فرشته پرستي عربهاي جاهلي(2)
رابطه جن و فرشته از نظر مشركان
چنان که وقتي ازآنها پرسيده شد اگر فرشتگان فرزندان خداوند هستند پس مادران آنها كيان اند؟ گفتند مادرانشان دختران زنان بزرگواري از جنيان هستند.(3)
آنان حتي به نسبت برادري بين خداوند و شيطان نيز معتقد بودند(4) و شيطان هم كه از نسل جن بوده است؛ پس رابطه نسبي نزديكي بين خداوند و جنيان پديد مي آمد.
حتي در موردي از قرآن آمده است كه آنها به جاي فرشته جن را مي پرستيدند؛ چنان که وقتي خداوند با استفهام انكاري يا تقريري، از فرشتگان در قيامت مي پرسد: «آيا اينها[مشركان] بودند كه شما را مي پرستيدند؟ آنان در پاسخ مي گويند بارالها، تو از هر شرك و نقصي منزهي، تو خدا و ولي ما هستي نه آنان. آنها جن را مي پرستيدند و بيشترشان به آنها گرويده بودند.»(5)
اما اينكه مراد از اين انكار و اثبات چيست، احتمالات متعددي مطرح است، از جمله:
الف. خداوند در واقع از رضايت فرشتگان به اين امر مي پرسد نه ازاصل پرستش، چرا كه معبود واقع شدن آنان از سوي مشركان مسلم وانكار ناپذيراست. از همين رو، آنان در پاسخ عرض مي كنند كه ما به اين كار راضي نبوديم، بلكه جنيان مشركان را به عبادت خود فرا خواندند و از پرستيده شدن خود راضي بودند.(6)
ب. منظور فرشتگان اين است كه مشركان در پرستش ما، از فرمان جنيان و وسوسه هاي شياطين پيروي مي كردند؛ چرا كه شياطين آنها را به پرستش ما
وامي داشتند(7) و به آنها مي گفتند فرشتگان دختران خداوند هستند و بايد پرستيده شوند.(8)
يا اينكه چون شياطين عبادت غيرخدا را براي مشركان زينت دادند و آنها را گمراه كردند، آنها در حقيقت مطيع و پيرو شياطين به شمار مي رفتند.(9)
البته در قرآن آمده است: (بل كانوا يعبدون الجن) و نه فرموده است: «بل كانوا يطيعون الجن» و احتمالات پيش گفته در صورتي پذيرفته بود كه تعبير دوم به كار برده مي شد.(10)
ج. حقيقت عبادت اين است كه شخص واقعاً منقاد و تابع معبود خود باشد و مشركان حقيقتاً فرشتگان يا مسيحيان و يهوديان مسيح و عزير را نمي پرستيدند، چرا كه اين موجودات شريف نه تنها آنها را به پرستش خود دعوت نكرده اند بلكه آنها را از پرستش هر معبودي جز خداي واحد نهي مي كردند. ولي مشركان برخلاف دستور و خواسته آنان از خداي واحد دوري گزيدند و براي او شريكاني قرار دادند و اين چيزي جز پيروي از دستورهاي شيطان نيست.(11)
د. در مواردي شياطين و جنيان خود را در شكل فرشته برآنها ظاهر مي نمودند و از آنها مي خواستند تا آنها را كه فرشتگان الهي هستند بپرستند؛(12) يا وارد مجسمه ها مي شدند و صدايي توليد مي كردند تا مردم بپندارند آنها فرشته اند و از اين راه به پرستش فرشتگان رو آورند.(13)
هـ. در نهايت اين احتمال مطرح است كه آنها تصور مي كردند حقيقت فرشته، يا صنف خاصي از آنان، با جنيان يكي است.(14) از اين رو، آنها هم فرشتگان و هم جنيان را مي پرستيدند؛ با اين تفاوت كه فرشتگان را بهترين افراد جن و منشأ خير و بركت مي دانستند، ولي جنياني غير از ملائكه را مبادي شر- همانند مرگ، فنا، فقر، درد وغم- مي دانستند و براي در امان ماندن از ضرر و زيان آنها به پرستش آنها مي پرداختند.(15)
قرآن با اشاره بر بي اساس بودن انديشه انحرافي مشركان مي فرمايد: (وجعلوا بينه و بين الجنه نسباً و لقد علمت الجنه انهم لمحضرون)(صافات:158)؛ بين خداوند و جن نسبت و رابطه خويشاوندي برقرار كردند و حال آنكه جنيان يقين دارند براي كيفر حاضر خواهند شد. يعني اگر جنيان با خداوند رابطه مي داشتند يا هم سنخ فرشتگان مي بودند نمي بايست محاكمه و به عذاب محكوم مي شدند و حال آنكه چنين نيست.
نوع شرك مشركان در پرستش فرشته
انواع شرك عصرجاهلي
الف. منكران مبدأ و معاد
دسته اي از مردم جاهلي اساساً هيچ گونه اعتقادي به مبدأ و معاد نداشتند و حيات را منحصر به زندگي مادي دانسته، عامل نابودي را نيز به گذر ايام نسبت مي دادند: (وقالوا ما هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا ومايهلكنا الا الدهر)(جاثيه:24) از اين رو اساساً اطلاق «مشرك» برآنان معنا
ندارد و مناسب ترين واژه همان «كفر» است كه در آياتي از قرآن كريم برآنها اطلاق شده است.
ب. شرك خالقي
دسته اي ضمن اعتقاد به خداوند كساني را به عنوان خالق- حداقل دربرخي امور- شريك خداوند مي دانستند. قرآن در نفي اين عقيده مي فرمايد: (...ام جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الخلق عليهم قل الله خالق كل شئ وهوالواحد القهار)(رعد:16)؛ آيا اين مشركان شريكاني را براي خدا يافتند كه آنها نيز همانند خدا چيزي آفريده اند؟ بگو [هرگز چنين نيست] تنها خدا آفريننده هرچيزي است و او خداي يكتايي است كه همه عالم مقهور اراده اوست و در جايي ديگر مي فرمايد: (ايشركون مالايخلق شيئا و هم يخلقون)(اعراف:191)؛ آيا براي خداوند كساني را شريك قرار مي دهند كه[قادرنيستند] چيزي را بيافرينند [بلكه]خود آفريده شده و مخلوق[خداي يكتا] هستند؟
البته برخي مشركان، و حداقل فرشته پرستان شرك در خالقيت نداشتند و بلكه بسياري از آنها خداوند را خالق كل جهان مي شمردند؛(16) چنان که وقتي از آنها پرسيده مي شد چه كسي خالق آسمان و زمين است، شمس و قمر مسخر چه كسي است و آب را چه كسي از آسمان فرو مي بارد و چه كسي زمين را پس از مردن و نابود شدن تمام آثار حياتي آن دوباره زنده مي كند و طراوت مي بخشد؟ در پاسخ مي گفتند كه همه اين كارها در دست خداوند است.(17) اينها غيرخدا را تنها از باب مبادي خير و نازل كننده روزي مي پرستيدند. با اين باور كه خداوند رب الارباب است، (18) و ديگران به دستور او نظام عالم را اداره مي كنند و در حقيقت كارهاي عالم ميان آنان تقسيم شده و تدبير آن به خدايان ديگر واگذار شده است؛ نه اينكه آنها خالق عالم يا بخشي از جهان نيز باشند.
ج. شرك ربوبي
گروه ديگر ضمن اعتقاد به خداي واحد خالق، موجودات ديگر از جمله فرشتگان را نيز در تدبير نظام هستي مؤثر مي دانستند، «هرچند نمي گفتند آنها در تدبير عالم مستقل عمل مي كنند، بلكه معتقد بودند كه خداوند يكتا رب الارباب و خداي خدايان است؛ اما وي بخشي از تدبير عالم را به موجودات ديگري، همانند فرشته و بتها، واگذاشته است.»(19) قرآن كريم با استدلال برنفي اين نوع شرك، فرض وجود چند مدبر را مساوي با نابودي عالم مي داند: (لوكان فيهما آلهه الا الله لفسدتا)(انبيا:22)؛ اگر در زمين و آسمان جز خداي يكتا خداياني مي بود، قطعاً زمين و آسمان فاسد و تباه مي شدند.
همچنين از خود آنان مي خواهد اگر راست مي گوييد كه موجودات ديگر در تدبير عالم نقش دارند و فرشتگان را مبادي خير مي شماريد و جن ها را مي پرستيد تا از شرشان در امان بمانيد، پس، از آنها بخواهيد شما را از مشكلاتي كه گرفتار آن هستيد نجات دهند: (قل ادعوا الذين زعمتم من دونه فلايملكون كشف الضر عنكم و لاتحويلاً)(اسرا:56)؛ به آنها بگو كساني را كه به جاي او [معبود خود] پنداشتيد، بخوانيد[اما بدانيد آنها] نه اختياري دارند كه از شما دفع زيان كنند و نه [آنكه بلايي را از شما] بگردانند. اين آيه ظاهراً هنگامي نازل شده است كه مشركان هفت سال دچار قحطي شده بودند(20) و مخاطب آن نيز فرشته پرستان و همچنين يهوديان و مسيحياني بودن كه عزير و حضرت عيسي را خدا مي دانستند.(21) در موارد ديگر همين درخواست به گونههاي ديگر مطرح شده است:
- (ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين)(اعراف: 194) كساني را كه به جاي خدا مي خوانيد، بندگاني امثال
شما هستند. پس آنها را[در گرفتاري ها]بخوانيد، اگر راست مي گوييد بايد شما را اجابت كنند.
(والذين تدعون من دونه لا يستطيعون نصركم ولاانفسهم ينصرون)(اعراف:197)؛كساني را كه به جاي او مي خوانيد، نمي توانند شما را ياري كنند و نه خويشتن را ياري دهند.
(...والذين تدعون من دونه مايملكون من قطمير)(فاطر:13)؛ كساني را كه به جز او مي خوانيد، مالك پوست هسته خرمايي[هم] نيستند.
دراين آيات(تدعون) به معناي عبادت است و تعبير «عباد امثالكم» اگر به معناي ظاهري باشد، منحصربه معبودهايي همانند فرشته و جن و احياناً پيامبران مي شود. چنان که ممكن است مخاطب آيه منحصراً فرشته پرستان باشد.(22) اگر مراد تمامي بتها باشد بايد «عباد» به معناي «مملوك» گرفته شود.(23) يا تأويل شود به اينكه تعبير به عباد در مورد بتهاي سنگي و چوبي، براساس معتقدات خود آنها به كار رفته است، كه بتها را داراي عقل و فهم مي دانستند. يا اينكه اگر برفرض بت هاي شما فهم داشته باشند در نهايت آنها نيز همانند شما بندگان خدا هستند نه اينكه برتر ازشما باشند تا آنان را معبود و خداي خود قرار دهيد.(24) حال آنكه نه تنها آنها نمي توانند به شما كمك كنند، بلكه در دفع مشكلات خودشان نيز عاجزند. پس دليلي بر پرستش آنها وجود ندارد، (25) به خصوص آنكه آنهايي را كه شما شريك خداوند قرار داده ايد مالك هيچ چيزي حتي به اندازه پوسته نازك هسته خرما نيستند.
د. شرك عبادي
ظاهراً شرك در عبادت شايع ترين و عام ترين نوع شرك مشركان بوده است كه با وجود اعتقاد به خداوند يكتا به عنوان رب وخالق، درمقام عبادت به پرستش غير خدا روآورده بودند؛ به اين تصور كه از اين راه به خداوند يكتا نزديكتر مي شوند: (والذين اتخذوا من دونه اولياء ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلقي)(زمر:3)؛ آناني كه غيرخدا را اوليا وسرپرست خود گرفته اند[مي گويند] ما آنها را نمي پرستيم مگر براي اينكه ما را به درگاه خداوند نزديك گردانند.
اين نوع شرك آنان در پرستش فرشته نيز صريحاً در آياتي از قرآن بيان شده است: (وجعلوا الملائكه الذين هم عبادالرحمن اناثاً اشهدوا خلقهم ستكتب شهادتهم ويسالون قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم مالهم بذلك من علم ان هم الايخرصون)(زخرف:19-20)؛ مشركان فرشتگان را كه خود، بندگان رحمان اند، دختران خدا مي خوانند. آيا در هنگام خلقت آنان حضور داشتند؟ گواهي آنان به زودي در نامه اعمالشان نوشته مي شود و برآن مؤاخذه خواهند شد. و مشركان مي گويند:«اگر [خداي] رحمان نمي خواست ما آنها را نمي پرستيديم»، گفتار آنها از روي علم نيست، بلكه به پندار باطل خويش سخن مي گويند.
سپس در ادامه آمده است: آيا به آنان پيش از آن[قرآن] كتابي داده ايم كه بدان تمسك مي جويند؟[نه، ]بلكه گفتند: «ما پدران خود را بر آييني يافتيم و ما [هم با]برطبق رفتار آنان، عمل مي كنيم».
آنها ضمن اقرار به پرستش فرشتگان، عملشان را نيز به اراده خداوند مستند مي كردند و مي گفتند اگر خداوند نمي خواست مي توانست ما را از پرستش فرشتگان و ساير معبودها باز دارد؛«چرا كه تخلف مراد خداوند از اراده اش محال است پس نبودن چنين اراده اي دليل براذن خداوند به پرستش آنان است؛ بنابراين، خداوند از
پرستش موجوداتي همانند فرشتگان ناراضي نيست.»(26)
ولي خداوند با تعبير«مالهم بذلك من علم» ادعاي آنان را بي اساس مي داند؛ به اين معنا كه تخلف مراد از اراده، تنها در اراده تكويني محال است نه تشريعي، و خداوند تكويناً چنين اراده اي نكرده است و گرنه اختيار انسان سلب مي شد.
بلي تشريعاً از آنها خواسته است كه جز خداي يكتا كسي را نپرستند و شريك وي قرار ندهند، ولي اراده تشريعي امر اعتباري غير حقيقي است كه براي بيان شرايع و تكاليف مولوي بيان مي شود و تخلف از آن محال نيست.(27)
آنها اعتقادات انحرافي خود را با ادعاي پيروي از پدران و گذشتگان خود نيز توجيه مي كردند، چنان که عادت هميشگي مشركان و مترفين است كه هركار ناپسندي را به پيروي كوركورانه از گذشتگان شان نسبت مي دهند.(28)
دستيابي به شفاعت و نزديك شدن به خداوند از انگيزه هاي مهم شرك عبادي مشركان بود(29) كه منحصر به پرستش فرشتگان نبوده، بلكه در تمام گونه هاي شرك آنان وجود داشته است؛(30) چنان که قريش مي گفتند چون ما قادر به عبادت خداوند نيستيم بتها را مي پرستيم تا واسطه قرب ما به خداوند باشند.(31) نكته مهم اينكه شفاعت و قربي كه مشركان از معبودهاي خود آرزو داشتند، ظاهراً براي نجات از عذاب آخرت نبوده است، بلكه مي خواستند آنها نزد خداوند واسطه بشوند تا به آسايش دنيايي دست يابند؛ چرا كه آنها به معاد و حشر ونشر باور نداشتند تا به سبب ترس از عذاب آخرت به شفاعت فرشتگان و سايرمعبودهاي خود متوسل شوند.(32) غافل از آنكه تمام امور در تحت اراده الهي است و خداوند بايد به فرشتگان اجازه شفاعت و رضايت دهد كه از چه كساني شفاعت كند.(33) روشن است كه به هيچ وجه اجازه داده نمي شود تا آنها كساني را شفاعت نمايند كه دستورهاي الهي را ناديده گرفته و مخلوقات خداوند را شريك وي قرار داده اند و حتي به خداوند يكتا كفر ورزيده و خدايان ديگري برگزيده اند.(34)
البته اين احتمال در صورتي صحيح است كه تمام مشركان را منكران مبدأ و معاد نيز بدانيم و حال آنكه فقط دسته اي از اعراب جاهلي منكر مبدأ ومعاد بودند.
هـ. شرك در رازقيت
برخي به خداوند واحد به عنوان خالق و رب و معبود اعتقاد داشتند، ولي در اعطاي رزق عوامل ديگري را نيز دركنار خداوند مؤثر مي دانستند. از جمله«فرشتگان را صفات و تعينات ذات مقدس خداوند مي دانستند و جهات خير و سعادت عالم را به آنها مستند مي كردند و هرصفتي را به فرشته اي نسبت داده، متناسب با همان صفت آنها را مي پرستيدند؛ براي مثال خداي علم، خداي قدرت، خداي آسمان، خداي زمين، خداي نيكي، خداي دوستي و محبت و غيره.»(35) آنها ضمن آنكه فرشتگان را به عنوان مبدأ خيرات و جنيان را نيز براي امان ماندن از شر و بدي شان مي پرستيدند، (36) براي آنان سهم خاصي نيز در زراعت و چارپايان و فرزندان خود درنظر گرفته بودند و كاهش و افزايش آنها را از سوي آنان مي دانستند.(37) مصداق بارز خيرات در نزد آنها نيز رزق و روزي و همچنين سلامت و آسايش و امنيت بود كه بايد براي تأمين آنها از فرشتگان كمك مي گرفتند.
بنابراين، با آنكه مشركان در آغاز انگيزه هاي ديگري- همانند شفاعت- از پرستش فرشتگان و موجودات ديگر داشتند، ولي در نهايت بسياري از انگيزه هاي اصلي پوشيده ماند و تمثال فرشتگان، همانند تمثال بزرگانشان، براي پرستش موضوعيت يافتند.
پي نوشت ها :
*کارشناس ارشد دين شناسي، مؤسسه آموزشي و پرورشي امام خميني(قدس سره).
1- ر.ك: محمدباقر مجلسي، همان، ج9، ص90، 141-142.
2- ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج12، ص275.
3- محمدبن جرير طبري، جامع البيان، ج23، ص129؛ جوادعلي، همان، ج6، ص709.
4- محمدبن جرير طبري، همان، ج23، ص129؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج9، ص142.
5- سبا:40-41.
6- ر.ك: محمدبن حسن طوسي، التبيان، ج8، ص403؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج16، ص385-386.
7- ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، همان، ج3؛ ص194؛ ج8، ص224؛ حسين بن مسعود بغوي، تفسير البغوي، ج6، ص404.
8- ر.ك:ابوالفرج ابن جوزي، زاد المسير، ج6، ص240.
9- ابوالفداء ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج3، ص240.
10- ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج3، ص550.
11- ر.ك: ابن حزم، الاحكام في اصول القرآن، ج1، ص83.
12- محمدباقرمجلسي، همان، ج7، ص156.
13- محمدبن علي شوكاني، همان، ج4، ص331.
14- ر.ك: محمدبن علي، همان، ج6، ص709- 710.
15- ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج11، ص175.
16- ر.ك: سيد قطب، همان، ج8، ص116.
17- عنكبوت: 61-63.
18- ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج13، ص327.
19- همان، ج13، ص327.
20- ر.ك:ابوالفرج ابن جوزي، همان، ص1153.
21- ر.ك: محمدبن جرير طبري، همان، ج17، ص471.
22- ر.ك: ابن عادل، تفسير اللباب، ج8، ص92.
23- حسين بن مسعود بغوي، تفسير بغوي، ج3، ص315؛ ابن عادل، تفسير الباب، ص92.
24- ر.ك: ابن عادل، همان، ص92.
25- ر.ك: علي خازن، لباب التأويل في معاني التنزيل، ج3، ص145.
26- سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج18، ص91؛ ر.ك: ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج13، ص190.
27- همان، ص92.
28- زخرف: 21-23؛ ر.ك:سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج18، ص92.
29- زمر:3.
30- ر.ك: محمدهادي يوسفي غروي، موسوعه التاريخ الاسلامي، ج1، ص120.
31- ر.ك: علي بن ابراهيم فمي، تفسير قمي، ج1، ص310.
32- محمدهادي يوسفي، همان، ص120.
33- ر.ك: نجم: 26.
34- ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبايي، همان، ج19، ص40.
35- همان، ج11، ص175.
36- ر.ك: همان، ج13، ص325؛ سيد قطب، همان، ج16، ص386.
37- ر.ك: سيد قطب، همان، ج8، ص116.