مدرسه حقاني (1)

جريان سياسي اسلام گراي ديگري که ريشه ها و زمينه هاي آن به سال هاي قبل از انقلاب اسلامي برمي گردد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به ويژه در دهه هفتاد شمسي توانست موجي خاص در فضاي سياسي ايران به وجود آورد، جريان سياسي «مدرسه حقاني» و به خصوص در دو دهه اخير، افکار و آراي سياسي محمد تقي مصباح يزدي است.
شنبه، 14 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدرسه حقاني (1)

مدرسه حقاني (1)
مدرسه حقاني (1)


 






 
جريان سياسي اسلام گراي ديگري که ريشه ها و زمينه هاي آن به سال هاي قبل از انقلاب اسلامي برمي گردد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و به ويژه در دهه هفتاد شمسي توانست موجي خاص در فضاي سياسي ايران به وجود آورد، جريان سياسي «مدرسه حقاني» و به خصوص در دو دهه اخير، افکار و آراي سياسي محمد تقي مصباح يزدي است.
اين جريان سياسي داراي سه خصوصيت بارز است: اول آن که مبتني بر پشتوانه نيرومند علمي و اعتقادي است و خود را مستند به متون اصل اسلامي و عقلانيت يقين آور فلسفي مي داند؛ دوم آن که بيشتر از ديگر جريان ها مورد هجوم فکري و تبليغاتي منتقدان و مخالفان قرار گرفته است و بالاخره شاخص و مميزه اصلي آن، مبارزه با التقاط و تفکرات غيراسلامي مي باشد.

تأسيس مدرسه حقاني
 

تأسيس مدرسه حقاني و کارکرد آن، نقطه عطفي در نظام آموزشي حوزه و تکاپوهاي روحانيون طرف دار مداخله در سياست و مسايل اجتماعي به شمار مي آيد. پايه گذاران اين مدرسه، نظام آموزشي سنتي حوزه را با نظام جدد تلفيق کردند و سبک نويني در نظام آموزشي حوزه بنياد نهادنند که تا آن زمان همانندي نداشت. آنان با مشاهده نابساماني هاي گوناگون، نظم و تشکيلات نويني را طرح ريزي کردند و با شعار حاکم در حوزه ها ي آن زمان که نظم در بي نظمي است به مبارزه برخواستند. اينان ضمن حفظ ويژگي هاي نظام سنتي حوزه، ابزارها و روش هاي جديدي در بازسازي و نوسازي نظام آموزشي در حوزه به کار گرفتند. برنامه درسي معين و مشخص و متناسب با زمان ايجاد شد. بين حوزه و دانشگاه ارتباط به وجود آمد و برخي از اساتيد دانشگاه درس علوم انساني جديد را در اين مدرسه تدريس کردند. تربت طلبه آگاهي دهنده، سنت شناس، واقع نگري در مسايل اجتماعي، پاسخ گويي به نيازها و چالش هاي زمان، تبليغ دين با روش هاي نوين جامعه شناختي و تربيت شناساني جامع سبب شد که علوم نوين انساني نيز در اين مدرسه تدريس شود. از افراط در مباحثه و جدل و گسترش علو اصول که سبب دور شدن طلاب از واقع بيني در مسايل اجتماعي مي شد، جلوگيري شد. از اين رو آيت الله بهشتي و همکارانش، علوم طبيعي، تاريخ اديان، اقتصاد، جامعه شناسي، فلسفه غرب، ادبيات فارسي و زبان انگليسي را در برنامه درسي گنجاندند. آنان نه تنها تعارضي بين علوم تجربي و شريعت نمي ديدند، بلکه به باور آنان براي درک سنت و قرآن اين دروس ضرورت داشت. فلسفه هگل و تاريخ فلسفه فردريک کاپلستون در کنار متون فلسفه اسلامي، مانند اسفار، بدايه الحکمه و نهايه الحکمه و فلسفتنا در اين مدرسه تدريس شد. مدرسه حقاني نوسازي و نوگرايي هاي ديگري هم داشت که تا آن زمان پيشينه اي در حوزه نداشت. اهميت غير قابل انکار مدرسه حقاني در تربيت نيروهايي نهفته است که در دوران بعد از انقلاب، اداره خکومت نوپاي جمهوري اسلامي را بر عهده گرفتند. ضمن آنکه مدرسه حقاني نقش مهم و ويژه اي در حوادث و جريان هاي سال 1356 و 1357 در قم ايفا کرد.
شرکت فعال طلاب مدرسه حقاني در مراسم تشيع جنازه شهد آيت الله محمدرضا سعيدي، (2) شهيد آيت الله حسين غفاري،(3) دو تن از روحانيون مبارز مجاهد که در اثر شکنجه هاي رژيم شاه در زندان به شهادت رسيدند. سالگرد قيام 15 خرداد در سال 1354، شرکت در مراسم ترحيم حاج آقا مصطفي خميني (پسر ارشد حضرت امام)، شرکت در قيام 19 دي قم در اعتراض به اهانت روزنامه اطلاعات(4) تظاهرات هاي بعدي، تکثير و توزيع نوارهاي سخنراني و اعلاميه هاي حضرت امام بخشي از فعاليت هاي صورت گرفته است. ارادت ويژه گردانندگان مدرسه حقاني چون آيت الله بهشتي و آيت الله قدوسي، به حضرت امام(ره)، ايشان را بر آن مي داشت ضمن دعوت از اساتيد علاقمند به معظم له در پوشش درس و مدرسه به تربيت نيروهاي مخلص بپردازند که آن ها در زمان انقلاب و پس از آن نقش مؤثري در استقرار و تثبيت نظام جمهوري اسلامي ايفا کردن.
به لحاظ تاريخي در سال هاي پاياني دهه 1330 هـ. ش. برخي از روحانيون و فضلاي حوزه با توجه به برخ کاستي هايي که در نظام حوزوي وجود داشت، در صدد اصلاح نظام آموزشي رايج حوزه و ساماندهي آن برآمدند. آيت الله سيد محمد حسيني بهشتي از پيشگامان اصلاح حوزه و يکي از اعضاي پايه گذار مدرسه حقاني مي گويد:
در سال 1339 (هـ. ش) ما سخت به فکر سامان دادن به حوزه علميه قم افتاديم و مدرسن حوزه جلسات متعددي داشتند براي برنامه ريزي نظم حوزه و ساماندهي به حوزه.(5)
وي سپس مي گويد:
اين برنامه قرار بود به آيت الله بروجردي ارايه شود و در صورت تصويب از سوي اشان اجرا گردد. برنامه آماده شده بود که در فروردين 1340 آيت الله بروجردي فوت کردند، [لذا] بعد از شهريور 1340 به همراه آيت الله مشکيني و آيت الله رباني شيرازي اين برنامه را با همکاري آيت الله العظمي سيد محمدرضا گلپايگاني در يک مدرسه کنار افتاده قم (مدرسه علوي) به صورت نمونه آغاز کرديم. براي اولين بار بود که در قم مدرسه اي با برنامه و نظم کارش را آغاز مي کرد. آن وقت نيمي از آن مدرسه در اختيار ما بود. در سال 1341 تمام آن مدرسه در اختيار ما در آمد.(6)
حسن روحاني که از نخستين طلبه هاي مدرسه آيت الله گلپايگاني بوده است در آن زمينه مي گويد:
در مدرسه آيت الله گلپايگاني براي اولين بار شيوه جديد اعمال شد. شهيد بهشتي طراح اين مدرسه بود. شهيد بهشتي به اين فکر افتاده بود که تحولاتي در حوزه به وجود آورد و متد درسي حوزه را تغير دهد و براي آن کار مدرسه علوي را انتخاب کرده بود.(7)
به رغم موفقيت هايي که اين مدرسه به دست آورد، به زودي مسايلي پيش آمد که اصلاح گران حوزه را ناچار به ترک آن جا کرد. آيت الله محسن حرم پناهي در اين زمينه مي گويد:
آقاي گلپايگاني با تدريس انگليسي مخالفت کرد. مدرسه مال ايشان بود و نظر ايشان هم اعمال مي شد. ما هم ديديدم که ايشان بقيه مواد درسي را پذيرفته است، لذا ديگر در مورد زبان انگليسي سخت نگرفتيم.(8)
به بياني ديگر مخالفت آيت الله گلپايگاني با زبان انگليسي و نداشتن استقلال عملي سبب شد تا اصلاح گران حوزه براي اجراي برنامه خود به فکر مدرسه ديگري باشند. اين مدرسه و جاي جديد، مدرسه اي بود که علي حقاني با همکاري مرد خير ديگري در حوزه علميه قم واقع در پل آهنچي در حال تأسيس آن بود. مهدي حائري تهراني از پايه گذاران مدرسه حقاني مي گويد:
در سال 1342 هـ. ش يک مدرسه نيمه ساز بود که من رفتم با مرحوم حقاني صحبت کردم و از ايشان اجازه اش را گرفتم که به ما بدهند. البته يک طبقه بود که ما دو طبقه ديگر رو آن ساختم که سه طبقه شد و د حدود دويست نفر طلبه مي گرفت.(9)
مدرسه اي که به آن ترتيب تأسيس شد به نام سازنده آن به مدرسه حقاني معروف گرديد. اما نام رسمي آن مدرسه منتظريه است. با آن معنا و مفهوم که اين مدرسه و افراد آن از منتظرين ظهور حضرت مهدي(عج) مي باشند. به گفته سيد محمدرضا طباطبايي: (10)
فرزندان عل حقاني، حسين حقاني و حسن حقاني در پاره اي از تصميم گيري ها شرکت داشتند و علاوه بر چهار نفر مزبور آيت الله جنتي و آيت الله مصباح يزدي در برنامه ريزي و اداره مدرسه نقش داشتند. افزون بر اين او، شروع مديريت آيت الله قدوسي را از سال 1345هـ. ش. مي داند.(11)
آيت الله بهشتي با توجه به تجربه کار در مدرسه آيت الله گلپايگاني و لزوم استقلال عملي به اين نتيجه رسيد که براي پيشبرد اهداف و برنامه هاي مدرسه، هزينه هاي آن را با حمايت و کمک برخي از مراجع تقليد، اما بدون دخالت آن ها تأمين نمايد. برخي از مراجع شرط اخير را نپذيرفتند و فقط آيت الله ميلاني «حمايت مالي و معنوي بدون دخالت در امور مدرسه را به عهده گرفتند».(12)
در ميان اسناد ساواک نيز سندي وجود دارد که نشان مي دهد آيت الله ميلاني به دو مدرسه، از جمله مدرسه حقاني «وجوهي» ارسال مي کرده است.(13)

علل و انگيزه هاي تأسيس مدرسه
 

پايه گذاران مدرسه حقاني عبارتند از: آيت الله بهشتي، آيت الله قدوسي، آيت الله رباني شيرازي، آيت الله مهدي حائري تهراني، آيت الله سيد مرتضي جزائري و حسين حقاني. آيت الله بهشتي که از او به عنوان «طراح و مهندس» مدرسه حقاني ياد مي شود، «برنامه ريزي نظم حوزه و ساماندهي» آن را، انديشه غالب اصلاح گران حوزه در پايان دهه 1330 هـ. ش. مي داند. افزون بر اين، از سخنراني که در جمع طلاب مدرسه حقاني در سال 1356 هـ. ش. ايراد کرده است مي توان برخي از انگيزه هاي او را از تأسيس مدرسه حقاني دريافت. به نظر او طلبه نبايد «مصرف کننده آگاهي هاي اسلامي» باشد بلکه طلبه بايد «آگاه شده ي آگاه کننده» باشد.(14)
به باور آيت الله احمد جنتي ـ از اساتيد مدرسه حقاني ـ به نظم آوردن حوزه بي نظم و تشکيلاتي نمودن آن و نيز ترس از هم پاشيدگي حوزه و سلطه و دخالت رژيم در آن از عواملي است که در اصلاح حوزه و تأسيس مدرسه حقاني تاثير داشته است.(15) مهدي حائري تهراني،(16)، يکي از بنيان گذاران مدرسه، ايجاد ارتباط بين «حوزه و دانشگاه» را از انگيزه هاي نخستين مدرسه مي داند:
در حوزه علميه قم به اتفاق دکتر بهشتي قرار شد براي اتحاد و ارتباط حوزه و دانشگاه يک دبيرستان در قم و يک مدرسه براي طلاب علوم ديني که در آن علوم جديد نيز تدريس شود تأسيس کنيم. به همين جهت در سال 1342هـ. ش. به تأسيس دو مدرسه پرداختيم؛ يکي مدرسه حقاني و ديگري مدرسه دين و دانش.(17)
اما ديدگاه هاي ديگري هم وجود دارد که تأسيس مدرسه حقاني را به عنوان يک اقدام سياسي و انقلابي و از سوي ياران امام پس از شروع نهضت اسلامي مي داند. محمود محمدي عراقي، علي فلاحيان، علي معلي و جواد محدثي از ان ديدگاه به بررسي تاريخ مدرسه حقاني و انگيزه هاي پايه گذاران آن مي پردازند. محمدي عراقي، که تحصيلات خود را از «ساختمان نيمه کاره» مدرسه آغاز کرده است، مي گويد:
ياران نزديک و شاگردان برجسته امام به فکر افتادند که براي آينده نهضت و انقلاب کادرسازي کنند. کساني مثل مرحوم شهيد بهشتي و مرحوم شهيد قدوسي، آيت الله جنتي، آيت الله محمدي گيلاني و آيت الله مصاح يزدي اينها کساني بودند که يک حرکت اساسي را براي کادرسازي شروع کردند.(18)
علي فلاحيان(19) که در سال 1343 هـ. ش. وارد مدرسه حقاني شد، در مورد انگيزه هاي پايه گذاران مدرسه حقاني مي گويد:
آيت الله بهشتي و قدوسي در صحبت هاي خود مي گفتند براي زماني که ما در آن زندگ مي کنيم و براي آينده به نيروهايي که هم با مباني فقه و فلسفه اسلامي آشنا باشند و هم با علوم روز، يعني با پيشرفت هاي که در زمينه جامعه شناسي، روان شناسي، فلسفه غرب و اقتصاد صورت گرفته بود [براي] طلاب به جهت تأثيرگذاري بر مخاطبين خود، لازم و ضرور است که با اين علوم آشنا بشوند. براي داخل و خارج کشور نياز به مجتهديني داشتند که با علوم سياسي آشنا باشند؛ لذا مي طلبيد که طلاب زبان عرب و انگليس را به صورت محاوره بدانند و در خود علوم اسلامي هم به بخش هاي تاريخ، فلسفه، حديث و تفسير قرآن توجه شود. فقه و اصول را [هم] در حد اجتهاد بدانند.(20)
علي معلي ـ که در سال 1348 هـ. ش. به مدرسه حقاني وارد شده است ـ کادرسازي به منظور مطالعه اسلام به عنوان يک حکومت ديني و تربيت نيروهاي مبارز براي ايجاد حکومت اسلامي و مديريت آن را از انگيزه هاي اساسي پايه گذاران مدرسه حقاني مي داند.(21)
به عقيده جواد محدثي از شاگردان مدرسه حقاني، «فقر نيرو» و «نيازشناسي» از عواملي بود که دورانديشان و آينده نگران حوزه علميه را وادار کرد که دست به تأسيس چنين مدرسه اي بزنند:
هر انقلابي، پس از به ثمر نشستن، نيازمند نيروهايي است که به عنوان «کادر» در مرحله مديريت نظام و انقلاب، خانه هاي «جدول اداره انقلاب» را پر کنند و در سنگرهاي استرتژيک سربازاني کاري باشند و به دفاع و ديده باني بپردازند.
اين آغاز الفبا تدبير سياسي است. دورانديشان و آينده نگران، نه تنها فقر و نياز «امروز» را که خلأها و نيازهاي فرداها را هم احساس مي کنند. تا در فردا پيروزي، از «فقر نيرو» و نداشتن فرد و کادر، بار سنگين نهضت و نظام بر زمين نماند. از پس هر شعاري، شعوري ضروري است و در پي هر حرکت نظام يافته و انقلاب به ثمر رسيده اي به مديراني لايق و پاکدل و درستکار و قاطع نياز است. اين گونه «نيروهاي کيفي» هم از جهت اخلاق و خودسازي، هم از جهت آگاهي و کارداني، هم از حيث شهامت و جسارت و خطر کردن و در ميدان بودن، يک شبه فراهم نمي شوند. آموزش و تربيت، خط دهي و جهت بخشي، پاشيدن بذر و پروراندن نهال و... بالاخره چيدن ثمر لازم است. شهيد قدوسي از معدود کسان بود که در بستر همين «نيازشناسي» و «خلأيابي» حرکت مي کرد و براي آينده مي انديشيد و کار مي کرد. راه اندازي و اداره ي «مدرسه حقاني» سابق و «شهيدين» فعلي، در همين مسير بود و هست.(22)
روح الله حسينيان(23) از ورودي هاي 1351 هـ. ش. مدرسه حقاني، آشنايي طلاب با علوم جديد و نيازهاي روز و حتي درس برخي از علوم اسلامي فراموش شده در حوزه هاي علميه را از انگيزه هاي بنيادي پايه گذاران مدرسه حقان مي داند. به گفته ي او، آيات بهشتي، قدوسي و جنتي احساس کردند که با توجه به پشرفت زمان و عقب ماندگي حوزه ها از زمان خود، بايد طلبه هاي تربت شوند.(24)

وضعيت کنوني مدرسه
 

ساختمان و نام مدرسه حقاني تغيير يافته است. بر روي تابلوي ساختمان کنوني مدرسه نوشته شده است: مدرسه شهيدين 63 (41) 13. در مورد علت و چگونگي اين تاريخ گذاري و تغير نام و مکان مدرسه، بهمن شعبان زاده در کتاب تاريخ شفاهي مدرسه حقاني چنين آورده است:
ظاهراً در هيچ رابطه اي تاريخي به اين صورت به کار برده نشده و چيز نو و بديعي است. تفسير و توضيحش اين است که مدرسه در سال 1341 هـ. ش. طراحي و بنيان گذاري شده است توسط شهيد بهشتي. بعد از پيروزي انقلاب و شهادت بهشتي و قدوسي و نيز مرگ حاج علي حقاني از سوي متوليان مدرسه حقاني براي ادامه کار مدرسه به روال و روند سابق موانعي به وجود آمد؛ لذا بزرگان و برخي از بنيان گذاران مدرسه در جلسات متعدد و مذاکرات مفصلي که در رابطه با بروز اين مشکل و ضرورت ادامه برنامه و کار مدرسه داشتند به آن نتيجه رسيدند که بايد کار و برنامه را به جاي ديگري متقل کنند؛ لذا قرار شد که مدرسه به نام جديد به نام «مدرسه شهيدين» يعني شهيد بهشتي و شهيد قدوسي نام گذاري شود. ابتدا مکاني که در واقع يک منزل مسکوني اما حدود 600 متر مربع بود و در نقطه حساسي از شهر هم بود (نزديک چهار راه شهدا) تهيه شد و کار مدرسه به آن جا منتقل شد و قهراً به دليل ذيق مکان امکان پذيرش کافي و گسترده نداشت و بعضاً ناچار بودند سال هاي را با 1 نفر پذيرش برگزار کنند و اين با وجه به شدت نياز و استقبال وسيع و گستردهاي که به حوزه و به خصوص به آن مدرسه بسيار کم بود. حدود 7 سال هم کار با محدوديت شديد در اين نقطه و مکان ادامه پيدا کرد اما در خلال اين سنوات مشکل مکاني در جلسات آقايان مطرح شد و براي تهيه جاي جديد چاره انديشي شد. مدرسه رسماً به ثبت رسيده بود. افرادي که در رابطه با تشکيلات جديد مدرسه مشخصاً به عنوان اعضاي هيأت امنا اعلام شده بودند، عبارت بودند از: آقايان مشکيني، صانعي، جنتي و محمدي عراقي. اين ها که از اعضاي هيأت امناي مدرسه بودند ناچار شدند که وضعيت را به محضر رهبر معظم انقلاب مدظله منعکس نمايند. ايشان هم با ديد بسيار مثبتي که نسبت به مدرسه داشتند از روزهاي اول تا آخر و هم چنين تا امروز، با بزرگواري خاص خودشان با مسأله برخورد کردند و موافقت فرمودند که جاي جديدي تهيه شود و ايشان هم عهده دار تأمين بودجه لازم براي آن شدند؛ لذا زميني که اکنون مدرسه شهدين در آنجا ساخته شده است زميني بود موقوفه و از حسن اتفاق در وقف نامه آن هم صريحاً تعبيري به کار برده شده بود که با اين کار 100% مرتبط و سازگار بود. با متولي و سازمان اوقاف مذاکره شد. آمادگي کامل و استقبال هر دو طرف با اين کار اعلام شد و تقريباً کل بودجه هم از ناحيه رهبر معظم پرداخت گرديد (جز بخشي که توسط آيت الله اراکي پرداخت شد، بقيه که اکثريت عظيمي بود همه از ناحيه رهبر معظم پرداخت شد) و مدرسه به شکي آبرومند با امکانات لازم و کافي ساخته شد و الآن هم برنامه ها در آنجا در حال جريان است. سال 1363 هـ ش. سالي است که مدرسه شهدين شکل گرفته است و ادامه کار مدرسه حقاني و منتظريه است. در واقع اين تاريخ با اين عبارت خواص اين را مي خواهد بگويد که اين برنامه و اين اهداف از سال 1341 هـ ش. شروع شده است. بنابران مدرسه اي که مرکب است از برنامه و تشکيلات جديد، برنامه اش از سال 1341 هـ ش. شروع شد و نام و وضعيت جديديش از سال 1363 است.ساختمان فعلي مدرسه شهيدين در سال 1371هـ ش. به بهره برداري رسيد.(25)

اساتيد مدرسه حقاني
 

اسامي اساتيد و نوع دروس ارائه شده در مدرسه حقاني به روشني نشان مي دهد که تقسيم کار و تخصص علمي، نقش مهمي در سازمان دهي و ساختار علمي اين مدرسه داشته است.(26)

مدرسه حقاني و رويدادهاي انقلاب
 

فضاي مدرسه حقاني، فضاي انقلابي بود. بي اطلاع ترين و يا غير انقلابي ترين فرد وقتي در اين فضا قرار مي گرفت، به يک الگوي انقلابي تبديل مي شد. اساتيد به خصوص آيت الله قدوسي و آيت الله بهشتي از اصلي ترين ياران رهبر انقلاب، حضرت امام (ره) بودند و به تبع آن دو بزرگوار، طلاب مدرسه از ياران فعال راه امام بودند. در طول انقلاب و به خصوص در سال هاي اوج گيري انقلاب، همه طلاب مدرسه حقاني فعال بودند. علي معلي مي گويد:
حضرت امام (ره) نيز عنايت خاصي به مدرسه داشتند که گوشه اي از آن عنايت و ارتباط را از مکاتبات رمزگونه شهد قدوسي(ره) با معظم له در نجف اشرف و گزارش هاي مجمل و سربسته از وضع مدرسه به ايشان مي توان فهميد، مکاتباتي که در آن ها اشارات و پيام هايي از ناحيه آن پيشواي بزرگ به دست اندرکاران مدرسه مي رسيد و خبرهايي از آن به ما (طلاب مدرسه) درز مي کرد. به گفته مؤلف کتاب «تاريخ شفاهي مدرسه حقاني» طلاب مدرسه حقاني با تأثيرپذيري از فضاي فکري مدرسه و افکار انقلابي حضرت امام(ره) و اساتيد انقلابي حوزه علميه، در پيروزي انقلاب نقش عمده اي داشتند. افشاگري عليه نظام پهلوي و پخش و انتشار بيانات و اعلاميه هاي امام و هدايت مردم در جهت انقلاب، از جمله فعاليت هاي طلاب مدرسه است. قيام حضرت امام(ره) که از سال 1342 هـ. ش شروع شده بود در طول 15 سال تبعيد و دوري ايشان از وطن به تدريج براي جامعه شناسانده شد. نقش اساسي را در اين مدت، چه در تهران و شهرستان ها و حتي قصبات و قراء، طلاب مدرسه حقاني به عهده داشتند. آن ها در دهه هاي محرم و صفر و رمضان و هم چنين تابستان ها به بيدارگري و روشنگري مي پرداختند. روحانيون مدرسه حقاني در کار تبليغ حتي روستاهاي بسيار فقير را نيز فراموش نمي کردند. همچنين شهرهاي دورافتاده و بدآب و هوا مورد توجه طلاب مدرسه بود. هر جا که طلاب حقاني مي رفتند با اعتراض هواداران رژيم و ژاندارمري يا کدخداها رو به رو مي شدند. در رساندن نوارهاي امام، به خصوص نوشتن و تکثير و پخش نوارهاي ولايت فقيه ـ که هنوز در آن زمان به صورت جزوه و کتاب در نيامده بود ـ طلبه هاي مدرسه حقاني سهم به سزايي داشتند. افزون بر اين، طلب مدرسه حقاني در برخي از حوادثي که روند انقلاب را تسريع کرد، نقش زيادي داشتند. در سال 1351 دو تن از سناتورها به نام جمشيد اعلم و علامه وحيدي به امام توهين کردند. اولين حرکت در اعتراض به اين اهانت را طلاب مدرسه حقاني سازمان دهي کردند. طلاب مدرسه در حرم حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ اجتماع کردند. طلبه اي فعال و متعهد با لباس مبدل به پا خاست و سخنراني مهيجي کرد. سپس شعار و تظاهرات آغاز شد. مأموران رژيم غافلگير شده بودند، به ناگاه از هر طرف به حرم ريختند. در برابر چشم زايران به هر طرف و به هر کس حمله کردند. در اين جريان به چند نفر از مأموران رژيم نيز ضرباتي وارد آمد.(27)
بعد از شهادت آقا مصطفي خميني، طلاب مدرسه حقاني به سازماندهي و کارگرداني راهپيمايي و تظاهرات در قم پرداختند و اولين شعارها را عليه رژيم پهلوي و به طرفداري از امام و انقلاب اسلامي سر دادند.(28) با شهادت آقا مصطفي اعتراض ها به تدريج شروع شد. نهضت، فراگير و زمينه براي گسترش انقلاب فراهم گرديد و موج گسترده اي عليه رژيم در کشور ايجاد شد. جناح ها و اقشار مختلف به ميدان آمدند و مساجد، محل تجمع انقلابيون شد. براي نخستين بار ايجاد حکومت اسلامي به عنوان يک خواست عمومي به صورت نوشته و پلاکارد در مسجد اعظم آويخته شد که از ابتکارات طلاب مدرسه حقاني بود.(29)
واقعه ديگري که فصل جديد و مهمي در تاريخ نهضت اسلامي به حساب مي آيد، قيام 19 دي ماه سال 1356 مردم قم مي باشد. در تاريخ 17 دي ماه، روزنامه اطلاعات، با انتشار مقاله توهين آميزي، امام خميني و علما را مرتجعين سياه خواند و به همکاري پنهان با کمونيست هاي بين المللي براي بي اثر کردن دست آوردهاي انقلاب سفيد متهم کرد. در اين مقاله همچنين اهانت هايي به شخص حضرت امام (ره) شده بود که خشم مردم قم را برانگيخت. حوزه علميه و بازار در اعتراض به چاپ اين مقاله تعطيل شد؛ طلاب به خيابان ها ريختند و با پليس درگير شدند. طلاب مدرسه حقاني در برپايي اين اعراض ها و تظاهرات نقش عمده اي در قم داشتند.(30) اولين شعار عليه شخص شاه در شب 19 دي ماه توسط طلاب مدرسه حقاني در نزديکي مدرسه سر داده شد. آنان بيشتر از 19 تا 20 سال نداشتند. برخي از علما نيز پس از انتشار آن مقاله، لحن سخن خود را تغيير داده بودند. آيت الله وحيد خراساني به طلاب معترضي که به در خانه او رفته بودند گفته بود: کي شود دريا به پوز سگ نجس. آيت الله نجفي مرعشي نيز براي خود آرزوي مرگ کرده بود.(31)
به طور کلي اهميت غير قابل انکار مدرسه حقاني در تربيت نيروهايي نهفته است که در دوران بعد از انقلاب، اداره حکومت نو پاي جمهوري اسلامي را به عهده گرفتند و نقش مؤثري در استقرار و تثبيت نظام جمهور اسلامي ايفا کردند.
در ذيل به اختصار ديدگاه هاي آيت الله مصباح يزدي را مورد بررسي قرار مي دهيم. او يکي از برجسته ترين تئوريسين هاي مدرسه حقاني است و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و به طور اخص در دو دهه اخير توانسته است موجي خاص در فضاي سياسي ايران به وجود آورد.

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي(32)
 

الف. قبل از پيروزي انقلاب
 

محمد تقي مصباح يزدي از استادان و مجتهدان به نام حوزه علميه است. او در حوزه فلسفي در زمره استادان سرآمد مي باشد. از ابتداي تأسيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم تاکنون، عضو ثابت آن بوده است. تشکلي که پس از رحلت مجتهد و مرجع بزرگ آيت الله بروجردي با صدور بيانيه اي رسماً از مرجعيت حضرت امام خميني دفاع کرد. مصباح يزدي در دوران مبارزه، تاکتيک مبارزه فرهنگي و نرم را به جاي مقابله و درگيري اتخاذ کرد. آثار علمي او، کتاب ها و نشريات به جاي مانده از وي در آن ايام گوياي اين روش مبارزه است. اما با اين همه در جلد سوم مرکز اسناد انقلاب اسلامي بيش از 18 امضاء از مصباح در ذيل بيانيه ها و اطلاعيه ها در حمايت از امام و نهضت اسلامي ثبت است.(33)
به عنوان نمونه جلد نهم معارف قرآن با عنوان «حقوق و سياست در قرآن» که سلسله درس هايي است که آيت الله مصباح براي طلاب جوان در تبيين نظام سياسي اسلام در سال هاي 1356 ـ 1355 ارائه کرد را بايد مورد توجه قرار داد. ايشان با بزرگاني چون هاشمي رفسنجاني و محمد جواد باهنر در تدوين و انتشار نشريه «بعثت» که نقش مهمي در اطلاع رساني و اشاعه اسلام مبارز داشت همکاري گسترده داشت. سپس به انتشار نشريه «انتقام» که از مشي راديکال تر و مبارزه جويانه تري برخوردار بود با مشارکت جمعي از شاگردان حضرت امام خميني(ره) پرداخت. اولين شماره اين نشريه در 29 آذر سال 1343 انتشار يافت.
آيت الله مسعودي خميني عضو جامعه مدرسين و نيز توليت آستان حضرت معصومه(س) درباره مطالب و محتواي نشريه انتقام مي گويد: مطالب نشريه انتقام به قدري انقلابي و تند بود که الان نيز وقتي که انسان آن ها را مطالعه مي کند، لرزه به اندامش مي افتد... يادم مي آيد که ايشان [مصباح يزدي] مقاله اي را در رابطه با «موسي چمبه» که از ديکتاتورهاي کنگو بود، نوشته بود. وي در اين مقاله، شاه را با موسي چمبه مقايسه کرده و نوشته بود: «موسي چمبه ايران را بشناسيد.» اگر آن زمان معلوم مي شد که چه کسي اين نشریه را تهيه مي کند و اين مطالب را مي نويسد، قطعاً آقاي مصباح به بهشت رفته بود! (34)
آقاي حائري زاده نيز مي گويد:
درست است که ساواک بالاخره نتوانست ردي از آقاي مصباح پيدا کند و ايشان را زنداني سازد؛ اما ايشان کسي بود که واقعاً در آن شرايط سال هاي 42 تا 44 از زندگي و همسر و فرزندانش و بلکه از همه راحتي اش گذشته بود. نشريه انتقام واقعاً به گونه اي بود که پشت انسان را مي لرزاند، مأموران ساواک آن قدر از اين نشريه عصباني بودند که حتي وقتي تيتر بالاي صفحه آن را مي ديدند که نوشته بود إِنَّا مِنَ المُجرمينَ مُنتَقِمُون(35) بسيار ناراحت مي شوند و اگر يک نسخه از اين نشريه را در دست کسي مي ديدند، زندگي او را نابود می کردند.(36)
مصباح يزدي نقش اساسي در تهيه و انتشار کتب، مقالات و نشريات اسلامي در «مؤسسه در راه حق» که با اهتمام آيت الله سيد محسن خرازي ايجاد شد، براي اشاعه و گسترش انديشه هاي اسلامي داشت. «پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيک» عنواني بود که مديريت و اداره کنندگان مؤسسه در سال هاي قبل از انقلاب براي معرفي فراگير اسلام و نيز مقابله با مکاتب الحادي و مادي به صورت گسترده و حتي رايگان محصولات فرهنگي و منشورات توليدي خود را براي مخاطبان به ويژه نسل جون ارسال مي کردند. آن کتاب ها به واقع در شناخت درست اسلام، نقش بزرگي در آن دوران ايفا کرد.
«مدرسه حقاني» نيز در قبل از انقلاب مرکزي براي جذب و تربيت بخش قابل ملاحظه اي از روحانيون و طلاب انقلابي بود و مصباح يزدي از اعضاي اصلي و اداره کننده همين مدرسه بود.(37) يکي از مسائلي که در آن سال ها اتفاق افتاد، نقادي مصباح یزدي از افکار و ديدگاه هاي مرحوم علي شريعتي بود. البته انتقادات مصباح يزدي به شريعتي و آراي او سبب شد که شهيد بهشتي به رغم سابقه آشنايي و دوستي با مصباح، يک رشته سخنراني نقادانه نسبت به سخنان او در رابطه با افکار شريعتي در مدرسه حقاني سامان دهي کند. محمد تقي مصباح يزدي معتقد بود که شريعتي داراي «اشتباهات ريشه اي» در مسائل اسلامي است و با توجه به موقعيت اجتماعي آن زمان، اين رويکرد قطعاً «تأثير بسيار عميق» در سطح جامعه خواهد نهاد.(38) او اظهار مي کرد که هدف شريعتي اين است که به نماد «قهرمان آزادي خواهي» در ايران تبديل شود.(39)
درباره افکار و نديشه هاي دکتر علي شريعتي به عنوان يکي از روشنفکران برجسته ديني، قضاوت و داوري هاي گوناگوني صورت گرفته است. برخي، بخشي از آثار و انديشه هاي او را ناصواب و غيراسلامي پنداشته اند. عده اي رد پاي مکتب سوسياليسم و گرايش اشتراکي را در آثار او دليلي بر رد ديدگاه هاي او مي دانند. تعدادي شريعتي را منادي اومانيسم (اصالت انسان) با رنگ و لعاب اسلامي خوانده اند. در برابر اين ديدگاه ها عده اي نقش شريعتي را در تجديد حيات اسلام (رنسانس اسلامي) و بازگشت به خويشتن خويش برجسته مي دانند. عده اي ديگر به پذيرش برخي اشتباهات در آثار شريعتي که ناشي از عدم درک و فهم جامع از علوم اسلامي و حوزوي است، بر اين نکته تأکيد دارند که هر نويسنده و روشنفکري را بايد بر اساس پرسش هايي که در برهه زماني خود مطرح مي کند تحليل کرد، نه از پاسخي که به مسائل مشکلات ارائه مي کند و سهم شريعتي در شناسايي مسائل و چالش هاي عمده آن زمان و تلاش در حد بضاعت براي پاسخ گويي به آن ها قابل اعتنا و تقدير است. برخي ديگر بر اين باورند که نقش شريعتي را در جذب جوانان به سوي اسلام و قرائت جديدي که وي از اسلام و مقتضيات زمان داشت بايد مورد توجه قرار داد. باز تعريف تاريخ اسلام و شخصيت هايي چون فاطمه(س)، علي(ع)، امام حسين(ع)، ابوذر، مقداد و... و برجسته سازي عناصري از اسلام چون شهادت، ايثار، فداکاري، مقابله با مثلث زور، زر و تزوير، نقش مهمي در جذب جوانان به سوي اسلام و بازدارنده آنان به سمت کمونيسم و مارکسيسم که در آن روزگار جوانان را به سمت خود جذب مي کرد، داشته است. عده اي در قضاوت هاي خود بر اساس پاره اي از اسناد و مکاتبات که بر صحت و درستي آن چند و چون است، شريعتي را وابسته به ساواک دانسته اند. عده اي اسلام شريعتي را «اسلام منهاي روحانيت» بر شمرده اند. و رشد گروه هايي چون «فرقان» و «آرمان مستضعفين» را که اسلام منهاي روحانيت را شعار خود قرار دادند و برخي سران انقلاب چون شهيد مطهري، مفتح و... را به شهادت رساندند، شاهد مثالي براي بازتاب قرائت شريعتي از اسلام بر مي شمارند.
با اين همه، نگارنده اين اثر بر اين باور است که درباره شخصيت ها و مفاخر خود در گذشته و حال و حتي آينده نبايد نگاه سياه و سفيد داشته باشيم؛ چرا که اين رويکرد به ما اجازه نخواهد داد منصفانه به حوادث و رخدادهاي اطراف خود بنگريم. البته اين سخن به معناي ناديده انگاشتن برخي منورالفکرها و روشنفکر نماها که به بيگانه وابسته بوده و اسناد و مدارک فراواني از وابستگي آنان حکايت مي کند، نيست. بر اين باورم که دکتر علي شريعتي روشنفکري مسلمان و دردمند بود. او متأثر از شرايط زمان خود با دو چالش بزرگ فکري در برابر اسلام رو به رو بود: از يک سو خطر رو به تزايد مکتب الحادي و مادي مارکسيسم بود که در آن روزگاران جوانان زيادي را در سر تا سر جهان به سمت خود جذب کرده بود. مارکسيسم در آن روزها با شعار «برادري، برابري، زندگي اشتراکي» نگاه مساوات طلبانه را در برابر تبعيض ها و بي عدالتي ها مطرح کرد و جوانان و مشتاقان فراواني را در اقصي نقاط جهان به سمت «جامعه بي طبقه» که نويد آن را مي داد فرا مي خواند. شريعتي همچنين تلاش داشت با شعار «عرفان، آزادي، برابري» در برابر مکاتب مادي بايستد و پاسخ گوي نياز نسل جوان باشد. از سوي ديگر قرائتي متحجرانه و واپس گرايانه از اسلام که عمدتاً توسط مروجان اسلام درباري و آخوندهاي وابسته که به شدت طرفدار رژيم شاه و حامي وضع موجود بودند، قرار داشت. اسلامي که مخالف مبارزه و تأييد کننده نابرابري، ظلم و جور پادشاهانه است. شريعتي با اين دو قرائت مواجه بود. اما اشکال عمده کار شريعتي آن بود که چون به مباني اسلامي آگاهي لازم و اشراف نداشت و به شدت نيز متأثر از مکتب اومانيسم و اصالت انسان بود، تفسيري که از اسلام انقلابي و تشيع علوي ارائه کرد، خود نوعي نگاه التقاطي بود که محصول دست چين کردن بخش هايي از اسلام و مکاتب غربي بود. اما نبايد از انصاف دور داشت که شريعتي در جذب جوانان به اسلام و دور کردن آنان از گرايشات مارکسيستي نقش مهمي ايفا کرد. همچنين نبايد شرايط زمانه و گرايش عمده روشنفکران عصر شريعتي را که دغدغه آنان از جنس دين و مردم نبود، فراموش کرد. شريعتي را بايد با تحليل درست از آثار و انديشه هايش، شرايط زمانه، و دغدغه هايي که داشت به قضاوت و داوري نشست. با همين رويکرد است که شريعتي را نه يک تهديد، بلکه يک فرصت در شرايط آن روزگر بايد دانست. اما همين داوري هم موجب آن نيست که به خطاهاي استراتژيک در انديشه و رفتار شريعتي، فرصت نقد و بررسي و واکاوي ندهيم. بي شک آناني که به شريعتي به چهره يک قديس مي نگرند و خود را در صف اول طرفداران او مي خوانند و آناني که از شريعتي ک روشنفکر غير اسلامي تصور مي کنند و خود را در صف اول مخالفان او مي خوانند؛ هر دو به يک اندازه در شريعتي زدايي نقش ايفا مي کنند.

ب. پس از انقلاب اسلامي
 

مصباح يزدي با پيروزي انقلاب اسلامي در نقش و چهره يک روحاني متفکر و صاحب نظر در حوزه انديشه و توليد فکر ظاهر شد. حافظه تاريخي مردم به خوبي جلسات گفت و گو و مناظره وي با گروهک هاي مارکسيستي و التقاطي را در سال هاي اول انقلاب به ياد دارد که چگونه وي در کنار آيت الله دکتر بهشتي با صاحب نظران مادي به مناظره و بحث مي پرداخت و با استدلال و پاسخ هاي قاطع، توانايي و جامعيت دين اسلام را به رخ آنان مي کشيد.
نقش برجسته مصباح يزدي در جريان انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه ها نمايان تر شد. «دفتر همکاري حوزه و دانشگاه» به همت ايشان، تلاش وافري براي تهيه و تدوين متون دين اسلام در حوزه علوم انساني داشت که حاصل آن ها تأليف چندين جلد کتاب و برپايي نشست هاي علمي مختلف در اين زمينه بود. مصباح يزدي همچنين به همراه جمعي از خيرين «بنياد فرهنگي باقر العلوم» را راه اندازي کرد که به دليل بروز برخي اختلاف نظرها آن مجموعه را رها کرد. لذا ايشان با تشکيل «مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) ـ در هفت هزار متر مربع که از سوي آستان مقدس حضرت معصومه(س) اهداء مي شود ـ و جذب طلاب جوان توسط اين مؤسسه، تلاش فراواني براي تربيت، آموزش و کادرسازي آنان انجام داد. اين دانشجويان به رسم مألوف مدرسه حقاني در گذشته، اينک بايد از تحصيلات فلسفي و تسلط به زبان انگليسي بهره کافي را مي بردند و لذا اعزام جمعي از دانشجويان براي اين مهم در دستور کار قرار گرفت.(40)
محمد تقي مصباح يزدي در چند دوره اخير از سوي مردم استان تهران به عنوان عضو مجلس خبرگان رهبري برگزيده شد و در چند دوره متوالي نيز با حکم رهبري، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي شد. اما بي شک اوج حضور مصباح يزدي در عرصه سياسي ـ اجتماعي ـ فرهنگي ايران به بعد از دوم خرداد 1376 باز مي گردد.(41)

