بهشت روان پرور

شيراز، اي بهشت روان پرور اي شهر شور و شوق و دل و دلبر اي خاک پاک توست به چشم من چون سرمه سپاهان، روشنگر اي کان حسن و معدل لب لعل اي شهر پر کرشمه و پرزيور اي باغ سروناز گل سوري اي شهر بلبل و گل و سيسنبر
شنبه، 12 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهشت روان پرور

بهشت روان پرور
بهشت روان پرور


 

شاعر : کيوان اصفهاني




 
شيراز، اي بهشت روان پرور
اي شهر شور و شوق و دل و دلبر
اي خاک پاک توست به چشم من
چون سرمه سپاهان، روشنگر
اي کان حسن و معدل لب لعل
اي شهر پر کرشمه و پرزيور
اي باغ سروناز گل سوري
اي شهر بلبل و گل و سيسنبر
اي بهجت فضا و هواي تو
الهام بخش شاعر دانشور
باشد تو را شمال عبير آميز
باشد صبا به بوم و برت عنبر
آن قند پارسي که رود تا هند
افسانه اي است زان لب چون شکّر
کس فيض روح قدسي اگر جويد
بر مردمان پارس بگو بگذر
وان کس که عمر خضر همي خواند
لب را ز آب رُکني سازدتر
اي پارس، اي زمين دلاور خيز
اي پارس، اي ديار ادب پرور
اي پارس، اي که دامن مهر تو
پرورد بس دلاور جنگاور
شد کوروش بزرگ از اين اقليم
فرمانرواي باختر و خاور
روييد همچو تاک به شاخ و برگ
بگرفت آسيا را سرتاسر
منشور آسماني و جاويدش
نوز است رهنما و جهان گستر
تاريخ بين که عبري و يوناني
آن يک مسيح خواندش، آن سرور
نيرو چو گيرد از تو و يارايي
کمبوجيه به مصر کشد لشکر
برخاست داريوش چو زين سامان
سامان پذير گشت از او کشور
فرمان زپارس داد که: بگشاييد
بحر سپيده و سرخ به يک معبر
فرزند پارس بود، زهي فرزند!
پروردة تو بود، زهي مادر!
چون شهسواري از تو بياموزد
شاپور پا نهد به سر قيصر
آثار زادگان رشيد توست
در گوشه و کنار، بهين مفخر
يک جاست پارسگرد چو کوه مجد
آرامگاه کوروش نام آور
ويرانه هاي پرسپوليس آنجاست
تاريخ افتخار تو را دفتر
آنجا ستاده اند ستون ها راست
گردونة شکوه تو را محور
وانجا گشوده است دهان ديوار
تا گويد از پليدي اسکندر
اي هموطن که زائر شيرازي
شيراز را به ديده دل بنگر
بنگر که شوکت عضدالدوله
بغداد را گر فته به زير پر
بنگر به يمن سعي اتابک سعد
اقليم پارس يافته زيب و فر
بنگر که شاخ شيخ ابواسحاق
خندان گرفته است به کف ساغر
منصور شاه آل مظفر را
بنگر سوار اسب ميان لاغر
خواهد به قلب لشکر تيموري
ناگه برد هجوم چو شيرتر
بنگر کريم خان و کيل زند
در باغ ارگ باز کي و جعفر،
گرم بناي مسجد و بازار است
نيکو اساس و محکم و خوش منظر
بنگر که اوستاد سخن، سعدي
مي ريزد از زبان قلم، گوهر
در بوستان شعر و گلستانش
اعجاز کرده، رفته رهي ديگر
راهي که پاي فهم رود مشکل
جايي که دست و هم رسد کمتر
بنگر به خانقاه لسان الغيب
برتر زبام گنبد نيلوفر
بنگر که شعر دلکش حافظ را
کروبيان قدس کنند از بر
بنگر به مير صدر و جلال الدين
رونق فزاي مدرسه و منبر
بنگر وصال و عرفي وقاآني
هريک در آسمان ادب، اختر
نام هزار شاعره و شاعر
ذکر هزار نابغه و مهمتر،
کي مي توان نوشت به يک طومار!
کي مي توان شنيد به يک محضر؟
اين مردمان تمام سخن سنجند
دارد روانشان به ادب زيور
فضل است در طبايعشان مدغم
ذوقاست در ضمايرشان مضر
اين سان وطن پرست و فداکارند
در خدمت وطن همه فرمانبر
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.