ارکان و عناصر (آداب و شرایط) مراقبه
مراقبه به عنوان یک مقام و منزل و یا حال امری بسیط است و امر بسیط، جزء نمی پذیرد، به همین دلیل نمی توان برای آن اجزایی قائل شد، با این وجود در تعبیر عرفا از این امر می توان عناصری تشخیص داد و آن ها را مورد بحث قرار داد که این عناصر در مراقبه به تعبیر کلی نیز صادق است. به علاوه مراقبه به تعبیر کلی چون بیشتر بیانگر ساختار بیرونی و ظاهری مراقبه است، دارای اجزای (آداب و شرایط) دیگری هم هست که عبارت از: وقت، ادب خلوت و عزلت، ذکر و فکر، ریاضت، اعداد و حروف، زمان و مکان... است.
به این ترتیب بعد از بررسی اجمالی نگاه عرفا به این اجزاء و زوایا، روابط بین آن ها مطرح می شود و سپس در بحث با اشاره به سایر عناصری (آداب و شرایط) که ساختار ظاهری مراقبه را تشکیل می دهد، هر یک از آن ها توضیح داده خواهد شد.
هر یک از عرفا به تناسب حال خود به مراقبه نظر داشته اند و هر کدام بر یکی از جلوه های آن تأمل و تأکید نموده اند. (1)
این جلوه ها و زاویه ها عبارتند از:
الف: مراقبه به عنوان یک حالت خاص: بعضی از عارفان به مراقبه به عنوان حالت مراعات رقیب توسط دل، مشغول شدن دل به او و التفات دل به سوی او (2) توجه جدی تر مبذول داشته اند، خواجه عبدا.. انصاری در تعریف مراقبه به«دوام ملاحظه مقصود» (3) اشاره کرده است. امام محمد غزالی (4) و ابوسعیدابوالخیر و کسانی از این قبیل بیشتر به جلوه ی حالت بودن آن نظر دارند. همچنین در بعضی آثار چون،«شرح تعرف» که در برگیرنده ی تصوف چهار قرن اول است، به مراقبه به عنوان حالت توجه زیادی مبذول شده است. چنانچه صاحب شرح تعرف در اثر خود درباره ی اقبال قلوب و این که سالک طرفه العینی دل از حق بر نمی گیرد، بسیار سخن می گوید. (5)
ب: مراقبه به عنوان رکن محافظت و مواظبت: گروهی دیگر از عرفا مانند جنید به اصل محافظت و مواظبت توجه زیادی دارند و بر محافظت اوقات بسیار تأکید می کنند. (6)
در متونی مثل کشف المحجوب نیز چنین تأکیدی مشاهده می شود. البته هجویری به مراقبه به عنوان حالت نیز تا اندازه ای توجه داشته است. (7)
ج: مراقبه به عنوان علم: عده ای مانند قشیری مراقبه را تعریف به علم و آگاهی می کنند و آن را دانش بنده به اطلاع و آگاهی حق تعالی بر او و مداومت این دانش و علم در وی می دانند که چنین عملی را ـ در واقع مراقبه به عنوان علم ـ اصل همه چیز محسوب می کنند. (8)
حارث محاسبی نیز که خود به اهل مراقبه بودن شهره است، به مراقبه به عنوان علم به حرکات قلوب توجه دارد. (9)
مراقبه گنجینه ای است که می توان از مجاری متعدد، که خود این مجاری نیز به هم مرتبطند وارد آن شد. یک راه آن علم است، راه دیگر اعمال جوارحی و راه سوم راه حالات است. از حالات به حوزه ی مراقبه وارد شدن، طریق مجذوب سالک است. (10) در واقع مراقبه از رابطه ی مجموعه ای از عناصر با یکدیگر حاصل می شود (روابط مطرح شده در اصل به مقام مراقبه مربوط است ولی به تبع از آن، به مراقبه به تعبیر کلی هم صدق می کند).
در اینجا انواع روابط را به اختصار از نظر گاه عارفان مطرح می کنیم و به تبیین آن ها می پردازیم:
1 ـ نوعی علم، موجب ایجاد حالت مراقبه و آن حالت موجب اعمالی در جوارح و دل می شود.
2 ـ تصرف در جوارح و دل و شناخت، موجب حالت مراقبه می گردد. (11)
3 ـ محافظت از باطن و مراقبه ی خواطر، موجب محافظت از جوارح می شود و بالعکس.
4 ـ معرفت موجب شدت در عمل جوارحی است و بالعکس.
در نظر داشته باشیم که دسته بندی روابط در چهار گروه دلیل بر این نیست که انواع دیگری از این رابطه را در عرفان اسلامی نمی توان تعریف کرد.
در این رابطه ها که میان عناصر مراقبه وجود دارند، عارفان گاه برخی عناصر را بر برخی دیگر ترجیح داده اند.
مثلاً حارث محاسبی آگاهی اعمال دلی را بر عمل اعضا ترجیح می دهد و می گوید: «العلم بحرکات القلوب افضل من العمل بحرکات الجوارح » (12) و هجویری در کشف المحجوب خاطر نشان می کند، تأثیر اعمال باطن تمامتر از تأثیر اعمال ظاهر است. عین القضاه همدانی نیز اهمیت زیادی به قلب می دهد و می گوید: «نظر حق تعالی و محبت او هرگز بر قالب نمی افتد بلکه بر جان و دل می افتد.» ان ا... لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لسکن ینظر الی قلوبکم. (13)
تبیین روابط
رابطه اول: علمی که موجب ایجاد حالت مراقبه می شود، دانستن این مطلب است که خداوند بر ضمیرها و سرایر آگاه و مراقب اعمال بندگان است و به آنچه که نفس انسان اکتساب می کند، اطلاع تام دارد و دانستن این که درست همانگونه که ظاهر بر مردم آشکار است، حتی شدیدتر از آن سّر دل نزد او مکشوف است. وقتی این معرفت تبدیل به یقین می شود، بر دل مستولی می گردد و دل را به سوی مراعات رقیب می کشد و همت دل را سوی او می برد. آنان که به یقین در این علم رسیده اند، مقربان خداوندند. (14)هجویری می گوید: «خدا را با علم می توان شناخت، راه به عمل نمی توان یافت و اگر بدون علم و صرفاً با عمل به او راه می بود، می بایست راهبانان از شدت اجتهادشان در مشاهده می بودند. عمل صفت بنده و علم صنعت خداست.» (15)
رابطه دوم: حقیقت مراقبه، دیدن رقیب و ملاحظه ی او توسط دل و مشغول شدن دل به اوست. (16) و یکی از روابطی که بین اجزای آن مطرح شده، تصرف در جوارح و دل همراه با شناخت است که موجب حصول این حقیقت می شود.
در رابطه ی اول نوعی علم، علت ایجاد حقیقت مراقبه بود. در این رابطه، این تصرف در جوارح و دل است که همراه با شناختی خاص راه را به سوی این حقیقت می گشاید و شخص را به حقیقت مراقبه رهنمون می شود. در واقع عامل اصلی در این رابطه اعمال جوارحی و جوانحی است و شناختی هم که همراه این اعمال است با شناخت پیشین متفاوت است. دلیل این که اعمال جوارح و جوانح موجب حصول حقیقت مراقبه که همان حالت مراقبه است، می گردند این قاعده ی مهم صوفیه است که«احوال مواریث اعمال و مجاهدات است.«کلابادی» می گوید: «علوم صوفیان، علوم احوال است و احوال، مواریث اعمال است و احوال نیابد مگر آن کسی که اعمال او درست گشته باشد». (17)
به این ترتیب مراقبه که در اللمع سراج به عنوان اولین حال از احوال از آن یاد شده (18) جز با تصرف صحیح در اعمال حاصل نمی شود.
مراقبه، اصل همه چیز و درجه ای است که شخص، تنها پس از فارغ شدن از محاسبه ی خود، اصلاح حال خویش، ملازمت طریق حق، نیکو گردانیدن رابطه میان خویش و خدا و نگهداشتن نفس خود با خدا در همه ی احوال به آن دست می یابد. (19)
در رابطه ی دوم، سالک، تمام حرکات و سکنات و ظواهر و لحظات و همه ی اختیارات خود را مراقبت می نماید تا همه ی توجهات خود را سوی حق بازگرداند. (20)
در روایات آمده که«انه ینشر للعبد فی کل حرکه من حرکاته و ان صغرت ثلاته دو این: الدیوان الاول«لم» و الثانی«کیف» و الثالث«لمن».
در مورد هر حرکتی از حرکات بنده، حتی اگر کوچک و بی مقدار باشد، سه پرسش وجود دارد: اول این که چرا آن حرکت یا عمل را انجام دادی؟ بر تو واجب بود برای خداوند یا به شهوت و خوی خود به آن مایل شدی؟ یعنی سالک باید مراقب این باشد که هر حرکتی را به امر خدا انجام دهد. آنگاه پرسش دوم مطرح می شود که چگونه فلان عمل را انجام دادی؟ یعنی شخص باید در چگونگی انجام عمل، دقت کند زیرا هر عملی شرایطی و احکامی دارد و مقدار و زمان و چگونگی انجام آن جز به علم برای شخص، مشخص نمی شود. پرسش سوم درباره ی اخلاص در آن عمل یا حرکت است سالک باید مراقب باشد تا هچ حرکتی برای ریا یا رسیدن به دنیا یا به سهو و یا به غفلت از او سر نزند، بلکه هر چه هست به خاطر خدا باشد و بس. پس به این ترتیب چرایی و چگونگی عمل در مراقبه و به ویژه در رسیدن به حقیقت مراقبه دارای اهمیت بسیاری است. ویژگی اساسی در این رابطه تفکر و تدبر است. حکم خداوند بر هر بنده آن است که نفس خود را هنگام قصد یک فعل و جزم بر آن مراقبت نماید و تفکر و تدبیری قبل از انجام آن فعل داشته باشد تا به نور علم برایش آشکار شود که آن نیت برای خداوند است یا نه؟
تفکر و تدبر به این معناست که سالک باید همواره دو نظر داشته باشد: یک نظر پیش از عمل و یک نظر در عمل. در نظر اول باید بنگرد آنچه خاطر او برای انجام آن برانگیخته می شود برای خداست یا در هوای نفس و متابعت شیطان و در آن توقف کند تا به نور حق برایش روشن شود، همانگونه که در روایت ذکر شد. (21)
در اینجا شخص بدون شناخت هواجس و خواطر و وساوس نمی تواند در اعمال خود تصرف کند. اگر کسی نفس را نشناسد، ریاضت و مجاهدت هم سودی برای او ندارد. عین القضاه نیز در آثار خود از جمله تمهیدات، و نامه هایش که در سه جلد چاپ شده بر اهمیت شناخت بسیار تأکید می کند.
در این مرحله از مراقبه تنها علم استوار و معرفت حقیقی به اسرار اعمال و اغوار (22) نفس و مکاید شیطان می تواند انسان را از آن بگذراند. نفس وقتی خود و پروردگار خود را و دشمن خود، شیطان را نشناسد و میان آنچه موافق هوای اوست و آنچه خداوند، عزوجل دوست دارد تفاوتی قایل نشود و تشخیص ندهد، در همت و نیت و فکر و حرکت و سکون خود از سلامت برخوردار نیست.
مرحله ی دیگر مراقبه آن است که سالک در امور خود به شارع و اصل شرع، مراجعه کند و چگونگی انجام آن را از آنان بپرسد تا حق خود را به درستی به جا بیاورد و صورت کار را با نیکویی و ادب و درستی تمام مراعات کند و این توجه و دقت همواره باید مد نظر او باشد.
در نظر اول در مراقبه، اگر سالک در موقعیتی قرار بگیرد که در کشف خواطر ناتوان باشد، یعنی بعد از آنکه به نور علم در آن تفکر کرد و به خداوند استعاذه نمود، به نتیجه ای نرسید، باید از نور علما دین بهره گیرد. مرید باید یا خود به علم دست یابد و یا در طلب عالمی روی گردان از دنیا یا دست کم بی رغبت به دنیا باشد. (23)
رابطه سوم: در تصوف ظاهر و باطن همیشه و همه جا به هم راه دارند و پیوند نزدیکی میان آن ها برقرار است. نزد عرفا اعمال شریعت و تکالیف ظاهری وقتی مدام و مرتب به انجام برسد، بعد از آنکه شخص مدتی این تکلف را متحمل شد، برای او تبدیل به عادت می شود و عادت بر اثر تکرار و تداوم ملکه و طبیعت می گردد و آنگاه به این طبیعت مبدل به حقیقت می شود، یعنی در واقع اعمال جوارحی برای رسیدن به جوانح و قلب و نهایتاً حقیقت، این سیر را طی می کنند و چگونگی تأثیرشان در جوانح با این سیر تبیین می شود.
و اما در رابطه ی عکس، ظاهر به شدت تحت سیطره ی باطن قرار دارد و احکام باطنی بر اعضا و جوارح و ظاهر، ساری می گردند، زیرا هم و جزم و قصد انسان بر یک عمل ظاهری، بر اثر رغبت است که رغبت را هم خواطر ایجاد می کنند و خواطر نیز بر قلب و باطن وارد می شوند. (24)
«ابوالعباس احمد بن محمد مسروق» می گوید: هر کس در خواطر دل با خداوند مراقبت به جای آورد، خدا او را در حرکات جوارح، معصوم می دارد (25) و حارث محاسبی معتقد است هر کس باطن خود را به مراقبت و اخلاص درست کند، خداوند ظاهر او را به مجاهده و اتباع سنت آراسته می گرداند. (26)
درباره ی تأثیر جوارح در قلب نیز سخنان بسیاری هست، از جمله ابوسعیدابوالخیر می گوید: «اول رسمی بود که مردم به تکلف بکنند، آنگاه عادت شود و آن گاه آن عادت طبیعت گردد و سپس آن طبیعت حقیقت می شود». (27)
در این میان گروهی منکر تأثیر اعمال ظاهری در قلب و جوانح شده اند: ابوالعباس احمد بن محمد دینوری می گوید: زبان ظاهر، حکم باطن را نمی گرداند (عوض نمی کند). (28)
امام غزالی همه ی اعمال ظاهر و باطن را تابع خاطر می داند. (29)
رابطه چهارم: آدمی از روی جهل، دست به اعمالی می زند که خدا از آن اعمال کراهت دارد، حال آنکه وی نزد خود فکر می کند کار نیکویی انجام داده است ولی از آنجا که طلب علم بر هر مسلمانی فریضه است، این فرد هیچ عذری نخواهد داشت. این که در فرهنگ اسلامی ـ عرفانی دو رکعت نماز عالم، آفات نفوس و مکاید شیطان و موانع غرور را می داند و از آن پرهیز می کند به عکس جاهل که چون نمی داند، همواره در رنج است. چون جهل و غفلت، سر همه ی بدبختی ها و بنیاد و پایه ی همه زیان کاری هاست. (30)
در رابطه چهارم، اگر علم درست، در انسان ایجاد شود اراده ای که در او برانگیخته می شود، پسندیده است و فعل یا ترکی، که پس از اراده از او سر می زند، عمل سالم و صحیحی است که به دنبال آن در دنیا و نه در دین پشیمانی نیست و چنانچه به جای علم درست، ظن فاسد در او حاصل شود، اراده ای که در او برانگیخته می شود مذموم است و به تبع آن افعالی به دنبال اراده می آیند که موجب پشیمانی و شقاوت انسان هستند.
لازم به توضیح است که انسان دارای صفت قدرت است و به واسطه ی آن به مقدرات خود دست می یابد، مثلاً اگر بخواهد ساکن است یا در حال حرکت، یعنی قدرت بر ترک و فعل انسان دارد. انسان با مجرد قدرت محال است ترکی یا فعلی از او سربزند. به عنوان مثال، قدرت بر کتابت در انسان هست ولی مقدور که کتاب است، حاصل نیست، پس علاوه بر قدرت برای ترک یا فعل، صفت دیگری نیاز است که آن اراده است و به محض اراده، مقدور حاصل می شود، مگر آنکه مانع بر سر راه بیاید یا در اراده تردیدی به وجود آید. نسبت اراده نیز با فعل و ترک یکی است، مگر وقتی که مرحجی باشد تا مرحجی نباشد نه اراده سخن گفتن است و نه اراده خاموشی. این مرحج علمی است که در انسان پدید می آید که این فعل بهتر است از ترک یا این ترک بهتر است از فعل و اگر تردیدی در علم یا ظن به وجود بیاید اراده هرگز جزم نمی شود. اسباب علوم صحیح، ملائکه و اسباب ظن های فاسد، شیاطین اند.
عین القضاه به رابطه ی عکس تأثیر علم و معرفت بر اعمال و جوارح نیز توجه داشته و نماز و روزه و زکات و حج و... را اسباب تحصیل معرفت به شمار می آورد، که هر کدام جدای از دیگری تأثیر خاص خود را در کسب معرفت دارند، درست همانگونه که آفتاب و ابر و باران و زمین و کشاورز هر کدام به جای خود در رویش و رشد میوه ها و حبوبات مؤثرند. (31)
پی نوشت ها :
1 ـ اگرچه عرفا و آثار مربوط به عرفان عموماً مراقبه را شامل همه ی آن عناصر می دانند، اما هر کدام توجه و اهتمام بیشتری به یکی از جلوه های آن می نمایند.
2 ـ غزالی، محمد، احیاءالعلوم، ص 690
3 ـ کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، باب مراقبه.
4 ـ غزالی، محمد احیاءالعلوم، ص 699. غزالی در مراقبه به تعبیر کلی به عنصر محافظت و مواظبت و سایر عناصر مثل آداب و عبادت توجه بسیاری داشته است.
5 ـ مستملی بخاری، ابوابراهیم اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، مقدمه و تصحیح و تحشیه محمد روشن، اساطیر، تهران، ج 1، ص 122 تا 124 و 171 تا 190.
6 ـ قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص 54.
7 ـ بنگرید به: هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 17. 102، 136، 169 (البته هجویری به مراقبه به عنوان حالت نیز تا اندازه ای توجه داشته است).
8 ـ قشیری عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص 289.
9 ـ هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 134
10 ـ بنگرید به: تمهیدات، ص 346 تا 347 درباره سالک مجذوب و مجذوب سالک.
11 ـ تمام آثار عرفانی سرشار از شواهدی است که نشان می دهد اعمال ظاهری و قلبی و شناخت خواطر، موجب حالت التفات دل به سوی خدا و مشغول شدن سر به اوست.
12 ـ هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 134.
13 ـ همدانی، عین القضاه، تمهیدات، ص 163 (خداوند به صورت و اعمال شما نمی نگرد بلکه به قلب هایتان می نگرد).
14 ـ غزالی، محمد، احیاءالعلوم، ص 699.
15 ـ هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص 134
16 ـ غزالی، محمد، احیاء العلوم، ص 698
17 ـ کلابادی، ابوبکر محمد، التعرف لمذهب التصوف، ص 266.
18 ـ سراج طوسی، ابونصر عبدا... بن علی، اللمع فی التصوف، ص 107 تا 108.
19 ـ قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص 289.
20 ـ غزالی، محمد، احیاءالعلوم، ص 701
21 ـ همان، ص 701 تا 703
22 ـ اعماق و پنهانی ها.
23 ـ غزالی، محمد، احیاءالعلوم، ص 704
24 ـ محمد بن منور، 1376، اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید، مقدمه و تصحیح و تعلیق محمدرضا شفیعی کدکنی، آگاه، تهران، ص 187
25 ـ قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص 63.
26 ـ همان، ص 34.
27 ـ محمد بن منور، اسرار التوحید، ص 8.
28 ـ قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص 82.
29 ـ غزالی، محمد، احیاءالعلوم، ص 704
30 ـ غزالی، محمد، احیاء العلوم، ص 704
31 ـ همدانی، عین القضاه تمهیدات، ص 9 تا 14