جریان سوم مخالف و منتقد نظام

سيد کاظم مير فيض معروف به شريعتمداري، شاخص ترين روحاني درباري و وابسته به رژيم شاه در عصر پهلوي به شمار مي آيد. او تحصيلات اوليه حوزه را در مدرسه طالبيه تبريز گذراند، اما از همان ابتدا تمايل آشکار و بي حد خود را براي وصل شدن به کانون قدرت ابراز ي کرد.
شنبه، 14 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جریان سوم مخالف و منتقد نظام

جریان سوم مخالف و منتقد نظام
جریان سوم مخالف و منتقد نظام


 






 

آيت الله سيد کاظم شريعتمداري
قبل از پيروزي انقلاب اسلامي
 

سيد کاظم مير فيض معروف به شريعتمداري، شاخص ترين روحاني درباري و وابسته به رژيم شاه در عصر پهلوي به شمار مي آيد. او تحصيلات اوليه حوزه را در مدرسه طالبيه تبريز گذراند، اما از همان ابتدا تمايل آشکار و بي حد خود را براي وصل شدن به کانون قدرت ابراز ي کرد. در سال 1326 هـ. ش در جريان حکومت خودمختار پيشه وري در آذربايجان و آمدن شاه به تبريز، در حالي که بسياري از علماي متعهد، ديدار با شاه را تحريم کرده بودند، کاظم شريعتمداري در مراسم خوش آمدگويي به شاه گفت:
اعليحضرتا! طلاب علوم ديني فقط انتظار و تقاضا دارند که تناسب مقام خدمتشان مورد توجه ملوکانه واقع شود.
او در مقام پوزش نسبت به بي محلي ساير علما به شاه، مي گويد: بي نهايت متأسف و شرمنده هستيم و قهراً به آقايان هم دير خبر رسيده که نتوانسته اند افتخار شرفيابي حاصل کنند!(1)
در اين مراسم، شريعتمداري، ده هزار تومان از شاه دريافت کرد. اين رفتار و سخنان شريعتمداري با واکنش جدي علماي تبريز مواجه شد. شريعتمداري سپس براي ادامه تحصيلات، عازم قم شد و در آنجا رشد کرد. او پس از فوت آيت الله بروجردي به مقام مرجعيت نائل آمد. در همان زمان، سران جبهه ملي، طي نشستي به اتفاق آرا شريعتمداري را شايسته طراز مقام مرجعيت شيعه دانستند و به تبليغ او پرداختند. از همين رو، رابطه ميان ملي گرايان و شريعتمداري آغاز شد و ادامه يافت.(2) به جز تبليغ ملي گرايان، حمايت رژيم پلوي از سيد کاظم شريعمداري در تثبيت مرجعيت وي مؤثر بود. دولت پهلوي که اجباراً مي بايست مرجعي را ميان مردم تبليغ کند، تصميم داشت براي تضعيف موقعيت امام از بقيه کانديدادها حمايت کند. در اين زمينه، اولويت با شريعتمداري بود که مخالف انقلاب عليه سلطنت بود و از حرکت هاي انقلابي هم دفاع نمي کرد. البته اين امر، خود به خود ذهن انقلابيون را نسبت به وي بدبين مي کرد.(3)
گزارش هاي زيادي توسط ساواک تهيه شده است که نشان از تقابل شريعتمداري با امام خميني دارد. ساواک بارها احساس شريعتمداري نسبت به امام را گزارش کرده و در مقاطع حساس، از اين مسأله، براي تضعيف موقعيت امام خميني استفاده کرد. البته اظهارات و اقدام هاي شريعتمداري بر عليه امام خميني در ابتدا شديد بود، اما رفته رفته با نزديک شدن به سال هاي پاياني عمر حکومت پهلوي، اين اظهارات به صورت مخفيانه تر بيان مي شد. در آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، يک بولتن 31 صفحه اي وجود دارد که تاريخ آن به57/7/1يعني 4 ماه قبل از انقلاب اسلامي باز مي گردد. ظاهراً مقاما ارشد رژيم پهلوي، در آخرين تلاش هاي خود براي حفظ سلطنت، دست به دامان آيت الله شريعتمداري شده و از او کمک و راهنمايي خواسته بودند. گزارش اين ديدار به صورت بولتن در اختيار مقامات بالا و به احتمال زياد شخص محمد رضا پهلوي قرار گرفت.
در اين بولتن ويژه، در خصوص ملاقات يکي از مقامات ساواک با کاظم شريعتمداري و مهم ترين اظهارات او، اين گونه گزارش شده است:
ـ اظهار علاقه وي به محمد رضا پهلوي و موافقت با رژيم سلطنتي؛
ـ مخالفت ظاهري مشاراليه با رژيم به منظور حفظ ارتباط خود با گروه هاي سياسي ديگر و مردم؛
ـ معرفي نجف به عنوان پايگاهي براي مخالفان و عامل بروز تظاهرات ها و قتل عام در کشور و ارسال اعلاميه ها از شهر مذکور؛
ـ انتقاد به عملکرد امام خميني مبني بر سکوت در مقابل ظلم و ستم دولت عراق نسبت به مسلمانان؛
ـ موافقت وي (شريعتمداري) با دولت نظامي و برقراري حکومت نظامي در شهرها؛
ـ آزادي زندانيان سياسي در صورت اطمينان به عدم انجام اقدام هاي ضد امنيتي از طرف آنان بعد از آزادي.
توجه بيشتر به اوضاع شهر قم، بيان خطر اقدام ها و مخالفت ها عليه دولت از طريق رسانه هاي گروهي به منظور متحد کردن مردم عليه امام خميني و عملکرد آن.
در بخشي از اين سند آمده است:
آقاي شريعتمداري اظهار نمود سلام مرا به پيشگاه اعليحضرت برسانيد و اعليحضرت اطمينان داشته باشند همان مشکلاتي که امروز ايشان دارند ما هم داريم... من براي حفظ مملکت و صيانت سلطنت فکر مي کنم... خميني و کساني که مانند او فکر مي کنند که حکومت اسلامي براي مملکت مناسب است، در خراب کردن، قدرت دارد و براي سازندگي، نه سازماني دارند نه توانايي. من صريحاً مي گويم که با خميني و اعمال او مخالفم. تعدادي از علما به من مراجعه مي کنند و يا بحث راجع به روش من و خميني، سؤال مي کنند که آيا اختلافي داريم؟ من مي گويم بلي. او مخالف شاه است در حاليکه من اين طور نيستم... برقراري حکومت نظامي، کار با ارزش و مفيدي بود و بايد باقي بماند و من صريحاً مي گويم به عرض اعليحضرت برسانيد و به نخست وزير هم بگوييد که هر چه مي توانند مدت فرمانداري نظامي را طولاني تر کند.(4)
بنابراين شريعتمداري قبل از انقلاب هم با امام خميني سر ناسازگاري داشت و به روش هاي انقلابي اعتقادي نداشت. حوادث بعد از انقلاب نشان داد که او اين طرز تفکر را حفظ کرده است.

پس از انقلاب اسلامي
 

پس از انقلاب، شريعتمداري، خود را در ظاهر همراه با انقلاب نشان داد. و به صورت ضمني خود را صاحب انقلاب مي دانست و دشمني خود را با امام خميني و يارانش، حفظ کرده بود. فرهاد بهبهاني، از اعضاي جمعيت دفاع از آزادي و از افراد نزديک به نهضت آزادي مي گويد: در اوايل تشکيل جمع هيأت امنا (جمعيت دفاع از آزادي) ما يک سري تماس ها با شريعتمداري برقرار کرده بوديم. به خاطر مي آورم که شريعتمداري، خود اعتراضش عليه اوضاع از ما بيشتر بود و صريحاً به ما گفت: آقايان بايد بنشينند و فکري کنند که کار مملکت از دست آخوند خارج شود...(5)
شريعتمداري که در جريان تصويب قانون اساسي، مخالفت خود را با نحوه تصويب آن اعلام داشته بود و مانعي در برابر شکل گيري قانون اساسي محسوب مي شد، با قاطعيت امام، از موضع خود عقب نشيني کرد و مخالفت خود را با تشکيل مجلس خبرگان قانون اساسي پس گرفت. موضوع ديگري که شريعتمداري را در برابر امام خميني و جمهوري اسلامي قرار داد، غائله آذربايجان و حزب جمهوري خلق مسلمان آذربايجان بود. به دنبال اعلام موجوديت حزب جهوري اسلامي (1375/11/19) که مؤسسين آن (حضرات آيات و حجج اسلام: بهشتی، خامنه اي، موسوي اردبيلي، باهنر و هاشمي رفسنجاني) از حمايت موثر امام خميني برخوردار بودند، در روز 57/12/24، حزب جمهوري خلق مسلمان با حمايت شريعتمداري در برابر حزب جمهوري اسلامي پا گرفت.
حزب جمهوري خلق مسلمان پس از پيروزي انقلاب اسلامي با هدف تجزيه و ايجاد آشوب و شکست انقلاب اعلام موجوديت کرد. حزب از نظر رهبري مذهبي بر شريعتمداري، از نظر سياسي بر ملي گرايان و از بعد نظامي بر برخي عناصر موجود در پايگاه هوايي تبريز تکيه داشت. اعضاي اين حزب در اعتراض به چاپ مقاله حجت الاسلام خلخالي در روزنامه اطلاعات مورخ 1358/2/2 تحت عنوان «بهانه ها را از دست خائنان بايد گرفت»، يک راهپيمايي در روز 1358/2/4 در حمايت از آيت الله شريعتمداري در شهرهاي تبريز و قم به راه انداختند. آن ها دوشنبه 1358/9/15در تبريز با ايجاد شورش، راديو و تلويزيون اين شهر را به تصرف خود در آوردند و کارکنان آن را به گروگان گرفتند. اين حزب در 1358/10/15منحل اعلام شد.(6)
آيت الله مهدوي کني در خاطراتش به حوادث مربوط به حزب خلق مسلمان اشاره مي کند و از موضع گيري امام خميني(ره) نسبت به اين حوادث و شريعتمداري ياد مي کند که امام(ره) فرمودند: من به ايشان اميدي ندارم.(7)
شريعتمداري آذربايجان را خانه خود مي دانست و مي گفت: مسئولان ارشد استان اعم از: استاندار، امام جمعه، دادستان، فرمانده لشکر همه بايد با نظر من و اجازه من منصوب شوند و در واقع تحت اختيار من باشند.»(8)
حجت الاسلام فلسفي در خاطرات خود مي گويد: امام خميني روزي مرا خواست. خدمت ايشان رسيدم. تنها بودند. در مورد حزب جمهوري خلق مسلمان گفت وگو کردند. از من خواستند نزد شريعتمداري بروم و به صورت خصوصي از قول امام خميني به او بگويم که دست از حمايت اين حزب ضد انقلاب برداريد. همان موقع حرکت کردم و پيام امام را به او رساندم. شريعتمداري در جواب مي گويد: من همه جا علناً از اين حزب حمايت کردم و اگر بگويم به اين حزب بستگي ندارم، اعتبار و حيثيت من از بين مي رود. حجت الاسلام فلسفي از جانب امام قول مي دهد که حيثيت شريعتمداري حفظ و جبران شود. حتي قرار شد مجلسي در مسجد اعظم قم برگزار شود و راديو و تلويزيون هم پوشش خبري بدهند. در اين مجلس آيت الله العظمي مرعشي نجفي، گلپايگاني و اما حضور به هم برسانند و آقاي فلسفي منبر برود و از خدمات و فداکاري هاي آقاي شريعتمداري در راه انقلاب تجليل گردد و به اين ترتيب اعتبار شريعتمداري در جريان کناره گيري از حزب خلق مسلمان صدمه نبيند. با اين حال، شريعتمداري حاضر نمي شود دست از حمايت خود از حزب ضد انقلابي جمهوري خلق مسلمان بردارد.(9)
سواي حمايت شريعتمداري از حزب ضد انقلاب خلق مسلمان، کودتاي نوژه در سال 1359 که عليه تماميت انقلاب و نظام نوپاي جمهوري اسلامي خنثي شد و داراي سه شاخه سياسي، نظامي و ايدئولوزيک بود با حمايت او صورت گرفت. سران کودتا روي شريعتمداري بسيار حساب مي کردند. فرمانده کودتا (بني عامري) در جلسه اي عنوان کرده بود: با علما و روحانيوني که طرفدار آقاي شريعتمداري مي باشند دست به دست هم داديم تا يک اسلام نوين در سطح مملکت پياده کنيم.(10)
دو سال پس از کودتاي نوژه در ارديبهشت 1361، کودتاي جديدي کشف شد که در پي براندازي جمهوري اسلامي بود. قطب زاده با همراهي شريعتمداري رهبري اين کودتا را برعهده داشتند. اين بار دخالت شريعتمداري در کودتا مستقيم بود. او 500 هزار تومان به کودتاگران کمک کرده بود و اعتراف کرد که در جريان کودتا بوده است، ولي اقدامي در جهت جلوگيري از آن به عمل نياورده است. زماني که اعترافات متهمين منتشر شد، خشم مردم برانگيخته شد. جامعه مدرسين قم، پس از بررسي اعلام کرد که شريعتمداري شرايط مرجعيت را از دست داده است و ديگر تقليد از او جايز نيست. شريعتمداري با صدايي لرزان و ظاهري مضطرب در صفحه تلويزيون ظاهر شد و ضمن استغفار، تعهد کرد که ديگر در امور مشابه شرکت ندشته باشد.
شريعمداري تا پايان عمر يعني فروردين 1365 که به علت سرطان کليه درگذشت، در انزوا بود. امروز ديگر شريعتمداري فقط به عنوان يک عبرت و تجربه تلخ در مورد عواقب دنيازدگي و جاه طلبي روحانيت مطرح است. عالم وارسته و اخلاقي، آيت الله مشکيني درباره شريعتمداري مي گويد:
من بيست سال است که اين آدم را مي شناسم. اين آدم تقوي نداشت از روز اول. اين آدم عدالت نداشت. اين آقا آنقدر حب رياست داشت که اگر در راه حب رياستش هزارها تومان، ميليون ها تومان، سهم امام مصرف مي شد، تلف مي شد، اين آقا حاضر بود تلف بشود، نامش را به خوبي ببرند. چندين انسان تلف بشوند، خون ها ريخته شود ولي اين آقا به يک مقام بالاتر برسد... به خدا از روز اول، وجود اين مرد، چوب لاي چرخ انقلاب بود.(11)

آيت الله حسينعلي منتظري
 

بي ترديد منتظري از مبارزان برجسته دوران ستم شاهي و از شاگردان نامور امام خميني محسوب مي گردد. او پس از انقلاب اسلامي سال ها بر مسند قائم مقام رهبري و به عنوان دوم شخص در ايران پس از انقلاب بود. بر اساس همين جايگاه و نيز آرا و انديشه هايي که بعضاً با دگرديسي و چرخش کامل صورت گرفته، پرداختن به منظري از اهميت خاص خود برخوردار است. براي بررسي جامع درباره ايشان بايد سه دوره را از هم تفکيک کرد: دوران مبارزه تا پيروزي انقلاب اسلامي، پيروزي انقلاب اسلامي تا عزل، از دوران عزل تا کنون.

الف. دوران مبارزه
 

منتظري از مبارزان نستوه در دوران مبارزات ضد رژيم شاه بود. او از شاگردان برجسته امام خميني(ره) محسوب مي گردد، به گونه اي که امام درباره ايشان فرمودند: «من ايشان را بزرگ کرده ام.» او در دوران زندگي متحمل شکنجه ها و تبعيدهاي فراواني شد و جزء شش نفر از روحانيوني بود که با صدور فتوايي «در زندان بر نجاست کفر و ملحدان و منکران خدا و اسلام و پرهيز از اختلاط در لباس و غذا» تأکيد کردند.(12) افزون بر اين، مقدمه اي که منتظري بر کتاب شهيد جاويد نعمت الله صالحي نجف آبادي نگاشته بود، منشأ جنجال و سر و صداي بسياري در سال هاي قبل از انقلاب شد. مؤلف کتاب شهيد جاويد با طرح اين پرسش که آيا امام حسين(ع) خود از رخداد کربلا و به شهادت رسيدنش خبر داشت يا اينکه فقط به قصد حکومت و پذيرش دعوت مردم به سوي کوفه حرکت کرد؟ که فرجام آن به شهادت رسيدن امام حسين(ع) و 72 تن از يارانش بود. صالحي نجف آبادي با طرح اين سؤال آشکارا «علم امام» را زير سؤال برده و يکي از اعتقادات مسلم شيعيان را دچار خدشه و تشکيکي کرده بود! اينک با چاپ کتاب و نقدهاي فراوان به خصوص از سوي روحانيون، منتظري که بر کتاب مقدمه اي نوشته بود نيز در برابر محتواي کتاب و ادعاي نويسنده بايد پاسخ گو مي بود و لذا مورد آماج پرسش ها و نقدها قرار گرفت.
از جمله رخدادهاي مهم مربوط به منتظري در دوران قبل از انقلاب اسلامي به «باند مهدي هاشمي و قتل آيت الله شمس آبادي»(13) باز مي گردد. شمس آبادي از روحانيون سرشناس اصفهان بود که به همراه تني چند از مردم معمولي اصفهان به دست باند مهدي هاشمي که نسبت خانوادگي(14) با منتظري داشت، به قتل رسيد. مدت ها اين مسئله جنجال برانگيز شد و موجب صف بندي در ميان بسياري از روحانيون شد. بعداً بر اساس اعترافات و نيز اسناد به دست آمده معلوم شد مهدي هاشمي با ساواک همکاري داشته است. به هر حال دوران قبل از انقلاب با اين فراز و فرودها طي مي شود و نام منتظري همواره در صدر مبارزان و روحانيون مجاهد قرار دارد تا اينکه انقلاب در بهمن 1357 به پيروزي مي رسد.

ب. عصر طلايي منتظري
 

عصر طلايي منتظري با پيروزي انقلاب اسلامي آغاز مي شود. دوراني که او همه کاره انقلاب مي شود. بر مسند رئيس مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي تکيه مي زند. با فوت آيت الله سيد محمود طالقاني با حکم امام خميني(ره) به عنوان امام جمعه تهران برگزيده مي شود و سال ها نيز رياست هيأت امناي دانشگاه امام صادق(ع) را برعهده مي گيرد. بخش زيادي از اختيارات حکومتي و اداره کشور از سوي امام خميني(ره) به منتظري فويض مي گردد:
ـ عزل و نصب قضات سراسر کشور؛
ـ مسئوليت تميشت نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه ها و عزل و نصب آن ها؛
ـ ارجاع بسياري از احتياطات فقي از سوي امام(ره) به منتظري؛
نامبرده با استفاده از اختيارات حکومتي در ذيل «مفسد في الارض» رويکرد تندي در نظام قضايي و امنيتي کشور به وجود آورد؛ چرا که از نظر منتظري کساني که در کار مواد مخدر و تشکيل مرکز فساد هستند، چون منافقين و افرادي که مبارزه مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي دارند، به عنوان «محارب و مفسد في الارض» هستند و حکم آن ها اعدام است.(15) دامنه قدر منتظري آنقدر بالا گرفت که مؤلف کتاب نتايج انقلاب ايران مي نويسد: چندين شاگرد آيت الله خميني، از جمله منتظري و محمد بهشتي او را ياري مي دادند.(16)
اوج قدرت نمايي منتظري اعلام قائم مقامي رهبري او توسط مجلس خبرگان رهبري است. اين جايگاه قانوني که دومين مقام کشور محسوب مي شد، اجازه عمل گسترده تري به ايشان در مداخله امور مي داد.
بسياري از عزل و نصب هاي نمايندگان رهبري در نهادهاي انقلابي و وزارتخانه ها با نظر ايشان صورت مي گرفت. ملاقات ها و ديدارهاي مردمي به طور منظم در دستور کار قرار مي گيرد و مسئولان کشور، گروه گروه براي ارائه گزارش کار و اخذ رهنمود عازم قم مي شوند و مطبوعات و رسانه ملي به طور منظم به بازتاب اخبار، رويدادها و مواضع منتظري مي پردازند. اما با کمال تأسف و تأثر، منتظري به جاي انجام وظيفه قائم مقامي و توجه به رهنمودها و نصايح حضرت امام خميني(ره) و نيز حمايت از آرمان هاي انقلاب و نهادهاي مستقر در نظام جمهوري اسلامي، به تدريج زاويه و فاصله خود را با امام و نظام بيشتر و بيشتر مي کند و به همين دليل با سرعت بيشتري کنار گذشتن منتظري از عرصه سياسي توسط امام(ره) و نظام کليد مي خورد.
عواملي چون عدم استقلال شخصيت سياسي و اجتماعي، سادگي، خودمحوري، خودبزرگ بيني، عدم اعتقاد قلبي به باورها، عدم ثبات فکري، تأثيرپذيري از ليبرال ها و منافقين، قدرت طلبي، نداشتن تحليل جامع از اوضاع ايران و جهان را مي توان درباره شخصيت منتظري و دلايل عزل او مورد توجه قرار داد. آيت الله مهدوي کني از مبارزان پيشتاز و ياران حضرت امام خميني(ره)، تکروي را مورد تأکيد قرار ي دهد و بر اين باور است:
آقاي منتظري نوعي تکروي در مسائل داشت و نظرات خودشان را بيان مي کردند. نقدهايي نسبت به مسائل سياسي کشور از جمله سپاه، قوه قضائيه و دولت داشتند گاهي به خود امام(ره) مستقيم و غيرمستقيم اشکال وارد مي کرد... يکبار آقاي منتظري خودش به من گفت: امام مرا خواسته است و گفتند چرا حرف هايي مي زنيد که راديو بغداد اينها را مي گويد؟(17)
برخي تحليل گران، سادگي، احساسي بودن و عدم تحليل جامع را مورد توجه قرار داده اند. اين دسته از تحليل گران، به صدور بيانيه توسط آقاي منتظري در حمايت از منافقين که عليه نظام مبارزه مسلحانه به راه انداخته بودند، اشاره مي کنند. منتظري طي نامه اي از امام خميني(ره) از منافقين با عنوان «جوان هاي مسلمان و متدين که تصلب آنان نسبت به شعاير اسلامي و اطلاعات عميق و وسيع آنان بر احکام و معتقدات مذهبي معروف است» ياد مي کند و از امام خيني(ره) «جهت تقويت و حفظ دماء آنان که مخالفين سعي مي کنند آن ها را منحرف قلمداد کنند» استمداد مي طلبد؟!
نمونه ديگر، معرفي محمد منتظري (پسر ارشد و مبارز وي) به عنوان «شخصيتي مريض، رواني، عصبي و غير متعادل و جنجال آفرين» به جامعه است.(18) گذشته از عوامل شخصيتي و روان شناختي بايد به مواضع و رويکردهاي منتظري نسبت به انقلاب، نظام و امام(ره) پرداخت. منتظري که خود به نوعي «همه کاره» و نفر «دوم انقلاب» بود، مواضعي اتخاذ کرد که به عزل وي از «قائم مقام رهبري» و «مخالفت او با نظام» منجر شد. اين مواضع عبارتند از:
ـ تضعيف نهادهاي انقلاب اسلامي برآمده از بطن مردم و مواضع ارزش هاي نظام؛
ـ تضعيف دادگاه هاي انقلابي و زير سؤال بردن احکام صادره توسط مراجع قضايي به خصوص در رفتار با گروهک هاي محارب، معاند و برانداز؛
ـ انتقاد مستمر از نيروهاي ارزشي و انقلاب و نزديکي و همفکري و غالباً حمايت از ليبرال ها و ملي گرايان؛
ـ ساختار شکني و حرمت شکني در ناديده انگاشتن فصل الخطاب بودن رهنمودها و ديدگاه هاي رهبري و غالباً نوعي صف آرايي و رودررويي در برابر امام خميني(ره)؛
ـ حمايت بي حد و حصر از باند تبهکار و جنايتکار مهدي هاشمي(19) که
به رغم تذکرات اکيد امام خميني(ره) و مقامات ذي صلاح، منتظري همچنان مي گفت:
سيد مهدي آدم درستي است و او را فردي سودمند و مفيد مي شناسم.(20)
ـ برتر دانستن رژيم شاه نسبت به اوضاع پس از انقلاب:
من بارها عرض کردم که متأسفانه در زمان شاه هر کار مي کردند ـ کار خلاف زياد مي کردند ـ اما به اسم دين و مذهب نبود و دين و مذهب را ابزار قرار نمي دادند. ولي حالا متأسفانه افراد را بازداشت مي کنند، براي آن ها پرونده مي سازند و اين ها همه به اسم دين و به اسم اسلام انجام مي شود و در نتيجه سبب بدبيني جوانان به اسلام و دين مي شود.(21)
ـ تضعيف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در کوران دفاع مقدس و تن دادن به القائات مهدي هاشمي در اين خصوص.(22) آيا اين همه مواضع منفي عليه تماميت نظام، آرمان ها و ارزش هاي اصيل آن و بالاخص رهبري آن براي برکناري و عزل منتظري کفايت نمي کرد؟
اينجا بود که امام(ره) پس از نااميد شدن از تذکرات، راهنمايي ها، پيام ها و هشدارها وارد عمل مي شود. ششم فروردين 1368 حکايت گر اقدامي سرنوشت ساز و عبرت آموز از سوي امام خميني(ره) در واپسين ماه هاي عمر خود است. عزل منتظري از قائم مقامي رهبري در اين روز اتفاق افتاد. امام(ره) که با صبر و تحملي وصف ناپذير مصائب و مشکلات را تحمل مي کردند و تا آنجا که اميد به هدايت و اصلاح افراد داشتند سعي مي کردند تا شخص را راهنمايي و هدايت نمايند. در برخورد با اين ماجرا نيز بيش از دو سال از زماني که مهدي هاشمي به اتهام اقدام ها و جنايات سنگيني توسط مسؤولان دستگير گرديد، خون دل ها خوردند.
بدون شک اين واقعه براي امام(ره) بسيار جانگداز بود که او يکي از شاگردان مورد علاقه خود را که عنوان قائم مقامي رهبري داشت و اميد امام و امت خوانده مي شد، همسو با انقلاب نمي ديد و پس از ماه ها مطالعه و بررسي، در يک آينده نگري خردمندانه به دليلي عدم تأثير نصايح، به اين نتيجه مي رسند که رهبري منتظري براي آينده انقلاب زيانبار است. به عنوان نمونه به فرازهايي از سخنان امام(ره) در پانوشت توجه کنيد.(23)
حضرت امام(ره) از سال ها پيش پيوسته به بزرگان و مسؤلان نسبت به اطرافيان و نزديکان و عوامل نفوذي در بيوت آن ها و دستگاه ها هشدار مي دادند. پيام تاريخي رهبر فقيد انقلاب اسلامي در 1362/4/23 هنگام افتتاح مجلس خبرگان، هشدار شديد و قاطعي به همه به ويژه آقاي منتظري بود که در همان مجلس به قائم مقامي رهبري انتخاب شد. امام(ره) در اين پيام به رهبر آينده فرمودند:
بايد بدانيد که تبهکاران و جنايت پيشگان بيش از هر کس چشم طمع به شما دوخته اند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما به چهره هاي صد در صد اسلامي و انقلابي ممکن است خداي نکرده، خداي ناخواسته فاجعه به بار آورند با يک عمل انحرافي نظام را به انحراف کشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود. الله الله در تعجيل در تصميم گيري خصوصاً در امور مهمه، و بايد بدانيد و مي دانيد که انسان از اشتباه و خطا معصون نيست، به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگرديد و اقرار به خطا کنيد که آن کمال انساني است و توجيه و پافشاري در امر خطا، نقص و از شيطان است. در امور مهمه با کارشناسان مشورت کنيد و جانب احتياط را مراعات نماييد. شايد خطر نفوذ افراد ناصالح، سرخورده و ايادي دشمن در بالاترين و خطيرترين مرکز نظام پس از مقام رهبري و احساس خطر تهديد انقلاب از ين ناحيه، علي رغم هشدارها و پيغام هاي مکرر حضرت امام و ديگر علاقه مندان به نظام و ايشان، امام راحل را بر آن داشت تا نظر خود را نسبت به آينده رهبري اعلام کرده، تصميم به برکناري ايشان بگيرند.
با مروري گذرا به مواضع و عملکردهاي منتظري به خصوص در چند ماه پيش از برکناري، به خوبي مي توان دريافت که تا چه ميزان تحت تاثير القائات نادرست و بر اساس تحليل ها و اخبار مغرضانه که از سوي اطرافيان ناصالح به ايشان منتقل مي شد و بي توجهي به توضيحات و دلايل علاقه مندان به انقلاب و ايشان به خط امام(ره) و انقلاب فاصله گرفتند. ايشان که تا چندي پيش از اينها، به عنوان عالمي با سابقه مبارزاتي و روحيه انقلابي، پشتوانه محکمي براي نهادها و نيروهاي انقلابي در برخورد با گروهک ها، ليبرال ها، دشمنان خارجي و داخلي بود، کارش به جايي رسيد که همه عملکردها و مواضع اصولي مسولان نظام جمهوري اسلامي ايران از جمله برخورد با منافقين و گروهک هاي ضد انقلاب، جنگ تحميلي، برخورد با جهان استکبار و مستکبرين را زير سؤال برد.
براي روشن شدن هر چه بيشتر موضوع، برخي اظهارنظرها و سخنراني هاي منتظري و پاسخ هاي حضرت امام(ره) را ملاحظه مي کنيم.
آقاي منتظري در يکي از مصاحبه ها در بهمن 1367 مي گويد: متأسفانه ما به جاي عمل و حفظ ارزش ها، شعار داديم و به جاي بها دادن به مردم و حفظ آنان در صحنه، روز به روز نيروي عاقل و فعال آنان را ناراضي و منزوي از صحنه کنار زديم. قهراً کارمان به جايي رسيد که براي حفظ خود، ناچار بايد در عمل برخلاف شعارهاي اوليه خود قدم برداريم و همه ارزش ها را فراموش کنيم.
در 22 بهمن 1367 نيز طي يک سخنراني عمومي چنين گفت: خيلي جاها گوش به حرف نداديم، افراد عاقل تذکر دادند و در روزنامه ها و جرايد، اعلاميه ها، از داخل و خارج راهنمايي و وساطت مي کردند، اما ما قبول نمي کرديم. حالت لجبازي و گوش نکردن به نصيحت ها، خودمحوري ها، کنار زدن نيروهاي فعال و منزوي کردن افراد دلسوز به ضرر انقلاب بوده است. بياييم حساب کنيم آن نيروها، هماهنگي ها، وحدت، ايثار و فداکاري ها چه شده است؟ آيا در طول جنگ تحميلي توانستيم خوب عمل کنيم يا دشمنان ما که اين جنگ را تحميل کردند، پيروز از کار درآمدند؟ حساب کنيم چقدر نيرو از ايران ما از دست رفت و جوان ها مثل قرص ماه شهيد شدند، چه شهرهايي از ما خراب شد، اينها را حساب کنيم بعد ببينيم اگر اشتباهي کرده ايم توبه کنيم. چقدر در اين مدت شعارهايي داديم که غلط بود و خيلي از آن ها ما را در دنيا منزوي کرد و مرد دنيا را نسبت به ما بدبين نمود. بايد بفهميم اشتباه کرده ايم. خيلي جاها لجبازي کرديم و شعارهايي داديم و دنيا را از خود ترسانديم، جهانيان خيال کردند در ايران کار ما کشتن مردم است. يکي از خواسته هاي ما آزادي بود، اما نه به معناي فساد و فحشا، به اين معني که اگر کسي انتقاد دارد بکند، تا کسي حرف زد نبايد براي او پرونده سازي کرد... زندان پر کردن دردي را دوا نمي کند، فکر غلط را نمي توان زنداني کرد.
از آنجا که انعکاس اين گونه اظهارنظرها و مواضع، مي توانست چنين القاء کند که جمهوري اسلامي ايران از مواضع اصولي خود عدول کرده و نيز در جنگ تحميلي ـ که هدف دشمن نابودي انقلاب اسلامي بود ـ شکست خورده است، باعث سلب اعتماد مردم و سستي نظام جمهوري اسلامي ايران مي شد؛ بار ديگر امام راحل، خروش برآوردند و به اين گونه اظهار نظرها و سخنان به شدت انتقاد کرده، آن ها را رد کردند.
حضرت امام(ره) در پيام بسيار مهم خود در سوم اسفند 1367 که خطاب به حوزه ها و روحانيت صادر فرمودند، اظهار کردند:
چه کوته نظرند آن هايي که خيال مي کنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده ايم، پس شهادت، رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بي فايده است، در حالي که صداي اسلام خواهي آفريقا از جنگ هشت ساله ما است؛ علاقه به اسلام شناسي مردم در آمريکا و اروپا و آسيا و آفريقا يعني در کل جهان از جنگ هشت ساله ما است. من در اينجا از مادران و پدران و خواهران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليل هاي غلط اين روزها رسماً معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در کنار شهداي جنگ تحميلي بپذيريد. ما در جنگ براي يک لحظه هم نادم و پشيمان از عملکرد خود نيستيم؛ راستي مگر فراموش کرده ايم که ما براي اداي تکليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد توان و تکليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم ترديد ننمودند، آن ساعتي هم که مصلحت بقاء انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد باز به وظيفه خود عمل کرده است. آيا از اينکه به وظيفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقيده ها به گونه اي غلط عمل کنيم که حزب الله عزيز احساس کند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصوليش عدول مي کند. تحليل اين مطلب که جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده و يا ناموفق بوده است، آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمي شود؟ تأخير در رسيدن به همه اهداف دليل نمي شود که ما از اصول خود عدول کنيم، همه ما مأمور به اداي تکليف و وظيفه ايم نه مأمور به نتيجه؛ اگر همه انبيا و معصومين(ع) در زمان و مکان خود مکلف به نتيجه بودند، هرگز نمي بايست از فضاي بيشتر از توانايي عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از اهداف کلي و بلند مدتي که هرگز در حيات ظاهري آنان جامه عمل نپوشيده است، ذکري به ميان آورند. در حالي که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمينه هايي که شعار داده است به موفقيت نايل شود. ما شعار سرنگوني رژيم شاه را در عمل نظاره کرده ايم، ما شعار آزادي و استقلال را به عمل خود زينت بخشيده ايم، ما شعار مرگ بر آمريکا را در عمل جوانان پرشور و قهرمانان و مسلمانان در تسخير لانه فساد و جاسوسي آمريکا تماشا کرده ايم، ما همه شعارهايمان را با عمل محک زده ايم.
حضرت امام(ره) در پيامي که در دوم فروردين ماه 1368 خطاب به مهاجرين جنگ تحميلي فرستادند در همين رابطه فرمودند:
نفوذي ها بارها اعلام کرده اند که حرف خود را از دهان ساده انديشان موجه مي زنند. من بارها اعلام کرده ام که با هيچ کس در هر مرتبه اي که باشد عقد اخوت نبسته ام، چارچوب دوستي من در درستي راه فرد نهفته است، دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذير سياست جهوري اسلامي است. سرانجام حضرت امام خميني(ره) پس از سال ها نصيحت و ارشاد به اين نتيجه قطعي مي رسند که مشکل آقاي منتظري خيلي فراتر از ساده انديشي است و رهبري نظام نوپاي اسلامي در جهان وانفساي امروز، طاقت و تواني بيش از قدرت و ظرفيت ايشان مي طلبد، لذا طي نامه اي در مورخ1368/1/6 نظرات خود را پيرامون ايشان اعلام مي دارند؛ البته متن اين نامه منتشر نشد.
منتظري پس از دريافت نامه حضرت امام(ره) و آگاهي از نظرات معظم له درباره خود، طي نامه اي استعفاي خويش را اعلام مي دارد. متن نامه چنين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
محضر مبارک حضرت آيت الله العظمي امام خميني مد ظله العالي
با سلام و تحيت، مرقومه شريفه مورخ 68/1/6 واصل شد. ضمن تشکر از ارشادات و راهنمايي هاي حضرت عالي به عرض مي رساند، مطمئن باشيد همان گونه که از آغاز مبارزه تاکنون، در همه مراحل همچون سربازي فداکار و از خودگذشته و مطيع در کنار حضرت عالي و در مسير اسلام و انقلاب بوده ام، اکنون نيز خود را ملزم به اطاعت و اجراي دستورات حضرت عالي مي دانم؛ زيرا بقا و ثبات نظام اسلامي مرهون اطاعت از مقام معظم رهبري است. براي هيچ کس قابل شک نيست که اين انقلاب عظيم تاکنون در سايه رهبري و ارشادات حضرت عالي از خطرات مهمي گذشته است و دشمنان زيادي همچون منافقيم کوردل که دستشان به خون هزاران نفر از مردم و شخصيت هاي عزيز ما و از جمله فرزند عزيز خود من آغشته است و ساير جناح هاي مخالف و ضد انقلاب و سازشکار و ليبرال مآب هاي کج فکر و رسوا را از صحنه خارج نموده است. آيا جنايات هولناک و ضربات ناجوانمردانه ي اين روسياهان کوردل به انقلاب و کشور و ملت عزيز و فداکار ما فراموش شدني است؟ و اگر بلندگوهاي آنان و راديوهاي بيگانه خيال مي کنند با جوسازي و نشر اکاذيب و شايعه پراکني ها به نام اين جانب مي توانند به اهداف شوم خود برسند و در همبستگي ملت ما رخنه کنند، سخت در اشتباهند؛ و راجع به تعيين اين جانب به عنوان قائم مقام رهبري، خود من از اول جداً مخالف بودم و با توجه به مشکلات زياد و سنگيني بار مسؤوليت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعيين اين جانب به مصلحت نبوده است؛ و اکنون نيز عدم آمادگي خود را صريحاً اعلام مي کنم و از حضرت عالي تقاضا مي کنم به مجلس خبرگان دستور دهيد مصلحت آينده اسلام و انقلاب و کشور را قاطعانه در نظر بگيرند و به من اجازه فرماييد همچون گذشته يک طلبه کوچک و حقير در حوزه علميه به تدريس و فعاليت هاي علمي و خدمت به اسلام و انقلاب، زير سايه رهبري حکيمانه حضرت عالي، اشتغال داشته باشم و اگر اشتباهات و ضعف هايي که لازمه طبيعت انسان است رخ داده باشد، إن شاء الله با رهبري هاي حضرت عالي مرتفع گردد. و از همه برادران و خواهران عزير و علاقه مند تقاضا مي کنم مبادا در مورد تصميم مقام معظم رهبري و خبرگان محترم، به بهانه حمايت از من، کاري انجام دهند و يا کلمه اي بر زبان جاري نمايند؛ زيرا مقام معظم رهبري و خبرگان جز خير و مصلحت اسلام و انقلاب را نمي خواهند.
اميد است اين شاگرد مخلص را هميشه از راهنمايي هاي ارزنده خود بهره مند و از دعاي خير فراموش نفرماييد.
و السلام عليکم و رحمه الله و برکاته 68/1/7
در جواب، حضرت امام (ره) چنين مي فرمايند:
جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي منتظري دامت افاضاته
با سلام و آرزوي موفقيت براي شما، همان طور که نوشته ايد، رهبري نظام جمهوري اسلامي کار مشکل و مسئوليت سنگين و خطيري است که تحملي بيش از طاقت شما مي خواهد و به همين جهت هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم و در اين زمينه هر دو مثل هم فکر مي کرديم؛ ولي خبرگان به اين نتيجه رسيده بودند و من هم نمي خواستم در محدوده قانوني آنها دخالت کنم. از اين که عدم آمادگي خود را براي پست قائم مقامي رهبري اعلام کرده ايد، پس از قبول صميمانه از شما تشکر مي نمايم. همه مي دانند که شما حاصل عمر من بوده ايد و من به شما شديداً علاقه مندم. براي اين که اشتباهات گذشته تکرار نگردد، به شما نصيحت مي کنم که بيت خود را از افراد ناصالح پاک نمايید و از رفت و آمد مخالفين نظام که به اسم علاقه به اسلام و جمهوري اسلامي خود را جا مي زنند، جداً جلوگيري کنيد. من اين تذکر را در قضيه مهدي هاشمي هم به شما دادم. من صلاح شما و انقلاب را در اين مي بينم که شما فقيهي باشيد که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند. از پخش دروغ هاي راديو بيگانه متأثر نباشيد؛ مردم ما شما را خوب مي شناسند و حيله هاي دشمن را هم خوب درک کرده اند که با نسبت هر چيزي به مقامات ايران، کينه خود را به اسلام نشان مي دهند. طلاب عزيز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها و راديو و تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن کنند که در اسلام، مصلحت نظام از مسايلي است که مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم.
جناب عالي إن شاءالله با درس و بحث خود، حوزه و نظام را گرمي مي بخشيد.
و السلام عليکم روح الله الموسوي الخميني(24)
بدينسان سرانجام يکي از مسائل مهم نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران که مي رفت تا اساس و بنيان جمهوري اسلامي ايران را به خطر اندازد، با سرپنجه تدبير حکيمانه بنيان گذار کبير انقلاب اسلامي، از سر راه جريان قدرتمند انقلاب اسلامي برداشته شد.(25)

ج. عصر انزوا و دگرديسي
 

دوره سوم حيات سياسي اجتماعي منتظري با ارتحال رهبر کبير انقلاب و بنيان گذار جمهوري اسلامي آغاز مي شود. در اين دوره، منتظري چون دوران حيات که به نصايح امام(ره) عمل ننمود، برخلاف توصيه امام(ره) که در حکم عزل منتظري از او خواسته بود که مشغول تدريس در حوزه علميه باشد؛ اما صد افسوس که وي همچنان راهبرد مقابله با نظام و رهبري آن را در دستور کار خود قرار داده است. ارتباط گسترده با اپوزيسيون، برقراري مصاحبه ها و گفت و گوهاي مستمر با رسانه هاي بيگانه، تبديل کردن دفتر و حسينيه به عنوان کنوني براي رفت و آمد ضد انقلاب و اتخاذ مواضع ضد انقلاب و رهبري به طور مستمر از جمله رويکردهاي منتظري در اين دوران است.
منتظري فردي است که با نگارش کتاب دو جلدي ولايت فقيه به عنوان يکي از حاميان اصلي نظريه ولايت در دهه 50 و 60 شناخته مي شد و همواره به منصوب بودن حاکمان فقيه از سوي خدا تأکيد مي کرد. اما او نيز مانند برخي، ديدگاه و حرف هاي جديدتري يافته بود؛ ديدگاهي که با ديدگاه حضرت امام(ره) و حتي ديدگاه خودش در دهه 60، فاصله فراواني دارد. حسينعلي منتظري در مصاحبه اي عنوان کرده است: نظريه انتصاب فقيه پايه شرعي ندارد.(26)
اين شخصيت تجديد نظر طلب تا آنجا از نظرات پيشين خود درباره ولايت فقيه، وظايف و اختيارات ولي حاکم و پايگاه مشروعيت آن بازگشته است که مخالف ترين عناصر ضد انقلاب و نظريه پردازان مقابله با ولايت فقيه از او تمجيد مي نمايند. عزت الله سحابي از فعالان نهضت آزادي چنين مي گويد: امروز ديگر حتي منتظري پايه گذار انديشه ولايت فقيه هم از انديشه خود عدول کرده و در درون حاکميت هم زمزمه هايي در مورد تعديل ولايت فقيه به گوش مي رسد!(27)
ايشان در تازه ترين ديدگاهش درباره ولايت فقيه و رأي ندادن به ولايت مطلقه فقيه مي نويسد:
مبناي فقهي اينجانب در مورد ولايت فقيه با مبناي فقهي مشهور و مرحوم امام در کتب فقهي ايشان تفاوت دارد. ايشان ولايت فقيه را از باب نصب مي دانستند و طبعاً لوازم خاص خودش را خواهد داشت، ولي اينجانب ادله نصب را از نظر ثبوت و اثبات مخدوش مي دانم که در جلد اول کتاب ولايه الفقيه به تفصيل متعرض آن شده ام. بنابر نظريه نخست، مشروعيت ولايت «فقيه جامع الشرايط» موقوف به انتخاب صحيح او توسط مردم و بيعت آنان با او مي باشد، و قهراً مردم که يک طرف عقد بيعت هستند حق دارند ضمن بيعت و انتخاب، مدت ولايت را محدود و نيز شرايطي را که خلاف شرع نباشد و مصلحت مي بينند در آن مقرر نمايند؛ و فقيه منتخب نيز شرعاً بايد مطابق شرايط مندرج در بيعت عمل نمايد. مطابق نظريه نخبگان، همان گونه که اصل نصب به ولايت از نظر دليل مخدوش است، به طريق اولي دليل ولايت فقيه ـ به معناي رايج و معمول فعلي ـ نيز مخدوش مي باشد. به همين جهت اينجانب در همه پرسي بازنگري قانون اساسي که ولايت فقيه را به آن اضافه کردند شرکت نکردم و به آن رأي ندادم. بن بر اين اساس همان گونه که شروعيت ولايت فقيه جامع الشرايط موقوف به ردي مردم است، مشروعيت اجرايي قانون اساسي که ضوابط کلي مديريت کشور را معين مي کند نيز بستگي به آراي مردم دارد، زيرا اعمال قانون اساسي در کشور نوعي تصرف در مقدرات مردم و ايجاد محدوديت براي سلطه آن نسبت به نفوس و اموال و کشورشان مي باشد، و تصرف در سلطه ديگران بدون اجازه شارع مقدس و رضايت آنان جايز نيست.(28)
او در مصاحبه اي گفت: در نوشته هاي من بود که ولايت فقيه اينجور که آقايان مي کنند، از آقاي خميني شروع شد و به اين آقا [آيت الله خامنه اي] ختم مي شود. ديگر بعدش ولايت فقيه جا نمي افتد. با اين روشي که آقايان پيش گرفته اند، در نوشته هايم هم هست.(29)
منتظري به خصوص پس از رخداد دوم خرداد 76 که موج تجديد نظر طلبي، ساختار شکني و هنجارشکني کشور را فرا گرفته بود و با بهره گيري از فضاي حاکم، موضع گيري تندتري نسبت به گذشته عليه نظام اتخاذ کرد. اين سخنراني که به سخنراني 13 رجب (1376/8/23) معروف است، بازتاب هاي گسترده اي پيدا کرد. تظاهرات و راهپيمايي هاي سراسري در کشور در محکوم کردن آن صورت گرفت که متعاقب آن شوراي عالي امنيت ملي «حصر آقاي منتظري» را به تصويب رساند. اين نيز محملي براي تشديد فعاليت ها و مواضع کينه توزانه و انتقام جويانه منتظري عليه نظام، امام و رهبري گرديد. انتشار کتاب خاطرات، انجام مصاحبه هاي متعدد (حضوري و مکتوب) با رسانه هاي بيگانه، راه اندازي مجدد تدريس، انجام پرسش و پاسخ هاي جهت دار تحت پوشش استفتاء مقلدين، انجام مصاحبه هاي پر مسئله از سوي فرزندان وي (احمد و سعيد) برگزاري ملاقات ها و ديدارها از جمله اقدام ها و فعاليت هاي نامبرده در اين دوران است.(30)
به طور نمونه، کتاب خاطرات آقاي منتظري حاوي ادعاهاي فراواني عليه امام، نظام و انقلاب مي باشد. اين کتاب متضمن توهين هاي فراواني به حضرت امام و بسياري از شخصيت هاي حقوقي است. جهت روشن شدن بيشتر موضوع تنها به چند جمله از اين کتاب اشاره ي شود:
ـ امام در ايجاد دشمني با کشورهاي منطقه نقش اول را داشته و نسبت به تذکرات من بي تفاوت بودند و مي گفتند: ول کن بابا ما کاري به اين دولت ها نداريم.
ـ اين اولين بار نبوده که به منزل ما حمله مي شد، قبلاً هم به دستور رهبري همه چيز را غارت کرده بودند.
ـ در مورد آمار جنگ به امام دروغ مي گفتند و امام همين دروغ ها را در سخنراني ها مطرح مي کردند.
ـ اعدام منافقين که در زندان ها به دستور امام انجام شد، يک جنايت بزرگ بود.
ـ رهبري در ظلمي که به من شده بود، مهر تأييد زدند.
جملات مذکور تنها از خروارها ادعاي دروغ، تهمت، افترا، تحريف و تاريخ سازي هايي است که قبل از هر گونه گشايشي در وضعيت آقاي منتظري مي بايست پاسخ گوي آن باشد.(31)
به هر حال آنچه که در خاتمه بايد گفت، عبرت آموزي از فراز و فرود آقاي منتظري است. مبارز و مجاهد نستوه دوران رژيم شاه، امام جمعه تهران، قائم مقام رهبري پس از انقلاب اسلامي، رئيس مجلس تدوين قانون اساسي، هم اکنون اپوزيسيون جمهوري اسلامي شده است. اگر منتظري ديروز مشهور به دفاع سرسختانه از تصويب ولايت فقيه در قانون اساسي و حتي انتخاب رئيس جمهور از سوي ولي فقيه بود، امروز مخالف ولايت مطلقه فقيه و ولايت فقيه را مقيد به تعهدهايي در برابر مردم که در زمان انتخاب شدن به آن ها متعهد شده ست مي داند و ولي فقيه را صرفاً در حد يک کارشناس ديني مي داند.(32)
در سال هاي اخير برخي از چهره هاي روحاني که به نوعي با منتظري و بيت ايشان ارتباط داشته و دارند، درصدد تجديد نظر طلبي، جريان سازي و پررنگ نمودن مخالفت خود با جمهوري اسلامي بوده اند که در ادامه به برخي از آن ها اشاره مي شود.
آيت الله سيد جلال الدين طاهري از روحانيون با سابقه در انقلاب اسلامي است که در سال 1305 هـ.ش در اصفهان متولد شد. او پس از پيروزي انقلاب اسلامي از سوي امام خميني(ره) به امامت جمعه شهر اصفهان منصوب شد. وي در سال هاي آغازين انقلاب، نماينده مردم اصفهان در مجلس خبرگان تدوين قانون اساسي بود. او سه دوره از استان اصفهان به عنوان عضو مجلس خبرگان رهبري برگزيده شد. نامبرده در سال 1382 با انگيزه کمک به سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي که توسط جامعه مدرسين حوزه علميه قم نامشروع اعلام شد، از سمت خود کناره گرفت.(33) اين اقدام با صدور بيانيه تندي که حکومت روحانيان را مورد حمله قرار مي داد همرا بود.(34) او بعداً جزء سردمداران جريان دفاع از محکوميت بازداشت خانگي آقاي منتظري شناخته شد.
معلوم نيست آقاي طاهري که در بيانيه صادره به هنگام استعفا اين گونه از بي کفايتي مديريتي مي نالد، چه توجيهي در فاع از دولت وقت (دولت خاتمي) داشته است و در انتخابات به او رأي داده است؟ اگر مراد طاهري دولت قبل از خاتمي باشد، باز اين پرسش مطرح مي شود که چگونه ايشان برخلاف نص صريح قانون اساسي خواهان تمديد مهلت سه دوره اي براي رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني بوده است؟ نکته ديگر اينکه چه رابطه معناداري ميان استعفاي آقاي طاهري با بيانيه جامعه مدرسين حوزه علميه قم در مورد يک حزب سياسي وجود دارد؟ اگر علت استعفا کناره گيري آقاي طاهري از سمت نمايندگي ولي فقيه در استان و امام جمع اصفهان اعتراض به بيانيه جامعه مدرسين بوده است،پس چرا بيانيه صادره مخاطب خاصي را مورد اشاره قرار نداده است؟ به هر حال آقاي طاهري در زمره روحانيون معترض و منتقد است. او روزگاري يک قطب نيرومند در برابر جريان روحانيت اکثريت به رهبري آيت الله خادمي در اصفهان بود. در بسياري از چالش ها و مسائل و رخدادهاي به وقوع پيوسته در ارتباط با بيت آقاي منتظري، عبدالله نوري، باند مهدي هاشمي و اغتشاشات استان در سال هاي نخست پيروزي انقلاب به نوعي ايشان حضور داشته است.(35) آقاي طاهري هر چند گفتمان يا ديدگاه روشني براي تبيين و بررسي ندارد، اما به دليل آنکه از نسل روحانيون با سابقه در انقلاب بوده است، مخالفت او با نظام جمهوري اسلامي قابل تأسف و تأثر است. او در اين سال ها سکوت اختيار کرده است و جز در برخي مراسم که از سوي راديکال ها و افراطيون دوم خردادي در محله حسين آباد اصفهان برگزار شده، در محفلي حضور پيدا نکرده است.
حجت الاسلام عبدالله نوري روحاني ديگري است که در طيف جريان روحانيون مخالف، منتقد و تجديد نظر طلب در جمهوري اسلامي قرار مي گيرد. عبدالله نوري به واسطه ارتباط با بيت آقاي منتظري و در دوران قائم مقامي رهبري ايشان با حمايت او و حکم امام خميني(ره) سال ها بر مسند نمايندگي ولي فقيه در جهاد سازندگي تکيه زد. در همان سال ها او نماينده مردم اصفهان در مجلس شوراي اسلامي شد. در مجلس دوره سوم که حاکميت اکثريت آن به جريان چپ متعلق بود، سهم عبدالله نوري رياست کميسيون برنامه و بودجه مجلس بود.
نوري همزمان سال ها با حفظ سمت در جهاد سازندگي، نمايندگي امام خميني(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را بر عهده داشت و بدينسان به يک روحاني و مدير پرنفوذ و با اهميت تبديل شد. با تشکيل کابينه اول هاشمي رفسنجاني، عبدالله نوري جايگزين علي اکبر محتشمي پور وزير کشور شد. در دوره مديريت نوري در وزارت کشور بود که طرح ادغام ژاندارمري، شهرباني و کميته انقلاب اسلامي مطرح، تصويب و اجرايي شد. نقش عبدالله نوري در تشکيل نيروي انتظامي جديد برآمده از سه نهاد انظامي گذشته، بسيار تأثيرگذار بوده است و بر همين اساس بود که برخي رجال سياسي کشور با نگاه ترديدآميزي به اين اقدام نگريستند.(36) نوري در جريان انتخابات پنجمين دوره مجلس شوراي اسلامي به عنوان نماينده تهران از سوي کارگزاران و جناح چپ با حمايت هاشمي رفسنجاني به مجلس راه يافت و ادامه رقابت را آنقدر بالا برد به گونه اي که علي اکبر ناطق نوري به سختي توانست صندلي رياست قوه مقننه در مجلس پنجم را از آن خود نمايد.
پس از دوم خرداد 1376 و پيروزي محمد خاتمي باز اين عبدالله نوري بود که به عنوان وزير کشور راهي وزارت کشور شد اما در ابتداي راه با استيضاح مجلس پنجم که اکثريت آن از جريان راست بودند از کار برکنار شد. او بلافاصله در اولين انخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا شرکت کرد و رئيس شوراي شهر تهران شد. نوري با راه اندازي روزنامه «خرداد» آشکارا مخالفت خود را با برخي از انديشه هاي حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامي در حوزه هايي مانند حمايت از انتفاضه مردم فلسطين و جايگاه ولايت فقيه ابراز داشت و به واسطه ارتکاب برخي جرايم به زندان محکوم شد.(37) آيت الله مهدوي کني در کتاب خاطرات خود از تلاش هاي عبدالله نوري براي جلوگيري از ايجاد آرامش در اصفهان ياد مي کند. رد پاي نوري را در بسياري از جريان هاي پر راز و ابهام مي توان ديد. باند مهدي هاشمي نمونه اي از آن است.
ادعاي نوري در بي گناهي و تبرئه مهدي هاشمي در خصوص قتل مرحوم شمس آبادي در حالي مطرح مي شود که وي خود در اعترافاتش که از رسانه ملي پخش شد و در کتاب خاطرات سياسي محمدي ري شهري وزير وقت طلاعات کشور و مسئول پيگيري پرونده باند مهدي هاشمي که توسط امام(ره) مأموريت يافته بود، نيز منعکس شده است. نکته قابل تأمل آن است که مهدي هاشمي در بخشي از اعترافات خود مي گويد: زماني که مي خواستيم مطلب مهمي را به منتظري تفهيم کنيم، نوري را مي فرستاديم و پس از مدتي همان سخنان منتظري که توسط عبدالله نوري تفهيم شده بود، از راديو و تلويزيون پخش مي شد.
برخي از تحليل گران بر آن باورند که عبدالله نوري از ابتدا اعتقادات اصيل و روشني نداشته و برخي از دگرديسي مواضع او سخن مي گويند. نوري در جريان محاکمه خود در دادگاه در دفاعياتش از «لزوم برقراري رابطه با اسرائيل» و «تشکيک و مخدوش کردن برخي نامه هاي امام(ره) به منتظري و نوعي تطهير وي» سخن مي گويد. ديدگاه و مواضع او متاثر از جريان موسوم به منتظري است، چرا که او همواره از نيروهاي عملياتي جريان منتظري بوده است.
حجت الاسلام محسن کديور نيز به مانند سيد جلال الدين طاهري و عبدالله نوري از چهره هاي منتقد و مخالف در جمهوري اسلامي به شمار مي آيد. او از جمله روحانيون جوان (متولد 1338هـ. ش) بود که تحصيلات اوليه را در شيراز گذراند و بعد از انقلاب اسلامي، همزمان تحصيلات حوزه و دانشگاه را دنبال کرد. کديور گمنام به دليل ارتباط فاميلي با عطاءالله مهاجراني (عضو کابينه دولت هاشمي و خاتمي) در زمره حلقه ياران محمد خاتمي پس از استعفا از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در «گروه آئين» درآمد. اين گروه تعدادي اعضاي مشترک با حلقه کيان داشت.(38)
او در زمره تجديد نظرطلباني است که در برابر حکومت ديني از سکولاريسم سخن مي گويد و منتقد و مخالف نظام مبتني بر ولايت فقيه است. کديور با کتاب نظريه هاي دولت در فقيه شيعه به نقد آن ها پرداخته و ولايت را مغاير جمهوري خواهي و با دموکراسي ناسازگار مي داند. افکار و انديشه هاي کديور به شدت متأثر از دکتر عبدالکريم سروش است. مشابهت هاي نظري و ديدگاه هاي نامبرده و تأثير «حلقه کيان ـ آئين» مؤيد اين نظر است. چرا که کديور نيز چون سروش مي گويد:
اگر ظواهر دين با عقل ناسازگار به نظر برسند بايد اين ظواهر را از نو تفسير کرد. فقه نياز به بازنگري دارد که مستلزم دانش عميق هم از فقه و هم از علوم طبيعي و انساني معاصر است.(39)
تلاش ديگر کديور آن است که تفسيري از اسلام ارائه کند که با اعلاميه جهاني حقوق بشر سازگار باشد: هر چند تفسير رايج از اسلام از بسياري جهات از آزادي دين و عقيده حکايت ندارد، اما تفسير ديگري از اسلام که بر اصول اساسي اسلام مبتني است با آزادي دين و عقيده که در اعلاميه جهاني حقوق بشر ذکر شده سازگار است.(40)
کانون تمرکز انديشه کديور تلاش براي «اثبات غير عقلاني بودن ولايت فقيه در برابر دموکراسي» است. او در چند کتابي که تاکنون به چاپ رسانده است(41) اهتمام دارد که «فقدان نياز قرآني يا عقلاني به ولايت فقيه، و فقدان مدرک در تأييد آن را در سنت امامان معصوم خاطر نشان سازد». او مي کوشد نشان دهد: نه قرآن، پيامبر و سنت شيعي، ولايت فقيه را تأييد مي کنند و نه کاوش عقلي. او ولايت فقيه را مغاير جمهوري خواهي مي داند و مي گويد در حکومت جمهوري مردم برابرند و داراي صلاحيت به حساب مي آيند، و رهبران بايد به نظر رأي دهندگان خود توجه کنند. او عقيده دارد که دموکراسي و ولايت فقه ناسازگارند، يا بايد يک فقيه منصوب از طرف خدا وجود داشته باشد با يک رهبري انتخابي. به نظر او خدا اداره امور سياسي را به مردم واگذار کرده است و آن ها بايد رهبران خود را انتخاب کنند و يک قانون اساسي سازگار با دين داشته باشند.(42)
کديور بر اين باور است: آيت الله خميني نخستين فقيهي است که نظريه ولايت فقيه به ذهنش خطور کرده و بعد هم آن را عمل مي کند و هرگز نمي توانيم رد پاي آن را در مشروطه بيابيم.(43)
به اعتقاد کديور: ولات فقيه در فقه اسلامي شالوده معتبري ندارد.(44)
کديور نيز چون ساير تجديد نظر طلبان، «جداي دين و دولت را ناگزير و الزامي» مي داند.
او حتي از خاتمي رئيس جمهور خواست که چون لوايح مورد نظرش به تصويب نرسيده، از مسئوليت استعفاء دهد. آنچه که بيشتر موجب شهرت کديور بوده است، آثار و نظرات وي نمي باشد، چرا که مخالفت با نظريه ولايت فقيه يا حکومت ديني بسيار بيشتر از او مطرح شده بود، بلکه اين ارتباط گسترده با مطبوعات، رفت و آمدهاي فراوان به خارج از کشور و بهره گيري از رسانه هاي ديداري، شنيداري و مکتوب بيگانه و بازتاب گسترده اي که محافل رسانه اي و مطبوعاتي به محاکمه و زنداني شدن او اختصاص دادند بود، به شهرت او انجاميد. او در کسوت روحانيت، ارتباط نزديک و نسبت با يکي از کارگزاران پر سابقه و پر سروصداي ساليان اخير (عطاءالله مهاجراني) به عنوان منتقد نظام جمهوري اسلامي و دفاع از دموکراسي و حقوق بشر، فعاليت ساليان اخير خود را در اين زمينه ها متمرکز کرده است.
انتقادات عمده به ديدگاه هاي کديور آن است که مطالعات اسلامي او در حوزه علميه از عمق و زمان لازم برخوردار نبوده است و بر اساس دريافت هاي خود حکم صادر مي کند؛ از جمله اينکه او مي گويد: ولايت فقيه به معناي مصطلح کنوني صرفاً مربوط به انديشه سياسي امام خميني(ره) است؛ در حالي که بسياري از فقها و مجتهدان و صاحب نظران اسلامي، بسيار زودتر از امام(ره) مبحث ولايت فقيه را در کتب و آثار خود مطرح کرده اند. فرق امام خميني با فقهاي پيشين آن بود که او توانست اين نظريه را عمل کند و نظام جمهوري اسلامي را بر پايه آن بنا نهد.
ديگر آنکه کديور ولايت فقيه را مشابه سلطانيسم مي داند؛ در حال که سلطانيسم با تعبير ديگري که کديور از آن به خلافت ياد مي کند، هيچ نسبتي با ولايت مطلقه فقيه که در قانون اساسي جمهور اسلامي ايران وظايف و اختيارات آن تصريح شده است، ندارد.
انتقاد ديگر آن است که کديور در ارزيابي ها و قضاوت هاي خود، درستي يا نادرستي ديدگاه ها و مدل هاي حکومتي را بر اساس دموکراسي و حقوق بشر که هر دو زادگاهشان در غرب بوده است تعريف مي کند. اين نقض غرض بزرگي است، چرا که جمهوري اسلامي بر اساس ولايت فقيه در ذات خود همه عناصر پيشرفته دموکراسي چون حقوق بشر را دارد و نگاه جمهوري اسلامي بس فراتر از اين مقوله مي باشد. و بالاخره نگاه سکولاريستي کديور مبني بر جداي دين از سياست، بزرگ ترين خطاي فاحشي است که در ديدگاه هاي او وجود دارد و به مثابه پارادايم حاکم بر انديشه هاي او تلقي مي گردد.

پي نوشت ها :
 

1. سيد حميد روحاني، شريعتمداري در دادگاه تاريخ، ص 37.
2. همان، ص 44.
3. رسول جعفريان، جريان ها و جنبش هاي مذهبي ـ سياسي ايران 1357 ـ 1320.
4. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي. با شماره بازيابي 1089، صص 7 ـ 1 و نيز ر.ک: 1. محسن ردادي، آيت الله شريعتمداري، از مدرسه طالبيه تا کودتاي نوژه، سايت مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
5. فرهاد بهبهاني، داستان يک اعتراف.
6. روزشمار انقلاب اسلامي، صص 26 و 28؛ و نيز: خاطرات آيت الله مهدوي کني، ص 127.
7. همان، ص 129
8. همان؛ و نيز ر.ک: مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، کودتاي نوژه، ص 146.
9. خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفي، صص 399 ـ 396.
10. مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، کودتاي نوژه، ص 171.
11. سازمان تبليغات اسلامي، افشاي چهره دوم شريعتمداري، ص 10.
12. آقايان محمدرضا مهدوي کني، سيد محمود طالقاني، محي الدين انواري، علي اکبر هاشمي رفسنجاني، رباني شيرازي از امضاءکنندگان اين اعلاميه بودند. اين اعلاميه براي اجتناب مسلمانان مبارز و در بند با زندانيان غير مسلمان (که توده اي ها، فدائيان خلق و از جمله مجاهدين خلق مارکسيست شده) صادر شده بود، بازتاب گسترده اي در زندان داشت.
13. آيت الله سيد ابوالحسن آل رسول معروف به شمس آبادي در سال 1286 ش (1327 ق) در خانواده اي عالم و روحاني در اصفهان ديده به جهان گشود. وي پس از فراگيري تحصيلات مقدماتي علوم اسلامي در زادگاه خود، در 25 سالگي عازم نجف اشرف گرديد و از محضر درس خارج بزرگاني همچون سيد ابوالحسن اصفهاني، آقا ضياءالدين عراقي، سيد جمال الدين گلپايگاني، سيد عبدالهادي شيرازي و سيد محسن حکيم کسب فيض کرد. سيد ابوالحسن پس از دوازده سال اقامت در نجف و اخذ مدارج عالي علمي، راهي اصفهان شد و به تدريس و ارشاد مردم همت گماشت. آيت الله شمس آبادي از روحانيوني بود که در سال 1342، وفاداري خود را به نهضت حضرت حضرت امام اعلام کرد. ايشان در تأسيس و گسترش انجمن مددکاري ويژه ايتام، سازمان ابابصير ويژه نابينايان و حسينيه اصفهاني ها در مشهد و کربلا نقش به سزايي داشت. همچنين شرح صحيفه سجاديه، اشعاري در مراثي و مناقب اهل بيت(ع) و موعظه ابراهيم از آثار علمي آن عالم رباني مي باشند.
14. سيد هادي هاشمي برادر نامبرده، داماد آيت الله حسينعلي منتظري است.
15. براي مطالعه بيشتر ر.ک: خاطرات آيت الله مهدوي کني، ص 357... اين مواضع را مقايسه کنيد با مصاحبه اخير ايشان با راديو بي بي سي... «صادق صبا تحليل گر راديو بي بي سي در مصاحبه با منتظري مي گويد: زماني که از او پرسيدم چه چيزي در نهايت به علني شدن اختلاف او و آيت الله خميني منجر شد پاسخ داد روزي يکي از روحانيون نزديک او، هراسان به ديدارش آمد و گفت دختر 13 ساله اش به ظن حمايت از يک گروه مخالف دولت در خطر اعدام است. منتظري گفت: هر چه در توانش بوده براي جلوگيري از اين اعدام انجام داده اما به جايي نرسيده است. وي گفت تدريجاً و به دليل نقض حقوق بشر در حکومت عقيده اش نسبت به آن تغيير کرده اما در عين حال تأکيد کرد که کشته شدن آن دختر باعث شد نامه مشهورش را به آيت الله خميني بنويسد و به او هشدار دهد که رفتار وزارت اطلاعات به مراتب بدتر از پليس مخفي محمدرضا پهلوي شده است. منتظري به عنوان يکي از فقهاي ارشد کشور پيروان زيادي دارد و يکي از اصلاح طلبان کليدي محسوب مي شود که در تلاش است با صدور فتواهاي پيشرو، اسلام را با نيازهاي جهان مدرن تطبيق دهد. از او پرسيدم چگونه مي توان حکم شرعي قتل مسلماناني که تغيير کيش داده اند را توجيه کرد؟ پاسخ منتظري اين بود که محمد پيامبر اسلام حکم قتل مرتدين را از اين رو صادر کرد که دشمنانش با گرويدن به اسلام و باز برگشتن از آن قصد بدنام کردن اين دين را داشتند. وي تأکيد کرد چنين حکمي در دنياي مدرن امروز مصداق ندارد و مردم بايد براي انتخاب دين خود آزاد باشند.
16. نيکي. ار. کدي، نتايج انقلاب ايران، ص 17.
17. خاطرات آيت الله مهدوي کني، ص 359.
18. متن کامل اطلاعيه بدين شرح است:
بسمه تعالي: برادران و خواهران گرامي، پس از سلام اين سومين باري است که براي آگاهي ملت مسلمان درباره فرزندم شيخ محمد علي منتظري مطالبي مي نويسم، انتظار دارم دوستان با کمال بي طرفي نسبت به آنچه مي نويسم بنگرند، فرزند اينجانب از ابتدا مبارزات ملت ايران به رهبري حضرت آيت الله العظمي امام خميني مدظله در متن مبارزات قرار داشت و در اين راه چقدر زندان و شکنجه و آوارگي تحمل نمود و در داخل و خارج کشور دائماً براي پيشبرد انقلاب تلاش مي کرد و به شهادت دوستان نزديکش، گاهي بيشتر روزهاي متوالي از خواب و خوراک و استراحت باز مي ماند و در اثر همين شيوه و به علاوه ضربه هاي روحي مداوم و نابساماني هاي حاکم بر جو ايران پس از پيروزي انقلاب دچار نوعي بيماري عصبي و کوفتگي شديد اعصاب شده و تصور مي کند که بادست زدن به کارهاي بي رويه و جنجال آفرين، به مقصد و هدف خود دست خواهد يافت. کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تاکنون چند مرتبه دست به اقداماتي زده ام و حتي اخيراً مدتي وي را براي معالجه اجباراً در قم نگه داشتم، ولي متأسفانه اقدامات من سودي نبخشيد و در اين ميان عده اي سوء استفاده کرده او را تحريک مي کنند تا دست به کارهاي جنجالي بزند و خوراکي براي تبليغات دشمنان گردد. من از دولت و نيز همه دوستان و علاقمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر مي توانند با اينجانب تشريک مساعي نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمايند به اميد اين که اين عنصر پر تلاش و فعالي پس از سال ها تحمل رنج و زحمت، به ياري خداي متعال بهبود يابد و بار ديگر به صحنه مبارزات بازگشته خدمتگزار اين کشور گردد. (روزنامه کيهان، سه شنبه 27 شهريور 1358)
19. مهدي هاشمي (1366 ـ 1323 هـ. ش) در نجف آباد اصفهان به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايي به اصرار پدر راهي حوزه علميه اصفهان و سپس قم شد. در سال 1354 به دنبال قتل آيت الله شمس آبادي دستگير و زنداني شد. او در جمعي از همفکرانش به عنوان متهمان اين قتل بودند. اما به واسطه همکاري با ساواک [برابر اسناد منتشره پس از انقلاب] از اعدام نجات يافت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي با سوء استفاده از موقعيت خود در بيت آيت الله منتظري، مسئوليت واحد نهضت هاي آزادي بخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را عهده دار گشت هاشمي با سوء استفاده از اين موقعيت و امکانات سپاه، دست به اقدامات خودسرانه زد. گردآوري و اختضاء مقادير زيادي اسلحه، شبکه سرقت اسناد از ادارات، به انحراف کشاندن جوانان مسلمان، ايجاد اختلاف در ميان پاسداران، انتشار شايعات از طريق شب نامه عليه مسئولان نظام و تلاش براي رودررو قرار دادن آن ها از جمله موارد اتهامي او بود که سرانجام در مهرماه 1366 به دار مجازات آويخته شد. براي مطالعه بيشتر ر.ک: بن بست مهدي هاشمي، ريشه هاي انحراف. براي مطالعه جامع درباره مهدي هاشمي و اطرافيان آيت الله منتظري ر.ک: سيد احمد خميني، رنجنامه؛ خاطرات سياسي محمدي ري شهري، خاطرات حجت الاسلام دري نجف آبادي، تدوين حيدر نظري؛ پرونده مهدي هاشمي، آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي، 20631. رسول جعفريان، جريان ها و جنبش هاي مذهبي ـ سياسي ايران 1357 ـ 1320؛ محمدرضا سرابندي، بازخواني جريان قتل مرحوم شمس آبادي، به دست مهدي هاشمي، سايت صنايع نيوز. مرتضي صفار هرندي، باند مهدي هاشمي و تضعيف فرماندهي فاع مقدس، سايت آفتاب،19 ابان 1386.
20. ر.ک: خاطرات آيت الله مهدوي کني، ص 242.
21. مصاحبه با راديو زمانه، 16 تير 1378.
22. مهدي هاشمي در بخش ديگري از اعتراف هاي خود درباره محاصره ذهن آقاي منتظري درباره سپاه چنين نوشته است: «در يک مقطعي جمع ما که مرکب از من و آقا هادي (هاشمي) شريعتي و (عبدالله) نوري بود که اکثر انرژي خودمان را روي تضعيف فرماندهي سپاه متمرکز کرده بوديم. شگرد ما و اخوي اين بود که هر چه نقاط ضعف خطي يا عملياتي از سپاه به دست مي آوريم با گزارشي کتبي يا شفاهي خدمت آقا (منتظري) سعي مي کرديم اين انگيزه را در ايشان تقويت کنيم. با هر شکستي که در عمليات نظامي رخ مي داد يک سلسله تلاش تضعيفي صورت مي گرفت تا اين که به حدي رسيد که ملاقات هاي محسن رضايي با آقا محدودتر گشت و زماني اخوي از قول آقا نقل کرد که ايشان مايل به ملاقات فرماندهي نبوده و ديدارها ممنوع شده است که قضيه به حضرت امام رسيد و مورد اعتراض معظم له قرار گرفت. القائات اخوي و ساير دوستان در جمع بيت و نزد آقا پيرامون سه محور دور مي زد: 1. تصفيه نيروهاي صالح از سپاه 2. انحراف خط فکري سپاه 3. شکست هاي پي در پي در عمليات نظامي. از اين سه محور عدم لياقت محسن رضايي براي فرماندهي به اثبات مي رسيد.» ر.ک: مرتضي صفار هرندي، باند مهدي هاشمي و تضعف فرماندهي دفاع مقدس.
23. رهبري نظام جمهوري اسلامي کار مشکل و مسئوليت سنگين و خطيري است که تحملي بيش از طاقت شما مي خواهد و به همين جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بوديم. به شما نصيحت مي کنم که بيت خود را از افراد ناصالح پاک نماييد و از رفت و آمد مخالفين نظام که به اسم علاقه به اسلام و جمهوري اسلامي، خود را جا مي زنند جداً جلوگيري کنيد. طلاب عزيز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها و راديو و تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلي است که مقدم بر همه چيز است و همه بايد تابع آن باشيم، (صحيفه نور، جلد 21، ص 112)؛ اين مسئله که نظام در اهداف خود جدي است و با هيچ کس شوخي ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزش هاي اسلامي با هر کس در هر موقعيت قاطعانه برخورد مي نمايد، بايد به عنوان يک اصل خدشه ناپذير براي تمامي دست اندرکاران و مردم تبليغ شود، (همان، جلد21، ص 113)؛ وظيفه شرعي اقتضاء مي کرد تا تصميم لازم را براي حفظ نظام و اسلام بگيرد، لذا با دلي پر خون حاصل عمرم را براي مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتيم. دفاع از اسلام و نظام شوخي بردار نيست و در صورت تخطي، هر کس در هر موقعيت بلافاصله به مردم معرفي خواهد شد، (همان، ج 21، ص 116)؛ اطرافيان خود را طرد کنيد و از دور خود بيرون بريزيد و اجتماعاتشان را تعطيل کنيد و به طور علني به خطاي خودتان اعتراف کنيد. چون فردي ساده لوح هستيد در مسائل سياسي دخالت نکنيد. والله من از اول با قائم مقامي شما مخالف بودم. (نامه 68/1/6حضرت امام).
و براي روشنگري و هدايت بيشتر، امام راحل(ره) خود در اين باره به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و وزراء چنين مرقوم فرمودند: «شنيدم در جريان امر حضرت آقاي منتظري نيستيد و نمي دانيد قضيه از چه قرار است، همين قدر بدانيد که پدر پيرتان بيش از دو سال است در اعلاميه ها و پيغام ها تمام تلاش خود را نموده است، تا قضيه بدين جا ختم نگردد، ولي متأسفانه موفق نشد؛ از طرفي ديگر وظيفه شرعي اقتضا مي کرد تا تصميم لازم را براي حفظ نظام و اسلام بگيرد، لذا با دلي پر خون، حاصل عمرم را براي مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم. ان شاءالله خواهران و برادران در آينده تا اندازه اي روشن خواهند شد.»
24. صحيفه ي نور، ج21، ص 112؛ 68/1/8.
25. ر.ک: روزها و رويدادها.
26. پيام هاجر، شهريور 77، ش 236.
27. هفته نامه ايران فردا، 78/11/2، ش 68، صص25 ـ 24.
28. ر.ک: ماهنامه سياسي راهبردي چشم انداز ايران، تير و مرداد 1387، ص 29. و نيز ر.ک: داود فيرحي، نظام سياسي و دولت در اسلام، صص 284 ـ 281.
29. مصاحبه با راديو زمانه، 16 تيرماه 1387.
30. براي ارزيابي جامع از «حصر آقاي منتظري و بازتاب هاي آن، ر.ک: فتنه خاموش، گزارش ويژه جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1381/5/10.
31. همان.
32. سيد محمد علي حسيني زاده، اسلام سياسي در ايران، صص 486 ـ 484.
33. خاطرات آيت الله مهدوي کني، ص 236.
34. نيکي. آر. کدي، نتايج انقلاب ايران، ص 127: «... آيت الله طاهري عليه «نااميدي، بي کاري، تورم و قيمت هاي بالا، شکاف وحشتناک بين فقير و غني، فاصله عميق و هر روز در حال افزايش بين طبقات، رکود و کاهش درآمد ملي، اقتصاد بيمار، فساد اداري، مديران به شدت ضعيف، کاهش هاي فزاينده در ساختار سياسي کشور، اختلاس، ارتشاء و اعتياد» علناً اعتراض کرد و «کساني را که سوار بر شتر سرکش قدرت هستند... پس مانده هاي جامعه و فاشيست هايي را که معجوني از جهالت و جنون هستند و بند نافشان به مراکز قدرت متصل است» به باد انتقاد گرفت، همان، ص 161.
35. براي مطالعه بيشتر ر.ک: خاطرات آيت الله مهدوي کني، صص 294 ـ 290.
36. آيت الله مهدوي کني در کتاب خاطراتش نقل مي کند که نوري ميانه خوبي با کميته نداشت. براي مطالعه بيشتر ر.ک: همان، ص 236.
37. خاطرات آيت الله مهدوي کني، صص 240 ـ 236.
38. محمدرضا خاتمي، خرداد 76، بازخواني پرونده اصلاحا (گفت و گو) ضميمه روزنامه ايران، 84/5/11، ص 4 و نيز ر.ک: جهاندار امري، اصلاح طلبان تجديدنظر طلب و پدرخوانده ها، ص 145.
39. نيکي. آر. کدي، نتايج انقلاب ايران، ص 124.
40. همان، ص 124.
41. محسن کديور، حکومت ولايي؛ و نيز: نظريه هاي دولت در فقه شيعه.
42. نيکي. آر. کدي، نتايج انقلاب ايران، صص 125 ـ 124.
43. مصاحبه محسن کديور با راديو بي بي سي فارسي، 6 اوت 2006، پنجم مرداد 1385.
44. محسن کديور، هفته نامه راه نو، سي ام خرداد 1377.

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.