگليس بود و توسط آنها به فلسطين رفته و بعد از حكومت معروف به باد سياه 90 روزه، دلالي مي‌كرد و زمين‌هاي مسلمانان را به اسراييلي‌ها مي‌فروخت، مأمور شركت در اين كنفرانس شد. سيد ضياءالدين نماينده حكومت رضاشاه براي كمك شده بود و اين روش غربي و شكست خورده بود. روش شرقي يعني اصلاً خود گروه‌هاي چريكي كه تشكيل شد همه نام آرمان و نحوه مبارزاتش كاملاً الگو گرفته از روش‌هاي چپ بود. مثل جبهه خلق براي آزادي فلسطين به رياست مسيحي ديگري و مخلوطي با جبهه عرفات كه خودش عضو اخوان بود و زماني گفته بود كه من تحت تأثير سخنان مرحوم نواب صفوي قرار گرفته‌ام، اما اين‌ها همه به هر حال يك جبهه چپ بود و به تدريج استحاله‌اي پيدا كرده بود كه از مبارزات نظامي به مبارزات سياسي و مذاكره روي آورد كه همه اين‌ها شكست خورده، به جايي نرسيد و قدم به قدم عرصه را به اسراييل واگذار مي‌كرد.

آرمان شهید شقاقي

در واقع به نحوي وابسته به رژيم‌هاي عرب شده بود؟
 

عملاً بعداً همين طور شد. يعني رژيم‌هاي عرب كمك‌هايشان به سازمان آزادي‌بخش فلسطيني را مشروط به اين كرده بودند كه آنها راه سياسي، سازش و گفتگويي كه آمريكايي‌ها، غربي‌ها و اسراييلي‌ها توصيه مي‌كنند، پيش بگيرند كه اين شيوه هيچ حقي براي آنها تثبيت نمي‌كرد. اين سرخوردگي كه آن جا پيدا شد و از طرفي هم پيروزي جمهوري اسلامي نشان مي‌داد كه اگر به اسلام رو كنند و طرفدار مبارزات اسلامي سازش‌ناپذير مثل ايران باشند مي‌توانند پيروز شوند. خاطرم هست كه يك بار مرحوم شقاقي به ايران آمده بود و در جلسه‌اي كه عده‌اي از مسئولين بلند پايه كشور شركت داشتند و بنده هم به عنوان وزير امور خارجه بودم، از زماني كه در زندان اسراييل تحت تأثير گفته‌ها و سخنراني‌هاي امام بود تعريف مي‌كرد. مسير انقلابي امام الگويي براي شكل‌دهي به سازمان جهاد اسلامي او قرار گرفت. اين را يك شب به صورت مفصل در جلسه‌اي در سال‌هاي دهه شصت و زمان حيات امام گفت. از تعريفي كه مي‌كرد كاملاً معلوم بود كه سازمان جهاد اسلامي را تحت تأثير حركت امام و انقلاب تشكيل داده است.

همان گونه كه جنابعالي توضيح داديد، استعمار پير برنامه‌اي گسترده و دراز مدت براي فلسطين طراحي كرده بود. از نظر شما آيا اهداف آنها طبق برنامه‌ها پيش رفت؟‌
 

يك تحليلي هست كه بر اساس آن اين طور مي‌توان جمع‌بندي و نتيجه‌گيري كرد كه كشورهاي غربي قبل از شكست امپراطوري عثماني، جنگ جهاني اول و اين كه بعد از آن كه كاري كنند كه كشورهاي اسلامي بزرگ و يك‌پارچه متحدي مثل عثماني شكل نگيرد، را طراحي كرده بودند. از تجزيه امپراطوري عثماني نزديك به 30 كشور به وجود آمد. كشورهاي عربي تقريباً به طور كامل جزو قلمرو عثماني يا تحت نفوذ آن بودند. برخي از كشورهاي اروپايي شرقي و بالكان مدت بيش از چهارصد سال و برخي از كشورهاي درياي سياه تحت حاكميت امپراطوري عثماني بودند. براي اين كه روزي كشورهاي اسلامي تجزيه شده به هم پيوند نخورند لازم بود كه آنها در قلب جهان اسلام يك استخوان لاي زخمي بگذارند و آن هم سرزمين فلسطين بود. نكته ديگر اين كه فلسطين به لحاظ موقعيت ديني يك مركزيت براي اديان بزرگ ابراهيمي دارد و هر كس آن جا مسلط باشد به نوعي مي‌تواند در بين پيروان اديان مختلفي كه به نوعي بيت‌المقدس برايشان يك شهر مقدس و زيارتگاه و مركز توجهات معنوي و روحاني مسلمانان، مسيحيان و يهوديان است، اعمال نفوذ كند. پس بايد تحت نفوذ دولتي باشد كه اين دولت دست پرورده و دست نشانده كشورهاي بزرگ استعماري غرب است. نكته بعد اين است كه اگر به نقشه نگاه كنيم مي‌بينيم كه فلسطين در محل تلاقي سه قاره بزرگ عالم يعني آسيا و اقيانوسيه (كه مي‌توان اين دو را يك قاره به حساب آورد)، اروپا و آفريقا است. مدعاي صهيونيست‌ها قبل از اشغال، اين بود كه سرزمين بين فرات تا نيل بخش مهمي از مصر، تمام بين‌النهرين شامل سوريه، عراق، فلسطين، شمال عربستان و اردن را تصرف مي‌كنيم. موشه‌دايان بعد از جنگ 1967 در مصاحبه‌اش گفت: ما در آينده سراغ خيبر و فدك مي‌رويم كه در گذشته از آن يهوديان بود و در صدر اسلام توسط مسلمانان از دست يهوديان خارج شد. يعني حتي خواب تسلط بر حرمين شرفين را هم مي‌ديدند. شما چنين جايي را در دنيا پيدا نمي‌كنيد كه تا اين حد خصوصيت و ويژگي جغرافيايي سياسي يا ژئوپولتيكي مهمي داشته باشد. زماني گفته مي‌شود كه براي يهوديان دنيا، آرژانتين در نظر گرفته شده و موقعي هم صحبت از اوگاندا بود. ولي به نظر من اين‌ها فريب و اساسش همان فلسطين بود. اروپاييان مي‌خواستند كه با اين كار دو رقيب بالقوه‌شان، مسلمانان و يهوديان را از اروپاي مسيحي يا غرب مسيحي خارج كنند. برخي مي‌پرسند آيا يهوديان، اروپاييان را وادار كردند فلسطين را به آنها بدهند يااين كه اروپاييان با اين كار يعني تأسيس صهيونيست در بين يهود آنها را هم بازي دادند كه به نظر مي‌رسد اگر نتوانيم به نفع يك گروه از اين دو نظريه موضعي بگيريم بايد بگويم كه جمع بين اين دو ديدگاه را مي‌توان داشت.

بنابراين روندي كه سالها به شكل مشخص پيش مي‌رفت دستخوش تغيير شد. آيا عمق اين تحولات به گونه‌اي بود كه تغييري در ماهيت مبارزه ايجاد كند؟
 

همين طور است. يعني علت اساسي كه اسراييل دست از شعار از نيل تا فرات برداشت، تغيير استراتژي مبارزه در فلسطين و ايجاد تحول انقلابي در حوزه آرماني فلسطين و اين بود كه آرمان‌هايشان رنگ اسلام و مبانيااسلامي گرفت، قبلاً در دوره‌اي از دهه‌هاي 60-50 و نيمه اول دهه هفتاد قرن بيست ميلادي يعني مدت ربع قرن رنگ غربي يا شرقي داشت. رنگ اسلامي اوليه‌اش را كساني مثل مرحوم عزالدين قسام يا كاشف‌الغطاء داده بودند كه بزرگ‌ترين عالمي بود كه در تاريخ مبارزات فلسطين فرمان جهاد داد، تا قبل از او هيچ يك ازعلماي شيعه و سني چنين كار قطعي نكرده بودند. البته بعداً علماي اسلام چه سني و چه شيعه چنين فتوايي دادند. مرحوم طالقاني از كساني بود كه در سال‌هاي دهه بيست، همت خودش را بر روي مسأله فلسطين گذاشته بود. نواب صفوي به منطقه فلسطين، شامات و مصر براي دعوت مسلمانان به قيام عليه اشغالگران سفر مي‌كرد و سرآمد همه اين‌ها كار امام بود كه از همان سال‌هاي اوليه انقلاب در دهه شصت ميلادي در اعلاميه‌هايش فرمود: من نسبت به خطر اسراييل هشدار مي‌دهم كه در آن زمان خيلي مهم بود. كسي در سطح امام يك مرد بزرگ شيعه كه پرچم انقلاب را به دست داشت، اولين اخطارهايش درباره خطر اسراييل بود. بدون ترديد كاري كه او در پايه‌گذاري انقلاب اسلامي كرد باعث شد كه مردم ما به اين امر توجه كنند كه اگر بخواهند سرنوشت خودشان را از شر سلسله پهلوي نجات دهند بايد نسبت به سرنوشت كل جهان اسلام بي اعتنا نباشند. سرنوشت ايران با سرنوشت كل مسلمانان‌ها وابستگي كامل دارد. به همين خاطر به همه مسلمانان از جمله مسلمانان ايران راجع به خطر اسراييل هشدار دادند. بعداً معلوم شد كه حق با امام بود. سفارت اسراييل در ايران كه اسم سفارت را نداشت ولي از هر سفارتي متنفذتر بود، چه كارهايي در جهت توسعه نفوذ اسراييل در كشور ما مي‌كرد. دولت ساعد مراغه‌اي در زمان حكومت محمد رضا شاه، معروف بود كه آن زمان صد هزار دلار رشوه گرفته است تا اسرائيل را به رسميت بشناسد كه در زمان حكومت دكتر مصدق و با تلاشي كه بزرگاني مثل آيت‌الله كاشاني كردند، اين به رسميت شناختن پس گرفته شد. اما بعد از كودتاي بيست و هشت مرداد دوباره دولت شاه به مسيري افتاد كه ظاهراً اسراييل را به رسميت نشناخته بودند اما اسراييل بر همه اركان كشور ما نفوذ داشت.

نقش شهيد دكتر شقاقي را در اين تحول تاريخي چگونه مي‌بينيد؟
 

آقاي دكتر شقاقي از شخصيت‌هايي بود كه من نظير ايشان را در بين بزرگان صحنه مبارزه جهان اسلام كم مي‌ديدم. انسان متين، خويشتن‌دار، متقي و پايبند به مباني اسلامي، رشته‌اش هم كه پزشكي بود. به دليل اين كه من هم رشته‌ام پزشكي بود، يك احساس علقه يعني يك نوع كشش صنفي غير از اخوت اسلامي هم بين ما بود. ايشان نسبت به كار مهمي كه داشت و آن هم رهبري جوانان اسلامي با خط‌مشي اسلامي و بازگرداندن و تقويت هويت اسلامي به جامعه فلسطين به خصوص جوانان بود، احساس مسئوليت مي‌كرد. نظر به اين كه هم آدم تحصيل كرده‌اي بود و هم در تجربه و دانش آموختگي در علوم، سابقه بسيار درخشان مبارزات ضد صهيونيستي و حرفي براي زدن در صحنه فلسطين داشت، خيلي زود مورد اقبال جامعه فلسطين قرار گرفت. آدم احساس مي‌كرد كه اين شخص واقعاً براي رضاي خدا و براي نجات فلسطين به عنوان پاره‌اي از سرزمين بزرگ اسلامي قدم به صحنه گذاشته، يعني آرمانش فقط ناسيوناليستي ـ ‌فلسطيني نبود، بلكه فلسطيني ـ‌ اسلامي بود و چون چنين ويژگي داشت نسبت به سرنوشت كل مسلمانان‌ها حساس بود و در پيوند مبارزات فلسطيني به جهان اسلام بر خلاف اسلاف خودش كه مي‌خواستند به جهان عرب پيوند دهند، اهتمام جدي داشت. چون اين يك وسوسه‌اي بود كه توسط كساني كه خواهان مبارزات فلسطين نبودند مطرح شد، برخي افراد بي توجه در جريان عرب هم به آن دامن مي‌زدند كه موضوع فلسطين يك موضوع عربي است و اين باعث خطرات زيادي شده بود. مسلمانان غير عرب كه تعدادشان به مراتب بيش از مسلمانان عرب است را عملاً آزرده مي‌كرد و وسيله‌اي بود براي اين كه آنها از صحنه مبارزات فلسطين دور شوند. همين در داخل ايران در زمان رژيم شاه بهانه‌اي شد كه آنهايي كه تحت تبليغات رژيم پهلوي بودند مي‌گفتند: موضوع فلسطين به ما چه ربطي دارد؟ اين دعوايي است بين اعراب و اسرائيل. ما هم كه عرب نيستيم؛ اين نزاع بين فلسطيني‌ها و اسراييلي‌ها نزاعي تاريخي بين دو قومي است كه پسر عمو هستند، يعني دو شاخه از نژاد سامي كه يك گروه فرزندان اسماعيل كه اعرابند و گروه ديگر فرزندان اسحاق كه يهود هستند، اينان از قديم با هم مشكل داشتند. يعني يك برداشت و تحليل انحرافي از قضيه فلسطين كه از آن نتيجه‌گيري مي‌شد كه موضوع فلسطين، موضوع ايراني‌ها نيست. عين همين تحليل را لابد در تركيه، هند، آسياي جنوب شرقي و هر جا كه مسلمانان غير عرب هستند، ‌مي‌كردند.
آنها عملاً امپراطوري عثماني و كشورهاي بزرگ را اشغال و تجزيه كردند. زماني كل شبه قاره هند، امپراطوري عثماني، صفوي و ماوراءالنهر مسلمان بودند، نه تنها اين‌ها را تجزيه جغرافيايي كردند، بلكه سعي داشتند تجزيه فرهنگي و سياسي هم بكنند. فتحي شقاقي يكي از كساني بود كه تعيين كرد كه موضوع فلسطين يك موضوع اسلامي است همان طور كه امام فرمود: روز قدس روز فلسطين است.

آنچه كه از فرمايشات جنابعالي مستفاد مي‌شود اين است كه استراتژي جديد اتخاذ شده در مبارزات مردم فلسطين، دشمن صهيونيستي را مجبور به تغييرات جدي در استراتژي خود كرد كه به نوعي عقب‌نشيني تلقي مي‌شود. آيا روي كه رژيم اشغالگر در شهادت رهبراني همچون شهيد شقاقي اتخاذ كرده است، مي‌تواند به خاموش شدن اين شعله در منطقه و جهان اسلام بيانجامد؟
 

زماني كه مرحوم مطهري به شهادت رسيد امام صحبتي كرد كه ظاهر ساده‌اي داشت اما گوياي يك واقعيت بود گفت ما را بكشيد ملت ما بيدارتر مي‌شوند؛ يعني مطهري يكي از ما بود كه او را شهيد كرديد و گمان برديد كه با شهيد شدن او اين نهضت دچار شكست مي‌شود. حالا اين تعبير امام را بايد درباره مرحوم شقاقي گفت. ترور او توسط عوامل اسراييلي در سفري كه بين ليبي و مالت داشت، موجب ضعف در نهضت فلسطين نشد، بلكه برعكس آن را تقويت كرد. ما بعد از آن شاهد انتفاضه مسجدالاقصي و بعد، آزادي غزه شديم. امروز تفاوتي كه با زمان‌هاي گذشته دارد اين است كه زماني اسراييل در حوزه تهاجمي بود و مي‌خواست از نيل تا فرات را اشغال كند. اما اكنون در حوزه تدافعي است تعبير شما درست بود، زماني مي‌خواست بقيه جهان اسلام را تصرف كند. حالا اين ديوار حايلي را كشيدند بيش از آن كه موجب محدوديت فلسطيني‌ها شود، موجب حصاري شدن خود اسراييلي‌ها شده است. خودشان را در پشت ديوارهاي بلند مخفي كردند تا از تيررس فلسطيني‌ها دور باشند. به هر حال شهادت دكتر شقاقي نه تنها موجب تضعيف جنبش جهاد اسلامي، حماس و ديگراني كه در صحنه فلسطين مبارزه مي‌كنند نشد، بلكه خون آن شهيد بزرگ به تقويت مبارزه فلسطيني‌ها هم انجاميد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط