شاه دوستي محور برنامه‌هاي فرهنگي پهلوي

نظام آموزشي هم در ايران، مانند تمامي برنامه‌هاي نوسازي در دوران پهلوي از جمله حزب رستاخيز، ساختار اجتماعي مستبدانه را انعكاس مي‌داد. در اين ساختار، فرمانبري از يك سلسله مراتبي اقتداري كه به شاه ختم مي‌شد، آموزش داده مي‌شد. مدرسه، كودك را با دنياي پيش تعيين شده سياست و اقتدار شاه آشنا مي‌كرد و ارزش‌هاي از پيش مسلم فرض شده را القا مي‌كرد. حكومت تنها طراح و الگودهنده و برنامه‌ريز نظام آموزشي بود. تهيه و تدوين كتاب‌هاي درسي به عهده سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي قرار گرفت.
سه‌شنبه، 22 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاه دوستي محور برنامه‌هاي فرهنگي پهلوي

شاه دوستي محور برنامه‌هاي فرهنگي پهلوي
شاه دوستي محور برنامه‌هاي فرهنگي پهلوي


 

نويسنده:محمد براري




 
نظام آموزشي هم در ايران، مانند تمامي برنامه‌هاي نوسازي در دوران پهلوي از جمله حزب رستاخيز، ساختار اجتماعي مستبدانه را انعكاس مي‌داد. در اين ساختار، فرمانبري از يك سلسله مراتبي اقتداري كه به شاه ختم مي‌شد، آموزش داده مي‌شد. مدرسه، كودك را با دنياي پيش تعيين شده سياست و اقتدار شاه آشنا مي‌كرد و ارزش‌هاي از پيش مسلم فرض شده را القا مي‌كرد. حكومت تنها طراح و الگودهنده و برنامه‌ريز نظام آموزشي بود. تهيه و تدوين كتاب‌هاي درسي به عهده سازمان شاهنشاهي خدمات اجتماعي قرار گرفت.
گسترش روحيه تملق و چاپلوسي از شاه و قدرت مافوق او و فرهنگ اقتدارطلبي از اهداف اصلي آموزش بود. مطالب كتاب‌هاي درسي، حاوي ارزش‌هاي سياسي از قبيل احترام گذاشتن به اقتدار سياسي، آموزش وفاداري به نظام شاهنشاهي و شاه مهربان! بود. نظام حاكم از طريق مدارس، كتاب‌هاي درسي، برنامه‌هاي فوق‌العاده، مراسم صبحگاهي، ترسيم نقش اقتدارآميز معلم، بر فرهنگ سياسي دانش‌آموزان تاثير مي‌گذاشت و آنان را وارد دنياي سياست اقتدارآميز مي‌كرد. روشنفكران در جو خفقان و سركوب خود را در خلأ هولناكي يافتند؛ گروهي به خيانت آلوده شدند، گروهي تسليم و عده ديگري از بيم جان به گوشه انزوا و انفعال خزيدند و گروهي نيز با سر سختي راه مبارزه را در پيش گرفتند.
با اين اوصاف مشروعيت نظام سياسي نيز به خاطر تداوم تعارض در مباني، ريشه دواند و فرهنگ و تاريخ ايران و ايراني ماندگاري نظام پهلوي را با بحران مواجه كرد. اين تعارض از آنجا ناشي مي‌شد كه مشروعيت قانوني حتي در سطح ظاهري نظام هم جايگاهي نداشت و به‌رغم وجود نهادي چون قانون اساسي كه نظام سياسي ايران را پادشاهي مشروطه تعريف مي‌كرد و وظايف اساسي پادشاه را به حداقل رسانده بود، در عمل گسترش قدرت سياسي و حضور خودكامگي و روش استبدادي حكومت محمدرضا در حوزه سياست و تمامي اجزا و لايه‌هاي اجتماعي مشهود بود.
همين امر تناقض بين مشروعيت قانوني نظام و مشروعيت عملي را ايجاد مي‌كرد و در نتيجه اين تناقض اصل مشروعيت را با بحران مواجه ساخت و مبارزه پنهاني دهه ۴۰ و ۵۰ به‌رغم ثبات ظاهري نظام اجتماعي ايران به فروپاشي نظام انجاميد و علت را ناشي از بحران عدم مشروعيت نظام دانست كه حتي انسجام ظاهري هم نتوانست تداوم نظام پادشاهي را تضمين كند.
اين نكته قابل توجه است كه عمدتا در دوره پهلوي وصف فرهنگ ايرانيان هم معطوف به عرصه سياست بود و از فرهنگ به معناي واقعي فرهنگ خالي بوده و تحت تاثير قدرت فرهنگ حاكم بازتوليد مي‌شد. به همين لحاظ فرهنگ سياسي ايران در اين دوره پر از دروغگويي‌ها، چاپلوسي‌ها و جعل و تحريف وقايع و حقايق است. برخي نويسندگان به چنين گرايشي سياسي فرهنگ درباري نام نهاده‌اند.
فرهنگ درباري معاصر، به نوبه خود با توجه به تغييرات صورت گرفته در نظام سياسي ايران و شكل‌گيري دولت شبه مدرن سلطاني، آميزه‌اي ناهمگون از 3 فرهنگ پارسي‌گرايي، وارداتي و دولتي بود.
از آثار ديگر سلطه سياست بر فرهنگ گسترش ادبيات تمجيدي از صاحبان قدرت و مشخصا محمدرضا پهلوي در اين دوره است. نفوذ كلمه شاه در ادبيات فارسي از جايگاه خاصي برخوردار است: شاهدانه. شاه كليد، شهريار، شاهرخ، شاهتوت، شاه بلوط، شاهكار، شاهرگ، شاهرود، شهمير، شاه‌پسند و... به‌طور كلي واژه شاه در ضرب‌المثل‌هاي ايراني به وفور ديده مي‌شود: شاه خداي كوچك است، شاه سايه خداست، صلاح مملكت خويش خسروان دانند هركسي از نظر مرحمت شاه افتد هر كجا پاي نهد يك سره در چاه افتد.
تعابيري كه براي محمدرضا به كار گرفته مي‌شد، قابل توجه است: پادشاه پاك‌زاد، پادشاه يزدان پناه، شاهنشاهي عظيم‌الشان، شاهنشاه آريامهر، صاحب‌ فر و جاه، رهبر بزرگ، ناجي بزرگ، اعليحضرت همايون، شاه پدر ملت، شاه مظهر اراده و مشيت خداوندي، شاه همچون نقطه پرگار، شاه شاهان ايران زمين، شاهنشاه منجي ملك و ملت ايران، شاهنشاه محبوب ايران، شاهنشاه ايران، كوروش قرن بيستم و...

شاه دوستي محور برنامه‌هاي فرهنگي پهلوي

به‌طور كلي، ادبيات متملقانه مسلط در قالب‌هاي مختلف از جمله در قالب شعر با بهره‌گيري از آموزه‌هاي قدرت سياسي از وضعيت حاكم بر كشور حمايت مي‌كردند. شاعران درباري بخش مهمي از اشعار خود را به تمجيد از شاه و خاندان سلطنتش اختصاص دادند. به علاوه، عناصر انديشه سياسي حاكم بر عصر پهلوي از قبيل ملي‌گرايي، باستان‌گرايي و مدرنيزاسيون در اشعار اين گروه انعكاس مي‌يافت.
حوادث سياسي از ديدگاه حكومتي چنين تعبير و تفسير مي‌شد: برگزاري جشن هاي۲۵۰۰ ساله مايه فخر و نشانگر عظمت ايران و به نفع ملت و كشور تعبير مي‌شد. در مورد كودتاي۲۸ مرداد و اصلاحات ارضي از هيچ تعريف و تمجيدي كوتاهي نمي‌كردند. ايراني كه اين گروه ترسيم مي‌كنند، سرزميني بود كه تحت عنايت ملوكانه شاهنشاه آريامهر، از كشورهاي متمدن! جهان به شمار مي‌رود. از شاعراني كه در اين دوره به حكومت پادشاهي گرايش داشتند، مي‌توان ماشاءالله خداوند، رهي معيري، صادق سرمد و... را نام برد. به هر ترتيب ادبيات تمجيدي به بخشي از ساختارهاي بيروني حوزه فرهنگ رژيم شاه بدل گشت و از عقلانيت حاكم بر اين حوزه خبري نبود.
از جمله كنش‌هايي كه جزئي از آرمان‌ها و هدف‌هايي كه در عصر پهلوي دوم حركت به سمت غرب و غربگرايي بود كه با سرعت خيره‌كننده‌اي آغاز شد. غربگرايي نه بهادادن به دانش‌هاي جديد غربي، بلكه ستايش از الگوهاي فرهنگي مغرب زمين بويژه عياشي و خوشگذراني از جمله خصايص حكومت پهلوي بود. دولتمردان ايران در اين عصر الگوي فرهنگي غرب را محور برنامه‌ها و سياست‌هاي پيشرفت در كشور را دنبال‌رو غرب و الگوبرداري از فرهنگ غربيان مي‌دانستند. اينان حتي در توسعه فرهنگ و بالابردن سطح علمي دانشگاه‌هاي كشور نيز از الگوي فرهنگي غرب(آمريكا و انگليس) پيروي مي‌كردند و مي‌كوشيدند رفتار و مسير حركت خود را در اداره كشور براساس آنچه در غرب روي مي‌داد هماهنگ سازند.
حكومت پهلوي براي اين‌كه جوانان را در مسيري قرار بدهد كه از دين، خدا، فرهنگ ملي و فرهنگ اسلامي فاصله بگيرند طرح‌هاي مختلفي را برنامه‌ريزي كرد كه از آموزش و پرورش شروع و تا به دانشگاه و سطوح بالاتر هم ادامه پيدا كرده بود و در اين جهت تا آنجا كه امكان داشت اختلاط بين دختران و پسران جوان را با هم فراهم كرده بود، زيرا اين بخش از برنامه‌هاي آنها زمينه‌ساز برنامه‌هاي ديگر بود و براي اين‌كه اين امر بتدريج صورت بگيرد و وقاحت اين امر در نزد افكار عمومي شكسته شود با نهايت برنامه‌ريزي وارد اين عرصه شد.
فرهنگ درباري عصر پهلوي به نوبه خود با توجه به تغييرات صورت گرفته در نظام سياسي ايران و شكل‌گيري دولت شبه مدرن سلطاني آميزه‌اي ناهمگون از 3 فرهنگ پارسي‌گرايي، وارداتي و دولتي بود
به طور مثال، رژيم دست به يك سلسله اقداماتي در دبيرستان‌ها زد و در دبيرستان‌هاي دخترانه از دبير مرد و در دبيرستان هاي پسرانه از دبير زن استفاده كرد .بهانه آموزش و پرورش يا بهتر بگوييم رژيم شاه اين بود كه علت اصلي نبود نيروي كافي است، ولي كماكان برنامه‌ها اين بود كه حساسيت‌هاي ديني در جامعه كاهش يابد.
رژيم پهلوي از اين راه تا به آنجا پيش رفت كه منجر به تشكيل خانه‌هاي جوانان،كاخ جوانان، لژيون خدمتگزاران بشر و... شد.
در دوره‌اي كه ايران به فكر حل مشكلات نسل جوانان خود بود، در برخي از كشورهاي دنيا خانه‌هايي به نام خانه جوانان برپاشده بود كه در جذب جوانان و گذراندن اوقات فراغت آنان موفقيت‌هايي داشتند. هدف اين خانه‌ها فراهم آوردن امكانات مناسب براي مسافرت جوانان به كشورهاي مختلف و آشنايي آنان به نقاط مختلف دنيا و نيز ايجاد زمينه مناسب براي گذراندن اوقات فراغت جوانان بود.
اين خانه‌ها بيشتر مورد استفاده جوانان مسافر يا گروه‌هاي گردشگر قرار مي‌گرفت. كاخ جوانان در دوره پهلوي كه در پي ناكارآمدي‌هاي نظام آموزشي حاكم شكل گرفت و قرار شد اين خلأ آموزشي با تاسيس كاخ جوانان پر شود؛ اما از سوي فرح پهلوي كه به نوعي مجري برنامه‌هاي فرهنگي غرب در ايران بود با هدف تثبيت حكومت تلاش شد به مراكز فساد جديد در كشور تبديل شود.
در نتيجه طرحي كه در اواسط دهه 1340(هـ.ش) براي جذب جوانان در ايران پياده شد، در اقتباسي از برنامه‌ سازمان‌ها، انجمن‌ها و موسساتي بود كه در كشورهاي مختلف بويژه آمريكا و اسرائيل در امور جوانان فعاليت داشتند. در دوره نخست‌وزيري علي اميني در سال 1340 سازماني به نام «سازمان رهبري جوانان» تاسيس شده بود كه در واقع نخستين تشكل مربوط به جوانان به شمار مي‌رفت و در زمينه‌هاي مختلف چون ورزش، سخنراني، تئاتر، موسيقي البته به جز مسائل سياسي به مدت 4 سال فعاليت كرد و به دليل عدم‌استقبال مناسب از سوي جوانان به باشگاهي ورزشي تبديل شد.
در دوره ايجاد كاخ جوانان اغلب دانشجويان و دانشگاه‌هاي كشور سياسي بودند و گروه‌هاي مذهبي و غيرمذهبي در كشور فعاليت مي‌كردند، دست‌اندركاران حكومت كه در جذب دانشجويان به خود ناموفق بودند، سعي مي‌كردند با ايجاد فضاهاي متفاوت براي جوانان از تمايل آنان به سمت سياست جلوگيري كنند، اما گذشت زمان نشان داد كه بسياري از جوانان عضو كاخ به جرگه سياسيون مخالف رژيم پيوستند و كاخ را پوششي براي فعاليت‌هاي سياسي خود قرار دادند. از اين‌رو عضويت در كاخ الزامأبه معني همسويي با اهداف مورد نظر رژيم به شمار نمي‌رفت.
گزارش‌هاي ساواك نيز حاوي اعتراضات مردمي است. با اوجگيري مبارزات مردمي عليه رژيم و بروز درگيري‌ها بين مردم و عوامل رژيم كاخ‌هاي جوانان از جمله مراكز مورد حمله مردم بود و بسياري از ساختمان‌هاي آنان آتش گرفت.
غرور و حماقت و بي‌ارتباطي با فرهنگ حقيقي مردم در واقع ناشي از بي‌اعتقادي به فرهنگ مردم بود كه شاه و رژيمش را به چنين اشتباهي واداشت، علاوه بر اين راه‌هايي كه رژيم براي دور ساختن جوانان از انديشه‌هاي انقلابي و اسلامي انتخاب كرده بود سرگرم كردن جوانان به موضوعات پوچ و خيالي بود.
مهم آن بود كه عموم مردم بخصوص جوانان به اندازه‌اي سرگرم اين دسته از برنامه‌ها شوند كه ديگر وقتي براي مطالعه مطالب بيداركننده نداشته باشند و لذا تلاش كردند هرچه بيشتر بي‌بندوباري و فساد و فحشا در تمامي مراكز فرهنگي از جمله تئاتر، راديو، تلويزيون، سينما و... در جشنواره‌ها و فضاي عمومي زندگي مردم را گسترش دهند اما با اوجگيري مبارزات مردمي و بروز درگيري‌ها بين مردم و عوامل رژيم از جمله مراكز مورد حمله مردم مراكز فساد و فحشا و مراكزي بود كه به گسترش هر چه بيشتر بي‌بندوباري دامن مي‌زد و بسياري از ساختمان‌هاي آنان در آتش خشم انقلابي مردم ‌سوخت تا اين‌كه بهمن 1357 با پيروزي انقلاب، تغييرنام و تغيير ماهيت داد و در ساختمان‌ها و موسسات برجاي مانده برنامه‌هاي مذهبي و اسلامي به اجرا درآمد.
منابع:
1- جلال‌الدين مدني؛ تاريخ سياسي معاصر ايران، قم، مركز انتشاراتي حوزه علميه، دفتر انتشارات اسلامي، 1361و 1362، ص 121 2- بررسي وضعيت اجتماعي كاخ غربي جوانان، پايان نامه دانشگاهي، موجود در آرشيو مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران. 3- پهلوي دوم و نمونه انديشه‌هاي باستان‌گرايانه، تهران، مختار حديدي، فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره پنجم، بهار1377 4- مجيد محمدي، آسيب‌شناسي ديني در عصر پهلوي، تهران، تفكر 5- محمود طلوعي، احزاب دولتي و نقش آنها در تاريخ معاصر ايران، اصغر صارمي‌ شهاب، چ 1، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، معماي تاريخ، نشر علم 1388 6- حزب رستاخيز و سقوط نهايي رژيم پهلوي، موسسه مطالعات تاريخ ايران 7- مختار حديدي، پهلوي دوم و نمونه انديشه‌‌هاي باستان‌گرايانه، تهران، فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، سال دوم، شماره پنجم، بهار1377 8- محمدرضا پهلوي، به سوي تمدن بزرگ، كتابخانه پهلوي، تهران 2536 (1356)
روزنامه جام جم

ارسال توسط کاربر محترم سایت :roode20




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط