انديشمندي مبارز و مبارزي انديشمند
دکتر طيب تيزيني، انديشمند سوسياليست سوري
درآمد
علي رغم کوتاه بودن دوره آشنايي دکتر طيب تيزيني با شهيد شقاقي برداشت وي از ويژگي هاي اين شهيد بزرگوار و دقت نظري که در عمق باورهاي او داشته است، خود جاي تأمل دارد. تحليل اين انديشمند سوري از نکات برجسته در بنيان هاي فکري و عقيدتي اين شهيد با همه ايجازي که در مطلب کوتاه زير ديده مي شود. چنان ظريف و موشکافانه به بيان خصوصيات برجسته شهيد شقاقي پرداخته است که آن را خواندني تر کرده است.
مدتي پيش از اين، هنگامي که براي مناظره با شهيد دکتر فتحي شقاقي دعوت شدم، درباره شخصيت افکار، بينش ها و توانايي هاي فکري واخلاقي او چيز زيادي نمي دانستم. آنچه درباره او مي دانستم مختصر بود در اين که: او يک مبارز فلسطيني است که با يک استراتژي و خط مشي سياسي و اساس بنيان هاي ديني، اهداف خود را دنبال مي کند. اين شناخت مختصر طبعاً براي داشتن يک موضع اوليه نسبت به او کافي به نظر مي رسيد، اما برخورد رودرروي من و او در برابر جمعيتي انبوه ناگهان مرا در حالتي از تعجب و تحير قرار داد.
-در سخنان او به روشني سه عامل بزرگ نمايان بود که همانا ثروت بزرگي در زندگي انسان است: صراحت، شجاعت، صداقت.
درهمان مجلس از راه عقل، عاطفه و اخلاق دريافتم که در شخصيت شقاقي دو خصوصيت به هم آميخته و او انديشمندي مبارز و مبارزي انديشمند است. نتيجه اين آميختگي در عبارتي کوتاه و رسا چنين مجسم است: انسان بايد در زندگي موضع ثابت داشته باشد، در آنجا شهيد شقاقي درباره قاطعيت مبارزه با طرح صهيونيست ها براي فلسطين عربي سخن مي گفت و اين که مي توان اين طرح را با يک طرح عربي شکست داد، ولي او همچنين اصرار داشت بر اين که پيروزي اين طرح عربي مرهون اتحاد و همبستگي همه نيروهاي عربي پويا با همه جريان هاي ديني، روشنفکري و لائيک آن مي باشد.
سخنان او مرا ياد «نجيب عازوري» متفکر و روشنفکر سوري- لبناني انداخت. وي در کتابي که در سال 1905 ميلادي با عنوان «بيداري امت عربي» منتشر کرده مي نويسد: سرنوشت بشر آينده به نسبت زيادي به نتايج درگيري و تضاد ميان طرح صهيونيستي و طرح عربي و طرفداران آن در داخل و خارج فلسطين بستگي دارد و اگر توجه کنيم به اين که طرح صهيونيستي به عنوان يک طرح امپرياليستي استعماري در قلب خاورميانه پياده شده و اين که طرح عربي خود را به عنوان يک طرح دمکراتيک براي نيروهاي پيشگام در سطح جهان معرفي مي کند. مي بينم که رويارويي که عازوري از آن سخن گفته در حقيقت يک رويارويي با ابعاد جهاني است.
حادثه ترور شهيد فتحي شقاقي به دست نيروهاي شرور و جنايتکار صهيونيست فقط شخص او و سازماني که او رهبري مي کرد را هدف قرار نداد، بلکه هدف اين ترور همه نيروهاي روشنفکر عربي، قومي، دمکراتيک، ملي و اسلامي بود. شهادت شقاقي رساله آتشيني براي همه اين نيروها بود و چه بسا اين نامه به حقيقت و درستي خوانده شد و پيامش اين بود که صلحي که اسرائيل براي آن مي کوشد، صلحي است که با عادي سازي شروع مي شود. عادي سازي هر آنچه مخالف اسرائيل و صلح اسرائيل است.
و طبيعي است که فتحي شقاقي بهاي «نه گفتن» در برابر دشمن را بپردازد که اين بها، خون او بود.
در حقيقت فتحي شقاقي از ابتدا مي دانست راهي که انتخاب کرده، راه فداکاري و قرباني دادن است و لذا او از ابتدا از حالت تسليم و شکست ناپذيري که رژيم هاي عربي و وابستگانشان سعي مي کردند آن را در ميان مردم تعميم بدهند، دور و برکنار بود. آنچه اين رژيم تبليغ مي کنند، اين است که در شرايط تاريخي حادي که امروز ملت هاي عربي را در برگرفته، ديگر رويارويي مشت با سندان توجيهي ندارد، اما شقاقي و همراهانش در برابر اين شکست ناپذيري مفتضح، ايستادند و عهد بستند که سرنوشت تاريخ را عوض کنند.
من گواهي مي دهم که شهيد شقاقي با قول و عمل به «فوکوياما» و «رابين» ثابت کرد که نظام سرمايه داري آمريکا و غرب و وضعيت کنوني اسرائيل پايان تاريخ نيست بلکه راه تاريخ باز و پر از مين هاي حوادث ناگهاني است. به راستي هگل درست مي گفت که: مکر و حيله در بطن تاريخ نهفته، چنان که روح تاريخ در آن نهفته است.
گويا رو سياهاني که گلوله هاي آتشين در سر و قلب شقاقي نشاندند، نمي فهميدند که وضعيت اسفبار و ذلت بار کنوني، پايان تاريخ نيست، بلکه مي توان گفت، درست به عکس است و تاريخ منطقه عربي در عصر ما تازه در حال آغاز است واين آغاز تاريخ را برخي مي خواهند پايان آن معرفي کنند. در حالي که آن پايان يافته واقعي، عصر کساني که کرامت انساني را از دست داده و تا گردن در لجن فرو رفته اند. آري تاريخ معاصر عربي با نماي ساکت و پنهان کنوني اش، آبستن يک قيام جديد است که همه مظلومين و مستضعفين عرب در آن پناه و مأوي مي گيرند و آن يک قيام فراگير عربي دمکراتيک براي تحقق وحدت قومي و پيشرفت اجتماعي است که در برابر طرح صهيونيستي و امپرياليستي تمام قد خواهد ايستاد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
درآمد
علي رغم کوتاه بودن دوره آشنايي دکتر طيب تيزيني با شهيد شقاقي برداشت وي از ويژگي هاي اين شهيد بزرگوار و دقت نظري که در عمق باورهاي او داشته است، خود جاي تأمل دارد. تحليل اين انديشمند سوري از نکات برجسته در بنيان هاي فکري و عقيدتي اين شهيد با همه ايجازي که در مطلب کوتاه زير ديده مي شود. چنان ظريف و موشکافانه به بيان خصوصيات برجسته شهيد شقاقي پرداخته است که آن را خواندني تر کرده است.
مدتي پيش از اين، هنگامي که براي مناظره با شهيد دکتر فتحي شقاقي دعوت شدم، درباره شخصيت افکار، بينش ها و توانايي هاي فکري واخلاقي او چيز زيادي نمي دانستم. آنچه درباره او مي دانستم مختصر بود در اين که: او يک مبارز فلسطيني است که با يک استراتژي و خط مشي سياسي و اساس بنيان هاي ديني، اهداف خود را دنبال مي کند. اين شناخت مختصر طبعاً براي داشتن يک موضع اوليه نسبت به او کافي به نظر مي رسيد، اما برخورد رودرروي من و او در برابر جمعيتي انبوه ناگهان مرا در حالتي از تعجب و تحير قرار داد.
-در سخنان او به روشني سه عامل بزرگ نمايان بود که همانا ثروت بزرگي در زندگي انسان است: صراحت، شجاعت، صداقت.
درهمان مجلس از راه عقل، عاطفه و اخلاق دريافتم که در شخصيت شقاقي دو خصوصيت به هم آميخته و او انديشمندي مبارز و مبارزي انديشمند است. نتيجه اين آميختگي در عبارتي کوتاه و رسا چنين مجسم است: انسان بايد در زندگي موضع ثابت داشته باشد، در آنجا شهيد شقاقي درباره قاطعيت مبارزه با طرح صهيونيست ها براي فلسطين عربي سخن مي گفت و اين که مي توان اين طرح را با يک طرح عربي شکست داد، ولي او همچنين اصرار داشت بر اين که پيروزي اين طرح عربي مرهون اتحاد و همبستگي همه نيروهاي عربي پويا با همه جريان هاي ديني، روشنفکري و لائيک آن مي باشد.
سخنان او مرا ياد «نجيب عازوري» متفکر و روشنفکر سوري- لبناني انداخت. وي در کتابي که در سال 1905 ميلادي با عنوان «بيداري امت عربي» منتشر کرده مي نويسد: سرنوشت بشر آينده به نسبت زيادي به نتايج درگيري و تضاد ميان طرح صهيونيستي و طرح عربي و طرفداران آن در داخل و خارج فلسطين بستگي دارد و اگر توجه کنيم به اين که طرح صهيونيستي به عنوان يک طرح امپرياليستي استعماري در قلب خاورميانه پياده شده و اين که طرح عربي خود را به عنوان يک طرح دمکراتيک براي نيروهاي پيشگام در سطح جهان معرفي مي کند. مي بينم که رويارويي که عازوري از آن سخن گفته در حقيقت يک رويارويي با ابعاد جهاني است.
حادثه ترور شهيد فتحي شقاقي به دست نيروهاي شرور و جنايتکار صهيونيست فقط شخص او و سازماني که او رهبري مي کرد را هدف قرار نداد، بلکه هدف اين ترور همه نيروهاي روشنفکر عربي، قومي، دمکراتيک، ملي و اسلامي بود. شهادت شقاقي رساله آتشيني براي همه اين نيروها بود و چه بسا اين نامه به حقيقت و درستي خوانده شد و پيامش اين بود که صلحي که اسرائيل براي آن مي کوشد، صلحي است که با عادي سازي شروع مي شود. عادي سازي هر آنچه مخالف اسرائيل و صلح اسرائيل است.
و طبيعي است که فتحي شقاقي بهاي «نه گفتن» در برابر دشمن را بپردازد که اين بها، خون او بود.
در حقيقت فتحي شقاقي از ابتدا مي دانست راهي که انتخاب کرده، راه فداکاري و قرباني دادن است و لذا او از ابتدا از حالت تسليم و شکست ناپذيري که رژيم هاي عربي و وابستگانشان سعي مي کردند آن را در ميان مردم تعميم بدهند، دور و برکنار بود. آنچه اين رژيم تبليغ مي کنند، اين است که در شرايط تاريخي حادي که امروز ملت هاي عربي را در برگرفته، ديگر رويارويي مشت با سندان توجيهي ندارد، اما شقاقي و همراهانش در برابر اين شکست ناپذيري مفتضح، ايستادند و عهد بستند که سرنوشت تاريخ را عوض کنند.
من گواهي مي دهم که شهيد شقاقي با قول و عمل به «فوکوياما» و «رابين» ثابت کرد که نظام سرمايه داري آمريکا و غرب و وضعيت کنوني اسرائيل پايان تاريخ نيست بلکه راه تاريخ باز و پر از مين هاي حوادث ناگهاني است. به راستي هگل درست مي گفت که: مکر و حيله در بطن تاريخ نهفته، چنان که روح تاريخ در آن نهفته است.
گويا رو سياهاني که گلوله هاي آتشين در سر و قلب شقاقي نشاندند، نمي فهميدند که وضعيت اسفبار و ذلت بار کنوني، پايان تاريخ نيست، بلکه مي توان گفت، درست به عکس است و تاريخ منطقه عربي در عصر ما تازه در حال آغاز است واين آغاز تاريخ را برخي مي خواهند پايان آن معرفي کنند. در حالي که آن پايان يافته واقعي، عصر کساني که کرامت انساني را از دست داده و تا گردن در لجن فرو رفته اند. آري تاريخ معاصر عربي با نماي ساکت و پنهان کنوني اش، آبستن يک قيام جديد است که همه مظلومين و مستضعفين عرب در آن پناه و مأوي مي گيرند و آن يک قيام فراگير عربي دمکراتيک براي تحقق وحدت قومي و پيشرفت اجتماعي است که در برابر طرح صهيونيستي و امپرياليستي تمام قد خواهد ايستاد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 26
/ج