شهید شقاقی و پايه گذاري پيروزي
درآمد
لطفاً در مورد زمان و چگونگي آشنايي خود با شهيد شقاقي بگوييد.
فتحي با صدايي آهسه ولي استوار سخن مي گفت: در چهره و بيانش تأمل مي کردم و با خود مي گفتم چگونه است که بدن انساني مي تواند روح بزرگ او را در خود جاي دهد!! ديدارها ادامه يافت و به ديدار وي در منزلش در دمشق شتافتم و از خود اين پرسش را نمودم، چه چيزي باعث گرديد تا اين فلسطيني متخصص امور پزشکي، شغل خود را رها کند و با فلسطين ازدواج نمايد؟- آن هم با مهريه اي گرانبها - مهريه جان و مال و آينده. چرا اين راه سخت و دشوار و پرمخاطره را آن هم در اين شرايط دشوار برگزيد. در حالي که مي توانست همانند ديگران زندگي آرامي داشته باشد. مطب خود را باز نموده و به زن و فرزندانش رسيدگي نمايد و مقداري به مسائل جامعه توجه نمايد؟
آخرين بار کي و کجا با شهيد شقاقي ملاقات کرديد؟
شگفت زده نشدم. زماني که خبر شهادت فتحي را شنيدم. ولي تعجب نمودم چگونه وي در ميان توطئه هاي دشمن که پي در پي طراحي و به اجرا در مي آمد قرار گرفت و چگونه راه خود را در انبوهي از شکست ها و محاصره انديشه ها طي مي کرد. در حالي که دستگاه هاي جاسوسي دشمن و حتي نيروهاي امنيتي حاکم برامت ما تمامي جزئيات زندگي ما را کنترل مي کنند! شايد براي شعار زندگي خود که گفته بود«اگر ضربه سهمگين فرود آيد، سر خود را فرود نخواهم آورد». شهيد همواره سر خود را بالا مي گرفت و چه کسي باور مي کند که رهبر جنبش مسلحانه که مبارزه با اسرائيل را در سرلوحه فعاليت هاي خود قرار داده، عازم مأموريتي گردد و با خود حتي يک همراه يا محافظ نياورد؟
آيا تصور نمي کنيد که در صورت رعايت هر چه بيشتر جوانب امنيتي مي شد از چنين ضايعه بزرگي پيشگيري کرد؟
نسل معاصر اسلامي شايد به الگوپذيري و اسوه جديد نياز نداشته باشد. زيرا با مراجعه به دوران زندگي پيامير و خلفاي راشدين و يادواره هاي درخشان اسلامي مي توانند اين الگوها را بيابند. شقاقي الگو پذيري و اسوه خواهي را آسان نمود و در پايان قرن بيستم آن را تجلي بخشيد.
فتحي، نشان داد چگونه فلسطيني عادي مي تواند در هنگامه زندگي و انبوه مشکلات، خالصانه فداکاري کند. شقاقي در قلب و انديشه تمامي شهيدان جهاد اسلامي جاي داشت. زيرا وي الگوي شهادت را احياء نمود و تمامي رزمندگان- فرمانده وفرمانبر- به طور يکسان عاشق شهادت بودند. ولي رهبران اين جنبش پيشتازتر از سربازان خود، درخط مقدم جبهه مبارزه با دشمن مبارزه مي کردند. برخلاف آنچه در جهان امروز مي گذرد و سربازان همانند پياده نظاميان در صحنه کارزار از پاي در مي آيند و فرماندهان اين سربازان را بدون برنامه ريزي در تيررس دشمن قرار مي دهند و خود آنان به دور از کوران مبارزه و آتش قرار مي گيرند و نظاره گر مبارزه و جنگ سربازان خويش هستند و همانند شطرنج بازان، مهره سرباز را به حرکت در مي آورند و از کيش شدن آن هيچ احساس و عاطفه اي در وجود آنان برانگيخته نمي شود.
چگونه درخون غلطيدن سربازان، احساسات آنان را برانگيخته گرداند در حالي که خود را خدا و راه مي انگارند وسربازان را پياده نظاميان، و يا مزدوراني که به خاطر مشتي پول مي جنگند که مرگ تنها سرنوشت حتمي آنان است و يا سربازان را پس از آموزش واستحاله شخصيت، برازنده اجراي دستورات مي دانند وبس!! و چه تفاوت شگفت انگيزي ميان مرگ سرباز پياده نظام که پس از استحاله شخصيت وي به کام مرگ برده مي شود و مجاهد فداکاري که آگاهانه وارد کارزار و مبارزه مي گردد و به خوبي مي داند که پايان اين مبارزه مرگ است. او مرگ را به رضامندي و درک آگاهانه برمي گزيند، زيرا مرگ و يا هنر مرگ برتر از زندگي آسوده است. چون هنر مرگ زندگي جديد در سپيده دم نويني براي دوستداران حق مي آفريند.
حال چگونه است دوستداران عشق مي خواهند خود را از فشار شهوت جسماني و ماديات رها کرده و به جهان حق و بهشت برين به پرواز در آيند واين نشانه را در چهره شهيد که شادابي در آن موج مي زد، ديدم و از خود پرسش کردم، شگفتا اين چه شادابي است و امدادهاي غيبي چگونه در چهره او تلألو مي کند. به درستي که اين درخشش از امدادهاي روح و امدادهاي شهادت است.
تا ابديت درود خداوند بر تو اي شقاقي.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج