در وصف خورشید(1)

خون تو در درون كفن جوش مي زند روح تو در فضاي وطن جوش مي زند خون تو اي قرنفل سرخ شرف مدام در جام لاله هاي چمن جوش مي زند فريادهاي سرخ غرورآفرين تو در شعر و حرف و نغمه من جوش مي زند خفتي به خاك سرد ولي خون گرم تو در ذره هاي خاك وطن جوش مي زند افسانه هاي فخر و غرور و نبرد تو در هر پيام و شعر و سخن جوش مي زند
چهارشنبه، 21 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در وصف خورشید(1)

در وصف خورشید(1)
در وصف خورشید(1)


 






 
اشعاری در وصف شهید آیت الله سعیدی

شاعر: خسرو فرشيدورد
 

خون تو در درون كفن جوش مي زند
روح تو در فضاي وطن جوش مي زند
خون تو اي قرنفل سرخ شرف مدام
در جام لاله هاي چمن جوش مي زند
فريادهاي سرخ غرورآفرين تو
در شعر و حرف و نغمه من جوش مي زند
خفتي به خاك سرد ولي خون گرم تو
در ذره هاي خاك وطن جوش مي زند
افسانه هاي فخر و غرور و نبرد تو
در هر پيام و شعر و سخن جوش مي زند
*******

شاعر: علي معلم دامغاني
 

شرار عشق ما افسردني نيست
گل زخم نظر پژمردني نيست
نداريم آفت اهل تعلق
كه اسباب تجرد بردني نيست
من بشكسته را مگذار و مگذر
هنوز اين صيد لاغر مردني نيست
به آزاد حضورت كي پريشم
كه طبع نازكت آزردني نيست
سيه بهر شهيدانت چه پوشم؟
دريغ كشتگانت خوردني نيست
بگو آزاد ما كن هر چه خواهي
« معلم » شور ما افسردني نيست
*******

شاعر: سيمين دخت وحيدي
 

قسم به آن كبوتري كه بي صدا شهيد مي شود
به آن سري كه در نماز عشق ناپديد مي شود
به آن دلي كه در شب سياه، مثل روز روشن است
و چشم او تجلي نماز صبح عيد مي شود
به آن كسي كه يك شبه ره هزار ساله مي رود
به غنچه اي كه قبل از اين كه گل شود شهيد مي شود
اگر تو پرشكوفه شوي بهار سبزتر شود
و ازخ داي ما با ما عنايتي جديد مي شود
ز هفتخوان شب گذشته اند خوب هاي خوبمان
ولي مگو جهان به كام عده اي پليد مي شود
هميشه شب سياه بوده اي درخت طور موسوي
اگر ز شوق شعله ور شوي شبت سپيد مي شود
*******

شاعر: پرويز بيگي حبيب آبادي
 

سفر به خطه خورشيد انتخاب تو بود
بهار و آينه و عشق در ركاب تو بود
سوال من همه اين بود، ره چگونه بري؟
عبور با كفني لاله گون جواب تو بود
به روز هجرت گلگونت اي پرنده سبز
شهاب، مانده و درمانده از شتاب تو بود
دل شقايق آتش گرفته با من گفت
كه راز سوختن او ز التهاب تو بود
تو را ز عرش چو خواندند بر ضيافت عشق
عجب نبود اگر رنگ خون خضاب تو بود
من از تفاهم پرواز با تو دانستم
سفر به خطه خورشيد انتخاب تو بود
*******

شاعر: حسن حسيني
 

گامي به تولا زده بوديم اي كاش
جامي زه مي « لا » زده بوديم اي كاش
آن شب كه قراولان طوفان رفتند
چون موج به دريا زده بوديم اي كاش
*
بر عشق دوام مي دهد خون شهيد
از فتح پيام مي دهد خون شهيد
برخيز كه با زبان گوياي سكوت
پيغام قيام مي دهد خون شهيد
*
هلا پاسداران آئين سرخ
سواران شوريده بر زين سرخ
به شعر دليري تصاوير زيبا
به ديوان مردي مضامين سرخ
از اين باغ، زنگار زردي زدود
وفاتان به آن عهد ديرين سرخ
گذشتيد چون از حصار خزاني
چه ديديد آن سوي پرچين سرخ
پس از برگريزان و پر پر شدن ها
مبارك شما را گل آذين سرخ
*
كس چون تو طريق پاك بازي نگرفت
با زخم نشان سرفرازي نگرفت
ز اين پيش دلاورا كسي چون تو شگفت
حيثيت مرگ را به بازي نگرفت
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 32



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط