تعریف مراقبه
در این تعبیر مراقبه علاوه بر توجه به خدا و ملاحظه ی او یادآور اعمال عبادی، ریاضت ها، اوراد و آدابی طی یک سلوک خاص است و زمان و مکان خاص، به صورت برجسته ای در آن نمایان می شود. (2)
مراقبه به تعبیر کلی وقت را برای خدا صرف کردن و قلب را برای او صاف نمودن است. عارفان مراقبه را نوید بخش زندگی بهتری برای انسان دانسته اند که در آن روشنایی، زیبایی شکوه و کمال است.
حجاب بین انسان و این نوع حیات که حیات خداوندی و زندگی الهی است جز آرزوهای واهی و خواهش های نفسانی چیزی نیست و چنانچه او وقت و عمر خود را صادقانه در این سلوک طی کند می تواند به این لذت جاودانه دست پیدا کند.
در تعبیر دوم، مراقبه به عنوان منزل یا مقامی از منازل و مقامات سلوک (3) مورد توجه است پل ارتباط این دو تعبیر، ویژگی های مشترک میان آن ها، مثل تداوم تدریجی و فرآیند بودن، و عناصر تشکیل دهنده ی آن ها مثل محافظت و مواظبت و ملازمت و مراقبت و ملاحظه ی دائمی حق است.
اصل مراقبه به تعبیر کلی، خالی نبودن آن از عناصر تشکیل دهنده ی مقام مراقبه و روح آن است و اجزای (آداب و شرایط) مراقبه تنها ابزاری در دست این روح هستند. مکان یا زمان خاص، آداب و عبادات و اوراد مشخص در تعداد تعیین شده و ریاضت، همه و همه اگرچه حضورشان به حضور خداوند شدت می بخشد و به عقیده ی بسیاری از عرفا به پای داشتن آن ها واجب و ضروری است و لیکن بدون برخورداری از روح مراقبه فایده بخش نخواهند بود.
تعریفی که برای مراقبه ذکر شده، برگرفته از تعاریف عرفا از این اصطلاح به عنوان یک حال یا منزل و تعبیرشان از مراقبه به طور کلی است بنابراین تعریفی که در نظر گرفته شده است با توجه به عناصر و ویژگی های مشترک ناظر بر هر دو تعبیر از مراقبه است.
در متون متقدم عرفانی اغلب در تعریف مراقبه و توصیف آن، اصطلاح مراقبه را برای مراقبه به عنوان حال یا مقام و منزلتی از مقامات سیر و سلوک به کار برده اند و مراقبه به معنایی که تمام سیر و سلوک را در بر داشته باشد، بیشتر در آثار متأخر مد نظر قرار می گیرد ؛ با این حال در همان متون متقدم نیز طی سلوک مطرح است، اگرچه اصطلاح مراقبه را برای آن به کار نمی برند، در اینجا به بعضی از تعاریف مراقبه به عنوان یک منزل اشاره می شود. قشیری در رساله قشیریه می گوید: کار سالک، مراعات خطاب ایزدی کردن و مراقب احوال خویش بودن است. (4)
ابونصر سراج طوسی در اللمع، مراقبه را منزل اول می داند و می گوید: مراقبه آن است که عبد بداند و یقین کند خداوند متعال بر آنچه در قلب و ضمیر او می گذرد، مطلع است. کسی که عالم به این مسئله باشد، مراقب خواطر مذمومی است که قلب را از مشغول بودن به ذکر خدا باز می دارد (5)
خواجه عبدالله انصاری نیز مراقبه را دوام ملاحظه ی مقصود و انتظار سالک برای واردات غیبی می داند (6)
محمد غزالی مراقبه را حالتی می داند که نوعی علم آن را ایجاد می کند و آن حالت، موجب اعمال در قلب و جوارح می شود. (7)
سید شریف جرجانی نیز تعریف خود را چنین ارائه می دهد: «المراقبه استدامه علم العبد بالطلاع الطرب علیه فی جمیع احواله». دوام علم عبد به این که رب در جمیع احوالش به او مطلع است.
و اما مراقبه به تعبیری که تمام سیر و سلوک را در بر می گیرد:
ابن عربی در فتوحات درباره ی مراقبه می گوید: مراقبه آن است که شخص چه در ظاهر، چه در باطن، مراقب نفسش باشد تا نشانه های ریش را در آن ببیند. همچنین در موجودات خارج از حق، مراقبت کند تا آثار و نشانه های حق را در آن ها نیز مشاهده کند. (8)
فرقه نقشبندیه بعدها مراقبه به تعبیر مزبور را روشن تر مطرح نمودند. از نظر این فرقه، مراقبه آن است که شخص برای رسیدن به قرب خداوند از یک سری دستورالعمل ها، پیروی تمام کرده، آن ها را عادت و ملکه ی خود گرداند و تسلیم مطلق فرمان خداوند باشد.
به این ترتیب می توانیم مراقبه را این گونه تعریف کنیم: مراقبه در عرفان اسلامی، طریقی است که طی آن سالک راه حق به منظور تقرب به خداوند و فنای در او، به محافظت جوارح و قلب از هر گونه عمل و خاطر مخالف و غیر حق، با ملاحظه ی دائمی مقصود ـ حق تعالی ـ می پردازد و طی سلوک همچنان در مراتب و درجات گوناگون و مقامات و منازل متعدد ادامه می یابد.
2 ـ 1 ـ جایگاه مراقبه در عرفان
در علومی مثل اخلاق و روانشناسی رسیدن به رضایت و سعادت، مربوط به ساحت های پائین تر نفس، مثل عقل و روان است. حال آنکه در عرفان، رضایت واقعی انسان از آنجا که انسان است، رضایتی است که در ساحات بالاتر وجود و نفس به وقوع می پیوندد (9)سعادت حقیقی تنها به گوهر وجود آدمی و حقیقت اصلی او یعنی«دل» تعلق دارد، زیرا برترین سعادت که جاودانه و ابدی است، لذت حاصل از معرفت شهودی و نظاره ی حضرت ربوبیت است که در ساحت دل روی می دهد (10)
سعادت عارف قلبی و روحانی است. در این نوع سعادت، عارف در آینه ی نفس خود عظمت هستی و جمال و جلال حق را مشاهده می کند و وحدت حق و خلق را در می یابد. نفسی که به این مرتبه از سعادت دست یافته، نفس مطمئنه است که خداوند به او فرمان می دهد تا به«جنت» او درآید. جنت حق در هر یک از موجودات متعین همان صورتی است که ذات حق در آن پنهان است و خداوند به«نفس مطمئنه» فرمان می دهد تا به صورت خود بازگردد، در آن بنگرد و حقی که در آن نهان است، تأمل کند و دریابد که او، یعنی نفس، صورتی است که اسماء و صفات الهی در او تجلی کرده است و این جنت بزرگترین سعادتی است که آدمی به آن نایل می شود. (11)
به این ترتیب انسان به طور عام و انسان سالک به طور خاص، به گونه ای مراقب اعمال، رفتار، حرکات، سکنات و حالات نفسانی خود است که بتواند به رضایت و نهایتا سعادت دست یابد و از آنجا که سالک در پی رضایت حقیقی است باید به مراقبه ی مناسب با آن مبادرت ورزد و با مراقبه ی خاص، زندگی خود را در مسیر آن سعادت جهت بخشد.
عین القضات همدانی می گوید: «سعادت و شقاوت آدمی در آخرت بر اعمال او وابسته اند و مقتضای کرم بی نهایت آن بود که او را اعلام کند که سعادت ثمره ی کدام حرکات است و شقاوت از کدام حرکات خیزد. (12)
قابل ذکر است که مراقبه در عرفان اسلامی نه تنها در مورد انسان بلکه در مورد خدا و دنیا نیز صدق می کند. خداوند درباره خود می فرماید: «و کان الله علی کل شی ء رقیبا» (13)
ابن عربی مراقبه را صفتی می داند که در مرحله ی اول به خداوند نسبت داده می شود و این صفت در مورد او به معنای محافظت از آسمان ها و زمین است. حق همواره مراقب عالم اجسام و جواهر علویه و سفلیه است تا هر گاه عرضی از اعراض که بقای آن ها به آن است معدوم شد، در همان لحظه، عرض مثل آن یا ضد آن را خلق کند و به این ترتیب اجسام و جواهر را در همه ی زمان ها از عدم محفوظ کند و معنی آیه«کل یوم هو فی شأن » همین است (14)
این صفت برای خداوند معنای دیگری هم دارد و آن این که او در تکالیفی که برای بندگان تعیین نموده، مراقب آن هاست (آیات 28 از سوره توبه 80 زخرف، 13 ملک، 235 بقره، 14علق به صفت رقیب و مراقبه در مورد خدا اشاره می کنند).
همچنین خداوند از میان بندگان خود گروهی را بر گروه دیگر وکیل نمود تا همه ی افعالشان را محاسبه کنند. (15)
و اما مراقبه به عنوان وصفی برای دنیا، ابن عربی یا حدیثی از پیامبر به این حکم خود حجیت نقلی می بخشد: «فسحقا سحقا فراقبواهنا عباد الله مراقبه الدنیا ابناءها فهی الام الرقوب و کونوا علی اخلاق امکم تسعدوا» (16)
از نظر او چون آدمیان ابناء دنیا هستند، دنیا نسبت به آن ها عاطفه و دلسوزی دارد و مراقبشان است تا امانت های خدا را به بندگانش برساند. (17)
مراقبه به سالک کمک می کند تا به طهارت نفس از خباثتها و تقویت آن با فضایل به منظور تقرب به خداوند بپردازد ؛ در واقع مراقبه، تخلیه نفس از غیر و آراسته نمودن آن به حق و جان جهان است. از دیدگاه عرفان، هر کس غیر از حق مرادی داشته باشد محدث است و شایستگی و استعداد قرب حضرت حق و مناجات و مصاحبت با او را ندارد و برای کسب این شایستگی، طهارت از آن حدث بر او لازم و واجب است. (18)
طهارت قلب نیز عبارت از حضور مع ا... است و قلب تا زمانی طاهر است که در مراقبه باشد. (19)
در امر طهارت پنج چیز هست که سالک باید از آن ها پاک و طاهر گردد، که عبارتند از: کفر، شرک، نفاق، بدعت و معصیت ؛ و تخلیه از اینها جز با آراسته شدن به ایمان و توحید و اخلاص و مراعات نیت و طاعت، ممکن نیست. (20)
همچنین مراقبه گذشتن نفس از درجات مرگ است که عبارت از«موت ابیض» یا جوع،«موت احمر» یا مخالفت با هوای نفس،«موت اسود» یا آزار کشیدن و«موخت اخضر» یا جامه ی پینه پوشیدن است. (21)
مراقبه، میراندن نفس از عوالمی و زنده کردن آن به عوالم دیگر است ؛ که این میراندن، همان قطع الفت نفس از همه ی عوالم قبل از فناء فی ا... و بقا به اوست و معنی غریب بودن و مراقبت همین است یعنی همه ی الفت ها برای او وحشت گشته و در دنیا و عقبی، وطنی ندارد، زیرا می داند که: «السکون الی مألوفات الطبایع یقطع صاحب ها عن بلوغ درجات الحقایق» (22)
پس همچنان که با ولادت اول به عالم ملک و با ولادت دوم به ملکوت و با ولادت سوم به جبروت می رسد، با ولادت چهارم در حقیقت احدیت فانی می گردد«کم اهلکنا قبلهم من قرن» (23) مراقبه راه نفس و باطن است، راه خدا نه در زمین است و نه در آسمان، نه در بهشت و نه در عرش، بلکه در درون سالک است«و فی انفسکم ». (24)
عین القضاه همدانی می گوید: «راه باید که در خود کند. طالب، حق را در خود می جوید و همه ی موجودات، طالب دل سالکند و هیچ راهی بهتر از قلب به خدا نیست.«القلب بیت الله » و«و أنا عند المنسکره قلوبهم » و«لا یسعنی ارضی و لا سمایی و یسعنی قلب عبدی المؤمن » و«قلب المؤمن عرش الله». کر سالک پس از کندن راه در خنود فارغ شدن از خود پرستی است که«ارفع نفسک من الطریق فقد وصلت» (25) سالک طریق هر لحظه چند هزار مقام مختلف و احوال متفاوت می بیند.(26)
لذا مراقبت در تمام لحظات بر او واجب و لازم است. مراقبت او در«طاعت » به اخلاص و اکمال طاعت و مراعات ادب و نگاهداشتن آن از آفت هاست و در«معصیت» به توبه و پشیمانی و شرم و مشغول بودن به تکفیر سیئه با حسنه و در«مباح» به مراعات ادب و شهود منعم در نعمت و شکر بر آن است. (27)
مراقب بر اموری مثل مرگ، سالک را کمک می کند تا با غیر خدا قطع الفت کند. حاتم اصم می گوید: هیچ روزی نبود که شیطان از من نپرسد چه می خوری و چه می پوشی؟ و کجا می نشینی؟ و من جواب ندهم که مرگ می خورم و کفن می پوشم و به گوری می نشینم (28)
اهل طریقت سالکان را وصیت می کنند به این که یک ساعت از مراقبه و یاد مرگ غافل نباشند. به این ترتیب در تمام لحظات زندگی سالک، مراقبه حضور و سریان دارد.
2 ـ 3 ـ حقیقت مراقبه
نجم الدین کبری حقیقت مراقبه را توجه می داند و می گوید: «مراد به توجه بکلیت وجود آنست که وجدانی التوجه شود. یعنی که توجه را متفرق نسازد و اگر مقامات انبیا بر او عرضه کنند باز اقبال نکند» (29)حقیقت مراقبه در نظر گرفتن مراقب و توجه دادن فکر به سوی اوست. منظور از این مراقبت حالتی است که در دل نوعی معرفت به این که خداوند بر ضمایر، آگاه و بر اسرار دانا و بر اعمال بندگان ناظر است، وجود می آورد و نتیجه ی آن ایجاد اعمالی در دل و جوارح است. (30) مراقب، رقیب را می بیند و به خاطر او از بعضی از کارها خودداری می کند و در انجام کارهای جوارحی و جوانحی او را ملاحظه می کند (به معنای در نظر گرفتن و توجه کردن).
خواجه نصیرالدین طوسی حقیقت مراقبه را حفظ مراتب بندگی و به کارگیری آداب حضور خداوند تعالی و ماموران و ناظران او، ذکر می کند. (31)
بطور کلی مراقبه یکی از مقامات سیر و سلوک است که سالک به فراخور هر منزل و مقام به آن می پردازد و حقیقت و روح آن توجه دائم به حضور خداوند است.
2 ـ 4 ـ ضرورت مراقبه
مراقبه در میان اوصاف و اسمای الهی از اهمیت و ظرافت خاصی برخوردار است. چنانکه گفته شده است«المراقبه لله تعالی و هی العمده و هی مفتاح کل سعاده و مجلیه کل خیر». (32)مراقبه از اهم شرایط سلوک است و مشایخ عرفا آن را لوازم حتمی سیر و سلوک و به منزله ی حجر اساسی که ذکر و فکر و بقیه ی شرایط بر آن بنا نهاده شده است، می دانند. مراقبه حکم پرهیز از غذای نامناسب برای مریض و ذکر و فکر حکم دارو را برایش دارد. پس تا مراقبه صورت نگیرد ذکر و فکر بدون اثر خواهد بود. (33)
از آنجا که حق تعالی به همه ی احوال و اعمال و اقوال و اسرار، آگاه و محیط است و سالک با بصیرت و معرفت دل به این امر علم دارد، پس یقین دارد که بنده هیچگاه تنها نیست و حتی زمانی که از بقیه در غیبت است و در خلوت بسر می برد، رقیبان غیبی و حارسان ربانی حاضر و اندیشه و فکر و اعمال او را ضبط و حفظ می کنند، لازم است که مراقب حال خود باشد و در همه ی لحظات ادب و حرمت ر ا بجا آورده، غفلت را به حضور تبدیل کند و رقیب خود باشد تا رقیبان الهی او را در منازل معصیت نیابند. (34)
نظر عبدالقادر گیلانی قابل تأمل است، وی معتقد است که مجاهده بدون مراقبه تمام و کامل نمی شود. (35)
از آداب سلوک این است که سالک در همه ی حالات و اوقات از عهد خود مراقبت کند و مواظب باشد که دچار غفلت نشده، و امتثال امر«اوفوا بعهدی...» را نصب العین خود قرار دهد که در زمره ی«الذین ینقضون عهد الله...» قرار نگیرد. (36)
از نظر شیخ بهایی مراقبه بذر سعادت است و همه ی عبادات و ادعیه و اذکار برای به ثمر رساندن این بذر است. کلام خداوند که«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم أنفسهم اولئک هم الفاسقون » ضرورت مراقبه را بخوبی نشان می دهد. (37)
مواظبت بر طاعت و ملازمت بر عبادت و پیروی از باطن شریعت محمدی و تلطیف سر و نظر و تجرید روح و نفس از آلایش مادی، موجب نورانیت و منور شدن قلب به نور حق می گردد و شخص را دارای بصیرت معنوی می کند و حقایق ملک و ملکوت بر باطن وجود انسان افاضه می شود، به شرطی که سالک از منازل و مراتب طبع و نفس عبور نماید. (38)
پس سالک طالب به منظور حضور در صراط وصال حق تعالی باید همیشه ملاحظه ی احوال خود را بکند و مواظب باشد که هیچ مشغولیتی او را از سلوک راه حق باز ندارد تا آن زمان که به مرتبه ی وصال برسد. (39)
نویسندگان: دکتر هادی وکیلی ـ افسانه دهقان
پی نوشت ها :
1 ـ در نظر داشته باشیم که وقتی مراقبه را به عنوان یک سلوک، مطرح می کنیم، در تمام درجات و کل فرآیند این حرکت و سیر، ارادی بودن اعمال انسان مد نظر است.
2 ـ بنگرید به: ملکی تبریزی، المراقبات (برای روشن شدن این مطلب همین کافی است که توجه کنیم نام دیگر کتاب«المرقبات»،«اعمال السنه» است).
3 ـ خواجه عبدالله انصاری از مراقبه به عنوان مقام دوازدهم یاد کرده و عارفانی چون سراج طوسی از آن به عنوان اولین حال از احوال نام برده اند.
4 ـ قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص 389.
5 ـ سراج طوسی، ابونصر عبدا... بن علی، اللمع، ص 107.
6 ـ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ص 147.
7 ـ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ص 699.
8 ـ ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج 2، ص 211.
9 ـ عارفان مسلمان از سویی بُعد جسمانی و کالبد خاکی انسان را به عنوان واقعیت عینی و مربی هستی انسان می پذیرند و از سوی دیگر دامنه ی هستی او را بسیار فراتر از این تن مادی می دانند، از این رو برای انسان بعد از بدن، وجوه و ساحت متفاوتی مثل: نقش، طبع، قلب، سر، خفی و اخفی در نظر می گیرند و در ضمن این تعدد ساحات را به گونه ای مطرح می کنند که وحدت هستی انسان مخدوش نگردد.
10 ـ غزالی، محمد، 1377، کیمیای سعادت، ترجمه مؤید الدین محمد خوارزمی، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 1، چاپ دوم، تهران، ص 14 تا 15 و 39 تا 40.
11 ـ قونوی، صدرالدین، 1371، الفکوک، ترجمه محمد خواجوی، مولی، تهران، ص 272 و 271 و ترجمه ص 120 تا 122.
12 ـ همدانی، عین القضاه 1377، تمهیدات، تصحیح و تحشیه عفیف عیران، انتشارات منوچهری، تهران ص 12 ـ 13.
13 ـ احزاب / 52 (در تفسیر این آیه بنگرید به: ترجمه المیزان، علامه طباطبایی ج 19 ص 171)
14 ـ الرحمن آیه 29.
15ـ ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج 2، ص 208.
16 ـ بنگرید به: مستملی بخاری، شرح تعرف، ص 68 و ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج 2، ص 208 و غزالی، احیاء علوم الدین، منجیات، ص 689، درباره صفت رقیب همچنین آیات 28 از سوره توبه 80 زخرف، 13 ملک، 235 بقره، 14 علق به صفت رقیب و مراقبه در مورد خدا اشاره می کنند.
17 ـ ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج 2، ص 209 ـ 210 و بنگرید به: تمهیدات، ص 289 ـ 59.
18 ـ همدانی، عین القضاه، 1377، نامه های عین القضاه، به اهتمام علینقی منزوی و عفیف عسیران، اساطیر، ج 1، ص 111 و 110. (وی در این صفات راجع به انواع پاکی ظاهر و حواس و دماغ و دل سخن گفته است).
19 ـ ابن عربی، محی الدین، فتوحات مکیه، ج 1، ص 355.
20 ـ همدانی، عین القضاه، نامه های عین القضاه، ج 3، ص 400.
21 ـ گیلانی، عبدالقادر، 1414ق، الطریق الی ال..، تحقیق محمد غسان و نصوح غرقول، دمشق، ص 146.
22 ـ هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، 1376، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، مقدمه قاسم انصاری، طهوری، تهران، ص 184 ـ 188.
23 ـ همدانی، عین القضاه، تمهیدات، ج 1، ص 174 و 90.
24 ـ همان، ص 287.
25 ـ همان، ص 21 ـ 25.
26 ـ همان، ص 352.
27 ـ غزالی، محمد، 1377، احیاء علوم الدین، ترجمه موید الدین محمد خوارزمی، منجیات، چاپ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ص 707.
28 ـ عطار نیشابوری، فرید الدین، 1363، تذکره الاولیا، تصحیح محمد استعلامی، زوار، تهران، ص 43.
29 ـ نجم الدین کبری، احمد بن عمر بن محمد، الاصول العشره، ص 75.
30 ـ کاشانی، فیض، محجه البیضاء، ج 8 ص 183.
31 ـ طوسی، خواجه نصیرالدین، 1369، اوصاف الاشراف، به اهتمام سید مهدی شمس الدین، سازمان چاپ و انتشارات انجمن فلسفه، تهران، ص 39.
32 ـ فیض عرشی، به نقل از برکات در فواید مراقبات، ص 88.
33 ـ حسینی طهرانی، محمد حسین، 1361، رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب، انتشارات حکمت، تهران، ص 119.
34 ـ العبادی، قطب الدین ابوالمظفر منصور بن اردشیر، التصفیه فی احوال المتصوفه، ص 143.
35 ـ گیلانی، عبدالقادر، بی تا، الغنیه لطالبی طریق الحق عز و جل فی معرفه الاداب الشرعیه و معرفت الصانع...، مطبع محمد علی صبیح و اولاده، الازهر، مصر، ص 205.
36 ـ ابن فهد حلی، احمد بن محمد، التحصین فی صفات العارفین، مصحح اسدالله بن محمد حسین الیزدی، چاپ سنگی، کتابخانه ملی، تهران ص 287.
37 ـ العاملی، (محمد شیخ بهایی)، 1366، مفتاح الفلاح، ترجمه علی بن طیفور بسطامی، حکمت، تهران، ص 63.
38 ـ آشتیانی، جلال الدین، 1380، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، بوستان کتاب، قم ص 44.
39 ـ طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، ص 38.