آذري يا پهلوي؟
نويسنده : دکتر يحيي ذکاء
آذري، نام زبان پيشين آذربايجان است که شاخه اي از زبان هاي ايراني غربي است. اين کلمه منسوب به “آذربايجان” است و در زبان عربي به شکل “اذريّ” و “اذري” تلفظ مي شود. در عربي، صفت منسوب به آذربايجان به شکل “اذربي” و” اذربيجي” نيز گفته مي شود که از “اَذربيجان” گرفته شده که تلفظ کلمه “آذربايجان” در زبان عربي است. اين زبان در نوشته هاي عربي و فارسي، علاوه بر آذري و صورت هاي ديگر آن، فهلوي، پهلوي رازي، راژي، راجي و شهري نيز ناميده شده است. تا آنجا که اطلاع داريم، اين زبان يا لهجه که طبعاً در مناطق مختلف آذربايجان گويش ها و گونه هاي مختلف داشته- از بعد از اسلام تا حدود قرن 11 قرن 17م در آذربايجان رايج بود و هنوز نيز بقايايي از آن با نام “تاتي” در برخي از روستاها متداول است. تعلق زبان پيشين آذربايجان به زبان هاي ايراني در منابع مختلف اسلامي تصريح شده است. قديم ترين منبع در اين باره قول ابن مقفع (در گذشتة 142 ق/ 759 م) است که در فهرست ابن نديم نقل شده است. به گفته ابن مقفع زبان مردم آذربايجان پهلوي (الفهلويه) است، منسوب به پهله (فهله) يعني سرزميني که شامل ري و اصفهان و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان بوده است. همين گفته را حمزه اصفهاني (به نقل ياقوت925/3) و خوارزمي نيز نقل کرده اند.
مورخ ديگري که به اين زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده، بلاذري است که کلمه “حسان” به معني “حائر” يعني منزل و کاروانسرا از کلام اهل آذربايجان نقل کرده است. اين کلمه همان کلمه “خان” به معني کاروانسرا است که در متون فارسي به کار رفته است؛ اما دومين مؤلفي که بعد از مقفع از کلمه آذري ياد کرده، يعقوبي است که کتاب خود را در 278ق/891 تأليف کرده است. اين مؤلف آذري (آذريّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربايجان به کار برده است.
مؤلف ديگري که از زبان آذري نام برده، مسعودي (د345ق/957م) است که در 314ق/926 از تبريز ديدار کرده است. اين مؤلف از ميان زبانهاي ايراني پهلوي، دري و آذري را ذکر کرده است که ظاهراً در نظر او مهمترين زبانها و گويشهاي ايراني بوده اند.
پس از مسعودي، حمزه اصفهاني (د بعد از 350ق/961م) است که به نقل از يک ايراني نو مسلمان به نام زردشت بن آذر معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلي، در ميان زبانهاي پنجگانه ايراني از زبان پهلوي ياد مي کند و آن را منسوب به پهله مي داند که شامل پنج شهر اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان است.
مؤلف ديگري که بعد از حمزه اصفهاني از زبان آذربايجان و ايراني بودن آن سخن گفته است، ابواسحاق ابراهيم اصطخري است که کتاب خود “المسالک و الممالک” را در پايان نيمه اول قرن 4ق/10 م نوشته است. اصطخري صريحاً زبان مردم آذربايجان و ارمنستان (به جز دبيل و پيرامون آن) و ارّان را ايراني (الفارسيه) ذکر مي کند و زبان مردم بردعه را ارّاني مي داند.
مؤلف بعدي ابوالقاسم محمد بن حوقل (د بعد از 378ق/988م) است که اساس مطالب خود را از اصطخري گرفته و درباره زبان مردم آذربايجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخري را تکرار کرده است.
ابوعبدالله بَشّاري مقدسي مؤلف ديگري است که در قرن 4ق/10 م از زبان مردم آذربايجان سخن گفته است. وي در سخن از اقليم رِحاب که در نوشته او شامل آذربايجان و اران و ارمنستان مي شود، مي گويد زبانشان خوب نيست و فارسي آنها مفهوم است و در حروف به فارسي خراساني شبيه است و در جاي ديگري مي گويد زبان آذربايجان بعضي دري است و بعضي منغلق (يعني پيچيده) که ظاهراً غرضش تمييز ميان زبان عام رسمي (فارسي دري) و گويشهاي محلي است.
داستاني که سمعاني (ذيل تنوخي) درباره ابو زکريا خطيب تبريزي (د502ق/ 1109م) و استادش ابوالعلاء معري آورده، مؤيد رواج زبان آذري در آذربايجان در قرن 5ق/11م است. براساس اين داستان، روزي خطيب تبريزي در معرّه النعمان در مسجد نزد استاد خود بود که يکي از همشهريان او به مسجد وارد شد. خطيب با زبان خود با او صحبت کرد و سپس که استادش درباره اين زبان از او پرسيد، گفت اين زبان “اَذرَبيّه” ناميده مي شود. (93/3)
حمدالله مستوفي در نزهه القلوب (تأليف در 740ق/1339م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفي را “پهلوي” ذکر مي کند. تا قرن پنجم در همه مآخذي که از زبان آذربايجان ياد شده به جز بلاذري که يک کلمه از اين زبان نقل کرده، بقيه فقط اشاره به نام اين زبان دارند و نمونه هايي از اين زبان به دست داده نشده است. در نيمه اول قرن 5ق/11م ابومنصور موفق الدين هروي در “الابنيه عن حقائق الادويه” کلمه “کلول” به معني خُلر را از اين زبان نقل کرده و بعد از او اسدي و شاگردانش که در آذربايجان مي زيستند، در لغت فرس “تأليف در 458ق/1066م) کلمات متعددي از زبان آذري نقل کرده اند.
در قرن 7ق/13م ياقوت درباره آذري مي گويد: “مردم آذربايجان زباني دارند که آن را آذري (الاَذريه) مي نامند. براي ديگران مفهوم نيست.”
قديم ترين متني که از زبان آذري باقي مانده، دو قصيده است که در دستنويسي از زينه المجالس که به شماره 2051 در کتابخانه اياصوفيا محفوظ است و در 730ق/1330م به دست محمد بن احمد سراج تبريزي نوشته شده، آمده است. يکي از اين دو قصيده که در شکايت از روزگار است، ظاهراً به نام امير مجيرالدين يعقوب فرزند ملک عادل ابوبکر بن ايوب از خاندان ابوبيان جزيره (ميا فارقين) است. و در ميان سالهاي 620-626ق 1223-1229 م و احتمالاً در شهر اخلاط سروده شده و داراي 57 بيت است و قصيده ديگر 29 بيت دارد و برخي ويژگيهاي آوايي و دستوري و لغوي زبان آذري از آنها مستفاد مي شود.
نمونه هاي ديگري که از آذري در دست است، عبارت است از:
1- چند واژه که در روضات الجنان حافظ حسين کربلايي از زبان بابامزيد (د 655 ق/ 1257م) نقل شده
2- حدود 22 واژه در حواشي نسخه اي از کتاب البلغه ابويعقوب کردي نيشابوري (تأليف در 668 ق/1269 م، محفوظ در کتابخانة چستر بيتي) آمده که عبدالملک بن ابراهيم قفّالي تبريزي کاتب نسخه آنها را در مقابل واژه هاي عربي- فارسي کتاب آورده است.
3- يک غزل ملمع آذري- فارسي در 7 بيت و يک تک بيت از همام تبريزي (626- 714ق/ 1238- 1314 م).
4- يازده واژه در صحاح الفرس هندوشاه نخجواني.
5- يازده دو بيتي و سه جمله از شيخ صفي الدين اردبيلي در صفوه الصفاي ابن بزار (تأليف در 760 ق/ 1358 م) و سلسله النسب صفويه تأليف شيخ حسين نواده هاي شيخ زاهد گيلاني معاصر شاه سليمان صفوي، اين يازده دو بيتي شرح و تفسير آنها عيناً در صفوه الآثار في اخبار الاخيار محمد عبدالکاظم معاصر شاه سلطان حسين نيز آمده که مولف زبان آنها را “راجي طالشي” خوانده است.
6- يک دو بيتي از بانوطالبه اردبيلي و يک دو بيتي از پيرجنگي خلخالي و عبارتي از زبان عليشاه جوشگاني از معاصران شيخ صفي که باز در صفوه الصفا آمده است.
7- جمله اي از گويش مردم تبريز و چهار کلمه از زبان آذربايجان در نزهه القلوب.
8- قطعه ها يا غزل هايي در 9 و 7 و 6 بيت و نيز يازده دو بيتي از شاعري به نام مهمان کشفي از بزرگ زادگان اردبيل معاصر شيخ صدر الدين فرزند شيخ صفي. اين اشعار در جنگ ها نقل شده و يکي از دو بيتي ها در مرصاد العباد نجم الدين رازي که قبل از زمان کشفي تأليف شده آمده است.
9- هفت دو بيتي و قطعه اي در پنج بيت از شاعري به نام معالي و 2 دوبيتي از خليفه صادق، خليفة آستان صفويه که هر دو احتمالاً معاصر کشفي بودند. اين اشعار در جنگي که در تالش پيدا شده آمده است.
10- پنج دوبيتي از شاعري به نام آدم در همان جنگ تالش که دو تاي آنها از مهان کشفي است و يکي همان است که در مرصاد العباد آمده است.
11- پنج دو بيتي با عنوان “راجي” در جنگي که در خلخال پيدا شده، آمده است.
12- غزلي در 9 بيت و چهارده دو بيتي به گويش آذري تبريز از ابوعبدالله شمس الدين محمد مغربي (749- 809 ق/ 348- 1406 م).
13- هشت واژه از زبان مردم تبريز در اختيارات بديعي علي بن حسين انصاري معروف به حاج زين العطار (تأليف در 770 ق/ 1368م).
14- يک جمله و يک دو بيتي آذري از زباني زني عارفه به نام ماما عصمت اَسبُستي که در حدود 760- 820 ق/ 1358 – 1417 م در تبريز مي زيست (روضات الجنان 50/2).
15- جمله اي به گويش تبريزي از حاجي پير حسن زهتاب خطاب به اسکندر قراقويونلو قاتل پسرش. (روضات الجنان،390/1).
16- دوبيتي از عبدالقادرمراغي (د 837ق/ 1433 م) موسيقي شناس دوره تيموري احتمالاً به گويش مردم مراغه.
17- دو غزل و يک ملمع از بدر شرواني (789-854 ق/ 1387- 1450 م) ملک الشعراي شروانشاهان، به زبان “کنار آب” (=کنار رود ارس)
18- دوازده واژه در فرهنگ تحفه الاحباب اوبهي (تأليف در 933ق/ 1526 م) که بعضي از آنها تکرار واژه هايي است که در لغت فرس آمده است.
19- يک دو بيتي از يعقوب اردبيلي که در هفت اقليم (996- 1002 ق/ 1587- 1593م) آمده است.
20- چهارده بند به زبان مردم تبريز که در پايان رسالة روحي انارجاني (نوشته شده در 980 – 990ق/ 1570 – 1580) آمده و حاوي مطالب گوناگوني از زبان زنان و مردان تبريز در آن روزگار است. زبان اين رساله از ساير آثار بازمانده آذري به فارسي دري نزديک تر است.
از سده يازدهم به اين سو، بيش از دو عبارت و چند واژه در نوشته ها و فرهنگ ها ديده نشده است. از آن جمله است فرهنگ جهانگيري که دو واژه “سيکيل” (=زگيل) و “مله” را آورده و فرهنگ سروري يا مجمع الفرس که واژه هاي “شقت”، “سودان”، “کلاه ديوان” و “کندو” را نقل کرده که برخي از آنها تکرار واژه هاي فرهنگ هاي سده هاي قبل است.
همچنين در مجمع الامثال محمد علي هبله رودي که در 1049 ق/ 1639 م نوشته شده دو عبارت به گويش مردم تبريز آمده که يکي گفتگويي است ميان يک قاضي و مردي تبريزي و ديگري سخناني است از زبان يک تبريزي که مي خواستند او را به دار کشند. در برهان قاطع نيز 9 واژه آذري که بعضي از آنها تکراري است.
پس از يورش هاي امير تيمور به ايران و نفوذ و تسلط سلسله هاي قراقويونلو (810- 872ق/ 8-1467-8- 1467) و آق قويونلو (872-908ق/1468- 1502 )در آذربايجان، زبان آذري بزرگ ترين آسيب ها را ديد و در برابر زبان ترکي قبال تاتار (غز يا اوغوز) و اوشار (افشار) و گوگدولاق که دراطراف شهرهاي آذربايجان مستقر شده بودند، به مرور عقب نشيني کرد و تنها در تعدادي از روستاهاي دوردست و در پناه کوهپايه ها باقي ماند.
به ويژه در دوره صفويه به سبب چيرگي و انبوهي تيره هاي ترک شيعه که هواخواه خاندان صفوي بودند و بيشتر کارهاي سياسي و دولتي و لشکري به زبان ترکي انجام مي گرفت و مردم مجبور بودند زبان ترکي را فرا بگيرند، آذري رفته رفته جاي خود را به زبان فرمانروايان داد تا جايي که در اواخر قرن يازدهم، ترکي در تمام شهرهاي بزرگ آذربايجان زبان مادي آذربايجانيان شد.
چنان که اشاره شد، زبان آذري به کلي از آذربايجان رخت بر نبست و امروزه در پاره اي از مناطق هنوز به آذري تکلم مي شود. اين مناطق از شمال به جنوب عبارتند از: 1- کرينگان از دهات ديزمار خاوري از بخش وَزرقان شهرستان اهر؛ 2- کلاسور و خوينه رود از دهات بخش کليبر شهرستان اهر؛ 3- گلين قَيه از دهات هرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4- عنبران از بخش نَمين شهرستان اردبيل؛ 5- بيشتر دهات بخش شاهرود خلخال؛ 6-تعدادي از روستاهاي طارم عليا؛ 7- روستاهاي اطراف رامند در جنوب و جنوب غربي قزوين؛ 8- تالش از الله بخش محله و شاندرمن در جنوب تا تالِش شوروي. به طوري که سالمندان آذربايجان اظهار مي دارند، در گذشته اي بسيار نزديک در مناطق بيشتري به آذري صحبت مي شد. از جمله مردم اسکو و ليقوان و پيرامون آن تا حدود صد سال پيش به همين زبان تکلم مي کردند، همچنين در اقليد (آن سوي ارس) به تاتي سخن مي گفتند.
اشتراک گويشهاي مناطق ياد شده در يک دسته از ويژگيهايي آوايي و صرفي و نحوي، وابستگي آنها را با شاخه معيني از زبانهاي ايراني شمال غربي مسلم مي سازد. اين شاخه را مي توان زمان مادي ناميد.
ويژگيهاي آوايي و زبان صرفي آذري: از آنجا که اردبيل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربايجان بود، مي توان تصور کرد نويسندگان اسلامي هنگام صحبت از زبان آذري، بيشتر به زبان اين شهر نظر داشتند و مي توان چنين پنداشت که زبان و دو بيتي هاي شيخ صفي نمودار يکي از گويشهاي مهم آذري است. محدوديت اين دو بيتي ها و نيز تصحيف و تحريف آنها موجب شده است که پي بردن به ويژگيهاي آوايي و صرفي – نحوي آنها دشوار گردد. با اين همه به بعضي از ويژگيهاي به دست آمده از اين دو بيتي ها مي توان يقين داشت.
از آن جمله:
1- ويژگيهاي آوايي: تبديل d بعد از مصوت (در مراحل قديم تر: t ميان دو مصوت) به r مانند “دِلَر” “=دلت”، “شرم” (=شدم، رفتم)، “آمريم” (=آمديم)، “بري” (=بود) و غيره. در دو گويش هرزندي (گلين قيه) و گويش کلاسور نيز اين ويژگي ديده مي شود؛ مثلاً zora (=زاده، پسر) vor (=باد، واد)، kar (خانه، کده)، amara (=آمد) و غيره. چنان که از گويشهاي طارم و خوئين و رامند و رودبار الموت بر مي آيد، اين قاعده در جنوب آذربايجان رواج نداشت. قاعده ديگر بازماندن “ژ” اصلي در آغاز کلمات است؛ چنان که در کلمات “ژير” به معني زندگي (قابل مقايسه با jyd در پارتي) و “ژر” (=زد) ديده مي شود. قاعده ديگر واکدار شدن “چ” قديم ايراني و تبديل آن به “ج” است؛ مانندي “ريجي” (=مي ريزد) و “نواجي” (=نمي گويي). ديگر وجود مصوتي مياني که معمولاً آن را با a يا o نشان مي دهند. ديگر به کار بردن “ه” به جاي “خ” مانند “هر ده” (=خورده).
2- ويژگيهاي صرفي: از ويژگيهاي صرفي اين زبان وجود چهاردسته ضمير شخصي در حالتهاي فاعلي، مفعولي، ملکي و متصل است. ديگر کاربرد “ش” به جاي شناسه دوم شخص مفرد مضارع التزامي مانند “مواجش” (=نگويي) و کاربرد “ي” براي شناسه سوم شخص مفرد مضارع اخباري مانند “ريجي” (=مي ريزد) است. ديگر از خصوصيات صرفي فعل، ساختن مضارع با يک نوع مضارع از صفت مفعولي قديم است که عموماً بن ماضي گفته مي شود؛ مانند “بکشيم” (=مي کشم)، “بهشتيم” (=مي هلم)، “ندشتيم” (=نمي آزارم). ديگر قلب مضاف و مضاف اليه است مانند “اوياني بنده” (=بنده خدا). “چوگان گوييم” (=گوي چوگانم) و غيره. ديگر اينکه شناسه اول شخص مفرد به جاي “ام”، “ايم” بوده است. بسياري از واژه هاي آذري که پاره اي از ويژگيهاي آوايي مذکور، در آنها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربايجان متداول است که مي تواند مورد تحقيق زبان شناسان قرار گيرد.
منابع و مآخذ:
ـ ابن حوقل، ابوالقاسم بن حوقل، صوره الارض، بيروت، دار مکتبه الحياه، 1979م.
ـ ابن نديم، محمد بن اسحاق، فهرست، ترجمه رضا تجدد، تهران، ابن سينا، 1346ش.
ـ اديب طوسِي، محمدامين “دو قصيده به دو لهجه نيمه آذري”، نشريه دانشکده ادبيات تبريز، سال 10، شماره 4، 1337ش.
ـ اسلام آنسيکلو پديسي.
ـ اصطخري، ابواسحاق ابراهيم، المسالک و الممالک، ليدن، 1927م.
ـ بلاذري، احمد بن يحيي، فتوح البلدان، به کوشش دخويه، ليدن، 1866م.
ـ خوارزمي محمد بن احمد، مفاتيح العلوم، ترجمه حسين خديوجم، تهران، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362.
ـ دانشنامه ايران و اسلام.
ـ دولت آبادي، عزيز، سخنوران آذربايجان، تبريز، مؤسسه و فرهنگ ايران، 1357ش.
ـ ذکاء، يحيي، “درباره گويش کنار ـ آب”، ايران نامه، سال 5، شماره 1، (پاييز 1365ش).
ـ همو، “يک دو بيتي آذري”، دانش، سال 3، شماره 7، (مرداد 1332ش).
ـ رازي، نجم الدين، مرصاد العباد، به کوشش محمدامين رياحي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352ش.
ـ رضا زاده ملک رحيم، گويش آذري، تهران، انجمن فرهنگ ايران باستان، 1352ش.
ـ سمعاني، عبدالکريم بن محمد، الانساب، حيدرآباد دکن، 1383ق/1963م.
ـ کربلايي، حافظ حسين، روضات الجنات، به کوشش جعفر سلطان القرائي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344ش.
ـ کيا، صادق، آذريگان، تهران، 1354ش.
ـ محمد عبدالکاظم، صفوه الآثار في اخبار الاخيار، دانشکده ادبيات تهران، نسخه هاي خطي، 349/1.
ـ مستوفي، حمدالله، نزهه القلوب، به کوشش گاي لسترنج، ليدن، 1913م.
ـ مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي.
ـ مقدسي، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906م.
ـ نامه دانشوران، قم، دارالفکر، 1338ش.
ـ نخجواني، محمد بن هندوشاه، صحاح الفرس، به کوشش عبدالعلي طاعتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1341ش.
ـ نوابي، ماهيار “زبان مردم تبريز در پايان سده دهم و يازدهم”، نشريه دانشکده ادبيات تبريز، سال 9، شماره 3 (پاييز 1336ش)، ص 232 ـ 221، شماره 4 (زمستان 1336ش)، ص 426 ـ 396.
ـ هروي، ابومنصور علي، الابنيه عن حقايق الادويه، به کوشش احمد بهمنيار، دانشگاه تهران، 1346ش.
ـ ياقوت، حموي، ابوعبدالله، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، 1374ق/1955م، ج1.
ـ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، البلدان، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356ش.
منبع: منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست..
مورخ ديگري که به اين زبان بدون ذکر نام آن اشاره کرده، بلاذري است که کلمه “حسان” به معني “حائر” يعني منزل و کاروانسرا از کلام اهل آذربايجان نقل کرده است. اين کلمه همان کلمه “خان” به معني کاروانسرا است که در متون فارسي به کار رفته است؛ اما دومين مؤلفي که بعد از مقفع از کلمه آذري ياد کرده، يعقوبي است که کتاب خود را در 278ق/891 تأليف کرده است. اين مؤلف آذري (آذريّه) را به عنوان صفت در مورد مردم آذربايجان به کار برده است.
مؤلف ديگري که از زبان آذري نام برده، مسعودي (د345ق/957م) است که در 314ق/926 از تبريز ديدار کرده است. اين مؤلف از ميان زبانهاي ايراني پهلوي، دري و آذري را ذکر کرده است که ظاهراً در نظر او مهمترين زبانها و گويشهاي ايراني بوده اند.
پس از مسعودي، حمزه اصفهاني (د بعد از 350ق/961م) است که به نقل از يک ايراني نو مسلمان به نام زردشت بن آذر معروف به ابوجعفر محمدبن مؤبد متوکلي، در ميان زبانهاي پنجگانه ايراني از زبان پهلوي ياد مي کند و آن را منسوب به پهله مي داند که شامل پنج شهر اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان است.
مؤلف ديگري که بعد از حمزه اصفهاني از زبان آذربايجان و ايراني بودن آن سخن گفته است، ابواسحاق ابراهيم اصطخري است که کتاب خود “المسالک و الممالک” را در پايان نيمه اول قرن 4ق/10 م نوشته است. اصطخري صريحاً زبان مردم آذربايجان و ارمنستان (به جز دبيل و پيرامون آن) و ارّان را ايراني (الفارسيه) ذکر مي کند و زبان مردم بردعه را ارّاني مي داند.
مؤلف بعدي ابوالقاسم محمد بن حوقل (د بعد از 378ق/988م) است که اساس مطالب خود را از اصطخري گرفته و درباره زبان مردم آذربايجان و ارمنستان و زبان مردم بردعه همان مطالب اصطخري را تکرار کرده است.
ابوعبدالله بَشّاري مقدسي مؤلف ديگري است که در قرن 4ق/10 م از زبان مردم آذربايجان سخن گفته است. وي در سخن از اقليم رِحاب که در نوشته او شامل آذربايجان و اران و ارمنستان مي شود، مي گويد زبانشان خوب نيست و فارسي آنها مفهوم است و در حروف به فارسي خراساني شبيه است و در جاي ديگري مي گويد زبان آذربايجان بعضي دري است و بعضي منغلق (يعني پيچيده) که ظاهراً غرضش تمييز ميان زبان عام رسمي (فارسي دري) و گويشهاي محلي است.
داستاني که سمعاني (ذيل تنوخي) درباره ابو زکريا خطيب تبريزي (د502ق/ 1109م) و استادش ابوالعلاء معري آورده، مؤيد رواج زبان آذري در آذربايجان در قرن 5ق/11م است. براساس اين داستان، روزي خطيب تبريزي در معرّه النعمان در مسجد نزد استاد خود بود که يکي از همشهريان او به مسجد وارد شد. خطيب با زبان خود با او صحبت کرد و سپس که استادش درباره اين زبان از او پرسيد، گفت اين زبان “اَذرَبيّه” ناميده مي شود. (93/3)
حمدالله مستوفي در نزهه القلوب (تأليف در 740ق/1339م) زبان زنجان و مراغه و گشتاسفي را “پهلوي” ذکر مي کند. تا قرن پنجم در همه مآخذي که از زبان آذربايجان ياد شده به جز بلاذري که يک کلمه از اين زبان نقل کرده، بقيه فقط اشاره به نام اين زبان دارند و نمونه هايي از اين زبان به دست داده نشده است. در نيمه اول قرن 5ق/11م ابومنصور موفق الدين هروي در “الابنيه عن حقائق الادويه” کلمه “کلول” به معني خُلر را از اين زبان نقل کرده و بعد از او اسدي و شاگردانش که در آذربايجان مي زيستند، در لغت فرس “تأليف در 458ق/1066م) کلمات متعددي از زبان آذري نقل کرده اند.
در قرن 7ق/13م ياقوت درباره آذري مي گويد: “مردم آذربايجان زباني دارند که آن را آذري (الاَذريه) مي نامند. براي ديگران مفهوم نيست.”
قديم ترين متني که از زبان آذري باقي مانده، دو قصيده است که در دستنويسي از زينه المجالس که به شماره 2051 در کتابخانه اياصوفيا محفوظ است و در 730ق/1330م به دست محمد بن احمد سراج تبريزي نوشته شده، آمده است. يکي از اين دو قصيده که در شکايت از روزگار است، ظاهراً به نام امير مجيرالدين يعقوب فرزند ملک عادل ابوبکر بن ايوب از خاندان ابوبيان جزيره (ميا فارقين) است. و در ميان سالهاي 620-626ق 1223-1229 م و احتمالاً در شهر اخلاط سروده شده و داراي 57 بيت است و قصيده ديگر 29 بيت دارد و برخي ويژگيهاي آوايي و دستوري و لغوي زبان آذري از آنها مستفاد مي شود.
نمونه هاي ديگري که از آذري در دست است، عبارت است از:
1- چند واژه که در روضات الجنان حافظ حسين کربلايي از زبان بابامزيد (د 655 ق/ 1257م) نقل شده
2- حدود 22 واژه در حواشي نسخه اي از کتاب البلغه ابويعقوب کردي نيشابوري (تأليف در 668 ق/1269 م، محفوظ در کتابخانة چستر بيتي) آمده که عبدالملک بن ابراهيم قفّالي تبريزي کاتب نسخه آنها را در مقابل واژه هاي عربي- فارسي کتاب آورده است.
3- يک غزل ملمع آذري- فارسي در 7 بيت و يک تک بيت از همام تبريزي (626- 714ق/ 1238- 1314 م).
4- يازده واژه در صحاح الفرس هندوشاه نخجواني.
5- يازده دو بيتي و سه جمله از شيخ صفي الدين اردبيلي در صفوه الصفاي ابن بزار (تأليف در 760 ق/ 1358 م) و سلسله النسب صفويه تأليف شيخ حسين نواده هاي شيخ زاهد گيلاني معاصر شاه سليمان صفوي، اين يازده دو بيتي شرح و تفسير آنها عيناً در صفوه الآثار في اخبار الاخيار محمد عبدالکاظم معاصر شاه سلطان حسين نيز آمده که مولف زبان آنها را “راجي طالشي” خوانده است.
6- يک دو بيتي از بانوطالبه اردبيلي و يک دو بيتي از پيرجنگي خلخالي و عبارتي از زبان عليشاه جوشگاني از معاصران شيخ صفي که باز در صفوه الصفا آمده است.
7- جمله اي از گويش مردم تبريز و چهار کلمه از زبان آذربايجان در نزهه القلوب.
8- قطعه ها يا غزل هايي در 9 و 7 و 6 بيت و نيز يازده دو بيتي از شاعري به نام مهمان کشفي از بزرگ زادگان اردبيل معاصر شيخ صدر الدين فرزند شيخ صفي. اين اشعار در جنگ ها نقل شده و يکي از دو بيتي ها در مرصاد العباد نجم الدين رازي که قبل از زمان کشفي تأليف شده آمده است.
9- هفت دو بيتي و قطعه اي در پنج بيت از شاعري به نام معالي و 2 دوبيتي از خليفه صادق، خليفة آستان صفويه که هر دو احتمالاً معاصر کشفي بودند. اين اشعار در جنگي که در تالش پيدا شده آمده است.
10- پنج دوبيتي از شاعري به نام آدم در همان جنگ تالش که دو تاي آنها از مهان کشفي است و يکي همان است که در مرصاد العباد آمده است.
11- پنج دو بيتي با عنوان “راجي” در جنگي که در خلخال پيدا شده، آمده است.
12- غزلي در 9 بيت و چهارده دو بيتي به گويش آذري تبريز از ابوعبدالله شمس الدين محمد مغربي (749- 809 ق/ 348- 1406 م).
13- هشت واژه از زبان مردم تبريز در اختيارات بديعي علي بن حسين انصاري معروف به حاج زين العطار (تأليف در 770 ق/ 1368م).
14- يک جمله و يک دو بيتي آذري از زباني زني عارفه به نام ماما عصمت اَسبُستي که در حدود 760- 820 ق/ 1358 – 1417 م در تبريز مي زيست (روضات الجنان 50/2).
15- جمله اي به گويش تبريزي از حاجي پير حسن زهتاب خطاب به اسکندر قراقويونلو قاتل پسرش. (روضات الجنان،390/1).
16- دوبيتي از عبدالقادرمراغي (د 837ق/ 1433 م) موسيقي شناس دوره تيموري احتمالاً به گويش مردم مراغه.
17- دو غزل و يک ملمع از بدر شرواني (789-854 ق/ 1387- 1450 م) ملک الشعراي شروانشاهان، به زبان “کنار آب” (=کنار رود ارس)
18- دوازده واژه در فرهنگ تحفه الاحباب اوبهي (تأليف در 933ق/ 1526 م) که بعضي از آنها تکرار واژه هايي است که در لغت فرس آمده است.
19- يک دو بيتي از يعقوب اردبيلي که در هفت اقليم (996- 1002 ق/ 1587- 1593م) آمده است.
20- چهارده بند به زبان مردم تبريز که در پايان رسالة روحي انارجاني (نوشته شده در 980 – 990ق/ 1570 – 1580) آمده و حاوي مطالب گوناگوني از زبان زنان و مردان تبريز در آن روزگار است. زبان اين رساله از ساير آثار بازمانده آذري به فارسي دري نزديک تر است.
از سده يازدهم به اين سو، بيش از دو عبارت و چند واژه در نوشته ها و فرهنگ ها ديده نشده است. از آن جمله است فرهنگ جهانگيري که دو واژه “سيکيل” (=زگيل) و “مله” را آورده و فرهنگ سروري يا مجمع الفرس که واژه هاي “شقت”، “سودان”، “کلاه ديوان” و “کندو” را نقل کرده که برخي از آنها تکرار واژه هاي فرهنگ هاي سده هاي قبل است.
همچنين در مجمع الامثال محمد علي هبله رودي که در 1049 ق/ 1639 م نوشته شده دو عبارت به گويش مردم تبريز آمده که يکي گفتگويي است ميان يک قاضي و مردي تبريزي و ديگري سخناني است از زبان يک تبريزي که مي خواستند او را به دار کشند. در برهان قاطع نيز 9 واژه آذري که بعضي از آنها تکراري است.
پس از يورش هاي امير تيمور به ايران و نفوذ و تسلط سلسله هاي قراقويونلو (810- 872ق/ 8-1467-8- 1467) و آق قويونلو (872-908ق/1468- 1502 )در آذربايجان، زبان آذري بزرگ ترين آسيب ها را ديد و در برابر زبان ترکي قبال تاتار (غز يا اوغوز) و اوشار (افشار) و گوگدولاق که دراطراف شهرهاي آذربايجان مستقر شده بودند، به مرور عقب نشيني کرد و تنها در تعدادي از روستاهاي دوردست و در پناه کوهپايه ها باقي ماند.
به ويژه در دوره صفويه به سبب چيرگي و انبوهي تيره هاي ترک شيعه که هواخواه خاندان صفوي بودند و بيشتر کارهاي سياسي و دولتي و لشکري به زبان ترکي انجام مي گرفت و مردم مجبور بودند زبان ترکي را فرا بگيرند، آذري رفته رفته جاي خود را به زبان فرمانروايان داد تا جايي که در اواخر قرن يازدهم، ترکي در تمام شهرهاي بزرگ آذربايجان زبان مادي آذربايجانيان شد.
چنان که اشاره شد، زبان آذري به کلي از آذربايجان رخت بر نبست و امروزه در پاره اي از مناطق هنوز به آذري تکلم مي شود. اين مناطق از شمال به جنوب عبارتند از: 1- کرينگان از دهات ديزمار خاوري از بخش وَزرقان شهرستان اهر؛ 2- کلاسور و خوينه رود از دهات بخش کليبر شهرستان اهر؛ 3- گلين قَيه از دهات هرزَند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4- عنبران از بخش نَمين شهرستان اردبيل؛ 5- بيشتر دهات بخش شاهرود خلخال؛ 6-تعدادي از روستاهاي طارم عليا؛ 7- روستاهاي اطراف رامند در جنوب و جنوب غربي قزوين؛ 8- تالش از الله بخش محله و شاندرمن در جنوب تا تالِش شوروي. به طوري که سالمندان آذربايجان اظهار مي دارند، در گذشته اي بسيار نزديک در مناطق بيشتري به آذري صحبت مي شد. از جمله مردم اسکو و ليقوان و پيرامون آن تا حدود صد سال پيش به همين زبان تکلم مي کردند، همچنين در اقليد (آن سوي ارس) به تاتي سخن مي گفتند.
اشتراک گويشهاي مناطق ياد شده در يک دسته از ويژگيهايي آوايي و صرفي و نحوي، وابستگي آنها را با شاخه معيني از زبانهاي ايراني شمال غربي مسلم مي سازد. اين شاخه را مي توان زمان مادي ناميد.
ويژگيهاي آوايي و زبان صرفي آذري: از آنجا که اردبيل چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مرکز آذربايجان بود، مي توان تصور کرد نويسندگان اسلامي هنگام صحبت از زبان آذري، بيشتر به زبان اين شهر نظر داشتند و مي توان چنين پنداشت که زبان و دو بيتي هاي شيخ صفي نمودار يکي از گويشهاي مهم آذري است. محدوديت اين دو بيتي ها و نيز تصحيف و تحريف آنها موجب شده است که پي بردن به ويژگيهاي آوايي و صرفي – نحوي آنها دشوار گردد. با اين همه به بعضي از ويژگيهاي به دست آمده از اين دو بيتي ها مي توان يقين داشت.
از آن جمله:
1- ويژگيهاي آوايي: تبديل d بعد از مصوت (در مراحل قديم تر: t ميان دو مصوت) به r مانند “دِلَر” “=دلت”، “شرم” (=شدم، رفتم)، “آمريم” (=آمديم)، “بري” (=بود) و غيره. در دو گويش هرزندي (گلين قيه) و گويش کلاسور نيز اين ويژگي ديده مي شود؛ مثلاً zora (=زاده، پسر) vor (=باد، واد)، kar (خانه، کده)، amara (=آمد) و غيره. چنان که از گويشهاي طارم و خوئين و رامند و رودبار الموت بر مي آيد، اين قاعده در جنوب آذربايجان رواج نداشت. قاعده ديگر بازماندن “ژ” اصلي در آغاز کلمات است؛ چنان که در کلمات “ژير” به معني زندگي (قابل مقايسه با jyd در پارتي) و “ژر” (=زد) ديده مي شود. قاعده ديگر واکدار شدن “چ” قديم ايراني و تبديل آن به “ج” است؛ مانندي “ريجي” (=مي ريزد) و “نواجي” (=نمي گويي). ديگر وجود مصوتي مياني که معمولاً آن را با a يا o نشان مي دهند. ديگر به کار بردن “ه” به جاي “خ” مانند “هر ده” (=خورده).
2- ويژگيهاي صرفي: از ويژگيهاي صرفي اين زبان وجود چهاردسته ضمير شخصي در حالتهاي فاعلي، مفعولي، ملکي و متصل است. ديگر کاربرد “ش” به جاي شناسه دوم شخص مفرد مضارع التزامي مانند “مواجش” (=نگويي) و کاربرد “ي” براي شناسه سوم شخص مفرد مضارع اخباري مانند “ريجي” (=مي ريزد) است. ديگر از خصوصيات صرفي فعل، ساختن مضارع با يک نوع مضارع از صفت مفعولي قديم است که عموماً بن ماضي گفته مي شود؛ مانند “بکشيم” (=مي کشم)، “بهشتيم” (=مي هلم)، “ندشتيم” (=نمي آزارم). ديگر قلب مضاف و مضاف اليه است مانند “اوياني بنده” (=بنده خدا). “چوگان گوييم” (=گوي چوگانم) و غيره. ديگر اينکه شناسه اول شخص مفرد به جاي “ام”، “ايم” بوده است. بسياري از واژه هاي آذري که پاره اي از ويژگيهاي آوايي مذکور، در آنها حفظ شده است، هنوز هم در زبان مردم نقاط مختلف آذربايجان متداول است که مي تواند مورد تحقيق زبان شناسان قرار گيرد.
منابع و مآخذ:
ـ ابن حوقل، ابوالقاسم بن حوقل، صوره الارض، بيروت، دار مکتبه الحياه، 1979م.
ـ ابن نديم، محمد بن اسحاق، فهرست، ترجمه رضا تجدد، تهران، ابن سينا، 1346ش.
ـ اديب طوسِي، محمدامين “دو قصيده به دو لهجه نيمه آذري”، نشريه دانشکده ادبيات تبريز، سال 10، شماره 4، 1337ش.
ـ اسلام آنسيکلو پديسي.
ـ اصطخري، ابواسحاق ابراهيم، المسالک و الممالک، ليدن، 1927م.
ـ بلاذري، احمد بن يحيي، فتوح البلدان، به کوشش دخويه، ليدن، 1866م.
ـ خوارزمي محمد بن احمد، مفاتيح العلوم، ترجمه حسين خديوجم، تهران، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1362.
ـ دانشنامه ايران و اسلام.
ـ دولت آبادي، عزيز، سخنوران آذربايجان، تبريز، مؤسسه و فرهنگ ايران، 1357ش.
ـ ذکاء، يحيي، “درباره گويش کنار ـ آب”، ايران نامه، سال 5، شماره 1، (پاييز 1365ش).
ـ همو، “يک دو بيتي آذري”، دانش، سال 3، شماره 7، (مرداد 1332ش).
ـ رازي، نجم الدين، مرصاد العباد، به کوشش محمدامين رياحي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352ش.
ـ رضا زاده ملک رحيم، گويش آذري، تهران، انجمن فرهنگ ايران باستان، 1352ش.
ـ سمعاني، عبدالکريم بن محمد، الانساب، حيدرآباد دکن، 1383ق/1963م.
ـ کربلايي، حافظ حسين، روضات الجنات، به کوشش جعفر سلطان القرائي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1344ش.
ـ کيا، صادق، آذريگان، تهران، 1354ش.
ـ محمد عبدالکاظم، صفوه الآثار في اخبار الاخيار، دانشکده ادبيات تهران، نسخه هاي خطي، 349/1.
ـ مستوفي، حمدالله، نزهه القلوب، به کوشش گاي لسترنج، ليدن، 1913م.
ـ مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي.
ـ مقدسي، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ليدن، 1906م.
ـ نامه دانشوران، قم، دارالفکر، 1338ش.
ـ نخجواني، محمد بن هندوشاه، صحاح الفرس، به کوشش عبدالعلي طاعتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1341ش.
ـ نوابي، ماهيار “زبان مردم تبريز در پايان سده دهم و يازدهم”، نشريه دانشکده ادبيات تبريز، سال 9، شماره 3 (پاييز 1336ش)، ص 232 ـ 221، شماره 4 (زمستان 1336ش)، ص 426 ـ 396.
ـ هروي، ابومنصور علي، الابنيه عن حقايق الادويه، به کوشش احمد بهمنيار، دانشگاه تهران، 1346ش.
ـ ياقوت، حموي، ابوعبدالله، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، 1374ق/1955م، ج1.
ـ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، البلدان، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356ش.
منبع: منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست..