آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (1)

تنها چند ساعت پس از واقعه 11 سپتامبر 2001، بسياري از روزنامه نگاران و اصحاب دانشگاه در آمريکا نوشتند که دوره پست مدرنيسم به سر آمده، مرز ميان خير و شر مشخص شده و سبي گرايي بالاجبار منسوخ شده است.
سه‌شنبه، 20 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (1)

آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (1)
آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (1)


 

نويسنده: رضا سليماني(دانشجوي دکتراي روابط بين الملل دانشگاه شيهد بهشتي)




 

چکيده
 

تنها چند ساعت پس از واقعه 11 سپتامبر 2001، بسياري از روزنامه نگاران و اصحاب دانشگاه در آمريکا نوشتند که دوره پست مدرنيسم به سر آمده، مرز ميان خير و شر مشخص شده و سبي گرايي بالاجبار منسوخ شده است.
کليد واژگان
تعريف تروريسم، آنتي تروريسم، بر ساخته گفتماني، رابطه قدرت - دانش، هژموني، آنتي هژموني، گفتمان علمي و سياسي.

مقدمه
 

بر خلاف آنچه در خصوص پايان حيات پست مدرنيسم و بازگشت عيني گرايي معنايي تحت تاثير واقعه يازدهم سپتامبر گفته مي شود، به نظر مي رسد مهم ترين مفهوم روابط بين المللي پس از پايان جنگ سرد، فروپاشي شوروي و واقعه مزبور، تروريسم است که خود گرفتار آشفتگي معنايي گسترده اي شده است. در حقيقت تروريسم يکي از واژه هاي مبهم در عرصه بين المللي است که به علت پيچيدگي مفهوم و مصاديق آن با نوعي «بحران معنا» در تعريف و تحديد قلمرو روبه روست. بغرنجي ارائه تعريفي فراگير(Comprehensive Definition) و مورد توافق از مفهموم آن، پاي برداشتها و برخوردهاي سياسي را به اين حوزه باز کرده است.
به عبارت ديگر تعاريفي که از تروريسم و ابعاد آن ارائه شده، بيش از آنکه منطبق بر عينيت گرايي و پذيرش ثنويت ارزش/ واقعيت باشد، برگرفته از برساخته هاي گفتماني (Discursive Constructed) و تبليغي است. به تعبير جيمز دردريان، به منظور ورود به گفتمانهاي موجود در خصوص تروريسم ابتدا بايد نوعي آيين «پاکسازي»(Purifiction) به جا آوريم، به نظر او به جا آوردن اين آيين با توجه به آشفتگي معنايي و آميختگي گفتمان علمي، سياسي، تروريسم و ضد تروريسم کار دشواري است.(1)
در حقيقت در شرايط بحران معنا در معرفي تروريسم چند پرسش اساسي مطرح مي شود: چه چيزي تروريسم را از ساير اشکال منازعه خشنونت آميز متمايز مي سازد؟ چرا خشونت يک گروه يا دولتي تروريستي و خشونت گروه يا دولتي ديگر پادتروريستي معرفي مي شود؟ چگونه است که برخي گروهها و افراد در يک زمان به عنوان «مبارزان آزادي» (Freedom Fighter) معرفي مي شوند و همان گروهها با حفظ ايدئولوژي افراطي خود در زمان ديگر و در شرايط سياسي متفاوت به «تروريست» متهم مي شوند؟
به اين ترتيب علي رغم اينکه تروريسم به يکي از مشکلات سياست بين الملل پس از جنگ سرد تبديل شده، هيچ گونه توافقي بر سر چيستي و حقيقت اين مشکل به وجود نيامده است. با اينکه کتب متعددي در اين زمينه نوشته شده، تلاشها براي فرآوري از پروپلماتيزه شدن معاني و مفاهيم موجود در شناسايي تروريسم به سرانجام نرسيده است. بنابراين هدف اصلي اين مقاله اين نيست که يک تعريف به جمع تعاريف ارائه شده در خصوص تروريسم اضافه کند، بلکه در صدد است تا ايده ها و مشکلات اصلي موجود در روند مفهوم سازي (Conceptualization) تروريسم را در دو گفتمان رسمي - سياسي و علمي - آکادميک مورد بحث و بررسي قرار دهد.

الف) ديرينه شناسي و مشکله تعريف تروريسم در گفتمان علمي
 

عمده ادبيات توليد شده در گفتمان پسامدرن به دنبال ساختار شکني (Deconstruction) از فراروايتهاي موجود در تعاريف مدرنيستي از مفهوم تروريسم است. در رهيافت پسامدرنيستي گرايشات ارتدوکسي (راست کيشي) و جوهر گرايانه در خصوص مفهوم تروريسم به عنوان اقتضاي فلسفه مدرن غرب ميان خوب/ بد، خير/ شر، حق/ باطل و تروريست/ ضدتروريست ناديده انگاشته مي شود. در حقيقت در رهيافتهاي فرامدرن خصيصه و شناسه «بازنمايي» (Representation) در باره حدود و ثغور معنايي تروريسم و آنتي تروريسم مورد چالش اساسي قرار مي گيرد تا زمينه براي ظهور يک فضاي بينانظري ايجاد شود. اين فضاي بينانظري تلاش مي کند تا گفتمان آلودگي مفهوم تروريسم را که از اواخر دهه 1970 به دغدغه جدي روابط بين المللي تبديل شده است، نشان دهد. البته اين به آن معنا نيست که چالشهايي که پسامدرنيته در مقابل «تعاريف جوهرگرا»(Essentialist Defintion) قرار داده است، متون موجود در خصوص تروريسم را «جا به جا» (Dislocated) و مضمحل مي کند، بلکه رهيافتهاي پسامدرن ضمن پذيرش واقعيتي به نام «تروريسم» و هويتي به نام «تروريستها» به مخالفت با هر گونه «عينيت گرايي» (Objectivism) در شناسايي و شناساندن آنها بر مي خيزد.
اگر بخواهيم شرايط امکان پيدايش تعاريف علمي از تروريسم را به دست آوريم، ديرينه شناسي ميشل فوکو به کمک ما مي آيد. مسئله اساسي در اين خصوص درک و فهم شرايط پيدايش تروريسم/ تروريستها به عنوان موضوع دانش است. مفهوم «صورت بندي دانايي» يا «اپيستمه» از مفاهيم اساسي مورد بحث فوکوست(2) که با برداشت آزادانه از آن مي توان صورت بندي تعاريف موجود در خصوص تروريسم را مورد بررسي قرار داد. از اين منظر اپيستمه تروريسم عبارت از مجموعه روابطي است که در يک مقطع تاريخي به کردارهاي گفتماني موجد دانشها، علوم و نظامهاي فکري وحدت مي بخشد. به اين ترتيب، اپيستمه تروريسم نوعي از دانش نيست، بلکه مجموعه روابطي است که در يک عصر تاريخي ميان علوم در سطح قواعد گفتماني به وجود آمده است.
ديرينه شناسي فوکو به ما مي آموزد که چگونه مي توان قواعد نهفته و ناآگاهانه تشکيل گفتمانها در علوم انساني را تحليل کرد. در حقيقت روش وي به خوبي مشخص مي کند که چه مفاهيمي نامعتبر تلقي مي شود؛ چه گزاره هايي در شناسايي تروريسم جدي و علمي و چه گزاره هايي غير جدي و غير علمي شناخته مي شوند. ديرينه شناسي فوکو نشان ميدهد آنچه در چارجوب گفتمان علمي تروريسم مطرح مي شود، کشف معنايي نهفته يا حقيقتي عميق نيست، بلکه توصيف قلمرو و وجود و عملکرد کردارهاي گفتماني است که صورت بندي معرفتي بر اساس آنها تشخص و قطعيت مي يابند. در اين چارچوب هر گفتمان در خصوص تروريسم تاريخيت خاصي مي يابد و از اين حيث در مسير اجتناب ناپذير واحدي قرار نمي گيرد، بلکه اشکال و رشته هاي مختلفي از توالي و پيوستگي در شناسايي مفاهيم و مصاديق آن به وجود مي آيد.
در ديرينه شناسي مشابه آنچه در تبارشناسي خواهيم گفت، سخن از گسستها، شکافها، خلاها و تفاوتهاست، نه از تکامل، ترقي و توالي اجتناب ناپذير. به عبارت ساده تر در اين رويکرد به جاي پرداختن به نقطه آغاز و منشا تروريسم، با پراکندگي و تفرق معنايي و شرايط گوناگون صورت بندي دانايي در فهم تروريسم سر و کار داريم.(3)
از اين منظر هيچ گفتمان به اصطلاح علمي را با موضوع تروريسم نمي توان يافت که نيل به فراگفتمان و فراتئوري در آن مطابق با حقيقت باشد. به سخن ديگر به جاي «علم تروريسم»، مواجه با ظهور «علمهاي تروريسم» مي شويم که هر گونه عقلانيت و گفتماني را که در جايگاه استعلايي قصد تعريف علمي تروريسيم را داشته باشد، محکوم به جزميت گرايي مي نمايد. در واقع تفسير ديرينه شناسانه از تروريسم، «حاکميت سوژه» و تداوم تاريخ انديشه هاي موجود در اين خصوص را به عنوان تداوم گسست ناپذير آگاهي مسلط انساني زير سوال مي برد و از آن «مرکز زدايي» (Decentralization) مي کند.
به اين ترتيب رسيدن به تعريفي جامع و مانع (علمي) از تروريسم با در نظر گرفتن زنجيره تبديل و تبدل ميان واقعيت، برساخته گفتماني، برساخته اجتماعي و انگاره امري نزديک به محال است. در حقيقت وقتي واقعيت بيروني اقدامات تروريستي به عنوان گزاره ها و گفتمانهاي مرجح در يک دوره تاريخي خاص در نظر گرفته مي شوند، زمينه براي برساختگي اجتماعي آن فراهم شده و به تدريج «انگاره اي» از تروريسم / تروريستها شکل مي گيرد که ديگر به راحتي خدشه پذير نخواهد بود.
در چنين فضايي گفتمان آلودي، «تهديد» لزوما مابه ازاي خارجي و فراتاريخي پيدا نمي کند. به عبارت ديگر تهديد در اين شرايط نه موضوع شناخت، بلکه موضوع تعريف و بازتعريف است. بنابراين تحت تاثير سايه سنگين گفتمان مي توان از پديده اي که در يک دوره زماني اساسا تهديد نيست، تهديد ساخت و چنانکه سازنده گرايان معتقدند نقطه عزيمت و واحد تحليل را در خصوص تروريسم نه تروريستها و اعمال آنها، بلکه انگاره هايي قرار داد که برساخته مي شوند و به عنوان تهديد و «دگر» و در چارچوب الگوهاي دوستي و دشمني جلوه گر مي گردند.
در چنين بستري، ارائه هر گونه تعريف و بازتعريف علمي از تروريسم گرايشي قوي به سوي فراگفتمان پيدا مي کند، اين ميل به فراتئوريک و فراگفتمان شدن همواره با خشونت گفتماني ملازم بوده است. به عبارت ديگر به محضي که پا در سرزمين فراگفتمان مي گذاريم و به محضي که گفتمان به سوي فراگفتمان حرکت خود را آغاز مي کند، گرفتار خشونتي مي شويم که فوکو آن را خشونت عليه واژه ها و در واقع بدترين نوع خشونتها مي نامد.
برخي نويسندگان، با آگاهي از محدوديتهاي فراروي مفهوم سازي علمي از تروريسم به انتزاع عناصر مشترک در اعمال تروريستي علاقمند شده اند. براي نمونه آلکس اشميد، عناصر مشترک و اصلي در تعاريف ارائه شده از تروريسم را اين گونه برشمرده است: اعمال خشونت و زور، تعقيب و اهداف سياسي، ايجاد وحشت و ترس، تهديد و واکنشهاي پيش دستانه، آماج خشونت و سازمان يافتگي خشونت(4) در حقيقت تعاريفي که در اين زمينه وجود دارد دست کم سه خصيصه مشترک را مد نظر قرار مي دهند:
اول - به کارگيري خشونت يا دست کم تهديد به اعمال آن، جي. آنجلو کورلت در اين خصوص يادآوري مي کند که نيازي نيست تحقق عيني خشونت را تروريسم بناميم، بلکه تهديد به اعمال آن نيز مي تواند از عناصر ذاتي اعمال تروريستي باشد.(5)
دوم - خشونت با اهدف سياسي، به منظور تفکيک تروريسم از ساير اشکال خشونت و اعمال بزهکارانه اي مانند قتل يا سوء قصد با انگيزه هاي اقتصادي و شخصي، برخي نويسندگان صرفا گروهها و بازيگراني را در زمره تروريستها قرار مي دهند که در صدد تحت تاثير قرار داردن اعمال و رفتار سياسي حاکمان از طريق اعمال خشونت آميز هستند.(6)
سوم - غير نظاميان، آماج تهديدات و آسيبهاي تروريستي. خصيصه اي که به عنوان عنصر اصلي متمايز کننده تروريسم از ساير اشکال خشونت مطرح شده، آسيب رساندن به شهروندان يا تهديد به اعمال خشونت عليه آنان است. به گونه اي که ايجاد ترس و به راه انداختن آثار رواني مخرب عليه شهروندان مهم ترين خصيصه و ويژگي تروريسم و اعمال ترويستي قلمداد مي شود.(7)
با اين وجود تعاريفي که با جمع آوري عناصر مشترک در رفتارهاي تروريستي مي خواهند شأنيت فراتاريخي و علمي خود را تثبيت و تحکيم نمايند، نوعي خشونت گفتماني را عليه عناصر هنجاري - اخلاقي در مفهوم سازي تروريسم اعمال مي کنند.
آلفرد جي فورتين در مقاله اي تحت عنوان «يادداشتهايي در باره يک متن تروريستي» به بررسي تمايز مي پردازد که ميان جنگ متعارف / تروريسم و سربازان / تروريستها برقرار مي شود. به نظر وي در برخي متون موجود ميان خشونتي که توسط يک سرباز و در اطاعت از مراجع قانوني قدرت عليه دشمنان اعمال مي شود و خشونتي که تروريستها به طور غير قانوني و عليه افرادي که در موقعيت جنگي نيستند به کار مي بندند، تفکيک مشخصي صورت پذيرفته است. به نظر وي چنين تمايزاتي بيش از آنکه به ساخت يابي مفهومي تروريسم (Structuration of Terrorism Conception) بپردازد، تلاش مي کند از طريق بررسي رابطه تروريست - قرباني از آشفتگي معنايي و گفتماني در اين خصوص فرار کند. در اين ساخت يابي گمراه کننده بيش از آنکه اجماعي بر سر شناسايي تروريسم و تروريستها به وجود آيد. «وضعيت قربانيان» (Status of Victims) مورد توجه و دقت نظر قرار مي گيرد.
به طور خلاصه براساس آموزه هاي ديرينه شناسي، تعاريف ارائه شده در خصوص تروريسم و تروريست به رغم داعيه علمي، فراتاريخي و فراتئوريکي خود، اساسا خصلتي تاريخي و محصور در زمان دارند و صورت بنديهاي مختلف دانايي درباره تروريسم معاني و مصاديق متنوعي را به وجود آورده است، در حقيقت هيچ فراگفتماني نمي تواند خود را از مشکلاتي که گريبانگير تعريف علمي تروريسم است، رهايي بخشد و نهايتا پادگفتمانهاي متعدد هريک خود را علمي، و گزاره هاي مندرج در گفتمانهاي ديگررا غير علمي لقب مي دهند. آنگونه که اشميد و جانگمن خاطرنشان کرده اند، به همان اندازه اي که نويسندگان براي ارائه مفهوم و مصاديق متقن از تروريسم «جوهر» بر کاغذ چکانده اند، به همان ميزان تروريستها «خون» قربانيان خود را بر زمين ريخته اند.(8)

پي نوشت ها :
 

1. جيمز دردريان، «گفتمان تروريستي: نشانه ها، دولتها و نظامهاي خشونت سياسي جهاني». ترجمه وحيد بزرگي در تروريسم: تاريخ، جامع شناسي، گفتمان، حقوق، تهران: نشرني، 1382، صص 72-71.
2. Michael Foucault, The Order of Thins: An Archeology of the Human Sciences. New Yourk: Vintage/ Random House, 1972.
3. براي مطالعه بيشتر در اين زمينه. ر.ک به: هيوبرت در يفوس، پل رابينو؛ ميشل فوکو؛ فراسوي ساختگرايي و هرمنوتيک. ترجمه حسين بشيريه، تهران: نشر ني؛ چاپ دوم 1379.
4. Schmild, Jongman et al. Political Terrorism: A New Guide to Actors, authors, Databases Theories and Literature, (Amsterdam: North Holland, Transaction Books, 1988), p.5.
5. J. Angelo, Corlett, Terorism A Philosophical Analysis (Dordrecht/ Boston/London, Kluwer Academic Publishers, 2004), p. 118.
6. Gus Martin, Understanding Terrorisit Challenges Perspectives, and Issues, (Thousand Oaks, CA: Sage Publlishers, 2004), p.33
7. Charles W. Kegly Jr. (Ed). The New Glogal Terrorism: Characteristics, Causes Controls, (Prentice Hail, 2004), p.1.
8. Schmid, Jongman, Op, cit,p. xv.
 

منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.