چگونه از شک عبور کنيم؟
نويسنده: رضا مقدادي
شک يک معماي ذهني است؛ معمايي همراه با يک احساس منفي درباره ي يک حقيقت، باور يا تصور درباره ي کسي که انگار در هاله يي از مه فرو رفته؛ معمايي که اگر حل نشود، استرس هاي شديدي به همراه مي آورد. شک مي تواند شخصيت ها را ويران کند، رؤياها را از بين ببرد و ما را با روحي شکسته و رواني پريشان رها کند، در حالي که روابط مان را از هم پاشيده و موجب ناسازگاري ما با دنياي اطراف مان شده است. شک، پيام هاي نادرستي به ذهن ما منتقل مي کند و قدرت تجربه و تحليل درست را از ما مي گيرد. همه ي ما در دوره هاي زيادي از زندگي مان اين حس را تجربه کرده ايم يا خواهيم کرد. گريزي از اين تجربه ي وحشتناک نيست؛ تجربه يي که اگر به درستي با آن برخورد نکنيم، پايه هاي محکمي روي آن ساخته مي شود که ديگر ويران کردنش آسان نيست. شک جاي ماندن نيست؛ بايد از آن گذشت.
ران هوبارد مي گويد: «يکي از درس هاي غلطي که در مدرسه به ما مي آموزند اين است که بايد سکوت کنيم و اين درس اشتباهي است. وقتي شما به چيزي شک مي کنيد بايد از آن حرف بزنيد. سکوت درمان شک نيست.» وقتي شما درباره ي موضوعي شک داريد، وقتي استرس و اضطراب زيادي را تحمل مي کنيد، اين استرس ناخودآگاه باعث مي شود بر سر هر موضوع کوچکي با طرف مقابل تان، که نسبت به او شک داريد، اشتباه ترين راه را که سکوت است برگزينيد. مثلاً يک کارمند مي داند همکارش مقداري پول اختلاس کرده و مدام با خودش کلنجار مي رود که اين موضوع را به مديرشان اطلاع دهد يا پزشکي از بيماري مراجعش اطلاع دارد اما براي گفتن حقيقت مدام اين دست و آن دست مي کند. فراموش نکنيد در مقابل اين دو سکوت، دو نفر ديگر هم قرار دارند، رييسي که مي داند مقداري پول جابه جا شده و بيماري که نسبت به شرايطش نگران است، در حالي که هيچ کدام حرفي نمي زنند و سکوت کرده اند. اما چگونه بايد سر صحبت را باز کنيم، در حالي که نگران عکس العمل هاي پيش رو هستيم؟ بهتر است خيلي راحت به جاي اينکه اصل مطلب را بگوييد حرف تان را با يک سؤال شروع کنيد؛ مثلاً: «مي خواهم درباره ي شرايط زندگي ات بعد از عمل جراحي با تو صحبت کنم، اما نمي دانم مي توانم با تو روراست باشم يا نه... ؟ ببخشيد آقاي رييس، من مي توانم درباره ي رفتار يکي از کارمندان، نظر شما را بدانم...؟ ازدواج ما با همه ي بدي ها و خوبي هايش براي من شيرين بود، اما چيزي مرا آزار مي دهد، با اين حال مي خواهم آن را با تو در ميان بگذارم. فکر مي کني مي توانم صادقانه حرف هايم را بزنم...؟ آيا تحمل شنيدن حرف هايي که ممکن است تو را ناراحت کند و زياد خوشايند نباشد را داري؛ حرف هايي که فکرشان تا امروز مرا آزار داده است...؟»
اين کار، مسؤوليت پذيري و صداقت شما را در زندگي و کار نشان مي دهد. فراموش نکنيد ساکت ماندن هيچ چيز را حل نمي کند.
حتي اين شک مي تواند در رابطه مان هم به ما کمک کند. بطور مثال: «کسي که تا به امروز براي خودش و خانواده اش مفيد نبوده، آيا مي تواند يک شبه تغيير کند؟ ... آيا او درآمد کافي براي اداره ي زندگي اش دارد؟... چرا او گاه و بي گاه غيبش مي زند، بدون اين که کسي را از احوالش باخبر کند؟... چرا مدام در حال چک کردن اطرافيانش است؟ و ...» اين سؤال ها قبل از شروع يک کار و رابطه ي جدي مي تواند به شناخت کامل تر ما نسبت به اطراف مان کمک کند و موجب شود با چشم بازتري وارد دنياي تازه يي شويم که براي ما سرشار از اميد و آرزو است. شک با اين پيش فرض مي تواند مثل يک عامل پيشگيري عمل کند، قبل از اينکه واقعه يي جدي رخ داده باشد. شک مثل درد يک واکسن است در مقابل تحمل درد طولاني يک درمان؛ درماني که اساساً معلوم نيست جوابگو باشد يا نه.
منبع:نشريه 7 روز زندگي، شماره 95.
ادبيات شک
ران هوبارد مي گويد: «يکي از درس هاي غلطي که در مدرسه به ما مي آموزند اين است که بايد سکوت کنيم و اين درس اشتباهي است. وقتي شما به چيزي شک مي کنيد بايد از آن حرف بزنيد. سکوت درمان شک نيست.» وقتي شما درباره ي موضوعي شک داريد، وقتي استرس و اضطراب زيادي را تحمل مي کنيد، اين استرس ناخودآگاه باعث مي شود بر سر هر موضوع کوچکي با طرف مقابل تان، که نسبت به او شک داريد، اشتباه ترين راه را که سکوت است برگزينيد. مثلاً يک کارمند مي داند همکارش مقداري پول اختلاس کرده و مدام با خودش کلنجار مي رود که اين موضوع را به مديرشان اطلاع دهد يا پزشکي از بيماري مراجعش اطلاع دارد اما براي گفتن حقيقت مدام اين دست و آن دست مي کند. فراموش نکنيد در مقابل اين دو سکوت، دو نفر ديگر هم قرار دارند، رييسي که مي داند مقداري پول جابه جا شده و بيماري که نسبت به شرايطش نگران است، در حالي که هيچ کدام حرفي نمي زنند و سکوت کرده اند. اما چگونه بايد سر صحبت را باز کنيم، در حالي که نگران عکس العمل هاي پيش رو هستيم؟ بهتر است خيلي راحت به جاي اينکه اصل مطلب را بگوييد حرف تان را با يک سؤال شروع کنيد؛ مثلاً: «مي خواهم درباره ي شرايط زندگي ات بعد از عمل جراحي با تو صحبت کنم، اما نمي دانم مي توانم با تو روراست باشم يا نه... ؟ ببخشيد آقاي رييس، من مي توانم درباره ي رفتار يکي از کارمندان، نظر شما را بدانم...؟ ازدواج ما با همه ي بدي ها و خوبي هايش براي من شيرين بود، اما چيزي مرا آزار مي دهد، با اين حال مي خواهم آن را با تو در ميان بگذارم. فکر مي کني مي توانم صادقانه حرف هايم را بزنم...؟ آيا تحمل شنيدن حرف هايي که ممکن است تو را ناراحت کند و زياد خوشايند نباشد را داري؛ حرف هايي که فکرشان تا امروز مرا آزار داده است...؟»
اين کار، مسؤوليت پذيري و صداقت شما را در زندگي و کار نشان مي دهد. فراموش نکنيد ساکت ماندن هيچ چيز را حل نمي کند.
شک خوب، شک بد
بعضي ها از شک مي ترسند
شک و پيشگيري قبل از درمان
حتي اين شک مي تواند در رابطه مان هم به ما کمک کند. بطور مثال: «کسي که تا به امروز براي خودش و خانواده اش مفيد نبوده، آيا مي تواند يک شبه تغيير کند؟ ... آيا او درآمد کافي براي اداره ي زندگي اش دارد؟... چرا او گاه و بي گاه غيبش مي زند، بدون اين که کسي را از احوالش باخبر کند؟... چرا مدام در حال چک کردن اطرافيانش است؟ و ...» اين سؤال ها قبل از شروع يک کار و رابطه ي جدي مي تواند به شناخت کامل تر ما نسبت به اطراف مان کمک کند و موجب شود با چشم بازتري وارد دنياي تازه يي شويم که براي ما سرشار از اميد و آرزو است. شک با اين پيش فرض مي تواند مثل يک عامل پيشگيري عمل کند، قبل از اينکه واقعه يي جدي رخ داده باشد. شک مثل درد يک واکسن است در مقابل تحمل درد طولاني يک درمان؛ درماني که اساساً معلوم نيست جوابگو باشد يا نه.
منبع:نشريه 7 روز زندگي، شماره 95.