ايران و روح ايراني

درود باد به ايران و روح ايراني به مهرورزي و نيکي و پاکداماني به شور و شادي و آزادگي و علم و هنر به سرزمين جهان بيني و جهان باني به مهر و ماه جهانتاب و اختران سپهر که کرده اند بر اين پهنه پرتوافشاني به بيستون و به البرز و سوبلان(1) و سهند که شهره اند و زبانزد به سخت پيماني به بندبند دماوندِ زير و بم ديده بر آن بلند ستيغ گشاده پيشاني
دوشنبه، 12 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ايران و روح ايراني

ايران و روح ايراني
ايران و روح ايراني


 

شاعر:توران شهرياري (بهرامي)




 
درود باد به ايران و روح ايراني
به مهرورزي و نيکي و پاکداماني
به شور و شادي و آزادگي و علم و هنر
به سرزمين جهان بيني و جهان باني
به مهر و ماه جهانتاب و اختران سپهر
که کرده اند بر اين پهنه پرتوافشاني
به بيستون و به البرز و سوبلان(1) و سهند
که شهره اند و زبانزد به سخت پيماني
به بندبند دماوندِ زير و بم ديده
بر آن بلند ستيغ گشاده پيشاني
به بوي مشک فشان نسيم جان بخشش
که خيزد از نفسش نکهت گلستاني
درود باد به هر ذره اي ز خاک وطن
که برتر است و گران تر ز گوهر کاني
به چشم دل نگري چون به کشور ايران
بود عزيزتر از خاتم سليماني
چه فتنه ها که ز سر بگذارند و بر جا ماند
نکرد چهره دُژم روزهاي طوفاني
براي هر وجبش ريخت بر زمين خونها
به آشکار گهي و، گهي به پنهاني
درود باد به آن مادران که پروردند
به لاله زار وطن لاله هاي نعماني
به عاشقان و به دلدادگان جان برکف
که بهر کشور ايران شدند قرباني
گذشتن از سرو جان کار هر هوسران نيست
که اين گذشت ز جان است و آن هوسراني
درود باد به ايراني هدفمندي
که نااميد نشد در شبان ظلماني
نبست چشم خرد را و تا سپيد نشست
که باز مهر شود گرم پرتوافشاني
به بخردان فزون مايه اي کز آنان ماند
فروغ و پرتو انديشه هاي انساني
به آن کسان که بسي گنج جاوداني را
به جا نهاده، به از گوهر بدخشاني
درود باد به گويندگان شعر دري
که شهره اند به اعجاز در سخنداني
به هر کسي که به فرمان اين کهن فرهنگ
سپرد گوش، چنان کودک دبستاني
به آن دلي که در آن روشن آتش مهر
به سينه اي که بر او تافت نور يزداني
درود باد به نوروز، جشن شادي و گل
که هر بهار کند در وطن گل افشاني
درود باد به سرسبزي شمال وطن
به آن هواي نشاط آفرين و باراني
به دشتهاي عطشناک و خشک و داغ کوير
که چشم دوخته بر ابرهاي آباني
درود باد به ايرانيان خودباور
که بسته اند ره ديو ظلم و ناداني
چو کاوه و چو فريدون و آرش و رستم
وراي معجزه کردند، روز بحراني
درود باد به گُردآفريد نام آور
که بود روح بزرگ زنان ايراني
به سام و زال و سياووش و گيو و کيخسرو
به مهرورزي و انديشه هاي عرفاني
به دوره هاي غرورآور و تمدن ساز
که گشت کشور از آن چون پگاه نوراني
به آن کسان که به هر پوشش و به هر رنگي
نموده اند از اين بوم و بر نگهباني
درود باد به يعقوب و بابک و حلاج
به مازيار و ابومسلم خراساني
به بوعلي و به بيروني و به خوارزمي
به رودکي و به فردوسي و به خاقاني
به مولوي و به سعدي و حافظ و خيام
که تافتند چنان روشنان کيهاني
به خادمان نکوکار و عاشقان وطن
که فارغ اند ز انديشه هاي شيطاني
بر آن کسان که به پا خاستند رستم وار
در آن زمان که وطن رفت رو به ويراني
درود باد به ايرانيان ايران ساز
که پشت کرده به خودخواهي و تن آساني
به هر کسي که پي خدمت است و خادم خلق
نرفت در پي نام و بزرگ عنواني
نصيب ما به جهان، عشق و مهرورزي باد
به ديگران، گهر و درّ عالم ارزاني
من اين چکامه سرودم که اهل دانند
به دست ما نرسيد اين وطن به آساني
روا بود که بداريم پاسش از دل و جان
که اوست کشور جاويد و ما همه فاني

پي نوشت ها :
 

1. نام باستاني سبلان
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط