آرش و تيرگان

حماسه آرش که در اوستا به درازي از آن سخن رفته است، در زمان فرمانروايي منوچهر- نوه ايرج- روي داد. در آن هنگام تورانيان بر بخش ستردگي از ايران چنگ انداخته بودند و ايرانيان بسيار اندوهگين بودند. پس بر آن شدند که يکي از رزم آوران ايران تيري به سوي شرق بيفکند تا هرجا که فرود آمد، مرز دو کشور باشد.
شنبه، 12 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آرش و تيرگان

آرش و تيرگان
آرش و تيرگان


 

نويسنده :توران شهرياري (بهرامي)




 
حماسه آرش که در اوستا به درازي از آن سخن رفته است، در زمان فرمانروايي منوچهر- نوه ايرج- روي داد. در آن هنگام تورانيان بر بخش ستردگي از ايران چنگ انداخته بودند و ايرانيان بسيار اندوهگين بودند. پس بر آن شدند که يکي از رزم آوران ايران تيري به سوي شرق بيفکند تا هرجا که فرود آمد، مرز دو کشور باشد. آرش اين کار را پذيرفت و بر فراز کوه البرز رفت و در بامداد دهم تيرماه با همه زور پهلواني، تيري روانه کرد؛ چنان که گويي جان خود را در آن نهاد و پس از رها شدن تير، پيکرش در هم شکست. تيرش تا نيمروز روانه بود و آنگاه بر ساق گردويي در کرانه جيحون فرود آمد و آنجا مرز ايران و توران شد. به همين روي از ديرباز جشن تيرگان در دهم ماه تير برگزار مي شود.
از دوره هاي دور که شعر دوران رازهاست
در هر زمان نشان ز نشيب و فرازهاست
گاهي فروغ و پرتوي از چاره سازهاست
گه نيز جاي پاي بهين پيشتازهاست
آرش، نژاده اي است دلاور از آن زمان
او داد آب و رنگ حماسي به تيرگان
***
گاه پگاه بود
روزي ز روزهاي خوش تيرماه بود
آغاز تير روز
زيبا و خاطره انگيز و دلفروز
البرز پر صلابت و با فرّ و جاه بود
همراه با سپيده دمان فروغمند
شد آشکار بر رخ خورشيد نوشخند
مانده ست از آن طلوع رهايي به يادها
فرمان مينوي اهوره به بادها
کاي باد تند سير، سبکتاز، تيزرو
زين کوه، زي کرانه جيحون روانه شو
تا تير جان آرش فرخ تبار را
بر ساقه تناور گردو بني بلند
نزديک مرو، ساحل جيحون، کنار رود
تا نيمروز گرم و دمان آوري فرود
***
آنگه سروش، پيک اهورايي از سپهر
اين گونه داد مژده به ايرانيان زمهر
کز تير سرنوشت که نيروي جان در اوست
زنجير و بندهاي اسيري و بندگي
از دست و پاي ملتي آزاده وا شود
آن شهرها که خصم از ايران زمين گرفت
بعد از فرود تير، ز توران جدا شود
اکنون براي زود رسيدن به اين هدف
تيرافکني است گرد و کمانگير و جان به کف
آرش، همان دليرترين پهلوان به شهر
در راه جاوداني ايران فدا شود
جان حماسه پرور و شور آفرين او
با تير سرنوشت به خاور رها شود
هان! باد، تير آرشي از عشق و آتش است
فرياد دادخواهي گردي کمانکش است
پاسش بدار، چون که در آن جا آرش است
***
آن روزهاي تار و غم انگيز و جانگداز
بخشي زخاک پاک اهورايي وطن
هنگام جنگ در کف دشمن فتاده بود
ايران به سان مام زفرزند مانده دور
دلشادي و توان خود از دست داده بود.
زان سوز و درد، شرح غمش را به خون نوشت
با خط سرخ بر ورق لاله گون نوشت
دوران جنگ بود
ايران دلش ز دوري فرزند تنگ بود
بهر وطن، شکست ز بيگانه ننگ بود
اين سرزمين تحمل خواري نمي کند
در تنگناي حادثه، زاري نمي کند
با دشمن شناخته، ياري نمي کند
پيش ستمگر، آينه داري نمي کند
***
از چندگاه پيش در آن روزگار تار
در راه سازشي که شود صلح برقرار
افراسياب بود و منوچهر شهريار
بستند عهدي آن دو به آيين و استوار
پيمان چنان بخواست که تيرافکني دلير
پرتاب سازد از تبرستان به شرق تير
هرجا که تير آمد و بر هرکجا نشست،
آن جايگاه مرز و حريم دو کشور است.
***
آرش، کنار قله البرز سربلند
با قامتي به هيأت سر و فرازمند
در هاله اي ز نور سحرگاهي سپند
برپا ستاده بود
در چله کمان غرور آفرين خويش
تير از پي رهايي ميهن نهاده بود
با ياد و نام نامي دادار مهربان
سر بر فراشت زمزمه خوان سوي آسمان
با نيروي خدايي و افزون ترين توان
تير از کمان کشيد
آن را نه از کمان، که ز ژرفاي جان کشيد
تا تير جان خويش به باد و زان سپرد
شد پاره پاره پيکر و افتاد و جان سپرد.
جان عزيز را به ره آرمان سپرد.
اکنون هزاره ها سپري شد از آن زمان
آرش حماسه اي است به تاريخ جاودان
ايران به جاست همچو مه و مهر و آسمان
باد! هزاره هاي دگر باز در جهان!
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.