آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (2)

گذر از ديرينه شناسي به تبارشناسي در انديشه هاي فوکو زمينه فهم فرضيه امکان ناپذيري ارائه تعريف علمي از تروريسم را با در نظرگرفتن روابط قدرت فراهم مي آورد، به زبان ساده تر، هر چند در هر دو شيوه ديرينه شناسي و تبارشناسي به جاي نقطه آغاز و منشاء تروريسم از تفرق، تفاوت و پراکندگي معنايي و مصداقي آن سخن به ميان مي آيد، اما تبارشناسي تنها با گفتمان سرو کار ندارد، بلکه در آن روابط دانش - قدرت و پيوند
سه‌شنبه، 20 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (2)

آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (2)
آشفتگي معنايي تروريسم در گفتمان علمي و سياسي (2)


 

نويسنده: رضا سليماني(دانشجوي دکتراي روابط بين الملل دانشگاه شهيد بهشتي)




 

ب) تبارشناسي و قدرت زدگي گفتمان تروريسم
 

گذر از ديرينه شناسي به تبارشناسي در انديشه هاي فوکو زمينه فهم فرضيه امکان ناپذيري ارائه تعريف علمي از تروريسم را با در نظرگرفتن روابط قدرت فراهم مي آورد، به زبان ساده تر، هر چند در هر دو شيوه ديرينه شناسي و تبارشناسي به جاي نقطه آغاز و منشاء تروريسم از تفرق، تفاوت و پراکندگي معنايي و مصداقي آن سخن به ميان مي آيد، اما تبارشناسي تنها با گفتمان سرو کار ندارد، بلکه در آن روابط دانش - قدرت و پيوند صورت بنديهاي گفتماني با حوزه هاي غير گفتماني مورد تاکيد و توجه قرار مي گيرد.(1)
مسئله اصلي در تبارشناسي تروريسم اين است که چگونه تروريسم / تروريستها به واسطه قرار گرفتن در درون شبکه اي از روابط قدرت و دانش به عنوان سوژه و آبژه تشکيل مي شوند. از اين نگاه علم و دانش توليد شده در خصوص تروريسم نمي تواند به تفکر استعلايي و ناب تبديل شود، بلکه عميقا با روابط قدرت درآميخته و همپاي پيشرفت در اعمال قدرت پيش مي رود.
در تحليل کلي تر، بر خلاف تصور رايج روشنگري که معقتد است دانش تنها وقتي ممکن مي شود که روابط قدرت متوقف شده باشد، تبارشناسي تعامل دو سويه اي ميان قدرت و دانش برقرار مي کند. در اين تعامل، مکانيسمهاي قدرت متضمن توليد ابزارهاي موثري براي ايجاد و انباشت دانش هستند. در حقيت تاکيد در تبارشناسي تروريسم بر روي انتشار تکنولوژيهاي قدرت و روابط آنها با پيدايش اشکال خاصي از دانش تروريسم و مصاديق آن است.
فوکو بر خلاف سنت فکري که به وجود آمدن دانش را به متوقف شدن قدرت منوط مي داند، اوامر و خواسته ها و منافع به منصه ظهور برسد. از نظر وي دانش و قدرت به طور مستقيم بر يکديگر دلالت مي کنند، به اين معني که هيچ روابط قدرتي بدون تشکيل رشته اي از دانش و همين طور هيچ رشته اي از دانش نمي تواند بدون ساخت قدرت وجود داشته باشد.(2) در حقيقت در ديدگاه تبارشناسانه فوکو ميان دانش / قدرت، ايده / ماده و منطق / خشونت، رابطه معناداري به وجود آمده است. قدرت سمبوليک اصول و چارچوبهاي شکل گيري واقعيت را تحميل مي نمايد. برخلاف ديدگاه پوزيتيويسم در خصوص علم، تبارشناسي وي اهميت ايده ها، دانش، بازنمايي و ايدئولوژي را در ساخت بندي واقعيتهاي اجتماعي و سياسي در نظر مي گيرد. در حقيقت فوکو بر خلاف ايده آليسم فلسفي محض بر شکل گيري حوزه دانش توسط يا در خدمت روابط قدرت مسلط تاکيد ويژه اي دارد. به طور خلاصه به نظر وي تفکيک و جدايي ميان توليد دانش و توليد قدرت را به کلي رد مي کند.(3) برتلسن در کتاب خود تحت عنوان " ديرينه شناسي حاکميت " به شيوه فوکو استدلال مي کند که بدون يک اسلوب مناسب دانش، حاکميت نمي تواند وجود داشته باشد؛ همانطور که در نبود حاکميت، دانش، قدرت سازمان دهي واقعيت و تشکيل موضوعات و رشته هاي پژوهش را از دست مي دهد.(4)
با برداشت آزاد از انديشه هاي فوکو در تبارشناسي مي توان نشان داد که قدرت مولد معرفت و دانش در حوزه شناسايي تروريسم است و آنچه به عنوان تروريسم/ ضدتروريسم يا تروريست / ضد تروريست بازشناسايي مي شود، دقيقا در حوزه سياسي مرتبط با قدرت شکل مي گيرد. در تبارشناسي فوکو گفته مي شود قدرتها به طور تناقض آميزي مقاومت خود را باز توليد مي کنند، چرا که براي برقراري و استمرار خود نيازمند وجود نقاط مقاومت هستند. قدرتهاي قاعده ساز، گفتمان تروريسم و آنتي تروريسم را توليد مي کنند و به جدال با تروريستها برمي خيزند. قدرت حاکم حاصل خشونتي گفتماني است که طي دو استراتژي جذب (Inclusion) و طرد (Exclousion) در صدد تحميل خود به پادگفتمانهاي موجود در خصوص تروريسم و مصاديق آن است. موفقيت گفتمان مسلط در قبولاندن مفاهيم و مصاديق مورد نظر خود درباره تروريسم موجب گسترده تر شدن هر چه بيشتر چتر معنايي و جذب ساير پادگفتمانها در آن مي شود. در غير اين صورت شاهد طرد و انزواي ساير پادگفتمانها از سوي گفتمان قدرتمندتر هستيم.
رابطه ساختار دانايي و ساختار قدرت ما را به اين نکته مي رساند که تعاريف به اصطلاح علمي ارائه شده از تروريسم مشخصا تحت چنبره مواضع قدرتي قرار مي گيرند که محقق آن را در خدمت و حمايت از منافع رسمي - حکومتي اتخاذ مي کند. همان طور که کرينشا مارتا تصريح مي کند:
«تعاريف هنجاري همواره زمينه هاي جنجال را فراهم مي کند. اگر تروريست آن چيزي است که تعريف کننده آن «مخالفت خود» مي خواند، صرف نظر از اينکه وي مبارز آزادي است يا خير؛ اين واژه بيش از آنکه تعريف علمي داشته باشد، يک صفت، ترفند و برچسب، بدون در نظر گرفتن وابستگيهاي ايدئولوژيکي تروريستها و چيستي تروريسم است.»(5)
در حقيقت تعريف تروريسم يکي از بهترين مثالها از وجود گرايشاتي است که با در نظر گرفتن منافع معرفين آن، رسيدن به توصيف و تبيين بي طرفانه را غير ممکن مي سازد. پيوند ميان مفهوم تروريسم و منافع و تکنولوژي قدرت گروهها، احزاب و دولتها علت اصلي شکست پروژه تعريف علمي اين پديده است. از جمله تعاريف محسوسي که تحت تاثير منافع متضاد قرار گرفته، توضيحاتي است که در خصوص اعمال فلسطينيان از يک سو و اسراييلي ها از سوي ديگر ارائه شده است. در يک طرف گفته مي شود کليه حملاتي که عليه غير نظاميان انجام مي شود، در زمره اعمال تروريستي قرار مي گيرد. به عنوان مثال ماهاتير محمد نخست وزير سابق مالزي معتقد است صرف نظر از اينکه مهاجمان دست به حملات منظم يا نامنظم بزنند و صرف نظر از اينکه آنها از طرف خود عمل کنند يا از محافل رسمي - حکومتي دستور بگيرند، از اين نظر که حملات عليه غير نظاميان صورت مي گيرد، مي بايست آنها را جزو تروريستها قرار داد.
در طرف ديگر ديدگاه رهبران برخي کشورهاي اسلامي از جمله ايران و سوريه قرار مي گيرد که اعمال فلسطينيان را به اين دليل که مقاومتي در مقابل اشغالگري به شمار مي رود، از مصاديق تروريسم نمي دانند. حق دفاع مشروع بر اساس ماده 51 منشور سازمان ملل، مهم ترين مستمسک حقوقي است که حاميان اين ايده بر آن تاکيد مي ورزند، در اين ديدگاه، مقاومت فلسطينيان کاملا متفاوت از حملات تروريستي نيويورک در 11 سپتامبر 2001 است که سازمان کنفرانس اسلامي آن را محکوم کرده است.(6)
حتي در مواردي که دولتها تلاش مي کنند از مشکلات موجود در تعريف تروريسم شانه خالي کنند، مشکل قدرت زدگي گفتمان علمي تروريسم به جاي خود باقي است. بريان ويتاکر(Brian Whitaker) برخي مثالها از وجود چنين استادندارهاي دوگانه اي را در قانون ضد تروريسم بريتانيا ارائه مي دهد. در اين قانون حزب کارگران کردستان فعال در ترکيه غيرقانوني خوانده شده است، در حالي که برخي سازمانهاي کردي اپوزيسيون در عراق مانند KDP يا PUK غير قانوني ارزيابي نشده اند. همچنين در قانون ضد تروريسم بريتانيا، سازمان مجاهدين خلق غيرقانوني و تروريستي معرفي شده، با وجود اين شاخه فعال آن در عراق قانوني تشخيص داده شده است.(7)
نمونه ديگر از وجود چنين شاخصه هاي دوگانه اي موضع گيري متغير رونالد ريگان در خصوص تروريسم است. وي در سال 1985 در ديدار با مجاهدان افغان و اعضاي القاعده که در آن زمان در حال مبارزه با نيروهاي اشغالگر شوروي در افغانستان بودند، آنان را «مبارزان راه آزادي» همچون بنيانگذاران امريکا خوانده بود؛ در حالي که همين گروه پس از وقوع حملات 11 سپتامبر 2001 از سوي دولتمردان آمريکايي رسما در فهرست گروهاي تروريستي قرار گرفتند.
آشفتگي معنايي در خصوص مفهوم تروريسم به قدري جدي است که تلاش براي ايجاد و حفظ مرز روشني ميان تروريسم به صورت يکي از کارويژه هاي عمده دولت نوين درآمده است. شولتس، وزير خارجه وقت امريکا در سال 1985 در نطقي در اين خصوص يادآور شد:
«وقتي ما روي تعريف خودمان در باره تروريسم به توافق مي رسيم، تمايز تروريسم و ضدتروريسم روشن است. ما نمي توانيم اجازه دهيم که تحريف زبان موجب تيره و تار شدن شناخت ما از تروريسم شود. ما تفاوت تروريستها از رزمندگان آزادي را مي دانيم و وقتي به دنيا مي نگريم، در تشخيص تفکيک آنها از يکديگر مشکل نداريم.»(8)
به هر حال تصميم به اينکه چه چيزي در گستره تعريف تروريسم / تروريستها قرار بگيرد و چه چيزي خارج از آن شناسايي شود؛ امري است که قويا به واسطه منافع دولتهاي قدرتمندتر تعيين و تقدير مي گردد. در حقيقت تروريسم عنواني است براي خشونت افراد، گروهها و دولتهايي که از حمايت قوي ترها برخوردار نيستند.(9)
به اين ترتيب مسئله اصلي در رويکرد تبارشناسانه اين است که چگونه تروريستها به واسطه قرار گرفتن در درون شبکه اي از روابط قدرت و دانش به عنوان سوژه و آبژه شناسايي مي شوند. تکنولوژي قدرت مدرن قادر است تا تروريسم را آنگونه که براساس منافع خود مي خواهد، مفهوم سازي کند و علم و دانش در تبيين پديده تروريسم نمي تواند به تعبير فوکو به تفکر ناب تبديل شود، چرا که عميقا با روابط قدرت درآميخته شده است. در حقيقت اين روابط قدرت است که به تروريسم/ تروريستها عينيت و موضوعيت مي بخشد و آن را به صورت سوژه دانش در مي آورد.

پي نوشت ها :
 

1. دريفوس و رابينو، پيشين، ص22.
2. M. Foucauli, Discipline and Punish: The Birth of Prosion (Middlesex, 1977), p.27.
3. Richard Devetak, "Postmodernism" in soott Burchill and Andrew Linklater (Ed), Theories of international relation, (New york, ST, Martin Press, 1996), p.181-182.
4. J. Barteison, a Genealogy of Sovereinty (Cambridge Cabridge universtiy press, 1995). p.83.
5. Crenshaw, Martha (Ed). "Reflections on the Effects of Terorism" in Terrorism , Legitlmacy and Power, (Wesieyan universtiy press Middletown , Conn. 1983), p.2.
6. Asta Maskaliunate, "Defining Terrorism in the Political and academic Discourse". baltic DefenseReview No. 8 Vol. 2.2002.p.2.
7. Brian Whiltaker , "the defintion of Terrorism, " the Guardian, May 7.2.2001.p.1.
8. George P. Shultiz, "Terrorism and the Modern World", October 25. 1984. Speech, Depatment of State Bulletin, No, 84, 2093, December 1984, p.4.
9. Drake , Richard, Revoluthionary Mystipue and Terror in Contemporay italy, (Bloomington, Indiana University Press 1989), P. xv.
 

منبع: فصلنامه راهبرد، شماره 41، پاييز 1385، صص249 - 245.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.