ج. مصباح يزدي، منتقدان و طرفداران
 

در دوم خرداد 1376 در جريان انتخابات هفتمين دوره رياست جمهوري، سيد محمد خاتمي با شعار توسعه سياسي به پيروزي قاطعي دست يافت. اين رخداد بزرگ در کنار فرصت هاي تازه اي که براي کشور و نظام ايجاد کرد و موجبات افزايش مشارکت مردم را فراهم ساخت، با يک تناقض نماي پيچيده رو به رو شد و آن تلاش يک طيف افراطي و سکولار در جبهه دوم خرداد براي نقش آفريني و تسلط بر مديريت جبهه دوم خرداد و مصادره آن به نفع خود بود. اين جريان افراطي که گفتمان خود را «التقاطي»، با رويکرد «سکولار» انتخاب کرده بود، با سرعت تمام وارد عرصه ادبيات سازي براي خود شد. جامعه مدني در برابر مدينه النبي، وکالت فقيه در برابر ولايت فقيه، نهادهاي انتخابي در برابر نهادهاي انتصابي، حاکميت دوگانه، چانه زني از بالا و فشار از پايين، ابهام آفريني در خصوص مفاهيمي چون حق، آزادي، تکليف، رأي مردم، اصل حکومت ديني، و بالاخره ايجاد شبهه در خصوص کليت نظام و ارکان بنيادي آن چون جمهوري اسلامي، ولايت فقيه و قانون اساسي از جمله اقدام ها و رويکردهاي جريان افراطي دوم خرداد بود.(42)
اين جريان که متأسفانه در لايه هايي از قوه مجريه و مقننه نفوذ کرده بود به تهديدي جدي براي امنيت ملي تبديل شد. خاتمي رئيس جمهور بارها بارها چه در دوران رياست جمهوري هشت ساله و چه پس از آن تصريح کرد که آن گروه داراي ادبيات براندازانه و خروج از حاکميت نسبت به نظام بودند. اين رويکرد براندازانه با حلقه اي از مطبوعات که رهبري از آنان به عنوان مطبوعات زنجيره اي که «پايگاه دشمن» هستند ياد کرد و خواهان برخورد قضايي و قانوني با آن ها شد، همراه بود. در اين زمان مصباح يزدي يکي از سردمداران برجسته اي بود که سيل شبهات، انحرافات و تحريفات وارده را تهديدي جدي براي تداوم حيات فرهنگ و انديشه اسلامي بر مي شمرد و به مقابله با اين جريان التقاطي و سکولاريستي پرداخت. به اعتقاد طرفداران مصباح يزدي، اولين حرکت جدي او بر عهده گرفتن سلسله سخنراني هاي قبل از خطبه هاي نماز جمعه تهران از اواخر سال 1376 هـ. ش بود. اين مباحث که با عنوان نظريه سياسي اسلام بعداً در دو مجلد به چاپ رسيد در راستاي روشنگري و تنوير افکار عمومي و پاسخ گويي به شبهات راديکاليسم دوم خرداد بود. در ادامه اين اقدام، بار ديگر سلسله سخنراني هاي او در قبل از خطبه هاي نماز جمعه تهران با عنوان «نظريه حقوقي اسلام» ايراد شد. او همچنين با سفرهاي متعدد به شهرستان ها و بهره گيري از تريبون هاي مختلف به روشنگري و رفع شبهات همت گماشت. در ذيل تلاش شده است انتقادات وارده به مصباح يزدي از سوي مخالفين و متتقدان او و نيز پاسخ به اين انتقادات از جانب طرفداران وي به اختصار ذکر شود.
اول. عدم سوابق مبارزاتي در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي: مخالفان و منتقدان مصباح يزدي بر اين باورند که او سابقه حضور در مبارزه قبل از انقلاب در دوران ستم شاه نداشته است و در برخي موارد هم با مبارزات مخالفت داشته است.(43) با اين حال طرفداران مصباح يزدي معتقدند که مروري بر کتاب اسناد انقلاب اسلامي انتقاد بر آيت الله مصباح را در اين زمينه بي اثر مي نمايد. بر اساس اين کتاب، از خرداد 1342 تا انقلاب اسلامي امضاي مصباح يزدي ذيل بسياري از بيانيه ها و اعلاميه هاي عليه رژيم ديده مي شود.
دوم. عدم حضور در جبهه هاي جنگ تحميلي: يکي ديگر از انتقادهاي وارده به مصباح يزدي عدم حضور وي در جبهه هاي جنگ تحميلي عراق عليه ايران اسلامي است.(44) طرفداران مصباح بر اين عقيده اند که او در دوران جنگ تحميلي، مردم و به خصوص جوانان و نيز نزديکان و شاگردان خود را به حضور در جبهه هاي جنگ تشويق مي کرده اند که از اين جمع برخي به درجه رفيع شهادت و يا جانبازي نايل شده اند. دليل ديگري که طرفداران مصباح در بيان همراهي ايشان با رزمندگان اسلام و تشويق مردم (به خصوص طلاب و شاگردانشان) به حضور در جبهه هاي جنگ ارائه کرده اند، مجموعه درس هاي او در سال هاي 1366 ـ 1365 هـ ش در «مؤسسه در راه حق» در موضوع «جنگ و جهاد در قرآن» است.
سوم. عدم اعتقاد به رأي مردم: منتقدان مصباح يزدي بر اين نظرند که او به رأي مردم اعتقاد ندارد و آن را تشريفاتي و تزئيني مي پندارد. طرفداران مصباح چنين پاسخ مي دهند؛ وي ميان مشروعيت که در مقابل مفهوم مقبوليت قرار دارد و به معني پذيرش مردمي است، تفاوت قائل شده است چرا که استدلال اصلي مصباح يزدي بر اين پايه است: اتفاق و اجماع فقهاي شيعه بر اين است که در زمان غيبت امام معصوم(ع) همانند زمان پيامبر(ص) و زمان حضور امام معصوم(ع) مشروعيت حکومت از طرف خدا است، ولي تحقق عيني و استقرار آن با پذيرش مردمي و اقبال جامعه به آن است. (45)
چهارم. کشف و انتصابي بودن ولايت فقيه: ديگر انتقاد مخالفان و منتقدان به مصباح يزدي اين است که او ولايت فقيه را کشف و انتصابي مي داند و به نقش رأي مردم در انتخاب ولي فقيه توجهي ندارد.(46) طرفداران مصباح چنين استدلال مي کنند که منتقدان شناخت و درک درستي از ديدگاه هاي ايشان ندارند. آنان براي اثبات گفته هاي خود به سخنراني محمد تقي مصباح يزدي در جمع دانشجويان دانشگاه بوعلي سيناي همدان اشاره مي کنند. در آن سخنراني، مصباح چنين مي گويد:
در دموکراسي و يا مردم سالاري که خدا و پيامبر مطرح نيستند، ملاک همان رأي اکثريت مردم است که هم مشروعيت مي آورد و هم مقبوليت به حکومت مي دهد. اما در جامعه اسلامي که پيروي از خدا و پيغمبر و معصومين وجود دارد، حق حکومت و مشروعيت از طرف خداوند به پيامبر و معصومين اعطا شده و پس از آن در زمان غيبت امام معصوم به ولي فقيه منتقل مي شود... وقتي لفظ مردم سالاري ديني را به کار مي بريم در يک جهت اين دو با هم متناقض به نظر مي رسند چرا که معتقديم خدا خير و شر ما را بهتر مي شناسد و حق خداوند است که براي ما قانون تعيين کند. اما از سوي ديگر حاکي را که مستقيم و يا با واسطه مانند ولي فقيه، خدا تعيين کرده است براي تحقق حکومت خود بايد از سوي مردم پذيرفته شود، شرط اصلي مقبوليت از سوي مردم است... حکومت رابطه عيني و خارجي حاکم و مردم است وقتي مردم طرف معامله نشدند و قبول نکردند وظيفه اي ندارد که حکومت کند و اصولاً قادر به اعمال حاکميت خود نيست همانند امام علي(ع) که علي رغم به حق بودن، چون اکثريت به سراغش نيامدند 25 سال از حاکميت کنار کشيد... امام علي (ع) مردم را به عنوان ناصر خود مي داند يعني امام حقانيت حکومت را از خدا گرفته و مردم او را براي حکومت کردن ياري مي دهند.... آنچه بنده اخيراً در خصوص حکومت اسلامي گفته ام در همين زمينه بوده است که بعضي روزنامه ها آن را ناقص درج کرده و برداشت هاي ديگر داشته اند.(47)
پنجم. قرائت يک سويه از دين: يکي از موضوعات مهمي که پس از دوم خرداد 76 به انتقاداتي عليه مصباح يزدي منجر شد، موضوع قرائت هاي متعدد از دين از جانب جبهه دوم خرداد بود. اين ديدگاه معتقد بود که هر کس بر اساس برداشت، دانستن و استنباطي که از دين دارد و آنگونه که خواست تفسير کند و لذا اين نوع قرائت و فهم از دين که توسط فردي استنباط مي گردد، همان صراط مستقيم است.(48)
به اعتقاد طرفداران مصباح يزدي، او به شدت با اين ديدگاه مخالف بود؛ چنانکه در اين زمينه مي گويد: اين سخن يعني حجيت کلام خدا و پيغمبر(ص) و رفتار پيغمبر(ص) و امام معصوم (ع) از بين برود. هر وقت بگوييد که پيغمبر(ص) چنين گفته، مي گوييد خوب گفته باشد، ما يک قرائت ديگر داريم. اگر بگويد آيه قرآن اين طور مي گويد، مي گوييد اين فهم شما است، شما فهم خودت را مطلق نکن، يک قرائت ديگري هم هست.(49)
ششم. تئوريسين خشونت و تروريسم: يکي ديگر از موضوعات مهمي که در حوزه نظري در دوران موسوم به اصلاحات مطرح شد، مسائل «خشونت»، «تروريسم» و «ارعاب» بود. بي شک در بادي امر هر انساني با اين مفاهيم که در زمره ابتدايي ترين حقوق شهروندي است، مخالفت دارد.
در اين زمينه طرفدران مصباح يزدي اين پرسش را مطرح مي کنند: اين چگونه است که جريان راديکاليسم دوم خرداد، آيت الله مصباح يزدي را به عنوان «تئوريسين خشونت»(50) لقب داده است و جريان هاي سياسي و مطبوعات وابسته به آن ها، طي ساليان حاکميت اصلاح طلبي با اين برچسب اقدام به ترور شخصيت او نموده اند، در حالي که سخن مصباح بر اين استدلال است که اولاً خشونت به دليل عدم تناسب آن با طبع مردم قبيح است؛ ثانياً خشونت اگر به معناي رفتار غيرمنطقي و غيرقانوني به قصد تحميل بر ديگران يا حذف ديگران باشد، شرعاً نيز حرام است چرا که مصداق بارز ظلم و تجاوز به حق الناس است؛ ثالثاً در خشونت هاي قانوني در دفاع از عدالت و حقيقت همچون جهاد يا قوانين جزايي اسلام و يا حدود الهي و مجازات مجرمان نبايد سازشکاري و تساهل صورت گيرد؛ رابعاً دعوت به دين هرگز مجوزي براي خشونت نيست و در عرصه گفت و گو و مطالبه دليل براي کشف حقيقت بهره گيري از هر سطحي از خشونت، حتي خشونت کلامي (اهانت، تمسخر و تحقير) مطلقاً جايز نيست. چرا که دعوت مردم به دين، به نص قرآن کريم بايد با حکمت، موعظه حسنه و مجادله به بهترين روش و بر اساس آزادي گفت و گو و انديشه و احترام متقابل باشد.(51)

پي نوشت ها :
 

1. براي مطالعه بيشتر ر.ک: بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني.
2. آيت الله سيد محمدرضا سعيدي در دوم ارديبهشت 1308، چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حجت الاسلام سيد احمد سعيدي، است. در دوران طفولت، مادرش را از دست داد و تحت نظر پدر مشغول تحصيل شد. ادبيات عرب را در مشهد آموخت و از دروس فقه و اصول، معارف استادان بزرگي، چون حاج شيخ کاظم دامغاني، حاج شيخ هاشم قزويني و حاج شيخ مجتبي قزويني استفاده کرد. به خاطر استعداد سرشاري که داشت و زحمات فراوان که تحمل کرد، مدارج و مراحل علمي را با سرعت پيمود. پس از ازدواج، عازم حوزه علميه قم شد و در آن شهر در محضر آيت الله العظمي بروجردي «قدس سره» و امام خميني «قدس سره» حاضر شد و سرانجام با زحمات طاقت فرسا و تلاش هاي پيگير به مرحله ي استنباط و اجتهاد رسيد.
آيت الله سعيدي ضمن ادامه تحصيل و تدريس طلاب، به مسافرت هاي تبليغي نيز مي رفت و در آبادان به خاطر سخنراني افشاگرانه و ضد رژيم به زندان افتاد. اما در اثر تلاش آيت الله العظمي بروجردي «قدس سره» از زندان آزاد شد.
پس از آن ماجرا، گروهي از ايرانيان مقيم کويت براي تبليغ اسلام، خواستار عالم صالح و مبلغ توانايي شدند. اين مأموريت و رسالت به آيت الله سعيدي واگذار شد.
با فرا رسيدن سال 1341 و شکل گيري نهضت روحانيت، ايشان به همراه بسياري ديگر از روحانيان، به گرد شمع وجود حضرت امام(ره) پروانه وار به گردش درآمدند و در راه نيل به اهداف متعالي آن پيشواي بزرگ، از هيچ کوششي دريغ نورزيدند.
پس از آن که، حرکت روحانيت رشد يافت و در رأس همه، سخنان و اعلاميه هاي امام خميني «قدس سره» در همه جا شور و هيجان و قيام و انقلاب به وجود آورد، رژيم شاه امام را دستگير و در پادگان عشرت آباد، زنداني کرد. شاگردان امام، حوزه هاي درسي را تعطيل و در منزل مراجع تقليد تحصّن کردند. اين تحصّن با سخنراني آيت الله سعيدي، پس از اقامه نماز جماعت همراه بود. آن سخنراني و مشورت ها به اتخاذ تصميمي از جانب علما و فضلا و مراجع تقليد قم و ساير شهرستان ها، مبني بر هجرت به سوي تهران و اعتراض همه جانبه، عليه دستگيري امام(ره) منجر شد و رژيم شاه به هراس افتاد و پس از مدتي امام را آزاد ساخت.
پس از مراجعت از نجف با صلاحديد امام(ره) به امامت جماعت مسجد موسي بن جعفر(ع) در تهران برگزيده شد و اين مسجد بود که، به صورت سنگري براي مبارزه آن شهيد سعيدي درآمد. جوانان به گرد او جمع شدند و در سايه فعاليت هاي علمي وي، از چشمه هاي معارف اسلامي، جرعه ها برگرفتند. تلاش هاي وي در اين پايگاه هدايت و مبارزه، عبارت بود از: تفسير قرآن کريم، سخنراني هاي متعدد، که بيشتر آن توسط خود او صورت مي گرفت، ايجاد کتابخانه، دعوت سخنران از قم و...
از فعاليت هاي چشمگير مرحوم سعيدي، ترجمه رساله امر به معروف و نهي از منکر امام «قدس سره» از کتاب تحرير الوسيله و چاپ و نشر آن در ميان جوانان بود. همچنين نوارها امام «قدس سره» را با زحمت فراوان تهيه و تکثير مي کرد و هم او بود که جزوه هاي درسي امام را در نجف، تحت عنوان «ولايت فقيه» چاپ و تکثير کرد. ساواک، او را ممنوع المنبر کرد، اما آيت الله سعيدي دست از فعاليت نکشيد و دور از چشم ساواک به محل هاي دوردست و روستاها اطراف تهران مي رفت و به کار خويش ادامه مي داد. شهيد در سال 1345، درباره جنايات اسراييل سخنراني مهمي کرد و همين سخنراني موجب دستگيري و زندانی شدن 61 روزه وي شد.
در ارديبهشت 1349، رژيم از سرمايه گذاران آمريکايي دعوت به عمل آورد تا «به اصطلاح» در ايران سرمايه گذاري کنند و در واقع در يک حرکت استعماري اقتصاد ايران را کاملاً در اختيار آمريکايي ها قرار دهد. به دنبال اين اقدام، علماي حوزه علميه قم، در 11 ارديبهشت همان سال، با انتشار اطلاعيه اي، مردم را از اين خطر بزرگ آگاه ساختند. در اين ميان آيت الله سعيدي دست به فعاليت هاي شديد زد و با انتشار اعلاميه اي به زبان عربي، خطاب به علماي کشورهاي اسلامي، آن ها را به اعتراض و مخالفت دعوت کرد. مجدداً او را دستگير و در قزل قلعه زنداني، و تحت شديدترين شکنجه ها، در روز چهارشنبه 20 خرداد 1349، آن عالم مجاهد را به شهادت رساندند. پيکر آن مرد بزرگ، فرداي شهادتش تحويل فرزند ارشدش شد و به طور مخفيانه در وادي السلام قم به خاک سپرده شد. براي مطالعه بيشتر ر.ک: ياران امام به روايت اسناد ساواک، شهيد آيت الله سيد محمدرضا سعيدي، ج1.
3. آيت الله حسين غفاري، در سال 1295 در آذرشهر تبريز متولد شد و ديري نپاييد که پدرش را از دست داد. او پس از طي تحصيلات مقدماتي، عازم تبريز شد و 30 سال فقيرانه زندگي کرد و به تحصيل علوم ديني پرداخت. در سال 1324 عازم قم گرديد و در محضر بزرگاني چون آيت الله بروجردي به کسب فيض پرداخت و پس از 11 سال راهي تهران شد.
ايشان در سال 1340، زماني که حسنعلي منصور، طرح انجمن هاي ايالتي و ولايتي را مطرح کرد، به فعاليت عليه اين لوايح پرداخت و تا قيام پانزده خرداد، با سخنراني هاي خود به افشاي ماهيت رژيم پهلوي پرداخت. در شب 12 محرم، 15 خرداد 1342، هنگاميکه از سخنراني برگشته بود، مأموران به خانه اش حمله کرده و او را دستگير و زنداني و در زندان شهرباني مورد بازجويي و شکنجه قرار دادند. پس از آزادي، همچنان به مبارزه خود ادامه داد و بار ديگر توسط ساواک دستگير شد.
ايشان طي سال هاي 53 ـ 1350 به مبارزات خود شکل تازه اي داد و کمتر در ميان آشنايان ظاهر مي شد. آيت الله غفاري در تيرماه 1353، در تهران دستگير شد و اين آخرين دوران زندان اين مبارز نستوه بود. پسر ايشان در مورد آخرين ملاقات با پدر مي گويد: «پدر را در آخرين ملاقات، کشان کشان، با پاها و دست هاي شکسته و در حاليکه بيش از يکي دو دندان در دهانش باقي نمانده بود و سراسر صورت و اندامش زير شکنجه هاي وحشيانه، در هم کوبيده شده بود، پشت ميز ملاقات آوردند. بيش از يکي دو جمله بين ما رد و بدل نشد؛ او گفت: تصور نمي کنم ديگر يکديگر را ببينيم...
فرداي همان روز شنيديم که ساعت 2 بعدازظهر (7 دي 1353)، پدر، از محيط رنج آوري که آخرين مرحله امتحان بندگي را در آن گذراندند، آسوده شده و به وصال معبود رسيده است.» براي مطالعه بيشتر ر.ک: «زندگي نامه شهيد آيت الله حسين غفاري»، نشريه انديشه دانشجو، ش 10، (دي 1381)، صص 34 ـ 31.
4. بعد از قيام پانزده خرداد 1342، رژيم شاه براي خنثي کردن حرکت اسلامي مردم، امام را تبعيد کرد و سعي فراوان داشت تا فرد يا تشکيلاتي را جايگزين خلأ وجودي امام بکند؛ تا به اين وسيله بتواند از يکسو با ظاهر اسلامي و عوام پسند، نظر توده ها را از امام منحرف سازد و از سوي ديگر اين فرد يا تشکيلات خطر چنداني براي حکومت ايجاد نکند. مرجع تراشي در مقابل امام و.... از حرکت هاي مشکوک بعد از تبعيد امام تا روزها پيروزي انقلاب اسلامي بود. شخص شاه و رژيم وي، همواره سعي کردند تا ياد و خاطره امام را از اذهان ملت محو کنند و در اين راستا با پخش اعلاميه و شبنامه، به امام توهين مي کردند. پس از رحلت آيت الله مصطفي خميني، دگر باره ياد و خاطره امام در دل ها زنده شد و بار ديگر مردم و حوزه هاي علميه متوجه نجف اشرف شدند و در مجالس و محافل از علل و چرايي عدم وجود امام در ايران سخن به ميان آمد.
در روز هفدهم دي ماه سال 1356، همزمان با سالروز کشف حجاب توسط رضا شاه و اعلام اصلاحات ارضي به وسيله محمدرضا شاه، روزنامه اطلاعات مقاله توهين آميزي را عليه امام، روحانيت و مقدسات اسلامي منتشر کرد. در روز شنبه هفدهم دي ماه 1356، روزنامه اطلاعات در قم پخش شد. در صفحه هفتم روزنامه، مقاله اي با عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» با نام مستعار «احمد رشيدي مطلق» نظر خوانندگان را به سوي خود جلب کرد. نويسنده در آن مقاله، به طور صريح بي حجابي را فضيلت دانسته و حجاب، کهنه پرستي و ارتجاع سياه معرفي شده و به امام خميني، بزرگ مرجع عالم تشيع، اهانت کرده بود و قيام پانزده خرداد 1342 توطئه استعمار سرخ و سياه معرفي شده بود. روزنامه رستاخيز نيز در همان روز، تظاهرات گروه قابل توجهي از زنان مشهد را در مخالفت با کشف حجاب «تظاهري از يک اتحاد نامقدس» ناميد.
داغي که رحلت آقا مصطفي بر دل هاي عاشقان امام نهاده بود، به انبار باروتي مي مانست که با جرقه اي هر چند کوچک، انفجار مهيبي را باعث مي شد و مقاله رشيدي مطلق در حکم اين جرقه بود، تا مجدداً تظاهرات گسترده اي عليه رژيم تدارک ديده شود.
انتشار مقاله مذکور، موجي از خشم و نفرت را در دل هاي دوستداران امام برانگيخت و مدرسين حوزه علميه آن زمان (حضرات آيات و حجج اسلام، يوسف صانعي، سيد حسن طاهري خرم آبادي، محمد مؤمن، علي مشکيني، ناصر مکارم شيرازي، سيد حسن موسوي تبريزي، وحيد خراساني و محمد يزدي) را واداشت که در منزل آيت الله حسين نوري گرد هم آيند تا اقدامي هماهنگ عليه رژيم داشته باشند. حوزه علميه قم به دنبال درج مقاله در روزنامه اطلاعات، حالت غيرعادي و تعطيل به خود گرفت و طلاب با رفتن به منازل مراجع، اعتراض خود را به رژيم شاه اعلام داشتند و با پيوستن مردم قم به جمع طلاب، اين اعتراضات به قيام نوزدهم دي ماه تبديل شد.
5. زندگي شهيد بهشتي از زبان خودش، روزنامه کيهان، 1361/4/8.
6. بازشناسي يک انديشه، انجمن آثار و مفاخر فرهنگ استان تهران، ص 15.
7. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با حسن روحاني، جلسه سوم، به نقل از بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 49.
8. غلامرضا کرباسچي، تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ايران، ج1، ص 205.
9. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با مهدي حائري تهراني، 1372/9/30، شماره بازيابي 560، به نقل از: بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 51.
10. سيد محمدرضا طباطبايي در سال 1327 هـ. ش در مهريز يزد به دنيا آمد. پس از پايان دوره دبيرستان در سال 1343 ش براي تحصيل علوم ديني و حوزوي به قم رفت. در همان سال وارد مدرسه حقاني شد و تا پايان تحصيلات خود در همان مدرسه به تحصيل پرداخت. پس از پيروزي انقلاب و انتصاب آيت الله قدوسي به سمت دادستاني کل تهران، مديريت مدرسه حقاني به او واگذار گرديد و تا به امروز مديريت مدرسه را که به مدرسه شهيدين (شهيد بهشتي و شهيد قدوسي) تغيير نام يافته است، به عهده دارد.
11. بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، صص 54 ـ 53.
12. همان، ص 54.
13. همان، ص 55.
14. همان، صص 56 ـ 55.
15. گفت و گو با آيت الله احمد جنتي، (به مناسبت شهادت آيت الله قدوسي)، ويژه نامه کيهان، 1362/6/13.
16. مرحوم آيت الله حائري تهراني فرزند آيت الله حاج شيخ عباس حائري تهراني در سال 1304 شمسي در کربلا متولد شده است. تحصيلات جديد را تا پايان دوره ابتدايي در مدرسه ثرياي تهران و دوره متوسطه را تا کلاس هشتم در دبيرستان مولوي گذراند. پس از مرگ پدرش به تحصيلات حوزوي روي آورد و وارد مدرسه مروي شد. در سال هاي 1330 ـ 1327 هـ. ش در مدرسه معقول و منقول به تحصيل رشته الهيات پرداخت و در سال 1330 هـ. ش. به نجف رفت و از آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي و سيد جمال الدين گلپايگاني اجازه اجتهاد گرفت. وي از پايه گذاران دبيرستان «دين و دانش» و مدرسه حقاني است.
17. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با مهدي حائري تهراني، 72/9/30، شماره بازيابي 683، به نقل از بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 58.
18. روزنامه کيهان، 79/11/20.
19. علي فلاحيان در سال 1328 در نجف آباد متولد شد، اما به علت مهاجرت والدين خود به آبادان، دوران کودکي، دبستان و بخشي از دبيرستان را در آبادان گذراند. در سال 1343 به قم رفت و در همان سال در مدرسه حقاني مشغول تحصيل شد. پس از پيروزي انقلاب مشاغل مختلفي را به عهده داشته است: حاکم شرع آبادان، مسئول بنياد مسکن آبادان، قائم مقام دادستان کل انقلاب، فرمانده کل کميته هاي انقلاب اسلامي، معاون و قائم مقام وزير اطلاعات، رئيس بازرسي کل نيروهاي مسلح، دادستان ويژه روحانيت، وزير اطلاعات (8 سال) در زمان رياست جمهوري اکبر هاشمي رفسنجاني و نماينده مجلس خبرگان رهبري از استان خوزستان.
20. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با علي فلاحيان، 1380/12/22، شماره بازيابي 12663، به نقل از بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 60.
21. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با علي معلي، 1378/3/13، شماره بازيابي 12639، به نقل از بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، صص 62 ـ 61.
22. جواد محدثي، «شاهد حقيقت و شهيد عدالت»، مجله نامه شهيدين، صص 64 ـ 63.
23. روح الله حسينيان در سال 1334 ش در شيراز زاده شد. به علت مهاجرت پدرش به روستاي صفا از توابع شهرستان آباده، دوران ابتدايي و راهنمايي را در همان روستا گذاند. در سال 1350 هـ. ش. وارد حوزه علميه قم شد و ابتدا در مدرسه وليعصر و پس از يکسال در مدرسه حقاني مشغول به تحصيل شد. وي اکنون در کنار نمايندگي مردم تهران در مجلس هشتم، رياست مرکز اسناد انقلاب اسلامي را به عهده دارد.
24. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با روح الله حسينيان، 1380/12/14، شماره بازيابي 1283، به نقل از: بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 65.
25. بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، صص 93 ـ 87.
26. حضرات آيات، حجج الاسلام و استادان: دکتر سيد محمد حسيني بهشتي، (فلسفه غرب و فلسفه هگل)؛ علي قدوسي، (گلستان سعدي، عروه الوثقي، معالم و خودشناسي)؛ محمد تقي مصباح يزدي، (لسفه، معارف قرآن و تسير)؛ يوسف صانعي، (کفايه و رسائل الجديده)؛ احمد آذري قمي، (مکاسب)؛ محمد مفتح، (عقايد الاماميه و تاريخ)؛ احمد جنتي، (اصول فقه، مغني و سيوطي)؛ ابوالقاسم خزعلي، (تفسير و مختصر المعاني)؛ محمد يزدي، (رسائل)؛ مرتضي مقتدايي، (سيوطي)؛ محمد جوادي آملي، (تفسير و فلسفه)؛ علي مشکيني، (مکاسب و اخلاق)؛ محمد هادي معرفت، (مکاسب)؛ محمد مؤمن، (فلسفه ناسفار»)؛ سيد علي محقق داماد، (کفاه)؛ حسين نوري همداني، (تاريخ اسلام)؛ انصاري شيرازي، (حاشيه ملا عبدالله)؛ علي احمدي ميانجي، (مکاسب و کفايه)؛ محسن حرم پناهي، (لمعه)؛ حاج حسين آقا تهراني، (لمعه و سيوطي)؛ حائري تهراني، (اخلاق و منطق)؛ محسن مجتهد شبستري، (ديکته فارسي)؛ محمدمجتهد شبستري، (گلستان سعدي)؛ دکتر احمدي ملايري، (فلسفه)؛ محي الدين حائري شيرازي، (کفايه، جهان بيني اسلامي)؛ گرامي، (مختصر المعاني)؛ حاج سيد موسي شبيري زنجاني، (علم الحديث، درايه، تراجم، رجال، فرق و نحلل)؛ العظمي محمد علي اراکي، (مکاسب)؛ محمدي گيلاني، (لمعتين)؛ مظاهري، (کفايه الاصول)؛ ابراهيم اميني، (معالم و فلسفه)؛ حرم پناهي، (لمعه)؛ دکتر احمد بهشتي، (ادبيات فارسي و انشاء)؛ رضواني، (فيزيولوژي)؛ دکتر خالقي، (روان شناسي و جامعه شناسي)؛ دکتر حسين نمازي (وزير سابق اقتصاد9، (اقتصاد)؛ دکتر حسن توانايان فرد، (اقتصاد)؛ اسدي، (زبان انگليسي)؛ حسن زاده آملي، (گلستان سعدي و کليله و دمنه)؛ قارايي، (تجويد قرآن)؛ علي حجتي کرماني، (ديکته فارسي، گلستان سعدي و کليله و دمنه)؛ صالحي نجف آبادي، (تاريخ اسلام)؛ عيسي شبيري خاقاني، (زبان عربي)؛ آل عصفور (اهل بحرين)، (زبان عربي)؛ سالاري از اساتيد دانشگاه مشهد، (زبان انگليسي)؛ نحوي، (شرح نظام)؛ بهجتي، (انشاء)؛ بهجت شفق، (شعر و انشاء)؛ صادق آيينه وند، (ادبيات عرب)؛ دکتر علي شريعمداري، (روان شناسي)؛ نورالهي، (زبان انگليسي) از جمله اساتيد و مدرسان مدرسه حقاني بودند.
27. بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، صص 175 ـ 173.
28. همان، ص 173.
29. همان، ص 180. مصطفي پور محمدي در اين باره اظهار مي دارد:
«در چهلم حاج آقا مصطفي خميني، در مسجد اعظم، رو به روي صحن کوچک در ايواني که کاشي کاري مي کردند، روي داربست اين ايوان پلاکاردي نصب شد، که اولين پلاکاردي بود که در آن حکومت اسلامي خواسته شده بود. شعار نويني بود که با الهام از فرمايشات امام بيرون آورديم. اين پلاکاردها به خط شهيد مهدوي در حجره آقاي اکبريان نوشته شد. به حجره خودمان نرفتيم چون مي ترسيديم بچه ها بيايند به حجره ما سرکشي کنند، به حجره اکبران رفتيم و در رابستيم. نوشتيم، ما خواهان استقرار حکومت اسلامي هستيم. پلاکارد را آقاي حسينيان به کمرش بست و به مسجد اعظم برديم. بنابراين حکومت اسلامي از زمان شهادت مرحوم آقا مصطفي مطرح شد. بدون ترديد آغاز انقلاب در مقطع جديد و مقطع نهايي، زمان شهادت آقا مصطفي است.» آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با مصطفي پور محمدي، 1373/3/19، (جلسه دوم)، 73/3/19، (جلسه چهارم) شماره بازيابي 683، به نقل از بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 181.
30. بهمن شعبان زاده، تارخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 182.
31. مصاحبه با حسينيان، به نقل از بهمن شعبان زاده، تاريخ شفاهي مدرسه حقاني، ص 186.
32. محمد تقي مصباح يزدي در 17 ربيع الاول سال 1353 هـ.ق برابر با 1313 هـ. ش مصادف با ميلاد فرخنده پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد(ص) در يزد متولد شد. او تحصيلات ابتدايي و سپس به تحصيل علوم ديني پرداخت و براي ادامه تحصيل عازم نجف اشرف شد اما به دلايلي در سال 1331 (يک سال پس از رفتن به نجف) به ايران بازگشت و در قم به ادامه تحصيل علوم ديني پرداخت. علامه طباطبايي، آيت الله بروجردي، امام خيني و آيت الله بهجت از استادان به نام او بودند. مصباح يزدي با درک ضرورت ها و اقتضائات جديد زمان در کنار فراگيري علوم ديني، يادگيري علوم انساني و تجربي، آموزش زبان انگليسي، رياضيات، فيزيک، شيمي، زيست شناسي، جامعه شناسي و روان شناسي را نيز فرا گرفت. او از مؤسسان مدرسه حقاني و بنيان گذار مؤسسه مکتب در راه حق بود. مصباح يزدي داراي آثار و تاليفات فراواني است که مهم ترين آن ها عبارت است از: پرسش ها و پاسخ ها (4 جلد)، بحثي ساده و کوتاه درباره حکومت اسلام و ولايت فقيه، نگاهي گذرا به نظريه «ولايت فقيه» پاسخ استاد به جوانان، انقلاب اسلامي جهش در تحولات سياسي تاريخ معاصر، پرتوي از آسمان کربلا، آذرخشي ديگر از آسمان کربلا، تعدد قرائت ها، توحيد در نظام عقيدتي و ارزشي اسلام، معارف قرآن (9 جلد)، آموزش فلسفه (2 جلد)، فلسفه اخلاق، تهاجم فرهنگي، دين و آزاد، کاوش ها و چالش ها (2 جلد)، نظريه سياسي اسلام (2 جلد)، نظريه حقوقي اسلام (2 جلد) ايدئولوژي تطبيقي و... است. وي عضو مجلس خبرگان رهبري از استان تهران، عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي با حکم مقام معظم رهبري و رئيس مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در قم است. ايشان از ابتداي تأسيس تاکنون عضو جامعه مدرسي حوزه علميه قم بوده است.
33. رضا صنعتي، مصباح دوستان، صص 47 ـ 46.
34. همان، ص 62.
35. و خداوند براي کيفر بدکاران و کافران لجوج توانا و صاحب انتقام است. (آل عمران، آيه 4)
36. محمدتقي اسلامي، زندگي نامه آيت الله مصباح يزدي، ص45.
37. پيشتر درباره نقش آفريني مدرسه حقاني در جريان دوران مبارزه سخن گفتيم و همين مدرسه بود که نقش اعظم تربيت کادر براي اداره انقلاب در عرصه هاي مختلف را بر عهده داشت.
38. رضا صنعتي، مصباح دوستان، ص 144.
39. همان، ص 145.
40. چند نکته قابل توجه درباره مدرسه وجود دارد:
اول: در ميان ديگران گروه هاي پژوهشي مدرسه علاوه بر شاگردان طراز اول آيت الله مصباح جمعي از چهره هاي غير روحاني و معروف وجود دارند: پرويز داوودي (معاون اول رئيس جمهور احمدي نژاد) مدير گروه اقتصاد، منوچهر محمدي(معاون وزير امور خارجه) مدير گروه علوم سياسي، عباسعلي کدخدايي (سخن گوي شوراي نگهبان) مدير گروه حقوق.
دوم: انتشار نشريات مختلف توسط اين مؤسسه است. «ماهنامه علمي تخصصي معرفت»، «تاريخ در آينه پژوهش»، «آموزه»، «فرهنگ پويا» براي دانشجويان به مدير مسئولي مجتبي مصباح يزدي (فرزند آيت الله) و «ديدار آشنا» مختص دانش آموزان دبيرستاني. و بالاخره هفته نامه سياسي «پرتو سخن» که در سايت اينترنتي مدرسه درباره دلايل انتشار آن آمده است: «پس از روي کار آمدن مدعيان اصلاحات در سال 76 و گسترش شديد هجمه عليه ارزش اي اسلامي انقلاب، خلأ نشريه اي احساس مي شد که از يک سو دغدغه دين و نظام اسلامي را داشته باشد و از سوي ديگر، از لحاظ فکري و نظري بتواند در مقابل افکار انحرافي و ضد ديني در حال گسترش کشور بايستد و از آرمان هاي اسلام و انقلاب دفاع کند. بر اين اساس و به همت جمعي از دلسوزان، هفته نامه پرتو سخن پا به عرصه مطبوعات گذاشت...»
سوم: انجمن فارغ التحصيلان مؤسسه که از سال 1377 از کميسيون ماده 10 احزاب مجوز فعاليت گرفته است و به مثابه يک حزب و تشکل سياسي فعاليت مي کند. و در انتخابات فرصت حضور موثر دارد و از احمدي نژاد هم در انتخابات دوره نهم رياست جمهوري حمايت کرده و در اکثر مراکز استان هم شعبه دفتر دارد.
اسامي افرادي که در حمايت از محمود احمدي نژاد در رياست جمهوري دوره نهم اطلاعيه صادر کرده اند عبارتند از: مرتضي آقا تهراني، سيد احمد رهنمايي، قاسم روانبخش، محمد ناصر سقاي بي ريا، عليرضا پناهيان، محمد فنايي نعمت سرا، محمود نمازي، حسين جلالي، محمد حسين برحبيان، علي و مجتبي مصباح يزدي، محمود دهقاني، عبدالمجيد اشکوري، ابوالحسن حقاني، علي معصومي نيا، سيد محمود نبويان، حميد کثيري، عبدالجواد ابراهيمي، محمد مهدي نادري، احمد و علي ابوترابي، حميد رسايي، احمد رهدار، اکبر مير سپاه و...
41. اصطلاح «جبهه دوم خرداد» پس از پيروزي سيد محمد خاتمي در دوم خرداد 1376 در جريان هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري بر سر زبان ها افتاد. احزاب و تشکل ها و انجمن هايي که در انتخابات 76 در حمايت از خاتمي وارد عرصه سياسي شده بودند براي مرزبندي ميان خود با ديگران و مقابله با رقيب عمده سياسي خود اين اصطلاح را مورد استفاده قرار دادند. براي مطالعه بيشتر ر.ک: علي دارابي، انتخاب هشتم، ص 31.
42. شبهه سازي عمدي در خصوص مباني انديشه اسلامي، اهانت به مقدسات ديني، ترويج غرب زدگي و غرب گرايي، نشر و بسط مکاتب فکري و فلسفي همچون سکولاريسم، پلوراليسم، فمينيسم، اومانيسم و ليبراليسم، را بايد از نکات مهم در ابهام افکني برشمرد که براي نمونه موارد زيرقابل مطالعه است:
هفته نامه راه نو، 3 مرداد 1377، سال اول، شماره 12، ص 18: «پيامبر و ائمه فقط در برهه اي از زمان صلاحيت مرجعيت را داشته اند.»
هفته نامه توانا، 23 شهريور 1377، سال دوم، شماره 28، ص 11: «اعتقاد به عصمت، مدعايي معيوب و مخدوش است.»
ماهنامه ي کيان، بهمن 1377: «ولايت پيامبر بعد از او به کسي منتقل نشده است.»
روزنامه جامعه، 7 خرداد 1377، سال يکم، شماره 77، ص 7: «مجموع احاديث موجود در حوزه هاي علميه ايران، حاوي همان مباني فکري و ديدگاه هايي است که طالبان به اجرا درآورده اند.»
روزنامه نشاط، خرداد 1378: «فرهنگ شهادت خشونت آفرين است.»
روزنامه خرداد، خرداد 78: «آزادي مطلق است و کسي حق ندارد مثلاً زني را وادار به رعايت حجاب کند.»
روزنامه صبح امروز، 78/7/8، ص 2: «اجراي حکم ارتداد با حقوق انساني منافات دارد.»
روزنامه، ايران، تير 78: «در نگرش صحيح به دين، مردم حق دارند همه مسئولين را به سؤال کشيده و از آن ها انتقاد کنند، حتي اگر آن مسئول پيامبر و امام معصوم باشد، بلکه به خود خدا هم مي توان اعتراض کرد و او را فتنه گر ناميد.»
هفته نامه پيام هاجر، سال هجدهم، 1377، شماره 23، صص 23 ـ 20: «جامعه ي ولايي، انحصارگر و مستبد است.»
روزنامه همشهري، سال ششم، 1377، شماره 1638، ص 6: «ولايت فقيه؛ يعني حکومت توتاليتر و ضد مردمي.»
هفته نام آبان، سال اول، 1377، شماره 39، ص 9: «ولايت فقيه يعني خودکامگي، و توسعه سياسي نفي خودکامگي است.»
روزنامه نشاط، اسفند 1377: «امام خميني و شهيد نواب صفوي خشونت گرا و کسروي، حکيمي زاده اصلاح طلب بوده اند.»
هفته نامه آبان، شهريور 77: «جمهوريت و اسلاميت در تعارض است و جمهوري اسلامي يک جنسيت شترمرغي است.»
روزنامه خرداد، 78/7/10، ص 7: «در اسلام هيچ مسأله قطعي نداريم، چون منابع احکام هيچ کدام قطعي نيست.»
ماهنامه زنان، ش 59، 1378، ص 33: «ارزش هاي ديني دائماً در تغييرند.»
ماهنامه کيان، ش 49، 1378، ص 4: «اسلام نيز چون مسيحيت در نهاد خود قابليت عرفي شدن و سکولاريزه شدن را دارد.»
هفته نامه راه نو، تير 77: «دوران مدرن، دوران حکومت و رهبر عقل است و دين بايد به عرصه خصوصي باز گردد.»
هفته نامه ايران جوان، خرداد 78: «دختر و پسر سپس به دوستاني از جنس مخالف احتياج دارند و جدا کردن آنان از يکديگر اثرات نامطلوبي بر فرد و جامعه دارد.»
روزنامه صبح امروز، 78/8/12، ص 8: «دامنه ي تساهل، امور جنسي و همجنس بازي را نيز فرا مي گيرد، اين امور مردود است ولي نبايد ممنوع باشد.»
43. به عنوان مثال سيد علي اکبر محتشمي پور از اعضاي شوراي مرکزي مجمع روحانيون مبارز در سال 1378 در مقاله اي مفصل در روزنامه بيان در اين زمينه چنين مي نويسد: «ايشان (يعني آيت الله مصباح» قبل از پيروزي انقلاب، جز چند اعلاميه اي که قبل از قيام 15 خرداد (1342) و تبعيد حضرت امام همراه با ده ها نفر از فضلا و طلاب جوان حوزه علميه قم امضا کرده است، تا آستانه پيروزي انقلاب در هاله اي از سکوت و پرداختن به امور شخصي، تحصيلي و اداره مؤسسه در راه حق رو رفته است، چيز ديگري در پرونده خود ندارد.» وي در ادامه به تعدادي از اعلاميه هايي که به امضاي آيت الله مصباح رسيده و برخي اعلاميه هايي که امضاي ايشان را به همراه ندارد اشاره کرده و نتيجه مي گيرد: «از بررسي اين سابقه برمي آيد که جناب مصباح با نهضت و انقلاب و قيام ملت و امام نظر موافق نداشته و همراه نبوده است. آقاي مصباح بعد از سرکوب خونين قيام 15 خرداد توسط رژيم شاه، به شدت از جريان مبارزه و نهضت اسلامي سرخورده و مخالف آن شده و ابايي از طرح مخالفت خويش ندارد!» علي اکبر محتشمي پور، روزنامه بيان، شماره 46، 14 بهمن 1378.
44. براي مطالعه بيشتر ر.ک: سخنراني علي اکبر محتشمي پور در مراسم نوزدهمين سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) در مسجد اعظم اصفهان، 15 خرداد 1387 به نقل از خبرگزار فارس «جريان مصاحبه حتي يک روز هم به جبهه نرفت و چگونه است که امروز داعيه دار آن شده است و در پايگاه هاي بسيج حضور مي يابد؟»
45. براي مطالعه بيشتر ر.ک: مصباح يزدي، نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه، ص 57.
46. براي مطالعه بيشتر در زمينه تشريح بحث «انتصاب» ر.ک: تشريح بحث انتصاب در سلسله مقالات حکومت انتصابي در ماهنامه آفتاب در فاصله سال هاي 1381 ـ 1379 و نيز مقاله قرائت شده محسن کديور با عنوان ولايت فقيه و مردم سالاري در
Middle East Studies Association of North America Inc ,Washington Nov. 2002
47. روزنامه کيهان، شماره 18504، 85/2/10، ص 14.
48. براي مطالعه بيشتر ر.ک: کتاب نقد، ويژه نامه خشونت و تساهل، فصلنامه انتقادي ـ فلسفي ـ فرهنگي، شماره 14 و 15، (بهار و تابستان 1379).
49. مصباح يزدي، «خشونت و تساهل»، کتاب نقد، شماره 14 و 15، (بهار و تابستان 79)، ص 56.
50. مصباح يزدي، خشونت و تساهل»، صص 68 ـ 48، و نيز ر.ک: پژمان احسان بخش «استاد مصباح و ده نکته در باب تئوري خشونت و تروريسم»، کتاب نقد، فصلنامه انتقادي ـ فلسفي ـ فرهنگي، شماره 14 و 15، (بهار و تابستان 1379)، صص 349 ـ 340.
51. همان، صص 349 ـ 340.

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.