قلاده
نويسنده :جامي
اعرابيي شتري گم کرد. سوگند خورد که: “چون بيابد، به يک درم بفروشد.” چون شتر را يافت، از سوگند خود پشيمان شده، گربه اي در گردن شتر آويخت و بانگ مي زد که: “که مي خرد شتري به يک درم و گربه اي به صد درم؟ اما بي يکديگر نمي فروشم!” شخصي آنجا رسيد و گفت: “چه ارزان بودي اين شتر اگر اين قلاده در گردن نداشتي!”
اي رأي تو در علاج بيمار، عليل
بر آمدن مرگ، قدوم تو دليل
در کشور ما مؤنت جان ستدن
برداشته زگردن عزرائيل
اي صنعت طب شکسته بازار از تو
هرچند بود به رنج، بيمار از تو
المنه الله (1) که عجب خشنودند
غسال و کفن فروش و حفّار از تو
بهارستان
طبيب
اي رأي تو در علاج بيمار، عليل
بر آمدن مرگ، قدوم تو دليل
در کشور ما مؤنت جان ستدن
برداشته زگردن عزرائيل
اي صنعت طب شکسته بازار از تو
هرچند بود به رنج، بيمار از تو
المنه الله (1) که عجب خشنودند
غسال و کفن فروش و حفّار از تو
بهارستان
پي نوشت ها :
1. سپاس خدا را.
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.