نگاهي به اوضاع و شرايط عمومي کشور ايران در آستانه 30 خرداد سال 60 (9)
پس از بررسي دلايل و چگونگي شروع فاز مسلحانه سازمان مجاهدين خلق که از خردادماه 1360 اتفاق افتاد، اين سئوال مهم و اساسي پيش مي آيد که مجاهدين از اين شيوه و تاکتيک خويش چه طرفي بسته و به چه نتايجي رسيدند؟ و آيا اين نتايج در راستاي اهداف آنان بود و ادعاهايشان را برآورده کرد و يا کاملاً در خلاف مسير آنان و حتي ضربه به آنان و ديگر گروه هاي اپوزيسيون پيش رفت؟!
نخست لازم است دوباره اهداف سازمان مجاهدين در تظاهرت شبه نظاميان خويش و اقدام هاي بعدي يادآوري گردد: سازمان با ادعاي برخوردار بودن از حمايت پنجاه درصدي مردم، چهل درصدي ارتش (آن هم ارتشي که رجوي معتقد بود بايد همه رده هاي ستوان به بالاي آن اعدام شوند) و داشتن پانصد هزار نفر نيروي آماده و همچنين پر بودن انبارهاي خويش از سلاح و مهمات تصور مي نمود که ميتواند ر طول سه ماه با تکيه بر نقشه اي سه مرحله اي يعني 1. درگيري مستقيم، تظاهرات مسلحانه، اعتصاب؛ 2. حذف شخصت هاي مهم حکومت و نشان دادن ضربه پذيري رژيم و بي آينده کردن آن؛ و 3. در نهايت قيام عمومي و توده اي، جمهوري اسلامي را از صحنه روزگار حذف نمايد و تمامي وابستگان به شاه و شيخ (حکومت پهلوي و جهوري اسلامي) را قلع و قمع نمايد و البته معتقد بود براي اين کار بايد عراق نيز بتواند خوزستان و بخش هايي از ايلام را تصرف نمايد (توجه شود به همکاري سازماني خلقي با دولت بيگانه دشمن خلق!) (133)
اما نظام جمهوري اسلامي ايران وارد سومين دهه حيات خويش شد و در عوض موقعيت سازماني به جايي رسيد که هم رزمان و هواداران رجوي و گروه هاي ديگر را متهم به بي کفايتي و ناداني و... کردند و خود او هم ورود به فاز نظامي را اقدامي اجباري و تحميلي تلقي کرده و به طور تلويحي به شکست خويش اذعان کرد و به جاي آن نتايج ديگري را عايد خويش و جامعه و حتي ديگر گروه هاي اپوزيسيون کرد که در اين بخش به آن ها اشاره مي شود.
بنيان نهادن شيوه ترور و خشونت در مبارزات سياسي به جاي منطق و آرامش
اقدام مجاهدي خلق در شروع درگيري نظامي با رژيم که البته بيشتر شامل عمليات خرابکاري و تروريستي بود تا مبارزه مستقيم، موجب گرديد جوّ مخالفت و انتقاد سياسي در جامعه ايران تبديل به فضايي خشن، ناسالم و به دور از گفت و گو و تفاهم گشته و راه هرگونه رفرم سياسي بسته شود. به بيان بهتر مجاهدين با انتخاب اين روش، راه هاي ديگر از جمله گفت و گوي سياسي، مبارزه فرهنگي و تبليغات اجتماعي را مسدود کرده و در مرحله نخست بزرگترين ضربه را به گروه هاي اپوزيسيون وارد کردند.
اگر به عمق رفتارهاي سازمان مجاهدين خلق توجه شود، مشخص خواهد شد اين اقدام سازمان به همين جا ختم نگرديد، بلکه مسائل ديگري را براي خود سازمان و ديگران به ارمغان آورد که به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. ايجاد فضاي آلوده سياسي و مبارزاتي در تاريخ معاصر ايران
2. احساس ناامني اجتماعي و تنفر مردم از مبارزات سياسي سازمان ها و احزاب
3. از دست رفتن نيروهاي فعال جوان و متخصص جامعه ايراني از هر دو قشر موافقان و مخالفان حکومت که در آنان بسياري از افراد تحصيل کرده و جوان و مهم تر از همه افراد پرشور و حتي بي گناه وجود داشتند و نوعي انحراف ذهني و رواني براي اين قشر به وجود آمد.
4. بدنامي فوق العاده سازمان مجاهدين خلق در عرصه بين المللي به گونه اي که اين سازمان در نزد اتحاديه اروپايي و حتي وزارت امور خارجه کشور آمريکا (که خود از حاميان مالي و معنوي مجاهدين بوده و هست) به عنوان سازماني تروريستي شناخته شد و اين مسئله چنان عميق و ريشه دار گرديد که از آغاز دهه هشتاد شمسي به بعد (و به خصوص سال 1382) اين کشورها مجبور به بستن دفاتر سازمان دستگيري برخي اعضاي آن شدند (همچون فرانسه و انگلستان) و ادامه فعاليت سازمان در هر کشوري موجب بحران سياسي و بدنامه بين المللي براي آن کشور مي شد.
5. ترورهاي سازمان مجاهدين در سال 60 موج پديدار شدن هراس و ناتواني آن سازمان و استحکام نظام جمهوري اسلامي شد، زيرا اصولاً در يک مبارزه آنگاه که يک طرف مستحکم و طرف ديگر ضعيف باشد، طرف ضعيف دست به کارهاي غير معمول و جنون آميز مي زند و اين اقدام سازمان که در حقيقت نوعي خودکشي سياسي بود، حاکي از بن بست سازمان و قهر آن با مردم بود.
6. به وجود آمدن نوعي مظلوميت براي نظام جمهوري اسلامي و مسئولاني چون آيت الله بهشتي و رجايي و باهنر و همچنين وجود دهها قرباني کوچه و بازار که موجب پديدار شدن هاله اي مقدس براي حکومت ايران و در عوض زبوني سازمان در ادامه مبارزه سياس گرديد.
7. اتحاد و انسجام هر چه بيشتر هواداران حکومت عليه مشکلات فراروي نظام. حتي اين اقدام سازمان موجب شد افراد بي طرف و مخالف حکومت نيز به صف مخالفان مجاهدين خالق افزوده شوند.
8. در نهايت اقدام سازمان موجب بدنامي براي مجاهدين و تبديل آن به منافقين شد.
وارد کردن ضربه کيفي و کمي از درون و بيرون به سازمان مجاهدين خلق
يکي ديگر از پيامدهاي جنگ مسلحانه سازمان مجاهدين خلق را مي توان وارد آمدن ضربه هاي اساسي و مهلک بر پيکره اين گروه دانست که اين آسيب ها از دو بعد کمي و کيفي و دو منشأ درون سازماني و بيرون از سازمان قابل تأمل و بررسي است.
درباره آسيب هايي که سازمان مجاهدي خلق از درون خويش متحمل شد، بايد گفت، پس از شکست تظاهرات مسلحانه خردادماه و همچنين اقدام هاي تروريستي سازمان در ماه هاي بعد و پوچ و توخالي درآمدن ادعاهاي رهبري آن مبني بر سقوط سه ماهه جمهوري اسلامي ايران، (134) بيشتر نيروهاي جوان و احساساتي سازمان که دل به اين وعده ها خوش کرده و سازمان و رهبري آن را شيري مهيب و قدرتمند مي پنداشتند، اکنون آن شير را بي بال و دم ديده و تمامي وعده ها و تحليل ها را شعار و خيال دانسته، دچار نوعي يأس و سرخوردگي شدند. اين نخستين ضربه کيفي از درون بود و اين سير چنان ادامه يافت که بعدها اصل شروع حرکت مسلحانه به طور اساسي زير سئوال رفت و توجيه و پاسخ به مخالفت ها و انتقادهاي اعضا و ديگران، بخش مهمي از انرژي و وقت سازمان را به خود اختصاص داد.
علاوه بر اين ضربه کيفي، بخش مهمي از نيروها و توان انساني سازمان نيز دچار ريزش شد (135) و بسياري که اساساً مخالفت حرکت مسلحانه بودند (مانند بيشتر افراد جامعه که با رفتارهاي تند و خشن مخالفند) و يا قبل از اين واقعه به اساس و نهاد سازمان پي نبرده بودند و آن را داراي کارکرد فرهنگي- اجتماعي- سياسي مي پنداشتند و همچنين بيشتر گروه هاي دانش آموزي و دانشجويي که صرفاً به دليل احساسات و شور و حالي که مقتضاي جواني و نوجواني و به خصوص دوران انقلاب است، به سازمان پيوسته بودند، از سازمان جدا گرديده و به زندگي عادي و اجتماعي خويش ادامه دادند و حتي برآوردهاي اوليه از آن دوران و پس از آن به وضوح نشان دهنده آن است که شمار هواداران سازمان حتي از تعداد اعضاي رسمي آن نيز بسيار کمتر بود و به همين علت سازمان به جز اقدام هاي تروريستي (که آن هم ناشي از نوپا بودن نهادهاي امنيتي و وجود عناصر نفوذي بود) نتوانست اقدام خاصي صورت دهد و حتي بعدها ميزان هواداران آن در خارج از کشور (که بسياري نيز تحت تأثير تبليغات وسيع سازماني در بين مجاهدين ايراني و با ايجاد جوّ رعب و وحشت حضور خويش را در آن گروه حفظ مي کردند) از چند هزار نفر تجاوز نمي کرد. (136) و در نهايت براي حفظ نيروها مجبور به بازي ها و بحران آفريني هاي جديدي شد که حاصل تمامي آنها چيزي جز ملزم نمودن نيروها به حضور اجباري نبود و گاه در اين راستا نيروها را مجبور به سپردن الزام هايي همچون تعهدنامه، وثيقه و... و اخذ دارايي ها مي کردند.
از زوايه بيروني نيز سازمان مجاهدين خلق، متحمل خسارت ها و ضربه هاي شديدي گرديد. پس از شروع ترورها و موج خشونت از سوي آنان، همکاري گسترده مردم و حتي خانواده هاي برخي از اعضاي سازمان موجب گرديد تا ارگان هايي همچون سپاه و بسيج بتوانند در فاصله خرداد تا بهمن ماه 1360 ضربات گسترده اي به خانه هاي تيمي سازمان وارد نمايند و اين به معناي بن بست کامل سازمان از لحاظ نظامي و قدرت بالاي اطلاعاتي- امنيتي جمهوري اسلامي بود.
همچنين گسترش مجاهدين تواب که بر اثر کارهاي آموزشي و فرهنگي و تبليغات جمهوري اسلامي از گذشته خويش اظهار ندامت مي کردند و با تنفر از سازمان، حاضر به مصاحبه عليه آن و کارکردهايش مي گرديدند، باعث شد سازمان از لحاظ کيفي نيز دچار آسيب از درون و بيرون شود، زيرا يکي از ادعاهاي مورد افتخار سازمان آن بود که نيروهايش بريده نشده و به اسارت نيز درنمي آيند، بلکه در هنگام خطر با خوردن قرص سيانور به زنگي خود خاتمه مي دهند و لذا پس از اعلام توبه و ندامت و يا مصاحبه افشاگرانه عضو سابق، سازمان عليه او بيانيه صادر کرده و او را که تا ديروز فردي مبارز، رفيق و مجاهد به شمار مي رفت، بريده، خائن و مزدور قلمداد مي کردند و همين مسئله موجب شد ديگر اعضاء نيز به نحوي از آينده خويش احساس خطر و بيم کنند.
پناه بردن به آغوش بيگانه
مجاهدين نه تنها از سوي مردم عادي طرد شدند، حتي ديگر گروه هاي اپوزيسيون و سياسي نيز بعدها سعي کردند پاي خود را از نزديک شدن به حال و هوا و حتي نام سازمان کنار بکشند.
اما متأسفانه سازمان به جاي سعي در رفع اشکال ها و ضعف هاي خود به نوعي کينه ورزي و شايد نيز انتقام جويي دست يازيد؛ و در حرکت هاي بعدي خويش به دامن صدام، دشمن شماره يک مردم ايران پناه برد.
سازمان با انتقال مرکز فرماندهي و نيروهاي خويش به درون خاک عراق به جنايت ها و خيانت هاي ديگري اقدام نمود که از آن زمره مي توان به گشودن جبهه جديدي عليه ايران در منطقه کردستان (138) ضرب و شتم و اعتراف گيري از اسيران ايراني و حتي اعدام آنها، (139) دادن اطلاعات نظامي و حتي مناطق بمباران شده شهري ايران به ارتش عراق، (140) جاسوسي به نفع دولت هايي همچون اسرائيل، آمريکا، اردن، عربستان سعودي و عراق (141) که تا پيش از اين از سوي سازمان به لقب ارتجاع و امپرياليسم شهرت داشتند (142) و حتي شرکت در کشتار مردم بي دفاع کردستان عراق و شيعيان جنوب آن کشور پس از همراهي در غارت کويت (143) در جريان جنگ اول خليج فارس اشاره کرد.
فراگير شدن فضاي انحصارگرايانه و غيردموکراتيک در روابط دروني سازمان
شکستگي که در جريان ورود سازمان مجاهدين خلق به فاز نظامي دامنگير آن شد، موجب وارد شدن انتقادهاي فراواني به عملکرد، واقع نگري، مديريت و حتي صداقت رهبري سازمان شد، به طوري که عبور از اين بحران که سازمان را در بن بست تقابل رهبري اش با کادر و همچنين ضعف انگيزشي نيروها و ريزش آنان داده بود، در اولويت هاي رهبري آن گروه قرا گرفت و به هر تخته پاره و خاشاکي متوسل شد تا از غرق شدن نجات يابد.
علاوه بر برخي مانورهاي سياسي همچون امضاي قرارداد صلح نمايشي با عراق، تشکيل شوراي مقاومت (که در حقيقت همان اعضاي سازمان مجاهدين به همراه چند نفر انگشت شمار گروه چريک هاي فدايي خلق اقليت بودند)، ازدواج و طلاق با دختر بني صدر، ازدواج با مريم قجر عضدانلو (همسر مهدي ابريشمچي) که انقلاب رهايي نام گرفت و... سازمان به مجموعه اقدامات ديگري دست زد که همگي در راستاي نابودي فضاي دموکراتيک و حزبي و پناه بردن به شيوه هاي انحصارگرايانه و خفقان آميز بود.
در اين شيوه جديد، همراهان اصلي رجوي همچون ابريشمچي، مريم رجوي، فهيمه ارواني و... اصولي را تدوين کردند که براساس آن اصول، به رجوي جلوه اي فوق تقدس و کاريزمايتک داده مي شد و او را از هرگونه پاسخگويي، تا چه رسد خطاپذيري، مبرا مي کرد و اعمال را به طور مستقيم ناشي از الهام جهان غيب دانسته و حتي او را برتر از هر عارف و مدعي ديگري قرار داده و نامش را در زيارتنامه ها(!) نيز وارد کردند و منتقدان را به القابي همچون بريده، خائن، جاسوس، سرسپرده رژيم شاه و شيخ، مزدبگير و صدها لقب رکيک ديگر ناميدند. (144) حتي به شيوه هاي مختلفي چون محاکمه، حبس و شکنجه اعضاي خويش اقدام کردند که از آن زمره مي توان به برخوردهاي سخت و خشن با امثال علي زرکش اشاره کرد و بعدها چهره هاي معروف ديگري مانند محمود راسخ افشار، مهدي خانبابا تهراني، علي رضواني، هادي شمس حائري (که همگي از اعضاي با سابقه و رده بالاي سازمان بودند) نيز دچار اين حق ناشناسي شدند. (145)
لازم است گفته شود، اجراي بند دوم انقلاب ايدئولوژيک معروف به انقلاب طلاق که همسران و همچنين تمامي مردان و زنان و دوست و آشنا و هم رزم و همکار را ملزم به دوري از يکديگر (و حتي نابود کردن تمامي سوابق دوستي قبلي و تعهد به سه طلاقه هميشگي) و فرزندان خردسال خويش مي نمود و پس از شکست سازمان در عمليات فروغ جاويدان در سال 1367 به اجرا درآمد، ريشه در قبل از آن و سالهاي اوليه دهه 1360 داشت. رجوي سعي کرد با اين اقدام ها از پاسخگويي راجع به هدر دادن نيروهاي سازمان در جريان سال 1360 و همکاري بدنام کننده و دادن اختيار خويش به دست رژيم بعثي عراق طفره رود و در حقيقت با نوعي کودتاي سياسي به تثبيت مقام خويش به عنوان رهبر مقاومت ضد حکومت اقدام کند.
پينوشتها:
1- اين مسائل بعدها در جريان جنگ اول و دوم خليج فارس و به خصوص حمله ي آمريکا و انگليس به عراق در سال 1382 (جنگ دوم فارس) مورد اقرار و تأييد رسمي آمريکايي ها و انگليسي ها و حتي خود عراقي ها و متحدان سابق آنان قرار گرفت و در رسانه هاي بين المللي انتشار يافت.
2- هادي شمس حائري، مرداب، ص44؛ خود رجوي هم از خميني به عنوان فاتح محبوب انقلاب ياد مي کند: مسعود رجوي، جمع بندي يکساله، ص20، و بيانيه ي سازمان راجع به رأي 99 درصدي مردم به حکومت اسلامي.
3- علي رضواني، شکنجه د رزندان هاي رجوي، گزارش از علي رضواني عضو سابق مجاهدين خلق به صليب سرخ جهاني و سازمان هاي مدافع حقوق بشر، صص 12-11.
4- براي آگاهي از اين انتقادها مي توان به کتاب هاي چه بايد کرد، نگاشته جمعي از جداشدگان از سازمان مجاهدين خلق (مقيم کانادا)، مرداب يا جلد دوم کتاب ارتجاع مغلوب در رقابت با ارتجاع غالب اثر هادي شمس حائري، عضو سابق سازمان مجاهدين خلق ايران، مقاله هاي به چاپ رسيده در شماره هاي مختلف مجله نگاه از جمله سال دوم، شماره چهارم، مي 1996، سال سوم، شماره هفتم و همچنين گزارش علي رضواني عضو ارشد و همراه و دستيار مسعود رجوي به صليب سرخ جهاني و ديگر سازمان هاي مدافع حقوق بشر تحت عنوان شکنجه در زندان هاي رجوي اشاره کرد. همين فرد در کتاب ها و مقالات ديگري نيز ادعاي فوق عليه رجوي را تکرار کرده است. همچين رجوع شود به نگاشته ها و نامه هاي ديگر اعضاي مهم سازمان مانند محمود راسخ افشار، مهدي خانبابا تهراني، سعيد شاهسوندي، فريدون گيلاني، جمشيد تفرشي.
5- سخنراني مسعود رجوي در گردهمايي هاي بزرگ رزمندگان و پشتيبانان مقاومت براي بزرگداشت پانزدهمين سالگرد 30 خرداد که در تيرماه 1375 توسط انتشارات ايران کتاب به چاپ رسيد.
6- چه بايد کرد، نگاشته جمعي از جداشدگان از سازمان مجاهدين خلق ايران (مقيم کانادا).
7- به طوري که در سال 1352 پس از ترور چند آمريکايي از جمله سرهنگ هاوکينز و تلاش براي ربودن هواپيماي ايران اير و انفجار کارخانه برق تهران، ساواک با احساس خطر از وجود سازمان در طي چند ماه تمامي آنها را دستگير کرد و گروه از هم فروپاشيد؛ براي اطلاع بيشتر به مقاله ي هفته نامه جمعه با عنوان «ملاقات کلينتون با عبدالله اوجسن در ايران» و همچنين گزارش «انستيو تحقيقاتي سياست بين المللي و امنيت آلمان» تحت عنوان «اپوزيسيون عليه خميني» که در مجله نگاه (سازمان مجاهدين خلق از نگاه ديگران)، س سوم، شمـ هفتم، ژانويه 1997، به چاپ رسيد، رجوع شود.
8- اين درگيري که بر سر پذيرش اسلام يا مارکسيسم به وجود آمد منجر به انشعاب و برخورد سخت و شکنجه و اعدام فردي چون مجيد شريف واقفي که از طيف اسلام گرا بود گرديد و مارکسيست هاي تند به نام پيکار از سازمان جدا شدند.
9- هادي شمس حائري، مرداب، ص20.
10- بال شکسته ( بيانيه دولت آمريکا درباره سازمان مجاهدين خلق ايران)، اکتبر 1994، ص الف، به قلم رضا مرزبان و همچنين گزارش وندي آرش من معاون وزير امور قانون گذاري آمريکا در همان کتاب، صص 18-14، البته به برخي از اين رفتارها در بخش مربوط به رفتارهاي دوگانه ي سازمان اشاره خواهد شد.
11- يوهانس رايسز، اپوزيسيون عليه خميني، گزارش انستيتو تحقيقاتي سياست بين المللي و امنيت آلمان، به نقل از نگاه، س سوم، شمـ 7، ص51.
12- از جمله اين موارد مي توان به شرکت در خريد و فروش هروئين توسط سازمان اشاره کرد که يکي از اعضاي آن با محموله ي 5 کيلوگرمي هروئين در نروژ دستگير شد. (نگاه، س دوم، شمـ ب، ص 86) و يا حمله به خبرنگار روزنامه اپوزيسيون نيمورز (نيمورز، 322 به نقل از نگاه، همان شماره، ص83)، شرکت در اعمالي همچون دستکاري در مبلغ چک هاي اهدايي مردم اروپا به سازمان و ساختن اسناد مالي تقلبي (روزنامه داگبلادست ارگان حزب چپ نروژ به نقل از پروژکتورهاي غير ضروري، ص8) و قضيه جنجالي ضرب و شتم محمود ملک افضلي پسر مرضيه در جريان کنسرت بزرگ مرضيه خواننده مشهور که عنوان بسياري از مقالات روزنامه هاي خارج از کشور را به خود اختصاص داد و در مجله ي نگاه، س سوم، شـ 7 ژانويه 1997 در صفحات 96-85 به چاپ رسيده و همچنين خود ملک افضلي هم گزارش آن را در کتابي با نام «بخوان براي ايران بخوان» چاپ نموده است. از ديگر اقدامات خلاف قانون سازمان مي توان به قتل سه طرفدار جمهوري اسلامي در اروپا توسط اشرف شهيداني از اعضاي سازمان که سپس دستگير شد (کيهان لندن به نقل از نگاه، س دوم، شمـ ششم، دسامبر 1996، صص163-161) و پنهان کردن مهمات و مواد ممنوعه در دفترهاي سازمان در فرانسه که در بهار 1382 کشف گرديد اشاره نمود.
13- هادي شمس حائري، مرداب، در پايان مقاله اشاره خواهد شد و در مقاله «انقلاب ايدئولوژيک» به طور کامل اشاره شده است.
14- اطلاعيه ي مجاهدين خلق ايران، 28 خرداد 1360.
15- نمونه اين مسئله را مي توان در کتک خوردن مهندس ملک افضلي پسر مرضيه در کنسرت او که صرفاً قصد ملاقات با مادرش و اعتراض به آوازخواني او به نفع سازمان مجاهدين خلق را داشت و همچنين برخوردهايي از اين دست با افرادي که حتي شوق پيوستن به سازمان را داشته و تنها براي قانع شدن چند سؤال نموده اند مانند عليرضا سماک مقيم انگلستان مشاهده نمود ه نامه او در شماره 32 نيمروز به چاپ رسيده است. (نگاه س دوم، شمـ ب، اکتبر 1996، صص 127-123). همچنين زندان ابوغريب بغداد و مراکز نگهداري کودکان سازمان در اروپا از نمونه هاي ديگري هستند که در گزارش هاي افرادي چون علي رضواني و همچنين کتاب عشق ممنوع که يکي از خانم هاي مشاغل در مرکز نگهداري کودکان نگاشته است، کاملاً شرح داده شده است.
16- هادي شمس حائري، مرداب، ص26.
17- برخي از فحش هاي سازمان به جداشدگان چنين است: پتياره، خودفروش، ميان بار بدنام و فسيل هاي خارج کشوري، آدم معلوم الحال، خدمتکار اطلاعات رژيم، پادوي ساواک آخوندي، رجاله و حق العمل کارهاي حرفه اي، عاري از شرف، عمله ي ولايت فقيه، مسابقه ي رذالت، هرزه ي سياسي، کفترباز سياسي، خر مرد رند و ابن الوقت، رذل ترين عناصر ضد انقلابي، اصطبل ضد انقلاب، فرافکني گنديدگي دروني، تناول استفراغات بقاياي شاه و شيخ، فوران عفن ترين لجنزارهاي آخوندي و ولگردهاي سياسي و... (نگاه، سال سوم، شماره 5 اکتبر 1996، ديباچه)
18- نمونه آن تبليغات فوق العاده زياد بر روي خود مسعود رجوي به عنوان فردي با توانايي و مقامات فوق انساني و وارث تمامي افتخارها و شهداي سازمان و حتي وارث ائمه (ع) که در بحث انقلاب دوم ايدئولوژيک توضيح داده شده است) و همچنين لزوم اينکه هر زن و مرد مجاهد تنها بايد به مسعود رجوي عشق بورزد نه همسر و فرزند خويش: و نسبت دادن آثار و مسائل يکي از اعضاي سازمان شده است و... مي باشد. همچنين توجه شود به سعي سازمان در ساختن شخصيت هاي بعد مسعود از ميان اعضاي کشته شده در سابق مانند سعيد محسن، محمد حنيف نژاد، علي اصغر بديع زادگان، موسي خياباني و اشرف بديعي که تمامي اين مسائل در ويژه نامه هاي سازمان و زيارتنامه هاي آنان قابل مشاهده است.
19- مصطفي ايزدي، گذري بر انديشه هاي آيت الله منتظري، مصاحبه ها، جلد دوم، قسمت اول، انتشارات نور، 1361، صص90-89. همچنين نقش نامبرده در پايه ريزي نهضت آزادي ايران به همراه مهندس بازرگان (پس از انشعاب از جبهه ملي دوم) و استفاده بيشتر اعضاي سازمان مجاهدين از موقعيت معنوي وي و جايگاه او در حکومت اسلامي به عنوان امام جمعه تهران قابل ملاحظه مي باشد.
20- يوهانس رايسنر، راپوزيسيون عليه خميني، به نقل از نگاه، سال سوم، شماره 7، صص 41-40.
21- زيرا يک نظريه ي درست نخست بايد مراحل مختلفي و از جمله فرضيه بودن را طي کند و پس از جواب دادن در مراحلي به نظريه تبديل گردد. گذشت زمان نيز حداقل جواب ندادن بخش هاي مارکيستي ايدئولوژي سازمان را اثبات نموده است که نمونه ي آن بن بست فروپاشي اين مکت در اروپاي شرقي و شوروي بود.
22- نمونه هايي از آنها در مجموعه اي تحت عنوان از ماوراء چپ تا ماوراء راست (بي ثباتي يا اپورتونيسم) جمع آوري گرديده است.
23- براي اطلاع بيشتر رجوع شود به تاريخ عقايد و مکتب هاي سياسي از عهد باستان تا امروز، نگاشته پروفسور گائتانا موسکا و گاستون بوتو، ترجمه ي حسين شهيد زاده.
24- هفته نامه جمعه، چاپ ترکيه به نقل از نگاه، س سوم؛ شمـ 7، ص23.
25- براي اطلاع بيشتر رجوع گردد به جزوه هاي يوهانس رايسنر، اپوزيسيون عليه خميني، به نقل از نگاه، همان شماره، ص 50. شناخت سازمان مجاهدين خلق.
26- نمونه آن را مي توان در اطلاعيه 2/12/57 سازمان، مصاحبه رجوي در نشريه پيام خلق (شماره2)، در اسفند 57، مقدمه اول مجموعه در مجموعه اعلاميه ها و...، روزنامه مجاهد در تاريخ 7/8/58 و 14/8/58 و سعي در ارائه عناصر متضاد همچون ارتش ضد خلقي (يا همان ارتش باقي مانده از زمان شاه سابق)، ارتجاع، بورژوازي و... ديد و جالب اينجاست که خود سازمان در اطلاعيه مورخه ي 14/8/58 به مارکسيست هاي اصولي در مورد ايجاد تضاد مطلق با سيستم حاکمن و ناديده گرفتن مرزهاي وحدت با بورژوازي کوچک هشدار داده است.
27- برخي از حمايت ها عبارت است از: حزب سوسياليست فرانسه، جناح چپ حزب کارگر انگلستان و سرانجام تمامي حزب کارگر بريتانيا، پارلمان اروپاف پارلمان انگلستان، حزب سوسيال دموکرات آلمان، ائتلاف سوسياليست ها، دموکرات ها، ليبرال ها در انگلستان، 202 نفر از نمايندگان کنگره آمريکا، نمايندگان پارلمان سوئد، احزاب نروژي و... و جالب اينجاست که علي رغم اين حمايت ها در پي شکايت هاي متعدد جداشدگان از سازمان مجاهدين خلق به سازمان هاي غير دولتي جهاني و از جمله ديده بان حقوق بشر وم عفو بين الملل اين سازمان از سوي مراکز دفاع از حقوق بشر و فرد بي طرفي چون موريس کاپيتورن گزارشگر ويژه کميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد محکوم گرديد که اين واقعيت بيانگر اين حقيقت است که حمايت ارگان ها و مراکز دولتي غربي از مجاهدين صرفاً به دليل مصالح و بازي هاي سياسي و تحت فشار قرار دادن جمهوري اسلامي بوده است، نه رعايت حقوق بشر، براي اطلاع بيشتر رجوع شود به سلسله مجلات نگاه، از زمره سال سوم، شمـ 5، و نيز تروريسم ضد مردمي، ص 375-305، بال شکسته، گزارش علي رضواني به صليب سرخ جهاني و سازمان هاي مدافع حقوق بشر تحت عنوان شکنجه در زندان هاي رجوي و همچنين گزارش ها و شماره هاي مختلف نشريه مجاهد (ويژه نامه سازمان مجاهدين خلق ايران).
28- رجوع شود به اسناد و بريده هيا روزنامه از صفحه 318 به بعد در کتاب تروريسيم ضد مردمي، و همچنين بولتن خبرگزاري پارس، 11/2/1360، ص 13و 20/2/1360، ص 19.
29- بولتن خبرگزاري پارس، 11/2/1360، ص13.
30- روزنامه پست ايران، شماره چهارشنبه 25 فروردين 1361، چاپ لندن.
31- تقويم مناسبت هاي سازمان مجاهدين خلق ايران.
32- اسناد منتشره در صفحات 255، 259و 274-266، تروريسم ضد مردمي (که برگرفته از مجله مجاهد فوق العاده شماره 8 انتخابات، همچنين شماره 122 آن در اسناد ستاد بزرگ ارتش ايران و سازمان اطلاعات و امنيت کشور رژيم پهلوي مي باشد.)
33- علي رضواني، شکنجه در زندان هاي رجوي (گزارش از علي رضواني، عضو سابق سازمان مجاهدين خلق به صليب سرخ جهاني و سازمان هاي مدافع حقوق بشر، ص13).
34- هادي شمس حائري، مرداب، ص 25.
35- مسعود رجوي، 30 تير 1360 به نقل از «منافقين خلق رو در روي خلق»، ص79 و يوهانس رايسنر، همان، ص47.
36- نشريه مجاهد، تاريخ 14/8/1358 و 21/8/1358 و همچنين سخنان مسعود رجوي در شماره 114 مجاهد.
37- يوهانس رايسنر، همان ، ص48.
38- يوهانس رايسنر، همان، به نقل از نشريه نگاه، سال سوم، شماره 7، صص49-47.
39- يوهانس رايسنر، همان، ص 49 و تقويم مناسبت هاي سازمان مجاهدين خلق ايران و مقاله تحقيقي انقلاب ايدئولوژيک اثر نگارنده.
40- يوهانس شمس حائري، مرداب، صص 41-39.
41- يوهانس رايسنر، همان، ص47.
42- پيام سازمان مجاهدين خلق به افسران و سربازان انقلابي و 2/12/1358 که در آن پيام آورده شده است: تا انحلال کامل ارتش و برپايي ارتش مردمي، پيروزي ما کامل نيست. همچنين علي رضواني، اسکولاستيک نوين در فرقه رجوي (مصاتحبه سردبير نشريه ايران آزاد با راديو صداي ايران)، ص 98 و يوهانس رايسنر، اپوزيسيون عليه خميني، نگاه، همان شماره، صص40-39.
43- يوهانس رايسنر، همان، ص42.
44- رضا قنادان، مجله نگاه، س دوم، شمـ 5، اکتبر 1996، و ايران خبر، ص 5 به نقل از نگاه، س دوم، شمـ 5، اکتبر 1996.
45- قرآن کريم، سوره ي مبارکه بقره، آيات 227 به بعد.
46- در پايان اين مقاله اشاره خواهد شد.
47- فرح ازبري، مجاهدين خلق دوزيستاني فريبکار، پيام آزادگان، 5/2/74 به نقل از نگاه، همان شماره، ص 29 و مهري داد، استراتژي رژيم آخوندي براي سرکوب اپوزيسيون، نگاه، س سوم، شم« 7، ص 58.
48- مهدي خانبابا تهراني.
49- هفته نامه جمعه، چاپ ترکيه، به نقل از نگاه، س سوم، شمـ7، صص 26-23.
50- ويژه نامه مجاهد، ص 294.
51- کانال D ترکيه، به نقل از پروژکتورهاي غير ضروري، ص 26.
52- نگاه شود به کتاب از ماوراء چپ تا ماوراء راست (بي ثباتي يا اپورتونيسم) که مواد بسيار زيادي از يان رفتارهاي دوگانه و کاملاً متضاد را با ارائه مدارک و شواهدي از بيانيه ها، انتشارات و موضع گيري هاي خود سازمان نشان داده است.
53- سياوش بشيري، رزم آوراني که بزم آرا شده اند، کانون جوانان ايراني، تير 1372 به نقل از نگاه، س سوم، شمـ 4، مي 1996، س 157 و هادي شمس حائري، مرداب، ص 256 که معتقد است حنيف نژاد در همکاري مسعود رجوي با ساواک در زندان توسط رجوي لو رفته است.
54- رجوع شود به تاريخچه ي سازمان در پيش از انقلاب اسلامي و همچنين سعيد شاهسوندي، اسناد مکاتبات مسعود رجوي و من، ضميمه ي سند شماره ي 2 و 1، صص338-337.
55- منافقين خلق رودرروي خلق، ص 26، ابوالحسن بني صدر رد گزارش خويش موسوم به کارنامه ي رئيس جمهور در تاريخ 9/2/1360 اين مطلب را به طور ضمني تأييد مي کند.
56- احمد خميني، رنجنامه به حضرت آيت الله منتظري، صص 20-19 که اشاره اي به نگاشتن نامه اي از اين سه نفر به آيت الله خميني براي تأييد سازمان مجاهدين و عدم پذيرش اين در خواست توسط او دارد. علاوه بر اين رجوع شود به جلد سوم تحليل تارخي انقلاب اسلامي، نگاشته حميد روحاني و رضا مرزبان، «مجاهدين خلق از پدر خميني تا کلينتون» که در بال شکسته و همچنين مجله نگاه، س دوم، شمـ چهارم، مي 1996، صص 30-19 به چاپ رسيده و به تلاش هاي سازمان در جهت کسب نظر آقاي خميني و منتظري اشاره دارد.
57- يوهانس رايسنر، اپوزيسيون عليه خميني، به نقل از نگاه، س سوم، شمـ 7، ص40.
58- در جواب به نامه منتظري، طالقاني، مطهري اشاره شد.
59- علي رضواني، همان، ص 78 و مجله نيمروز به نقل از نگاه، س دوم، شمـ 4، مي 1996، ص 144.
60- مجاهد، 121، 25/2/1360 و مصاحبه ي مطبوعاتي بني صدر، 2 خرداد 1360 به چاپ رسيده در انقلاب اسلامي، ص 2 و نامه مسعود رجوي به بني صدر: 2/3/1360.
61- نامه سرگشاده سازمان به آيت الله خميني، 12/2/1360 و روح الله خميني، صحيفه نور، ج8، سخنراني 10/2/1360 و 22/3/1360.
62- همان جمله مشهور «ما زمين مي دهيم و زمان مي گيريم» که موجب مسخره شدن بني صدر در نزد مردم و کارشناسان نظامي شده بود.
63- صحيفه نور، ج هشتم، چاپ امام، زمستان 1373، ص461.
64- قبلاً اشاره شده بود.
65- روح الله خميني، سخنراني 21 ارديبهشت 1360 در صحيفه نور.
66- همان.
67-چون بني صدر در جواب از دادن نظر صريح خودداري کرد و به طور ضمني حرف هاي رجوي را تأييد نمود: مصاحبه مطبوعاتي بني صدر، 2 خرداد 1360، به چاپ رسيده در روزنامه انقلاب اسلامي، ص2.
68- بعداً اشاره خواهد شد.
69- بعداً اشاره خواهد شد.
70- مسعود رجوي، نامه به بني صدر، 2/3/1360.
71- مسعود رجوي، مجاهد، شمـ 111، ص16. البته بعداً معلوم شد قضيه برعکس بود و مجاهدين سپر انساني عضوي از ليبرال ها گرديدند، بدون آن که هم فکران بني صدر از جبهه ي ملي کوچکترين حرکتي انجام دهند.
72- علاوه بر فضاي حاکم در آن روز، رجوع شود به سند ذکر شده در منافقين خلق رودرروي خلق، صص 15-14.
73- چه بايد کرد، صص91-87 و مسعود رجوي، جمع بندي يک ساله، ص23.
74- مجاهد، 293، ص5.
75- علي رضواني، شکنجه در زندان هاي رجوي (گزارش به...)، صص17-16.
76- رضا مرزبان، مجاهدين خلق از پدر خميني تا کلينتون، به چاپ رسيده در بال شکسته، ص الف.
77- به نقل از چه بايد کرد، صص 16-14، 23-21، 54-44 (کليه دستخط هاي رجوي موجود است) و همچنين هادي شمس حائري، مرداب، صص57و 21.
78- مسعود رجوي، جمع بندي يک ساله، ص42.
79- به نقل از چه بايد کرد، صص44-13 و مسعود رجوي، جمع بندي يکساله، صص100و 108.
80- چه بايد کرد، صص16و 21.
81- هادي شمس حائري، مرداب، صص28-27 و 25 و ابوالحسن بني صدر، کوشش هايي که به نتيجه نرسيدند، به نقل از نگاه، س دوم، شمـ 4، ص 41 و درباره تحريک بني صدر نيز قبلاً توضيح داده شد.
82- در بخش هاي قبل اشاره شد و همچنين رجوع شود به هادي شمس حائري، مرداب، صص32-29.
83- هادي شمس حائري، مرداب، ص 39 و چه بايد کرد، ص15.
84- مجاهد، 95، 2/4/1359.
85- منافقين خلق رودرروي خلق، صص31-30. هادي شمس حائري، مرداب، صص 42و 30-29 (برگرفته از سخنراني رجوي)
86- که قبلاً به آن اشاره گرديد و روزنامه ي سوئدي داگبلادت نيز آن را تأييد نموده است.
87- تروريسم ضد مردمي، صص 105-103.
88- مريم قجر عضدانلو، (مريم رجوي)، «مصاحبه با خواهر مجاهد مريم رجوي مسئول اول سازمان مجاهدين خلق ايران، جانشين فرمانده کل ارتش آزادي بخش ملي به مناسبت بيست و هشتمين سال بنيانگذاري سازمان»، ص8.
89- مسعود رجوي ، جمع بندي يکساله، ص 108.
90- مسعود رجوي ، به نقل از چه بايدکرد، ص24.
91- مجاهد، 111، تاريخ 7 اسفند 59، ص 18، مصاحبه ي رجوي، قبلاً به سابقه ي اين لقب اشاره گرديده است.
92-روزنامه انقلاب اسلامي، 8 ارديبهشت 1360، ص1.
93- کارنامه رئيس جمهور، 9/2/60 (روزنامه انقلاب اسلامي)
94- روح الله خميني، صحيفه نور، ج8، صص368-360و 394.
95- براي ملاحظه ي اني ديدگاه ها رجوع شود به بولتن خبرگزاري پارس در 11/2/1360، ص13 و 20/2/1360 ، ص 19 که قبلاً اشاره گرديد.
96- روح الله خميني، صحيفه نور، سخنراني 21 ارديبهشت 1360، ج8، صص404-401.
97- روح الله خميني، همان، صص 403-401.
98- مجاهد، 121، تاريخ 25/2/1360، نامه مجاهدين به رياست جمهوري
99- مصاحبه مطبوعاتي بني صدر، 2 خرداد 1360 به نقل از روزنامه ي انقلاب اسلامي، ص2.
100- نامه رجوي به بني صدر، 2/3/1360 به نقل از منافقين خلق رودرروي خلق (در آخر کتاب اصل سند وجود دارد.)
101- همان.
102- روزنامه انقلاب اسلامي، 30/2/60، ص1.
103- روزنامه انقلاب اسلامي، 2/3/60، ص11.
104- مجاهد، 122، سه مقاله ي رفراندوم، 8/3/1360.
105- مجاهد، 123، بررسي لايحه ي قصاص، صص 8 و 122، ص 16 باآوردن نظرات حاج سيد جوادي.
106- صحيفه نور، سخنراني 6/3/1360.
107- مصاحبه هاي بني صدر در 9/3/
108- مجاهد، 122، سر مقاله.
109- صحيفه نور، سخنراني هاي 15 و 16 خرداد.
110- بني صدر به نقل از مجاهد، 124، ص1، 21/3/1360؛ همچنين سر مقاله همان شماره و همين طور اطلاعيه سازمان در 18/3/1360.
111- بني صدر به نقل از مجاهد، 124، ص1، 21/3/1360؛ همچنين سر مقاله همان شماره و همين طور اطلاعيه سازمان در 18/3/1360.
112- ابوالحسن بني صدر، کوشش هايي که به نتيجه نرسيدند، به نقل از نگاه، س دوم، شمـ چهارم، ص 1996، صص 45-40.
113- اطلاعيه سازمان مجاهدين خلق ايران در 12/3/1360 و 19/3/1360، 24/3/1360و 26/3/1360.
114. روح الله خميني، صحيفه نور، سخنراني 1/4/1360، ج8، صص504-500.
115. صحيفه نور، سخنراني 25/2/1360 و همچنين مجاهد، 126، پاسخ رئيس جمهور ...، 25/3/1360، ص2.
116. اطلاعيه مجاهدين خلق در 26، 27و 28 خرداد 1360.
117. صحيفه نور، سخنراني 19/3/1360.
118. مسعود رجوي، جمع بندي يکساله، به نقل از چه بايد کرد، صص54-53.
119. يوهانس رايسنر، اپوزيسيون عليه خميني، به نقل از نگاه، س سوم، شمـ هفتم، ژانويه 1997/ف ص46.
120. منافقين خلق رود در روي خلق، ص78.
121. هادي شمس حائري، مرداب، صص 29-27و خاطرات مريم شهبازپور، بتول وافري و فرحناز انامي از اعضاي سابق سازمان در کتاب سراب و گرداب، صص 40، 105و 169 و مسعود رجوي، جمع بندي يکساله، صص 161-160 به نقل از چه بايد کرد، ص60.
122. چه بايد کرد، ص68.
123. يوهانس رايسنر، همان، ص45.
124. يوهانس رايسنر، همان، ص45.
125. براي اطلاع از آمار علاوه بر گزارش هاي سازمان، رجوع شود به منافقين خلق رودر روي خلق، صص88-87 و همچنين تقويم کشور.
126. کيهان لندن، مورخ 2/4/73 به نقل از نگاه، س دوم، شمـ 4، مي 1996، ص239 و يوهانس رايسنر، همان، ص46.
127. به اين مسئله فکري اشاره شده است.
128. چرچيل، به نقل از منصور تاراجي، نگاه، س دوم، شمـ 6، 1996، ص50.
129. خاطرات مريم شهبازپور، همان، ص58.
130. از آن زمره رجوع شود به هادي شمس حائري، مرداب، بخش «30 خرداد يک حرکت ماجراجويانه و غير مسئولانه»، صص64-36 و همچنين جمعي از جداشدگان از سازمان مجاهدين خلق در کتابي تحت عنوان چه بايد کرد، صص 68-50.
131. تمامي اين مسائل در بخش هاي قبلي به وضوح توضيح داده شده است.
132. مسعود رجوي، سخنراني مسعود رجوي در گردهمايي هاي بزرگ رزمندگان و پشتيبانان مقاومت براي بزرگداشت پانزدهمين سالگرد 30 خرداد، ص 5.
133. علي رضواني، اسکولاستيک نوين در فرقه ي رجوي، ص11، و همان فرد در گزارش به صليب سرخ جهاني و سازمان هاي مدافع حقوق بشر، ص 12 و جمعي از جداشدگان از سازمان مجاهدين خلق، چه بايد کرد، صص 23-21.
134. علي رضواني، اسکولاستيک نوين در فرقه رجوي (مصاحبه سردبير نشريه ايران آزاد با راديو صداي ايران، صص 15-11 که حکايت از ريزش شديد نيرو به خصوص از سال 6. به بعد دارد.
135. همان
136. مصاحبه مهدي خانباتهراني، محمود راسخ افشار و منوچهر صالحي با راديو 24 ساعته در آمريکا، به نقل از نگاه، س سوم، شمـ 6، دسامبر 1996، ص 271 که طبق ادعاي خود سازمان حداکثر اين نيروها حدود 4000 نفر بوده اند.
137. هادي شمس حائري، ارتجاع مغلوب در رقابت با ارتجاع غالب، صص16-15 و همچنين رجوع شود به مقاله انقلاب ايدئولوژيک اثر نگارنده.
138. علي رضواني، همان ص 16.
139.هادي شمس حائري، مرداب، صص 364-360 و علي رضواني، همان، صص46-37.
140. هادي شمس حائري، مرداب، ص14 و علي رضواني، روي خط شب با راديو صداي ايران (گفت و گو با آقايان کريم حقي، علي رضواني، جمشيد تفرشي و...)، ص18.
141. هادي شمس حائري، مرداب، صص 88-84، 143و 380 و چه بايد کرد، صص 156-150 و فريدون گيلاني، سراب، ص40 و مصاحبه ي مهدي خانبابا تهراني، محمود راسخ افشار و منوچهر صالحي با راديو 24 ساعته ايران در آمريکا، به چاپ رسيده در نگاه، س دوم، شمـ 6، دسامبر 1996، صص243-241 و «مجاهدين خلق و مبارزه با امپرياليسم»، اريان تمايز، 16 دسامبر 1994 به نقل از نگاه، س دوم، شمـ 5 اکتبر 1996، و نيز سخنان رجوي به نقل از چه بايد کرد، صص106-101.
142. هادي شمس حائري، مرداب، صص88-84، 143 و 380 و چه بايد کرد، صص156-150 و فريدون گيلاني، سراب، ص40 و مصاحبه ي مهدي خانبابا تهراني، محمود راسخ و منوچهر صالحي با راديو 24 ساعته ايران در آمريکا، به چاپ رسيده در نگاه، س دوم، شمـ 6، دسامبر 1996، صص243-241 و «مجاهدين خلق و مبارزه با امپرياليسم»، اريان تمايز، 16 دسامبر 1994 به نقل از نگاه، س دوم، شمـ 5 اکتبر 1996، و نيز سخنان رجوي به نقل از چه بايد کرد، صص106-101.
143. ژون آفريک، به نقل از نگاه، س دوم، شمـ 5، اکتبر 1996 و نيز سخنان رجوي به نقل از چه بايد کرد، صص 106-101.
144. علي رضواني، اسکولاستيک نوين در فرقه رجوي، ص15 که آمار مجاهدين محبوس در زندان هاي سازمان را از سال 1363، برابر 700 نفر اعلام نمود (توجه شود در يک سازمان چند هزار نفرد اين ميزان چه درصد بسيار بالايي را تشکيل مي دهد.)
145. علاوه بر نگاه (سسله مجلات) رجوع گردد به کتاب هاي نگاشته اين افراد درباره شکنجه ها و رفتارهاي غير انساني آنان.
/ج